پیش از آنکه برادرم شهید شود رویاهایی داشتم؛ حمله تروریستی کابل خانواده ام را از پا در آورد.

«حسین پناهی»، تنها نان آور خانواده و یکی  از ۱۵۰ شهید بمبگذاری است که در ماه می امسال در پایتخت افغانستان رخ داده بود. اکنون خانواده اش دست خالی و نیازمند به شمار آنانی که تروریست و خشونت بر زندگیشان اثر گذاشته، اضافه شده اند.

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران،  «حسین پناهی» تک پسر و تنها نان آور خانواده اش بود. وی مایحتاج خواهران و غدا و داروی والدینش را تامین می کرد. او بود که برای خانوادشان خانه ای ساخته بود تا در آن زندگی کنند. درآمد او بود که سبب شد دو خواهر بزرگترش مجبور به ازدواج در سن کم نشوند و فرصت داشته باشند تا منتظر مردی که دوست داشتند بمانند. حسین همچنین هزینه تحصیل خواهر سومش را که به دانشکده حقوق فرستاده بود، می پرداخت.

وی که ازدواج خود را مرتبا به تعویق می انداخت نهایتا قرار شده بود که پس از ماه رمضان  در سن ۲۸ سالگی نامزد کند.

در ۳۱ ماه می سال جاری، حسین که به عنوان برق کار سفارت کانادا مشغول به کار بود، سوار بر دوچرخه اش از شیفت کاری شب به خانه بازمی گشت که انفجار بزرگی او را به کام مرگ کشاند.

این بمب گذاری تروریستی یکی از بدترین بمب گذاری ها در کل جنگ افغانستان محسوب می شود که جان ۱۵۰ تن را گرفته است. عواقب این حمله تروریستی خانواده حسین را با آنچه که همیشه در تلاش بودند از آن اجتناب کنند، مواجه ساخت.

حسین برای خانواده بیش از یک نان آور بود. تامین مایحتاج بسیاری از خانواده های افغان بر عهده ی یک نفر است اما آینده این خانواده در دستان تنها پسر خانواده بود که با شهادت وی شروع به از هم  پاشیدن کرد.

حسین تمامی دوران زندگی اش کار و تلاش کرده بود تا خواهرانش را از اجباری جامعه سنتی افغانستان بر حذر دارد.
«راضیه»، خواهرکوچکتر حسین، با وجود زندگی در میان اقوام و همسایگان محافظه کار نیاز به مرد محرمی داشت تا او را در ادامه تحصیل و کار‌ همراهی کند.

او اکنون دیگر حافظ و همراهی ندارد و ترس این را دارد که محکوم به زندگی شود که بیشتر زنان افغان بدان محکوم شده اند.

12
عکس: فاطمه و عباس پناهی تنها پسرشان «حسین» که عکس آن بر روی دیوار آویخته شده است را در بمبگذاری از دست داده اند. «راضیه» خواهر شهید نیز در سمت راست تصویر است. (سونه انگل راسموسن/ گاردین )

راضیه  ۲۳ ساله که قصد داشت سیاستمدار شود، گفت: پیش از آنکه حسین شهید شود رویاهایی داشتم. اما اکنون دسترسی به آن رویاها برایم غیر ممکن شده است.

بنا به گفته راضیه پس از فوت حسین هر روز یک نفر جدید به خواستگاری او می آید.

مردانی که از وی خواستگاری کرده بودند، گفته بودند که از فشار مالی بر وی و خانواده اش کاسته خواهد شد اما راضیه می گفت که تمامی آنان فرصت طلب هستند. تا کنون او توانسته است در برابر این امر مقاومت کند.

راضیه تمامی پیشنهادات ازدواجی را که به او شده از خانواده اش مخفی کرده است.

در برخی از خانواده های افغان تلاش برای بقا سبب شده است که زنان اغلب تبدیل به کالا شوند.

«هیتر بار» محقق ارشد دیده بان حقوق بشر می گوید: ازدواج اجباری و ازدواج کودکان در افغانستان رایج است، این در حالی است که یک سوم زنان این کشور پیش از آنکه ۱۸ ساله شوند و اغلب به صورت اجباری ازدواج می کنند. اغلب والدین قادر به سیر کردن شکم فرزندانشان نیستند بنابراین ازدواج کردن آنان تنها راهکار برای حفظ بقای ‌آنان و سایر اعضای خانواده است. مبلغ شیرورها  که همان مبلغی است که برای عروس به والدین دخترمی پردازند انگیزه ای برای خانواده می شود تا بلکه با فروش دخترشان بقا یابند.

خواهران بزرگتر حسین هم که در ۲۵ و ۲۸ سالگی ازدواج کرده بودند، نیز از معضل مالی رهایی نیافته اند. راضیه گفت: پدرمان به ما می گفت پیش از آنکه ازدواج کنید، دنیا را خوب بشناسید.

حسین در اوایل بیست سالگی اش برای کار به ایران رفته و با درآمدش توانسته بود خانه کوچکی درغرب کابل بسازد. خانه در پیچ و خم کوچه های باریک و در میان خانه های گلی بنا شده است. خانه تمیز است و در حیاطش درخت زردآلو قد برافراشته است. اکنون عکس بزرگی از حسین بر روی دیوار بیرونی خانه  آویخته شده است.

حسین پس از بازگشت از ایران در کشورش به عنوان برقکار در زندان «پلچرخی» کار پیدا کرد و پس از چندی برای ارتش ترکیه و سفارت  نیز کار کرد.

راضیه گفت که پدرش سه سال پیش سکته کرده است اما پیش از آن نیز به دلیل تروما(جراحت، شوک و آسیبی که از حادثه وارد شده) از جنگ داخلی طولانی مدت در کشورش نیز بسیار ضعیف بود.

در حال حاضر عباس پدر راضیه به ندرت رختخواب خود را ترک می کند. وقتی هم که این کار را می کند یا با عصا راه می رود و یا همسرش برای حفظ  تعادل کمکش می کند. خواهرهای بزرگتر هم زمانی که به دیدارش می آیند  به خاطر غم و اندوه حرفی برای گفتن ندارند.

از سال ۲۰۰۱ تا کنون وجود درگیری در افغانستان جان بسیاراز غیر نظامیان را گرفته است. پیش تر پایتخت به عنوان یک مکان نسبتا امن محسوب می شد. بنا به اظهار سازمان ملل متحد شمارغیرنظامیانی که در پایتخت کشته می شوند بیش از سایر شهرها است.

انفجار بمبی که در ۳۱ ماه می در مرکز پایتخت صورت گرفت به قدری مهیب بود که راضیه که در خانه چهار مایل دورتر قرار داشت از صدای آن غافلگیر شد. زمانی که اخبار آن را شنید وحشت کرد زیرا حسین هر روز در آن مسیر تردد می کرد. راضیه دو بار با او تماس گرفت اما پاسخی نشنید.

راضیه سراسیمه خود را به بیمارستانی که قربانیان آن حادثه را منتقل کرده بودند، رساند. همه جا هرج و مرج بود. سپس به نزد کسی که به نام محمد حسین بود برده شد. صورت مرد کاملا سوخته بود و غیر قابل شناسایی بود. باز هم در میان سایر قربانیان به راه افتاد. فکر می کرد که شاید برادرش جان سالم به در برده است اما نهایتا دریافت که او مرده است.

راضیه اظهار کرد: او دوستم بود. برادرم بود. همه کسم بود. بسیار دردناک است. در کابوس هایم  بدن، دست و پاهای اجساد را می بینم.

پیش تر هیچ چیز او را از خواب بیدار نمی کرد اما اکنون کوچکترین موضوعی او را بیدار و آشفته می کند.

حال کل بودجه خانواده از کار آموزی راضیه در سازمان تامین اجتماعی  که هزار افغانی معادل ۹۰ پوند است تامین می شود.

راضیه در ادامه گفت: نمی دانم این پول را صرف چه کنم. صرف داروی پدرم، غذای مادرم و یا رفت آمد خودم.

پس از فوت حسین مادرشان فاطمه تمایلی به اجازه دادن به راضیه برای رفتن  به سراسر شهر ندارد.

فاطمه گفت: هر وقت راضیه از خانه بیرون می رود مرتبا دور خودم قدم می زنم . هر ۱۰ دقیقه یکبار به او زنگ می زنم که ببینم حالش خوب است. چاره ای هم ندارم اگر او در خانه بماند چگونه شکممان را سیر کنیم؟

در پایان راضیه گفت: با حالی که دارم آرزو می کنم هیچ خواهری هرگز برادرش را از دست ندهد.

منبع : گاردین

مترجم: گلنازسادات غفاری

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.