همراه با امام خمینی در روزهای منتهی به انقلاب اسلامی؛ امروز چهاردهم بهمن ماه

ایران روزهای پر التهابی را می گذراند، رژیم به دست و پا افتاده و نمی داند چگونه باید خود را از این معرکه ای که در آن گیر کرده، رها کند؛ اما امام خمینی با متانت همه فعالیت ها را رهبری کرده و به مردم امید برای پیروزی قریب الوقوع را می دهد. امروز سومین روزی است که امام در میان مردم است و جمعیت سیل آسا برای دیدار با ایشان خود را به مدرسه علوی تهران می رسانند.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه جی پلاس، چهاردهم بهمن ماه است و کارکنان روزنامه اطلاعات به حضور امام می رسند تا از نزدیک با ایشان دیدار کنند و ایشان نیز در سخنان کوتاهی به بیان وظیفه خطیر مطبوعات و اهل قلم می پردازند. متن این بیانات به شرح زیر است:‏

«[بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏] موضع اسلامى شما به ما رسیده است. امیدواریم در روزنامه اطلاعات کوشش کنید واقعیات را آن طور که هست، بازگو کنید؛ و سعى داشته باشید نوشته ‏هاى شما در بطن انقلاب و ملت تفرقه نیندازد. اهل قلم، وظیفه خطیرى دارند و باید هوشیار و مراقب باشند، چرا که یک کلمه به صورت مکتوب گاه مى ‏تواند زیانبخش باشد.

[نویسنده اطلاعات: در حکومت عدل اسلامى آزادى مطبوعات تا چه حد است؟]

اسلام دین آزادى و آزادگى است و بدیهى است مطبوعات اسلامى نیز مطبوعات آزادى خواهند بود. سعى کنید وقتى انقلاب ملت ما یک انقلاب اسلامى است، روزنامه شما نیز آینه ‏اى باشد که این انقلاب را بازگو کند؛ بنا بر این تمام تلاش شما باید متوجه تنویر افکار ملت از راه بیان کردن واقعیات اسلام و انقلاب ملت ایران باشد.

[در پایان، امام خمینى درودهاى خود را به همه نویسندگان آزاده که با مبارزات و تلاشهاى خود سهمى در انقلاب ملت ایران دارند، نثار کردند]» (صحیفه امام؛ ج ۶، ص ۳۹)

همچنین ایشان در دیدار با جمعی از روحانیون به بیان دشمنی زورمداران با اسلام پرداخته و بر ائتلاف علما با سایر قشرهای مردم تأکید کردند. متن این سخنرانی در پی آمده است:

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم

 من از آقایان علما و افاضل باید تشکر کنم. پیروزى ملت مرهون اقدامات علما- اولًا- و سایر طبقات- ثانیاً- بوده است. شما علما همان طورى که وظیفه شرعى ‏تان هست که امام امت باشید، پیشقدم باشید در مسائل امت، دفع کنید مفاسد را از ملتها، بحمد اللَّه قیام به امر فرمودید. و من از قِبَل ملت شریف ایران از شما تشکر مى ‏کنم. خداوند ان شاء اللَّه روحانیت را که ذخیره ملت است، پشتوانه ملت است، حفظ کند و قوّت به او بدهد. دشمنهاى اسلام و شما، هم اسلام را بد معرفى کرده ‏اند و هم شما را. دشمنهاى بشریت ادیان را مطلقاً مى ‏گویند که براى این است که افیون باشد براى مردم، براى ملتها! اینها چون دیده‏ اند آن چیزى که در مقابلشان مى‏ ایستد دیانت است، و آن جمعیتى که در مقابلشان مى ‏ایستد جمعیت روحانى است، از این جهت با این دو نیرو به مخالفت برخاستند و از زمانهاى بسیار سابق این دو نیرو را کوبیده‏ اند. نیروى اسلام را که بزرگترین نیروست کوبیدند، از جهت اینکه کوشش کردند تا اسلام را بد معرفى کنند. کوشش کردند تا اینکه اسلام را بگویند اگر چیزى هم باشد، یک دعا و یک وِرْدى است! یک آدابى است بین بشر و خدا. آن طورى که در مسیحیت هست. مسیحیت هم- این مسیحیت منسوخ- این جور است، مسیحیتى که نسخ شده است. مسیحیت حضرت عیسى‏ نمى ‏تواند این طور باشد. اینها با اسلام و با سایر ادیان مخالفت کردند و ادیان را افیون بشر حساب کردند. یعنى گفته ‏اند که ادیان یک چیزى است که ثروتمندها و قلدرها درست کرده ‏اند که مردم را ساکت کنند، توده‏ ها را ساکت کنند به وعده دادن. و این تبلیغات تا آنجا رسیده است که بعد به صورت دیگر به ما هم تزریق کرده‏ اند.

مسئله جدا بودن دین از سیاست، مسئله‏ اى که با کمال تزویر و خدعه طرح کردند، حتى بر ما هم مشتبه کردند! حتى کلمه «آخوند سیاسى» یک کلمه فحش است در محیط ما! فلان آخوندِ سیاسى است! در صورتى که آقایان خواندند در دعاهاى معتبر ساسَهُ الْعِباد[۱] مع ذلک از بس تزریق شده است، از بس اشتباه کارى شده است، ما خودمان هم باورمان آمده است که دین از سیاست جداست. آخوند در محراب برود، و شاه هم مشغول دزدى‏ اش باشد! هر کس اسلام را مطالعه کرده باشد، قرآن کریم را مطالعه کرده باشد، کافى است که بفهمد اسلام و قرآن کریم تربیت مى‏ کند یک جامعه را در همه [شئون‏].

فرق ما بین اسلام و سایر قوانینى که در دنیا هست- قوانین الهى را نمى ‏گویم، آنها الآن منسوخ است، آنها هم همان طور بوده که اسلام بوده- فرق ما بین اسلام و آن چیزهایى که از جانب خدا براى تربیت بشر آمده است با آن چیزهایى که به دست بشر درست شده است، یک فرق اساسى این است که آنچه بشر درست کرده است یک جنبه ضعیف را ملاحظه کرده است؛ مثلًا قوانینى وضع کرده‏ اند از براى اینکه حفظ نظم بکنند، حفظ انتظامات بکنند. قوانینى وضع کرده‏ اند که مال همین معاشرت دنیاست و کیفیت سیاست دنیوى. ابعاد دیگرى که بشر دارد هیچ مورد توجه قواعدى یا قوانینى که بشر درست کرده است، هیچ متوجه او نیست. شما وقتى اسلام را ملاحظه مى ‏کنید، به حسب ابعاد انسانیت [مى ‏بینید] طرح دارد، قانون دارد. از قبل از اینکه انسان به این دنیا بیاید، قبل از اینکه پدر و مادر انسان ازدواج کند، طرح دارد براى اینکه این بذر را خوب تربیت کند. طرح دارد اسلام: زن را چه جور انتخاب کنید، شوهر را چه جور انتخاب کنید، در وقتى که ازدواج مى ‏کنید چه وضع باشد، با چه آداب باشد، در وقت لِقاح چه آداب باشد، در وقت حمل چه آداب باشد. مثل زارعى که یک تخم زراعت را مى ‏کارد و مواظبت مى ‏کند که زمین خوب باشد، آبِ سالم باشد، به موقع برسد، سایر تربیتها تربیتهاى نباتى باشد که درست تربیت بشود، اسلام [هم‏] براى تربیت انسان از قبلِ ازدواج پدر و مادر شروع کرده است. زمین را یک زمین سالم مُطَهَّر مى‏ خواهد باشد؛ زوج را یک زوج سالم صحیحِ انسانْ صفت انتخاب بکند؛ بعد هم آداب دیگر تا وقتى که متولد مى ‏شود؛ و آداب رضاع[۲] و آداب حمل و رضاع و تربیت در دامن مادر و تربیت در پیش پدر و تربیتهاى بعدى که دنبال این مى ‏آید. هیچ یک از قوانین بشر تکفل این امر را ندارد؛ این امر مختص به قوانین انبیاست. ابعاد دیگرى که بشر دارد، و اصلًا قواعد دیگر دنبالش نبوده است، آن قواعدى است که براى تهذیب نفس است براى اینکه انسان یک موجود انسانى- الهى بشود. قرآن کتاب انسان‏ سازى است، مکتب اسلام مکتبِ انسان‏ سازى است، انسان به همه ابعاد. نه فقط یک انسان مادى مى‏ خواهد درست بکند، یک انسان الهى مى‏ خواهد درست بکند؛ همه ابعاد انسان مورد نظرش هست. در این امور اصلًا سایر قواعد و قوانین که در دنیاى ما هست آن طور مسائل طرح نیست. هر کس هر جور مى‏ خواهد تربیت بشود؛ توى بازار نرود عربده بکشد- این را جلویش را مى‏ گیرند- توى منزلش هر غلطى مى‏ خواهد بکند! خلوت را کار ندارد که در خلوت چه کرد. به شما چه! اسلام خلوت و جَلْوَت ندارد. خودت تنها باشى تحت مراقبت هستى، یک نفر همراهت باشد باز همین طور تا آخر.

یکى از ابعاد انسانْ بُعدى است که در این دنیاى مادى مى‏ خواهد معاشرت بکند، در این دنیاى مادى مى‏ خواهد تأسیس دولت بکند، در این دنیاى مادى مى‏ خواهد تأسیسِ‏ مثلًا سایر چیزهایى که مربوط به مادیتش هست بکند. اسلام این را هم دارد. آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادات وارد نشده است. شما پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه مى ‏کنید، هفت- هشت تا کتابى است که مربوط به عبادات است، باقى‏ اش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و این طور چیزهاست. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، یک بعد ضعیفش را گرفتیم. اسلام را همچو بد معرفى کرده ‏اند به ما که ما هم باورمان آمده است که اسلام [را] به سیاست چه! سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند!- محراب هم نمى‏ گذارند براى ما باشد- اسلام دین سیاست است؛ حکومت دارد. شما بخشنامه حضرت امیر و کتاب حضرت امیر به مالک اشتر[۳] را بخوانید ببینید چیست. دستورهاى پیغمبر و دستورهاى امام- علیه السلام- در جنگها و در سیاسات ببینید چه دارد. این ذخایر را ما داریم، عُرضه استفاده ‏اش را نداریم. ذخیره موجود است، همه چیز داریم، عُرضه استفاده نداریم. مثل اینکه ایران همه چیز دارد اما مى‏ دهند او را به غیر. ما کتاب و سنتمان غنى است، همه چیز در آن هست لکن بد معرفى کردند به ما؛ یعنى کارشناسها.

از آن وقتى که راه اروپا باز شد به آسیا و به شرق، کارشناسها دوْر افتادند و مطالعه کردند. آنها بیدار بودند و من و شما توى مدرسه ‏ها خواب بودیم! آنها مطالعه کردند؛ وجب به وجب زمینهاى ایران تحت مطالعه قرار گرفته. هر جا نفت بوده نقشه دارند از آن، هر جا مس بوده نقشه دارند از آن. در این بیابانهاى بى ‏آب و علف با شتر آمدند این کارشناسها؛ رفتند گردیدند مخازن را، جاهایى را، هر چه دارد پیدا کردند و ثبت کردند. مطالعاتشان راجع به ماها هم همین بوده است که دیده‏ اند آن چیزى که بتواند جلوى اینها را بگیرد عبارت از اسلام است و خدمتگزار به اسلام. اسلام را از آن راه کوبیدند؛ جدا کردند اسلام را حتى از خود ملت اسلام، حتى از خود خدمتگزاران به قرآن. خودِ خدمتگزاران به قرآن هم این مطلب را نمى ‏شود حالیشان کرد- بعضى از آنها را- که اسلام دین سیاست است. این را شاید عیب مى ‏دانند براى اسلام! اسلام سلطنت دارد، نه سلطنت این طورى؛ حکومت دارد؛ اسلام امامت دارد، خلافت دارد؛ پیغمبر اسلام حکومت تشکیل کرده بود، حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حکومت داشت، استاندار داشت، فرماندار داشت- همه اینها را داشت. اینها ارتش داشتند، قواعد ارتش داشتند؛ همه چیز داشتند. ما مطالعه کردیم آنها را لکن از بس به ما تزریق شده است از آن طرف که آقا برو سراغ کارت، آقا برو تو نمازت را بخوان، چه کار دارى به اینکه اینها چه مى ‏کنند، [دائماً گفتند] چه کار دارى، چه کار دارى، کار ما را به اینجا رساند که حالا ما اینجا باید مجتمع بشویم عزا بگیریم!

از آن طرف کارشناسها ... روحیات مردم را ملاحظه کردند، دیدند که روحیات شرق، خصوصاً مسلمین و خصوصاً در مسلمین شیعه، خصوصیاتشان این است که به روحانیت ‏شان ارج قائل مى ‏شوند، تَبَع روحانیت هستند. چه بکنند که روحانیت را از مردم جدا کنند؟ نقشه کشیدند که روحانیت را مبتذل کنند پیش ملت. شما در زمان رضا شاه نبودید اکثرتان، من ادراک کرده‏ ام، کسانى که به سن من بودند و پیرمرد هستند الآن ادراک کرده‏ اند زمان او را. آقا اینها به واسطه نقشه ‏اى که خارج ریخته بود، آخوند را همچو کرده بودند که آخوند نمى ‏توانست نفس بکشد. آخوند در نظر مردم همچو شده بود که سوار اتومبیلش نمى‏ کردند! جدا کردند از مردم روحانیت را؛ منتها نقشه ‏شان نگرفت. خواستند بکنند هر چه کردند [اما] خداوند: وَ اللَّهُ خیرُ الماکرین[۴] لکن یک جایى نقشه‏ شان گرفت و آن جدا کردن روحانیت از دانشگاهها [بود]. یک روحانى حق نداشت، پیش خودمان حق نداشت که از دانشگاهى صحبتى بکند ... سراغ نمى ‏دانم [دانشگاهى برود]. دانشگاهى هم آخوند به نظرش مى ‏آمد که یک موجود مضرى است‏ که انگلیسها آوردند گذاشتند اینجا! من خودم این را شاهد بودم. با دو نفر از آقازاده ‏هاى محترم قم ما سوار اتوبوس بودیم، در چندین سال پیش از این مى‏ رفتیم. چند نفر دیگر هم سوار همان اتوبوس بودند. یکى ‏شان به دیگرى گفت که من حالا سالهاست که از این «هیکل» ها دیگر ندیدم- اشاره به ماها-؛ بعد گفت اینها را انگلیسها آورده ‏اند در نجف و آنجاها گذاشتند براى اینکه مردم را [گمراه‏] بکنند! در نظر دانشگاهى، آخوند یا دربارى است یا بسته به انگلیس! در نظر شما هم این آدم دانشگاهى نمى‏ دانم. [فرنگى مآب است‏]! جدا کردند ملت را بعضى ‏اش را از بعض؛ استفاده بردند از این جدایى.

شما ملاحظه فرمودید که در این مقدار کم از زمان که طبقات مختلف با هم ائتلاف کردند- و خدا این ائتلاف را درست کرد- شما ملاحظه کردید که این ائتلاف و این وحدت کلمه بین جناح معنوى و جناح مادى، بین علماى اسلام و آن طبقات دیگر- از هر طایفه ‏اى باشند- این وحدت کلمه باعث شد که یک ملتى قیام کرد؛ و در این وحدت کلمه‏ اى که این ملت دنبال کرد و قیام کرد تمام ابرقدرتهاى عالَم را زمین زد، تمام توپ و تانکها را زمین زد.

محمد رضا را همه‏ تان مى ‏شناسید که قبل از چند سال چه چیزها برایش مى‏ گفتند و خودش چه مداحیها مى ‏کرد و قدرت هم داشت؛ یک مرد قدرتمندى [که‏] روسیه با او موافق، امریکا با او موافق، انگلستان با او موافق، دوَل اسلامى همه با او موافق، چین با او موافق، همه موافق، ابرقدرتها و بعد از آنها هر چه قدرت بود موافق با او بود. این قدرت به این بزرگى را شما ملت، شما ملتِ سر و پابرهنه ‏اى که همه چیزتان را خوردند، قیام کردید [و] چون وحدت کلمه در کار بود، با مشتتان تانکها را خُرد کردید. خون بر شمشیر غلبه کرد. از تخت فرو کشیدید. فرار کرد و رفت منتها مال را هم برد، هر چى داشتیم؛ سه بیلیون دلار ظاهراً! سه بیلیون و چند صد میلیون- آنکه حالا یک قلمهایى است که نوشتند- خودش برد و عائله‏ اش برده!

ما نمى‏ توانیم بفهمیم که دزدى اینها در این مملکت چى بوده است. در یکى از چیزهایى که به من نوشته بودند راجع به یکى از خواهرهاى این مرد، نوشته بودند که یک ویلا در کجا دارد که چقدر خریده شده است- آنش من یادم نیست اما آنى که یادم مانده این است- نوشته بود که پنج میلیون دلار یعنى سى و پنج میلیون تومان خرج گلکارى آنجا شده! من و شما خوابش را هم نمى‏ توانیم ببینیم؛ باور نمى ‏توانیم بکنیم. شما نمى ‏دانید که اینها با این مملکت چه کردند. نمى ‏دانید معنویت این مملکت را چطور عقب زدند. مى‏ گویم نمى ‏دانید یعنى مى ‏دانید، حالا مى ‏دانید؛ درست الآن همه‏ مان مى ‏دانیم؛ الآن بدبختیها را همه ‏مان مى ‏دانیم که هر چه ما بدبختى داشتیم از این عائله بود. تا دولت صالح نباشد مملکت صلاحیت پیدا نمى ‏کند. یک فرد غیر صالح یک مملکت را خراب کرد. همه دیدیم یک فرد غیر صالح، که اسمش محمد رضا پهلوى است، وزیر وقتى مى‏ خواهد تعیین کند، غیر صالح است. باید به جنس خودش باشد!- هر کسى مایل به ... دزدها با دزدها رفیقند! دزدها که با مقدسین رفیق نیستند- وکیل مى ‏خواهد معین کند، به جنس خودش درست کند. وکیل هم که دست مردم نبود. مردم در این پنجاه سال آزادى نداشتند. نه یک وکیل و نه یک مجلس و نه یک دولت، هیچى مربوط به ملت نبود؛ همه چیز متکى به خارج بود. یک آدم فاسد را وقتى آوردند گذاشتند سر مملکتى، تحمیل کردند بر مملکتى، به آنجا رسید که همه چیز مملکت ما را از دست داد و [دائماً] ثناخوانى خودش کرد و وادار کرد که رادیوها هم بگویند و وادار کرد که مطبوعات هم بگویند- همه را الزام کرد که باید بگویید، همه ثناخوانى باید بکنید!

«اصلاحات ارضى» اش را شما ملاحظه کنید. آقا آنکه این قدر برایش گفتند و خواندند و نوحه‏ خوانى کردند و ثناخوانى کردند، اصلاحات ارضى عبارت از این شد که تمام کشاورزهاى ما گدا شدند؛ کشاورزى از مملکت ما پرید. الآن اگر همه ملت دست به هم‏ بدهد، بعد از چند سال ممکن است کشاورزى ما به حال اولش برگردد. بازار درست کردند براى امریکا. گندمهایش را او باید یا بسوزاند یا به دریا بریزد؛ مى ‏دهد و پول مى ‏گیرد! مى‏ دهد ارز مى‏ گیرد. بازار درست کردند. شما الآن هیچ ندارید. تمام زراعت ایران را مى ‏گویند براى سى روز یا سى و یک روز کافى است! ایرانى که یک استانش مثل آذربایجان، مثل خراسان، مى‏ توانست تمام قُوت ایران را متکفل بشود، باقى آن مى ‏بایست صادر بشود، حالا ما براى سى روز یا سى و سه روز! باقى ‏اش از کجا؟ از اسرائیل، از امریکا، از جاهاى دیگر. این خرابى که به مملکت ما وارد شد به دست این آدم ظالم [شد] که نوشت من آمده‏ ام خدمت به وطنم بکنم! کتاب مأموریت براى وطنم! من گفتم صحیح مى ‏گوید! مأمور است که خدمت به وطنش بکند، یعنى وطنش را از همه چیز ساقط کند! این «مأموریت» داشت که ساقط کند این وطن را از همه چیز٫ نیروى معنوى را از بین برد. نیروى جوانهاى ما که بالاترین [لطمه‏] و صدمه ‏اى که بر این مملکت خورده، نیروى جوانهاست که فاسد شد. یا طرف مشروبخانه ‏ها اینها را کشاندند، یا طرف سینماها اینها را کشاندند، یا تو این بیابانها بردند و مراکز فساد برایشان درست کردند و ترویج کردند. یک جوان سالم براى ما نگذاشتند آقا. بالاترین ضررى که به این مملکت خورد این بود که نیروى انسانى ‏اش رفت. حالا باید از سر این نیرو پیدا بشود. «خدمت» به وطن کرد! خدمت به وطن! زراعتش را بکلى از بین برد، فرهنگ را بکلى از بین برد و ساقط کرد. اگر ما فرهنگ داشتیم که این بازى سرمان در نمى ‏آمد. اگر ما رجال فرهنگى داشتیم، رجال مستقل است؟ ... فرهنگْ مستقل باید باشد؛ مگر مى‏ گذارند اینها؟ مگر سازمان امنیت مى‏ گذاشت که این کارها درست بشود؟

اقتصادمان را از بین بردند. اگر مهلت بهش داده بود این ملت، نفت شما را بعد از ده- پانزده سال تمامش کرده بود ... رفت سراغ کارش! عوض نفت چى دادند؟ اسلحه دادند! چه اسلحه ‏اى؟ اسلحه‏ هاى مدرنى که کارشناسهاى ایرانى نمى‏ توانند بفهمند چه هست، چه جور باید اینها را استعمال کنند! براى چه آوردند اینجا آنها را؟ براى اینکه پایگاه باشد براى امریکا که اگر یکوقت با شوروى دعوایش شد این پایگاه را داشته باشد. نفت را از ما گرفتند به جاى او پایگاه درست کردند؛ پایگاهى که اگر بنا بود درست کنند حاضر بودند میلیونها میلیونها دلار بدهند به مملکتى تا بگذارد یک پایگاه برایشان درست بشود! آنها نفت ما را مى‏ گیرند پایگاه درست مى‏ کنند. این مصیبتهاى ماست. آخوند دخالت در سیاست نکند؟ این حرف را نزند آخوند؟ اگر آخوند یک همچو حرفى زد، «آخوند سیاسى» است. همه چیز ما را بردند. روحانیت ما را پیش مردم ساقط کردند، از بین بردند. جدا کردند قشر روحانى را از قشر روشنفکر متجدد و همه چیز آنها را هم بردند، هم شما را بردند. اگر این نهضت غیر از این یک خاصیت نداشت که بین طلاب علوم دینیه و قشر دانشگاهى یک رابطه پیدا شد، اگر غیر از این ما هیچى نداشتیم، این بالاترین نتیجه‏ اى بود که حاصل شد از این نهضت. اگر بگذارند بماند؛ اگر بگذارند که باز این نتیجه باقى بماند. جدیت کنید! آقا رمز تقدم شما امروز، رمز پیروزى شما، وحدت کلمه است. اگر وحدت کلمه را از دست شما گرفتند، باز همان اسارت است و باز همان غارتگریها اعاده مى‏ شود. مثل سابق نیست. سابق عذر داشتید [که‏] نمى‏ توانم؛ فهمیدید که مى ‏توانید. شما نیرو دارید، ملت با شماست. شما در هر شهر و در هر ده نیرو دارید. هر روزى که مى‏ خواهید یک کارى را بکنید، نیروهاى شما مردم را راه مى‏ اندازند. با هم باشید، مجتمع باشید، مهذب باشید، وحدت کلمه‏ تان را حفظ کنید. الآن در صددند که شما همه را به جان هم بیندازند و استفاده ‏اش را بکنند؛ باید نگذارید. این خدعه را باید نگذارید که عملى بشود. تا بود او- مردِکه- این کارها را مى‏ کرد و این شیطنتها را مى‏ کرد؛ حالا این مردِکه[۵] مى ‏کند.

من از خداى تبارک و تعالى توفیق همه را مى‏ خواهم. من از بیرون آمده ‏ام که خدمت‏ به شما بکنم. من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده‏ ام که بزرگوارى شما را حفظ کنم. من آمده‏ ام که دشمنهاى شما را زمین بزنم. من آمده ‏ام که ملت را یک ملت مستقلش کنم. دولت اگر پیدا بشود یک دولت مستقل باشد. من آمده ‏ام که دست اجانب را از این مملکت کوتاه کنم. من آمده ‏ام که رسوا کنم اینهایى که به اسم «ملیت»، به اسم- نمى‏ دانم- «قانون اساسى»، به اسم کذا مى ‏خواهند مسائل سابق را عود بدهند. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را توفیق بدهد و ما را آشنا کند به وظایف خودمان.» (صحیفه امام؛ ج ۶، ص ۴۰-۴۹)

سخنرانی در جمع اعضای کمیته استقبال و ادامه نهضت و دعوت از مردم برای حضور در خیابان ها از دیگر بیاناتی بود که در این روزهای پایانی حکومت پهلوی و در مدرسه علوی صورت گرفت. متن این سخنرانی به شرح زیر است:

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم

من نمى‏ دانم چطور از عهده مراتب این زحمات برآیم. من خدمتى که مورد پسند باشد نکردم. و من از خدا مى‏ خواهم که توفیق بدهد که همه ما خدمت بکنیم به این کشور، خدمت بکنیم به احکام اسلام.

امروز روزى است که این مرحله ‏اى که ما طى کردیم به مرحله حساسى رسیده است، به طورى که براى همه ما تکلیف الهى ایجاد شده است. همه ما مکلف هستیم که در این مرحله ‏اى که بین موت و حیات هست، که از اول تا آخر استقلال است، ما باید در این موقع هیچ غفلت نکنیم. غفلتِ یک آن براى ما گران تمام مى ‏شود. الآن وقتى است که حیله ‏ها به راه افتاده است و از هر راهى مى‏ خواهند ما را بازى بدهند، ملت ایران را بازى بدهند. امروز دوباره از سر راجع به اینکه ما مى‏ خواهیم آزادى بدهیم و ما مى ‏خواهیم- نمى ‏دانم- چه بکنیم، مهلت به ما بدهید! از این حرفهایى که همیشه شاه مى ‏گفت و خدعه مى‏ کرد و ما به آن گوش نکردیم، حالا نوکر شاه[۶] دارد این حرفها را مى‏ زند. اینها مى ‏خواهند همان قدرت را برگردانند. اینها نوکرهاى امریکا هستند؛ اینهایند که باز منافع امریکا را به اسم ملیت، به اسم اسلام، به اسم قومیت، به اسم ملت، به اسم- نمى‏ دانم- خدمتگزارى، مى‏ خواهند منافع امریکا را حفظ بکنند؛ مى‏ خواهند منابع شما را به اجانب بدهند؛ مى‏ خواهند شما را تحت اسارت قرار بدهند.

و الآن وقتى است که غفلت در آن مصادف با انتحار و خودکشى است. غفلت نباید کرد؛ باید این نهضت را ادامه داد. باید خیابانها را پر از جمعیت کرد. باید همه مردم آگاهانه بریزند توى خیابانها و این بنیان فاسد را از بین بردارند. چیزى دیگر از آن نمانده است جز یک حشاشه‏اى- چیز مختصرى؛ این هم باید با همت شما مردم مسلمان، با همت ملت ایران، باید این هم از میان برداشته بشود تا ما برسیم به یک حکومت اسلامى، به یک حکومت عدل، به یک حکومتى که نه منافع شما را توانَد بخورد، نه تواند به غیر بدهد. ما یک همچو حکومتى مى ‏خواهیم. یک حکومت ملى اسلامى. یک جمهورى که متکى بر رأى خود مردم باشد. مردم آزادانه رأى بدهند نه مثل این پنجاه سال که هیچ کس در هیچ چیز آزاد نبود؛ نه مثل این سى و چند سال که ما به اسارتها کشیده شدیم، به زحمتها کشیده شدیم؛ منافع ما، [سرمایه‏] هایى که ما داشتیم، مخازن ما را بردند خوردند. الآن هم در بانکهاى خارجى اینهایى که مال مخازن ما هستند موجود است به اسم محمد رضا خان، به اسم عائله او، به اسمِ- مثلًا- آنهایى که وابسته به او هستند. همه [داراییهاى‏] ما را آنها برده ‏اند. یک ملتى را فقیر کردند و از اینجا رفتند و فرار کردند.

ما از همه شما جوانها تشکر مى ‏کنیم که در این موقع همه با قدرت، همه با اراده، همه با خواستهاى الهى بپاخاستید و کارهاى خودتان را زمین گذاشتید و این کار بزرگى که به عهده همه ماست دنبال کردید. و رمز پیروزى شما وحدت کلمه [است‏] و اینکه همه ‏تان یک مطلب را مى‏ خواهید. الآن همه ملتها، ملت ایران در هر شهرى، در هر دهى، در هر قصبه ‏اى همین مطلب را مى‏ خواهد: نبودِ شاه که نیست ان شاء اللَّه، نبودِ رژیم که نیست. ان شاء اللَّه؛ نبودِ دولت غاصب که نیست ان شاء اللَّه؛ ایجاد حکومت اسلامى و جمهورى اسلامى که خواهد بود ان شاء اللَّه.

من از همه شما آقایان تشکر مى ‏کنم که در این موردها زحمت کشیدید لکن زحمتى‏ بوده است که براى خادم خودتان کشیدید، زحمتى بوده است که براى خدمتگزار خودتان کشیدید. من خدمتگزار شما هستم. من مى ‏خواهم که شما عزیز باشید. من خدمتگزار ملت هستم. من مى‏ خواهم ملت اسلام سربلند باشد، مستقل باشد؛ نه مثل حالا که ما باید همه چیزمان از جاى دیگر باشد. و همه مسائل سیاسى ‏مان را دیگران نقشه بکشند، همه مسائل اجتماعى ‏مان را دیگران نقشه ‏اش را بکشند، فرهنگ ما را دیگران برنامه بدهند، ارتش ما را دیگران- مستشار دیگران اداره بکنند. من مى ‏خواهم که همه شما مستقل باشید. و این ته مانده ‏اى که از استعمار مانده است و حالا به اظهار «ملیت» و اینها دارد کسب بیت المال را مى ‏کند، این را هم بزنید پرتش بکنید. و. ان شاء اللَّه حکومت اسلامى نزدیک است‏.» (صحیفه امام؛ ج ۶، ص ۵۰-۵۲)

  1. گردانندگان سیاست بندگان، این تعبیر در«زیارت جامعه کبیره» وارد شده است. مفاتیح الجنان، ص ۳۷۰ .
  2. شیر دادن.
  3. نهج البلاغه، نامه ۵۳٫
  4. بخشى از آیه ۵۴ سوره آل عمران‏.
  5. شاپور بختیار.
  6. شاپور بختیار.

دیدگاه تان را بنویسید