بازماندگان مسکن مهر سرپل ذهاب:

مسکن مهر خودش زلزله بود!

چشم در چشم اهالی نشسته به تماشا. انتقامش را گرفته و حالا فلاکتشان را نظاره می‌کند؛ غول مسکن مهر را، یا به قول آواره‌های زلزله ٧,٣ ریشتری سرپل ذهاب، مسکن مرگ.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، روزنامه شهروند نوشت: همه ماجرا در کمتر از ٣٠ثانیه برای آنها تمام شد؛ برای همه آن دو‌هزار و ٥٠٠ نفری که از ٦، ٥سال پیش با‌ هزار آرزو، خانه‌های اجاره‌ای‌شان را در قصرشیرین و سرپل ذهاب و ازگله و... رها کردند و به امید خانه‌دارشدن به منطقه شیرودی آمدند، به محله «راه کربلا».

 

جایی که تا همین ١٥، ١٠‌سال پیش، زمین کشاورزی و تا ساعت ٩ و ٤٥ دقیقه یکشنبه‌ای که گذشت، درختان و دشت سبز، منظره پیش‌روی پنجره‌هایشان بود. زلزله آمد، دیوارها دهان باز کرد، آوار شد و بر سر ساکنان مسکن مهر ریخت. حالا هرچه مانده، نگاه‌های گنگ و گیج ساکنان قبلی مسکن مهر سرپل ذهاب است که به سوی ساختمان‌های تخریب‌شده، زندگی‌های ترک‌خورده و جای خالی آدم‌های مرده، دودو می‌زند.
هفته پیش بود که معاون عمرانی استاندار کرمانشاه اعلام کرد؛ تعداد کشته‌های مسکن مهر، ١٠٠نفر است و یک‌روز بعدش، همان آمار را تکذیب کرد. او گفت که خبر کشته‌شدن ١٠٠نفر بر اثر زلزله در مسکن مهر درست نیست و برداشت نادرستی از حرف‌های او بوده است: «این آمار به جانباختگان منازل خود مالکی اطراف مسکن مهر است و هیچ ارتباطی به مسکن مهر ندارد.»
آمار کشته‌های مسکن مهر سرپل ذهاب هنوز نامعلوم است، گفته می‌شود در این زلزله نزدیک به ٦٠٠ واحد از مسکن مهر آسیب جدی دیده‌اند و نزدیک به دو‌هزار و ٥٠٠ نفر آواره شده‌اند. همه اینها درحالی است که این شهر، ٨٠٠ واحد مسکن مهر داشت که ٢٠٠واحد در قسمت شمالی شهر بود و در زلزله آسیبی ندید. ساخت این واحدها از ‌سال ٨٩ شروع شد و‌ سال ٩٢، اهالی در آن ساکن شدند، اما زمان افتتاح رسمی‌اش‌ سال ٩٤ بود که گازکشی شد. اینها را مسئولان مسکن راه‌وشهرسازی کرمانشاه اعلام کرده‌اند.
حالا بازمانده‌ها هستند که فارغ از تعداد کشته‌ها و ساکنان، هشت روز است طلوع آفتاب را از پس کله این ساختمان‌های بی‌رحم، نگاه می‌کنند، به گوشه پرده‌های توری‌شان که میان آن همه ویرانی بال‌بال می‌زنند، به فرش‌هایی که نصفه‌نیمه شده‌اند و قاب عکس‌های شکسته و ساعت‌هایی که روی یک‌ساعت ایستاده بودند. حالا خانه آواره‌های مسکن مهر، یک فضای سبز است؛ چمن‌هایی که مقابل مجتمع مسکونی‌شان قرار دارد و در این هفت شب، چقدر از سرما بر خود لرزیده‌اند و حالا در نهمین روز از حادثه، از روند خرید خانه‌هایشان می‌گویند، از مهندسی که حالا مردم سایه‌اش را با تیر می‌زنند و از خانه‌های کاغذی و اقساطی که هر ماه تغییر می‌کرد.
روایت اول؛ محمد سهرابی، ساکن بلوک ١٧
پلاک ٢٠، طبقه٥
«من بچه قصرشیرینم پرویزخان. هرچه داشتیم، در جنگ از بین رفت، کلی زمین داشتیم، باغ لیموشیرین. آخر سر هم ما ماندیم و یک خانه اجاره‌ای. ‌سال ٨٦، ٨٧ بود که از کمیته امداد باخبر شدم که خانه‌هایی هست به اسم مسکن مهر. گفتند، هرکس خانه ندارد بیاید و ثبت‌نام کند. ما هم رفتیم و ثبت‌نام کردیم، اداره‌اش متعلق به اداره مسکن و شهرسازی بود. اول گفتند یک‌میلیون و ١٠٠‌هزار تومان بدهید، ما هم پرداخت کردیم، کمی بعد به ما گفتند که شما بچه قصرشیرین نیستید، نمی‌توانید این‌جا خانه بخرید، گفتیم چه کنیم؟ گفتند بروید جای دیگر. ما هم آمدیم سرپل ذهاب. می‌خواستیم خانه بخریم. همان یک‌میلیون و ١٠٠‌هزار تومان را منتقل کردند به سرپل ذهاب. این‌جا هم مسکن مهر داشت. گفتند با یک‌میلیون و ١٠٠‌هزار تومان خانه‌دار می‌شوید، بعد از ما دو‌میلیون و ٥٠٠‌هزار تومان خواستند، رفتم وام گرفتم، پرداخت کردم. کمی که گذشت، گفتند یک‌میلیون تومان دیگر بدهید، خلاصه که در دو‌سال نزدیک به ١٧، ١٨‌میلیون تومان از ما گرفتند و بعد هم باید کلی قسط می‌دادیم، اول گفتند ماهانه ١٨٠‌هزار تومان قسط بدهید، وقتی زمانش شد، گفتند ٢٨٥هزار تومان، بعد قسطش ٣٠‌هزار تومان کم شد، رسید به ٢٥٥‌هزار تومان. برای پارکینگ هم گفتند باید دو‌میلیون تومان پول بدهید، اما پارکینگ کجا بود خانم. یک فضای باز بود گفتند این‌جا پارکینگ است. هر بلوک ٢٤ واحد است، اما فقط ١٤ جای پارک دارد. ما که پول ندادیم، از خیلی‌ها اما گرفتند و هربار می‌خواستند ماشین‌شان را پارک کنند، می‌دیدند کسی دیگر جایشان پارک کرده.‌ سال ٩١ بود که خانه را به ما تحویل دادند، ما هم آمدیم و در بلوک ١٧، پلاک ٢٠، طبقه ٥، ساکن شدیم. خانه‌های عقبی ٧٥متری و جلویی‌ها ٨٥، ٩٠متری هستند.»
خانه را در چه شرایطی گرفتید؟
«خانه هیچ ‌چیز نداشت، دیوار گچی بود، رنگ نشده بود، کابینت نداشت، کولر نداشت، شیرآب هم نداشت. هرچه هم روی خانه بود، خراب بود، چند روز نگذشته بود، باید همه چیز را عوض می‌کردیم. جنس آشغال گذاشته بودند. به ما کلک زدند، همه‌اش به ما دروغ گفتند، یک آقایی بود به اسم کوهزادی، او مهندس این ساختمان‌ها بود. سرمان کلاه گذاشت، برای خودش خانه‌های خوبی ساخته بود، موکت داشت، رنگ شده بود، اما خانه‌های ما خراب بود، آنها ساکن بلوک‌های ٢٣ و ٢٤ بودند، اما ما بلوک‌های عقبی بودیم. خانه را که گرفتیم، ٤‌میلیون تومان کابینت خریدم، رادیاتور خراب بود، ٢٥٠‌هزار تومان خرجش کردم، شیرهای آب خراب بود، ظرفشویی را عوض کردم. نزدیک ١٥، ١٠میلیون تومان خرجش کردیم، خانه نبود، فقط دیوار داشت و سقف. یک چهاردیواری. حتی آسانسورش کار نمی‌کرد، بلوک ما هشت‌میلیون تومان خرج آسانسور کرد.»
چقدر باید قسطش را پرداخت می‌کردید؟
«به ما گفتند این مسکن مهر است و قسطش ٣٢‌میلیون تومان است. تا الان ٩‌میلیون و ١٢٠‌هزار تومان قسطش را داده‌ام، کلا باید ٩‌سال قسط بدهیم، هر ‌سال یک مبلغی از قسط کم می‌شود. هیچ‌کدام از ساکنان مسکن مهر قسط‌شان را کامل پرداخت نکرده‌اند. به ما گفتند این‌جا ضد زلزله است، خود ساختمان اما زلزله بود. بچه همسایه بغل‌دستی‌مان در همین زلزله جان داد، دونفر در بلوک ٢٢ فوت کردند، یک نفر در بلوک ٩. اینها کسانی هستند که من آمارشان را دارم، وگرنه کشته‌ها خیلی بیشتر هستند.»
قبلا مقاومت خانه چطور بود؟
«قبلا هم یک‌بار یک زلزله ٥ ریشتری آمد، خانه تکان خورد و دیوارهایش ترک برداشت، به مهندس نشان دادیم، جوابی نداد. این خانه‌ها اصلا مقاوم نبودند. یک‌بار هم استاندار کرمانشاه از این‌جا بازدید کرد، اما رفت و کاری نکرد.»
محمد سهرابی، روز حادثه تهران نبود، زن و بچه‌اش زیر آوار بودند و با ‌هزار بدبختی خودشان را از طبقه پنجم به خیابان رساندند. حالا هم همسر و دو فرزندش را به قصر شیرین فرستاده خانه مادر همسرش: «کاش می‌مردیم و این‌ روز را نمی‌دیدیم.»
روایت دوم؛ مهین رستمی، ساکن بلوک ١٧
طبقه دوم، واحد هشت
«در همین سرپل ذهاب مستاجر بودم، یک روز به ما گفتند که بهزیستی آگهی کرده آنهایی که خانه ندارند می‌توانند مسکن مهر ثبت‌نام کنند، ما هم اقدام کردیم. گفتند بروید فلان جا برای ثبت نام. یک جایی بود که مسئولش آقای کوهزادی نامی بود. او را بعدها بهتر شناختیم. هشت‌سال پیش بود، گفتند خانه وام دارد. اول گفتند دو‌میلیون تومان بدهید. ما هم پرداخت کردیم، چندماه بعد گفتند دو‌میلیون تومان دیگر بیاورید. ما هم با‌ هزار بدبختی جور کردیم، همین‌طور از ما پول گرفتند تا رسید به ١٨‌میلیون تومان. الان که این‌جا نشسته‌ام و خانه‌ام خراب شده، ٢٠‌میلیون تومان به کوهزادی پول دادیم و ٤٠‌میلیون تومان هم می‌دهیم، ماهی ٢٨٥‌هزار تومان که ١٢‌سال طول می‌کشید. الان هیچ‌چیز خانه به ناممان نیست، فقط یک گازش به اسم خودمان است. آب و برق و سند به اسم ما نیست. شوهرم کارگر است، به زور خرج خودمان را می‌دهیم، الان چهار سالی می‌شود که به این خانه آمده‌ایم، وقتی آمدیم بلوک ١٧ و در واحد هشت ساکن شدیم، خانه هیچ چیزی نداشت. من اولین کسی بودم که در مسکن مهر ساکن ‌شدم. الان در این وضع از کجا پول قسط را بدهیم.»
خانه را چطور تحویل گرفتید؟
«وقتی آمدیم، فقط دیوار بود، هیچ نداشت، کلی پول خرجش کردیم، حتی کنتور گاز نداشت. آقای کوهزادی که مهندس اینجاست، هر روز از ما به یک بهانه‌ای پول می‌گرفت، تا قبل از زلزله می‌گفت، دویست‌هزار تومان بدهید، آب را به نامتان کنم، یک‌میلیون تومان بدهید سند به نام کنم. آسانسور خراب بود، هر روز پول می‌گرفتند. حالا هم مالیات زمین را از ما می‌گیرند.»
همان موقع کامیونی می‌آید، برای آواره‌ها هیزم آورده تا شب آتش برپا کنند و از سرما نلرزند. مهین رستمی و سه پسر و همسرش در یک چادر مسافرتی دو نفره ساکن شده‌اند و هیچ از خانه‌شان و وسایلش نمانده.
روایت سوم؛ ملوک عباسی، ساکن بلوک ٩
طبقه چهار
«یک خانه ویلایی داشتم که مهریه‌ام بود. در یکی از بنگاه‌های سرپل ذهاب خانه‌های مسکن مهر را آگهی کرده بودند، حدودا دو‌سال پیش بود. من هم یکی را پیدا کردم که پیشنهاد داد خانه‌ام را بگیرد و یکی از خانه‌های مسکن مهر را به من بدهد و بقیه پولش را هم نقدی به من بدهد. می‌خواستم برای پسرم ماشین بخرم مسافرکشی کند. دو‌سال پیش وسایلم را جمع کردم و آمدم در این خانه ٧٥متری که البته الان هیچ چیز از آن نمانده. ساکن بلوک ٩، طبقه چهارم بودم. ساختمان ٦طبقه بود اما آسانسورش کار نمی‌کرد، دو روز کار می‌کرد، یک‌روز خراب می‌شد، مهندس کوهزادی که خدا ازش نگذرد و این ساختمان‌ها را ساخته و به مردم بدبخت فروخته، گفت باید هر خانه ٦٠٠‌هزار تومان بدهید تا آسانسور را درست کنیم، ما پول ندادیم، مردم رفتند شهرداری و شکایت کردند، آخر سر از هر خانواده ٥٠‌هزار تومان گرفتند. آسانسورش استاندارد نبود.»
یعنی الان شما قسط نمی‌دهید؟
«نه، آن کسی که خانه را خریده باید قسطش را بدهد. ماهی ٢٨٠‌هزار تومان. یک سالی می‌شود که قسط می‌دهد.»
ملوک عباسی، روز حادثه در خانه تنها بود، تمام سقف روی سرش خراب شد، به زحمت خودش را به خیابان رساند. حالا همه‌جای بدنش کبود است. او جنازه‌های زیادی را در ساختمانشان دیده. ملوک، کارگر غسالخانه است اما از روز حادثه، کار نمی‌کند، او می‌گوید تمام جنازه‌ها را به کرمانشاه منتقل کرده‌اند.
روایت چهارم؛ خانم و آقای شیرزادی، ساکن طبقه اول مسکن مهر کارگری
«قبلا خانه مادر همسرم زندگی می‌کردیم، می‌خواستیم خانه‌دار شویم، طلا فروختیم، وسیله فروختیم، ٢٠‌میلیون تومان جمع کردیم، رفتیم ٦٠‌میلیون تومان هم وام گرفتیم و آمدیم این‌جا که مسکن مهر کارگری است، خانه بخریم. خانه ٦٣‌میلیون تومان قسط داشت. حدودا هشت ماه پیش بود که ساکن این مجتمع شدیم. ساختمان ما، جلوی خانه‌های مسکن مهر است، سه طبقه‌ای است و هر طبقه یک واحد است، ٩٨متری است. کلا خانه نزدیک به ٢٠٠‌میلیون تومان برای ما تمام شد. اول به ما گفتند ١٠٠‌میلیون تومان است. بعد دیدیم که این‌طور نیست.» این خانه‌ها هم همزمان با خانه‌های مسکن مهر ساخته شده‌اند.
روز حادثه چه شد؟
دیوارها بر سرمان ریخت، همه‌جایمان زخمی شد. نمی‌دانیم چه باید بکنیم.
خانم و آقای شیرزادی هر چه از زندگی‌شان باقی‌مانده، جلوی خانه خراب‌شده‌شان پهن کرده‌اند و چشم از آن برنمی‌دارند. آنها در این هفت شب، روزگار سختی داشته‌اند: «دیشب تا صبح لرزیدیم.»
روایت پنجم؛ علی قادری، ساکن طبقه اول ساختمان مسکن مهر کارگری
«دو‌سال پیش به این خانه آمدیم، ١٠٠‌میلیون تومان دادیم و خانه‌دار شدیم، قبلا خود شهر زندگی می‌کردیم، ظاهر خانه خوب بود، ٩‌سال پیش ساخته شده. یعنی قبل از ما افراد دیگری هم در آن زندگی می‌کردند. همه این خانه‌ها وام دارد، وامش را از تعاونی مسکن مهر اول گرفته‌اند. حالا ما باید ٣٠‌میلیون تومان قسطش را بدهیم. با این‌که ١٠٠‌میلیون داده‌ایم اما هنوز به ما سند نداده‌اند. با همین پول می‌توانستیم داخل شهر یک خانه بخریم. چند‌سال پیش زلزله خفیفی آمد، یک تکانی خورد، کمی دیوارها ترک برداشت، اما حالا در این زلزله، ستون‌هایش خوابیده، نمی‌شود تعمیرش کرد. شاید دولت بگوید چند‌میلیون می‌دهیم و تعمیرش کنیم اما با کوچکترین تکانی بر سرمان می‌ریزد.»
شب را چطور این‌جا ماندید؟
پتوهای پشم شیشه‌ای دور خودمان پیچیدیم.
***
مسکن مهر تمام شد، بعضی می‌گویند دوباره برای ما بسازندش و برخی می‌گویند نسازند، جای دیگری برایمان درست کنند تا برویم. ساکنان منازل قبلی، دیگر آن محله را نمی‌خواهند، آن خانه‌ها و یاد تلخش را. از دوشنبه اسباب‌کشی سختی داشته‌اند، ٦، ٥سال پیش کامیون‌کامیون وسیله آوردند و حالا یک‌نفر یک‌نفر، خطر را به جان می‌خرند و از پله‌های درحال فروپاشی بالا می‌روند و یک پشتی می‌آورند، فرش می‌آورند، یکی، دو صندلی می‌آورند، مدارک‌شان را می‌آورند تا زندگی‌شان در داخل چادرهای سفید را کامل کنند؛ زندگی‌های ترک‌خورده‌شان را.

 

دیدگاه تان را بنویسید