از جمله نتایج شکست در پرونده سوریه برای همه کشورهای محور مقابل سوریه و هم پیمانانش این است که مشکلات به داخل خود آنها منتقل شد آن هم پس از آن که قطر و کشورهای حاشیه خلیج فارس و ایالات متحده اقدام های زیادی برای براندازی دولت سوریه و نابودی این کشور انجام دادند. به همین دلیل این ناکامی بزرگ دارای پیامدهای تاثیرگذاری بر محور آمریکا-کشورهای حاشیه خلیج فارس خواهد داشت.

 

به گزارش پایگاه اطلاع و خبری جماران، پایگاه اینترنتی النشره در گزارشی به اختلاف های عربستان و متحدانش با قطر پرداخت و نوشت: با آغاز بهار عربی در سال 2011 یک سوال بزرگ و مهم درباره آغاز انتقال موج هرج و مرج خلاق به کشورهای پادشاهی  و امارت های مختلف مطرح شد به ویژه با توجه به رویکرد و گفتمان آمریکایی که «باراک اوباما» رئیس جمهور سابق و دولتش آن را نصب العین کردند و آن را بارها در چندین جا تکرار کرد به ویژه در سخنرانی افتتاحیه اش در دانشگاه قاهره در چهارم ژوئن سال 2009 و  معروف است که نظام های وابسته به آمریکا در رأس فهرست مشمول این گفتمان بودند و در فهرست تغییر و هرج و مرج در مرحله اول بنابر دلایل چندی که در این جا مجالی برای ذکر آن نیست، مطرح نبودند.

این عجیب است که موعد اختلاف بزرگ میان کشورهای شورای همکاری حاشیه خلیج فارس با مرگ کسی همزمان شده است که خشت های اول را برای این تجمع سیاسی و اقتصادی بنا نهاد، یعنی «زبیگنیو برژینسکی»مشاور امنیت ملی آمریکا که چند روز پیش از دنیا رفت.

بحران قطر با عربستان،مصر و امارات دارای چندین عرصه و زمنیه است:

عرصه نخست: طمع تاریخی عربستان سعودی به اراضی قطر به ویژه پس از اکتشاف منابع بزرگ گازی.

در همین عرصه نیز امارات متحده عربی به دنبال آن است که نقش منطقه ای بزرگ شده قطر را که قطری ها در شش سال گذشته بازی کردند، از آن خود کنند؛ امارات می خواهد این کار را با حضور روشن در بحران های جدید به ویژه پس از مرگ موسس آن یعنی «شیخ زاید آل نهیان»و انتقال قدرت سیاسی به ویژه سیاست خارجی  به «محمد بن زاید»، انجام دهد.

عرصه دوم: روابط تاریخی متشنج میان گروه جهانی اخوان المسلمین با عربستان و امارات است و در این جا مصلحت بزرگ میان طرف های سه گانه یعنی عربستان سعودی، مصر و امارات برای کوتاه کردن ناخن های اخوان اگر نگوییم قطع دست هایش با متشنج کردن رابطه با حامی دوم اخوان یعنی قطر به هم می رسد.

در این عرصه عامل ترکیه با قدرت حاضر است. مشکل اینجاست که درگیر شدن با حامی اول و الهام بخش و عمق استراتژیک اخوان یعنی نظام «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهور ترکیه و حزب بزرگش در ترکیه دشوار است. تأدیب قطر مفید و موثر واقع می شود و پیامی مفید توسط عربستان است مبنی بر اینکه رهبری جهان اسلام در انحصار عربستان سعودی باقی می ماند.

عرصه سوم: فرار رو به جلوی عربستان سعودی و هم پیمانانش است تا از زیر بار شکست های بزرگش در همه پرونده های منطقه ای که عربستان بینی خود را در آنها فرو کرده و با خسارتها و ضررهای بزرگی در سطح چهره و محبوبیت و در سطح های اقتصادی،سیاسی و نظامی از آنها بیرون آمد، شانه خالی کند. پرونده هایی که از عراق شروع  می شود که سعودی ها تلاش کردند با استفاده از همه وسایل ترساندن و تحریک طایفه ای و مذهبی و سپس ترغیب و تلاش برای گشودن رابطه با یک تشکیلات سیاسی عراقی برای دور زدن محور مقابل در آن نفوذ کنند. بعد از آن پرونده جنگ در سوریه و نابودی کشور و آواره کردن ملت سوریه در سراسر جهان است و شکست ریاض در تغییر نظام و در نهایت شکستش در رسیدن گروه های مسلح وابسته به عربستان برای رسیدن به قدرت در سوریه است.

این پرونده ها به ورود متهورانه در بحران کنونی یمن میان اقشار و گروه های مختلف یمنی و دخالت نظامی بی سابقه عربستان در یکی از بحران های منطقه منتهی می شود که منجر به شکست بزرگ سعودی ها در رسیدن به اهداف شان برای تثبیت « عبدربه منصور هادی» رئیس جمهور فراری در قدرت و  شکست حزب«علی عبدالله صالح» رئیس جمهور سابق و کمیته های مردمی و انصار الله  شده است حتی نتیجه این جنگ برعکس شد و یمنی ها بارها وارد اراضی عربستان در مناطق«عسیر» و «جیزان»  و دیگر مناطق مرزی با یمن شدند.

این را نیز نباید فراموش کنیم که عربستان سعودی در لبنان نیز شکست خورد زیرا برای مدتی طولانی با انتخاب ژنرال«میشل عون» به عنوان رئیس جمهور لبنان مخالفت می کرد.

عرصه چهارم این است که عربستان سعودی پس از دیدار تاریخی«دونالد تارمپ» رئیس جمهور آمریکا و دادن چراغ سبز به سعودی ها برای غرق شدن بیشتر یا غرق کردنش در پرونده های منطقه ای تا زمانی که هدف اصلی رابطه آمریکا با عربستان دستیابی به نفت و پول است، احساس مازاد قدرت کرده است.

از جمله نتایج شکست در پرونده سوریه برای همه کشورهای محور مقابل سوریه و هم پیمانانش این است که مشکلات به داخل خود آنها منتقل شد آن هم پس از آن که قطر و کشورهای حاشیه خلیج فارس و ایالات متحده اقدام های زیادی برای براندازی دولت سوریه و نابودی این کشور انجام دادند. به همین دلیل این ناکامی بزرگ دارای پیامدهای تاثیرگذاری بر محور آمریکا-کشورهای حاشیه خلیج فارس خواهد داشت.

عرصه پنجم: رابطه با ایران است. به رغم گفتمان ضد ایرانی آشکار و روشن، واکنش ایران بی توجهی زیاد به تحریک ها بود و نیز رویکرد ایران کسب دستاوردها و موفقت های بزرگ در پرونده های مختلف و مربوط به رویارویی با سعودی ها از طریق پیروزهای موثر الحشد الشعبی و ارتش عراق در آزادی موصل و رسیدن به مرزهای سوریه و عراق و آزادی مناطق وسیع و گسترده ای در سوریه بود که در کنترل گروه های مسلح در طرف مقابل عراق بود؛ این تحولات و دستاوردها آغاز خنثی کردن و شکست طرح آمریکایی برای قطع شریان اصلی محور مقاومت با ایجاد مناطق نظامی آمریکایی یا هم پیمانان شان در مرزهای سوریه و عراق به شمار می رود.

عرصه ششم: عامل آمریکایی است که در دامن زدن به بحران به منظور ترساندن برخی با برخی دیگر و در نتیجه سلطه بر منابع اقتصادی منطقه، مانعی نمی بیند.

عرصه هفتم: رویکرد پادشاهان در خلیج فارس و آن تغییر نظام ها با استفاده از زور یا فشار سیاسی است که منجر به این می شود که این مساله تبدیل به تجربه ای می گردد که در مراحل بعد به همه کشورهای پادشاهی و شیخ نشین های دیگر کشیده می شود و خطر در اینجا نهفته است که عربستان با دخالت نظامی در بحرین می خواست از آن جلوگیری کند و راه بر هر گونه جنبش یا طرح سیاسی داخلی یا منطقه ای یا بین المللی برای تغییر این نظام ها را ببندد.

پرسشی که در این جا مطرح می شود این است:قطر برای دفاع از خودش برای رویارویی با حمله شدید چه ابزارهایی دارد؟

پاسخ این است که این ممالک و نظام ها برای بقای خود به حمایت باز آمریکا و سپر حفاظتی اش تکیه دارند زیرا هم پیمان مورد اعتمادش در منطقه هستند.هر گونه پیامدهایی در موضوع تغییر نظام یا حاکم در قطر فقط با چراغ سبز روشن و قاطع آمریکا صورت می گیرد. حالا آیا بستر برای انتقال هرج و مرج به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس مهیا شده است؟

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.