گزارشی از حال و هوای بازارچه ای خیریه؛

وقتی یک زن برای استواری زندگی اش، قد راست می کند

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: روزهای پایانی سال یکی از ایامی است که بازار برگزاری بازارچه های خیریه گرم و گرمتر می شود و طبیعی است که به دنبال آن دل شرکت کنندگان نیز باید از این حضور خرسند و راضی باشد اما بازارچه خیریه وصال که به مناسبت نزدیک شدن سال نو در خیابان وصال برگزار شده است حکایت از آن دارد که فروش محصولات رضایتبخش نبوده و چشم امید شرکت کنندگان به روزهای آتی است.

این موضوع علت و چرایی مختلفی می تواند داشته باشد اما باز کردن آن در این مقال نمی گنجد.

بیشتر شرکت کنندگان در این بازارچه را بانوان به ویژه بانوان سرپرست خانوار تشکیل می دهند. با گشتی در میان غرفه ها پی به حال و هوای آن می بری و تصمیم می گیری تا گوش شنوایی باشی برای فروشندگان و شرکت کنندگان.

ابتدا غرفه خوداشتغالی جمعیت امام علی (ع) برایت جلب توجه می کند و جلو می روی و چند سوالی می پرسی و اینگونه به پرسش های ذهنت پاسخ می دهی: بانو زاهدی روزگاری نه چندان دور معاون یکی از مدارس تهران بوده است و مدتی است که بازنشسته شده و ترجیح داده است تا روزهای بازنشستگی را به کمک نیازمندان بیاید.

می گوید: محصولات ارائه شده در این بازارچه، کار دستهای پرتوان زنان سرپرست خانوار جمعیت امام علی (ع) است که در خانه اشتغال مولوی گرد هم آمده و برای امرار معاش خود و فرزندانشان آستین همت بالا زده اند و من مدتی است که دواطلبانه، بخشی از وقتم را به حضور در جمعیت و کمک به آنها اختصاص داده ام.

او ادامه می دهد: جمعیت امام علی (ع) در بیشتر نمایشگاه ها و بازارچه های خیریه حضوری فعال دارد تا محصولات تولیدی بانوان خانه اشتغال را به فروش برساند.

بانو معتقد است که موسسه های خیریه برای شرکت در نمایشگاه ها و بازارچه های خیریه نباید مجبور به پرداخت هزینه ای باشند چرا که اینگونه، بخشی از وجه مالی را که باید صرف نیازمندان بشود صرف اجاره غرفه می کنند و می گوید: به قول معروف اگر برایمان فرش قرمز پهن نمی شود لااقل زیلو را نیز از زیر پایمان نکشند و این حداقل کاری است که ارگان های مختلف مرتبط در این زمینه می توانند انجام دهند که خوشبختانه برگزار کنندگان این بازارچه که کاری برای دل خود و رضایت خدا می خواهند انجام دهند این موضوع را مد نظر داشته و امکان شرکت رایگان در این بازارچه را فراهم آورده اند.

جلوتر که می روم بانویی از اهالی کرمانشاه را می بینم که در حال پخت نان محلی است. او 54 ساله است و این همه راه از کرمانشاه آمده تا با ارائه نان های محلی، درآمدی برای خود و همسرش که به گفته مسئول نمایشگاه، بیمار است و حالا دیگر از کار افتاده است داشته باشد.

نان هایش را با شیر و شکر و روغن کرمانشاهی به نام گرده تولید می کند. وقتی از نحوه اطلاع رسانی بازارچه از او می پرسم، پاسخ می دهد که پیامک برایش آمده است و مطلع شده و ادامه می دهد که 16 سال است که در این قبیل نمایشگاه ها و بازارچه ها از کرمانشاه گرفته تا تهران شرکت می کند و حالا دیگر چهره ای شناخته شده برای برگزارکنندگان و شاید هم بازدیدکنندگان به حساب می آید و چون نامش در لیست به ثبت رسیده، هر جایی که نمایشگاهی برپا می شود او را خبر می کنند تا دستپختش را ارائه کند و کامی را شیرین.

اما نکته ای که او هم مانند بانوی پیشین از آن گله مند است، پرداخت هزینه برای شرکت در این قبیل بازارچه هاست چرا که او باید بخشی از درآمدش را به پرداخت اجاره اختصاص دهد که خوشبختانه این نمایشگاه، خیالش را از این مساله راحت کرده که نیازی به پرداخت هیچ هزینه ای نیست و حالا هر چند کم اما می تواند درآمدی کسب کند.

او می گوید: هنوز استقبال خوبی از نمایشگاه نشده است اما امیدوار است که طی روزهای آینده اوضاع و احوال فروش بهتر شود.

به سراغ بانوی دیگری می روم که 48 ساله است و از طریق کانال های تلگرامی نمایشگاهی از برگزاری این بازارچه باخبر شده است. از او درباره فروشش سوال می کنم که می گوید: اطلاع رسانی خوبی برای دعوت از مردم صورت گرفته است و می توانم بگویم برگزارکنندگان نمایشگاه تلاش خود را کرده اند و تبلیغات خوبی را صورت داده اند اما هنوز استقبال مناسبی انجام نشده و فروش خوبی نداشته ام.

همان طور که میان غرفه ها قدم می زنی و درد دل بانوان را می شنوی، فکرت حسابی درگیر می شود که خدایا چه مشکلاتی سر راه زندگی اینها قرار گرفته و تو چه طاقتی به آنها داده ای که با همه لطافت روحی شان برای استوار نگاه داشتن زندگی شان از هیچ تلاشی کوتاهی نمی کنند و در دلت به آنها خدا قوتی می گویی و آرزوی خیر و سلامتی و برکت برای وجودشان.

با همین افکار باز هم جلو می روی تا لبخند بانوی 60 ساله تو را به غرفه اش دعوت می کند. او که از طریق سرای محله از برگزاری بازارچه مطلع شده است، می گوید: دو سالی است که همسرم با وجود داشتن مدرک کارشناسی ارشد  MBA  و فعالیت در یک شرکت خودروسازی، خانه نشین شده و دچار بحران مالی شده ایم و من برای آنکه قدری از این بحران بکاهم و کمکی برای دردهای این روزهای همسرم باشم ساخت زیورآلات زنانه را آموختم و حالا با درست کردن آنها و شرکت در بازارچه ها سعی می کنم بخشی از مایحتاج زندگی را تامین کنم.

او امیدوار است که زودتر این روزهای سخت زندگی به پایان برسد و حاضر است به بانوانی که نیازمند کار هستند به طور رایگان هنرش را آموزش دهد.

مقابل غرفه زیورآلات زنانه، غرفه دیگری خود را به من می نمایاند که گرچه بانوی ایستاده در آن می گوید که 56 ساله است اما سختی روزگار چهره اش را پیرتر نشان می دهد. او هنر بافتنی و کار با چرم را خوب بلد است و کارهایش را با همین دسته بندی به نمایش گذاشته است. او نیز به وسیله سرای محله از وجود بازارچه مطلع شده است و می گوید: زندگی سخت است باید با سختی ها جنگید و من علاوه بر شرکت در نمایشگاه های هفتگی سرای محله، سفارش کار هم می گیرم و سعی می کنم در همان زمان تعیین شده کار را به مشتری تحویل دهم.

او این حضور را اولین تجربه خود از شرکت در نمایشگاه های بزرگتر می داند و امیدوار است گشوده شدن دری باشد برای شرکت در نمایشگاه های دیگر.

تا اینجای گشت و گذارم در میان غرفه ها، این اولین بانویی بود که جوانی اش مرا به سمت خود کشاند چون بانوان دیگر دوران میانسالی را پشت سر می گذاشتند و سرد و گرم کشیده روزگار بودند اما سارا همان طور که خود می گوید، 29 ساله است و از روزی که از همسرش جدا شده، دست به زانوان خود گرفته و از جا بلند شده تا زندگی را هر طور که هست سر پا نگه دارد، کارش مونتاژ گل است و همه نوع تخصصی را در این زمینه آموخته و تجربه کرده است.

او نیز مانند سایران، فروش این چند روزه را خوب نمی داند و می گوید که همیشه امیدش به خداست و امیدوار است که در روزهای آتی شرایط فروش بهتر شود.

سارا نیز به وسیله سرای محله از برگزاری نمایشگاه مطلع شده است.

چهره رنجور و تکیده ای که گویای دردهای زندگی است و نشانی از بانویی سالخورده تر را دارد مرا به خود می خواند و پیش می روم و وقتی سر صحبت با او باز می شود می بینم که نه او تنها 56 سال دارد و این سختی های زندگی است که او را به این روز انداخته است.

او سرپرست خانواده است. همسرش در یک تصادف، توانایی کار کردن را از دست داده است. زمستان ها می بافد و تابستان ها پاپوش نوزاد تهیه می کند. قناعت، پیشه اوست تا بتواند اجاره 800 هزار تومانی خانه را تهیه و چیزی برای گذران زندگی باقی بماند.

با همه مشکلاتی که در زندگی دارد باز هم خدا را شاکر است که می تواند کار کند و صبح که از خواب بیدار می شود، رو به آسمان می کند و از اینکه توانسته یک روز دیگر طعم شیرین زندگی را بچشد و نفس بکشد، از خدا قدردانی می کند.

قدم زدن میان غرفه ها را با گفت و گویی کوتاه با محمد رجبی، مسئول بازارچه به انتها می رسانم. او از برگزاری بازارچه و مشکلات سر راه می گوید و اختصاص غرفه های رایگان را در این نمایشگاه ها و بازارچه های مشابه آن را کاری برای رضای خدا و آرامش دل خود و دوستان برگزارکننده اش عنوان می کند و ادامه می دهد: در این قبیل کارها احساس رضایتی است که باید تجربه اش کنی تا بدانی چه می گویم.

او خیریه را برای ارگان های رسمی مهم نمی داند و می گوید: در بسیاری زمینه ها قولهایی داده می شود که هیچ کدام عملی نمی شود و گله مند است و ادامه می دهد: بنرهایی را برای تبلیغ بازارچه تهیه کرده ایم که کنده اند و برده اند.

با خود فکر می کنم که از همه مخاطبان گزارشم درخواست کنم تا این چند روز باقی مانده سال را غنیمت بدانند و سری به این قبیل خیریه ها بزنند و با خریدی هر چند کوچک، چرخ زندگی ای را رونق بخشند.

 

 

دیدگاه تان را بنویسید