چند روزی از اقامت امام در نجف گذشته بود و بسیاری به دیدن ایشان آمده بودند. در میان آنان چهره شناخته شده و آشنای مراجع نیز به چشم می خورد و اما حالا نوبت پاسخ به این دیدارها بود و ...

به گزارش خبرنگار جی پلاس، امام خمینی (س) در بیست و سوم مهر ماه سال 44 به همراه فرزندشان شهید آیت الله سید مصطفی خمینی در میان استقبال با شکوه اهالی نجف، طلاب و علما وارد نجف شدند. در همان شب نخست، آیات عظام شاهرودی و خویی و نیز جمعی از علما برای دیدار با امام به محل سکونت ایشان که منزلی در شارع الرسول بود، وارد شدند. در میان علما، آیت الله حکیم دیده نشدند تا اینکه شب دوم ایشان نیز به دیدار امام آمدند.

 

سخنانی که میان امام و آیت الله حکیم رد و بدل شد، ناشی از یأسی بود که به آیت الله دست داده بود هر چند که ایشان از افراد مبارز علیه استمعار انگلیس بود، اما بعدها از سیاست زده شده بود و با اینکه احترام امام را به لحاظ مقام مرجعیت ایشان محفوظ می داشت اما مبارزه علنی با رژیم را بیهوده می دانست. در این گفتگو بعد از اشاره امام به نقش مردم و صداقت و راستی آنها در راه اسلام آیت الله حکیم می فرماید: من که نمی بینم کسی را داشته باشم که اگر اقدامی کردیم تعقیب کند و با پاسخی اینگونه از طرف امام مواجه می شوند: شما اقدام و قیام نمایید من اولین کسی خواهم بود که از شما تبعیت خواهم کرد و در آخر آقای حکیم لبخندی می زنند و سکوت می کنند.

 

چند شب از اقامت امام خمینی (س) در نجف می گذشت که ایشان تصمیم به دیدار با علما گرفتند و در شب بیست و هفتم مهرماه به منزل مراجع عظام نجف آقایان حکیم، خویی و شاهرودی رفتند.

 

آیت الله محمود قوچانی درباره دیدار امام با علمای نجف را روایت کرده است:

دیدارها و ملاقات‌‌‌‌‌ ها با امام چند روز به طول انجامید. آقایان علما می‌‌‌‌‌ آمدند و ‌‎ ‎‌با ایشان دیدار می‌‌‌‌‌ کردند. پس از مدتی امام شروع کردند به بازدید پس دادن آقایان‎ ‎‌مراجع و بعد علما و بعد هم بقیه. یک روز قبل از ظهر هم برای بازدید به منزل ابوی‎ ‎‌آمدند که عده‌‌‌‌‌ ای هم همراهشان بودند.‌

‌‎(خاطرات سال های نجـف؛ ج1، ص 130)

 

در کتاب دوران تبعید امام خمینی در عراق به بازدید امام از طلابی که در محله های فقیرنشین نجف زندگی می کردند نیز اشاره شده: 

در پایان دیدارها، امام نیز به پاس قدردانی از زحمات علما و طلاب، متقابلاً به بازدید آن‌ها رفت و از علمای طراز اول دیدار کرد. ایشان در اقدامی بدیع در حوزۀ نجف، به دیدار طلاب رفتند و حتی محله‌ های فقیرنشین را هم فراموش نکردند. به بخش‌ های جنوبی کوفه که به طلاب افغانی و طلبه‌ های مستمندی مربوط می‌ شد که در مدارس شهر نجف حجره نداشتند، نیز رفتند. این اقدام امام در برانگیخته شدن احساسات و عواطف طلاب و جذب آن‌ها خیلی مؤثر بود.

(عبدالرضا آقایی، «دوران تبعید امام خمینی(ره) در عراق»، ص14)

 

نقش امام در سیاسی شدن حوزه نجف و موضع گیری علما در برابر آن

آنچه که از حال و هوای سال های تبعید امام در حوزه نجف به دست می آید این است که به طور عمده کفه ترازو به نفع امام سنگین بود و بیشتر علما و مراجع نجف ارتباط خوبی با ایشان داشتند و همین باعث شد که ایشان مرجعی اثرگذار بوده و حوزه نجف را که سال ها از سیاست دور افتاده بود، به مدار اصلی خود برگرداند. پیشتر درباره موضع آیت الله حکیم قلم فرسایی شد و اما مرحوم آیت الله شاهرودی که خود یکی از مراجع پرطرفدار نجف بود و در ایران نیز مقلدان زیادی داشت و چندان هم اهل سیاست نبود، اما اجازه داده بود که نام ایشان روی جلد رساله امام درج شود تا ناشران و مقلدان امام در ایران در تهیه و توزیع رساله ایشان کمتر دچار مشکل شوند.

مرحوم آیت الله خویی نیز اگر چه اهل سیاست نبود اما علیه مواضع سیاسی امام موضع گیری تندی نمی کرد و تا امام در نجف بودند، بین این دو مرجع روابط حسنه ای برقرار بود.

 

سید حسین موسوی تبریزی در جلد اول خاطرات خود درباره دست های پنهان برای خدشه دار کردن رابطه میان امام و آیت الله خویی نقل کرده است: 

‌‌مرحوم آقای خویی‌ هنگام شروع نهضت اسلامی امام در سال های 41 ـ 42، مانند اکثر‌‎ ‎‌مراجع و علمای وقت همگام و همراه ایشان بود. در سال های اول انقلاب قبل از تبعید امام‌‎ ‎‌به نجف و حتی کمی بعد از تبعید ایشان به نجف، آقای خویی کاملاً با امام خمینی و انقلاب‌‎ ‎‌هماهنگ بود و اعلامیه هایی که از طرف ایشان علیه دستگاه حاکم پهلوی صادر می شد از‌‎ ‎‌کوبنده ترین اعلامیه هایی بود که از نجف می آمد (آن زمان حضرات آیات حکیم‌ و شاهرودی‌ نیز به حمایت از امام و انقلاب اعلامیه صادر می کردند) بویژه اینکه آقای‌‎ ‎‌خویی در یکی ـ دو اعلامیه مستقیماً خود شاه را مورد حمله قرار داد. بعد از تبعید امام به‌‎ ‎‌نجف نیز در ابتدا ارتباط او با امام بسیار خوب بود و حتی آقای خویی به دیدن امام رفت‌‎ ‎‌و به طوری که نقل می کنند این ملاقات سرشار از محبت و صمیمیت و احترام متقابل‌‎ ‎‌بوده است اما طبق اطلاعاتی که بعداً از لا به لای پرونده ها به دست آمد دست هایی که شاه‌‎ ‎‌را وادار نمود امام را از ترکیه به نجف تبعید کند با این گمان که امام در بین علما و مراجع‌‎ ‎‌نجف جلوه ای نخواهد داشت و نام مبارکش از ذهن ها زدوده خواهد شد، همان دستها در‌‎ ‎‌نجف نیز به کار افتاد تا بین امام و آقای خویی و طرفدارانشان اختلاف و تفرقه بیندازد که‌‎ ‎‌متأسفانه با کمک یک عده از افراد ناآگاه و یک عده موذی به این هدف رسیدند؛ به این‌‎ ‎‌صورت که وقتی امام خمینی در نجف مستقر شد و شروع به تدریس کرد بعضی از افراد‌‎ ‎‌موذی، مأمور شدند که چند روزی در درس امام حاضر شوند و بعد بروند و بگویند:‌‎ ‎‌سطح درس ایشان پایین است و چندان قابل استفاده نیست و به این ترتیب، شاگردان‌‎ ‎‌آقای خویی را نسبت به امام بدبین کنند. امام خمینی (س) در آن موقع در حیاط مدرسه‌‎ ‎‌آقای بروجردی در طبقه همکف نماز جماعت می خواند. در بالای آن محل، ایوانی قرار‌‎ ‎‌داشت که کلاس های درس در آنجا واقع شده بود. بعضی از این افراد موذی یا ناآگاه، در‌‎ ‎‌حین نماز می آمدند و در آن ایوان می نشستند و نه تنها به امام، اقتدا نمی کردند بلکه بلند‌‎ ‎‎‌بلند حرف می زدند و موجب اذیت و آزار مأمومین می شدند و کارهای دیگر‌‎ ‎‌از این دست، که توسط شیاطین پشت پرده سازماندهی می شد بتدریج باعث بروز‌‎ ‎‌اختلاف دست کم بین طرفداران آقای خویی و طرفداران انقلاب و امام شد و آقای خویی‌‎ ‎‌کم کم خودش را از مسائل انقلاب کنار کشید و هیچ واکنشی در این باره از خودش نشان‌‎ ‎‌نداد.‌

‌‎

آنچه مشخص است اینکه علمای بنام نجف غالباً مقام علمی امام را ارج می نهادند ولی عده ای از آنها با دخالت روحانیون در سیاست مخالف بودند و برخی شاگردان آنها پا را از مشی اساتید خود فراتر گذارده گاه علیه امام سخن می گفتند. اما امام به شاگردان خود اجازه نمی دادند علیه هیچ یک از مراجع سخنی بگویند و اگر کسانی علیه هر یک از مراجع مطلبی به زبان می راندند، امام آنان را توبیخ می کردند. با این حال در میان ارادتمندان امام افراد معدودی وجود داشتند که حتی علیه مراجع ایران و علمای نجف بر خلاف نظرات امام رفتار می کردند.

 

مراجع دیگری که مقلدین کمتری داشتند برخی مواضع سیاسی امام را می ستودند و برخی تلاش داشتند که به پیروان خود بباورانند که سیاست و دیانت از هم جداست و چون امام در مسائل سیاسی دخالت می کنند نباید به ایشان نزدیک شد.

 

از سوی دیگر ورود یک مرجع محبوب به نجف موجب شد علاوه بر بسیاری از علمای شیعه و سنی عراق، بسیاری از علما و روشنفکران مسلمان جهان اسلام با امام رابطه برقرار کنند و تا زمانی که دولت عراق موانع جدی برای ارتباط امام با علما و روشنفکران دیگر بلاد ایجاد نکرده بود، چنین ارتباطی محفوظ ماند و زمینه را برای پذیرش نهضت ایشان در ایران میان بسیاری از روحانیونی که تا قبل از ورود امام به نجف با سیاست میانه خوشی نداشتند، مهیا کرد؛ همچنین تعامل امام با دیگر مراجع و روحانیون غیر همسو با ایشان چون بیشتر جنبه اخلاقی و عاطفی داشت و بیشتر آنها کرامت های اخلاقی امام را مد نظر داشتند، متقابلاً در مواجهه با ایشان تلاش داشتند که حتی اگر ورود امام به سیاست را نمی پسندیدند یا مخالف آن بودند، چنین مخالفتی موجب سوء استفاده رژیم ایران و عراق قرار نگیرد.

 

شهید آیت الله مصطفی خمینی، امام موسی صدر، مرحوم آیت الله دکتر صادقی و مرحوم نصر الله خلخالی مقیم عراق و افرادی نظیر این روشن بینان نیز بازوهای امام خمینی برای تامل سازنده با علمای نجف و دیگر بلاد اسلامی و مسلمانان دیگر نقاط جهان بودند و در مجموع می توان گفت امام به رغم تمام مشکلاتی که حوزه نجف داشت، در تحول آن نسبتا موفق بودند. البته استثناهایی نیز وجود دارد که برخی افراد تندرو چنین استثناهایی را قاعده تصور کرده و اصل را یا نادیده گرفته یا در حاشیه دیده اند.

به هر حال به رغم آنکه نجف پس از مرحوم آخوند خراسانی آرام آرام می رفت تا به حوزه ای بی جنجال و کاملا ساکت از وجه سیاسی و اجتماعی تبدیل شود، با اقامت 13 ساله امام خمینی(س)، تا حدودی تحولی یافت که هم در انتفاضه مردم عراق در دوران زمامداری صدام و هم پس از حمله نیروهای چند ملیتی به عراق خود را نشان داد. چنانکه اکنون شخصیتی مانند آیت الله سیستانی رابطه وثیقی بین سیاست و دیانت برقرار کرده و بیشتر علمای شیعه و بسیاری از اهل سنت عراق مواضع ایشان را به عنوان راهبردهای اصولی می پذیرند.

 

آیت الله محمود قوچانی چگونگی شروع اقامه نماز امام و جلسات درسشان را در خاطره ای بیان کرده است:

چند روز پس از ورود امام به نجف، از ایشان دعوت شد که به اقامه‎ ‎‌نماز جماعت و تشکیل کلاس درس بپردازند. یادم هست که یک شب ایشان به عنوان‎ ‎‌بازدید از طلبه‌‌‌‌‌ های مدرسه آیت‌‌‌‌‌ الله بروجردی به آن مدرسه رفتند. طلبه‌‌‌‌‌ ها با دیدن ایشان ‌‎ ‎‌خیلی خوشحال شدند. آن روز امام در آن مدرسه به اقامه جماعت پرداختند و سپس ‌‎ ‎‌سخنرانی کردند و فرمودند صحبت از درس و بحث شده اما من راضی نیستم از کسی‎ ‎‌برای حضور در جلسه درس و بحث من دعوت شود یا در این زمینه تبلیغی‎ ‎‌صورت گیرد. ما یک بحثی را آغاز می‌‌‌‌‌ کنیم.‌

‌‌حضرت امام بحث مکاسب را آغاز کردند که ابتدای آن را در قم تدریس کرده ‌بودند و از اول بیع آغاز کردند. نماز مغرب را هم در مدرسه آیت‌‌‌‌‌ الله بروجردی اقامه‎ ‎‌کردند و ظهرها هم در مسجد شیخ انصاری ـ مسجد تُرک‌‌‌‌‌ها ـ اقامه نماز می‌‌‌‌‌ کردند. من‎ ‎‌خیلی به خودم اجازه نمی‌‌‌‌‌ دادم مزاحم وقت ایشان باشم، از دور نظاره می‌‌‌‌‌ کردم و در‎ ‎‌نماز ایشان شرکت می‌‌‌‌‌ جستم.‌

‌‌در طول پانزده سالی که امام در نجف بودند جلسات‌‌‌‌‌شان را عمدتاً در سکوت ‌‎ ‎‌می‌‌‌‌‌ گذراندند. اگر کسی از ایشان سؤال می‌‌‌‌‌ کرد جواب می‌‌‌‌‌ دادند و باز سکوت می‌‌‌‌‌ کردند‎ ‎‌ولی برنامه‌‌‌‌‌ ای در ایران پیش آمد که تلافی آنجا شد و پشت سر هم صحبت می‌‌‌‌‌ کردند. ‌‎ ‎‌آنجا وظیفه ایجاب می‌‌‌‌‌ کرد سکوت کنند و این‌‌‌‌‌جا وظیفه سخن گفتن بود و ایشان‎ ‎‌همان طور که فرموده بودند عمل به وظیفه می‌‌‌‌‌ کردند.‌

‌‎(خاطرات سال های نجـف؛ ج1، ص 130-131)

 

توطئه ای که با درایت امام خنثی شد

مرحوم آیت ‌الله عباسعلی عمید زنجانی به موضوع درخواست عبدالسلام عارف برای ملاقات با مراجع نجف اشاره کرده و گفته است: اوایل ورود امام به نجف، دولت عراق تصمیم داشت با مراجع تقلید در نجف‌ ملاقات کند بعد از عبدالکریم قاسم که بعضی ها روی کار آمدند زمان عبدالسلام عارف ‌بود که تقاضای ملاقات با مراجع نجف را داشت ـ این امر در زمان مرحوم آقای حکیم‌ بود ـ آنها از این ملاقات دو قصد داشتند؛ یکی تضعیف آقای حکیم و دیگر اینکه موقعیت شرعی برای خودشان کسب کنند، چون آقای حکیم معمولاً ملاقات هایشان در‌ منزل بود و به آن شکل نبود که در حرم ـ آنطور که اینها می ‌خواستند، با کسی ملاقات‌ بکند.

لذا خواه  ناخواه با آقای حکیم امکان ملاقات نبود و اینها نظرشان این بود کسی‌ دیگر را مقابل آقای حکیم عَلَم کنند تا تضعیف آقای حکیم بشود. لذا واسطه ‌ای‌ تراشیدند و توسط پسر یکی از مراجع پیغام دادند که دولت عراق مدعی است در تکریم‌ امام مضایقه نکرده است و حتی با دولت ایران شرط کرد که اقامت امام در عراق آزاد‌ باشد و مثل ترکیه نباشد. نماینده دولت عراق که یک شیعی بود می ‌گفت چون دولت‌ عراق نسبت به امام این تکریم و احترام را قائل شده، خوب است امام هم متقابلاً‌ محبتی کرده و حق آنها را ادا نمایند.

 

فرزند آن مرجع تقلید به من گفت که پدرشان هم‌ نظرش این است که امام با این ملاقات موافقت کنند. من عرض کردم این مطلب را به‌ امام می ‌رسانم. وقتی مسأله را خدمت امام عرض کردم لبخندی زده، فرمودند: «من که‌ هیچ‌وقت طالب ملاقات با اینها نبودم، با آنها ملاقات نمی ‌کنم. حتی در قیطریه رئیس‌ سازمان امنیت ایران که آن زمان پیش من آمد و گفت آقا شما پنج دقیقه اجازه بدهید شاه‌ بیاید خدمت شما، همه مسائل حل می‌ شود، من گفتم با اینها ملاقات نمی ‌کنم.‌ هیچ‌وقت هم ملاقات نکردم و می ‌دانستم که او دروغ می‌گوید که پنج دقیقه با شاه‌ ملاقات بکنید همه مسائل حل می‌ شود و در عین حال من اهل چنین کاری نیستم و‌ عادت هم ندارم که با اینها ـ رئیس جمهور عراق ـ ملاقات کنم اما صرف نظر از این‌ حرف ها حوزه علمیه نجف رئیسش آقای حکیم است. من در اینجا یک طلبه هستم و این‌ موضوع در خور شأن آقای حکیم است که تصمیم بگیرد.» و باز فرمودند: «به نظر من آن‌ آقا ـ مرجع تقلیدی که می ‌خواست واسطه بشود ـ هم شایسته نیست کاری انجام بدهد.‌ این را باید گذاشت به عهدۀ آقای حکیم.» در آخر، نظر امام تحقق یافت؛ یعنی‌ عبدالسلام عارف آمد نجف و به زیارت حضرت امیر(ع) رفت، لکن موفق به دیدار‌ هیچ‌یک از مراجع نشد.

(برداشت هایی از سیره امام خمینی(س)، ج5، ص54 - 55)

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.