او، چه آن زمان که در رژیم پهلوی برای آموختن دانش به دختران فعالیت می‌کرده و چه بعد از آن که برای توانمند کردن زنان موسسه‌ای راه انداخته و چه حالا که شبانه‌روز در دفترش در حال تحقیق و تطبیق مسائل روز اجتماعی زنان از دیدگاه اسلام است، تلاش کرده آهسته و پیوسته، برای ارتقای وضعیت زنان ایران نقش آفرینی کند.

به گزارش جماران،  او این روزها در کنار اداره موسسه اسلامی زنان و انتشار نشریه پیام ابراهیم،‌ وضعیت زنان را رصد و نسبت به آنچه به نظرش می‌رسد در حق زنان اجحاف شده، اعتراض می‌کند. نمونه بارز این اعتراض‌ها، ماجرای «رجال سیاسی» و تفسیرهایی است که از این واژه می‌شود. موضوعی که می‌گوید بالاخره باید تکلیفش مشخص شود و حتی ثبت نام با علم به رد صلاحیتش در انتخابات ریاست جمهوری، او را ناامید نمی‌کند چون معتقد است «اوضاع همیشه اینطور نمی‌ماند.» 

گفت‌وگو با اعظم علایی طالقانی، در دفتر کارش در موسسه اسلامی زنان ایران انجام شد، جایی که در هر گوشه‌اش عکسی از پدر مرحومش، آیت‌الله محمود طالقانی، به چشم می‌خورد، همراه با عکس‌های دیگری مانند دکتر مصدق و خیلی از فعالان سیاسی و روشنفکران مذهبی، در کنار کتابخانه‌ای بزرگ که دیوارها را پوشانده بود و به تفکیک و با دقت، کتاب‌هایی در حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، مذهبی و تاریخی را شامل می‌شد.

این مصاحبه با اعظم طالقانی به عنوان یکی از فعالان زنان، درست روزی انجام گرفت که زنان ایرانی پشت درهای بسته استادیوم آزادی برای تماشای بازی فوتبال ایران و سوریه ماندند، در ماهی که زنان سهم کمی از مسئولیت‌های مهم شهرداری‌ها به دست آوردند و در روزهایی که همچنان نتوانسته اند وزیر زن داشته باشند و نامزدی‌شان برای انتخابات ریاست‌جمهوری، همچنان به رسمیت شناخته نشد.

خاطرات از پدری که اهل زور و اجبار نبود

تصمیم ندارم زیاد درباره زندگی خودم حرفی بزنم چون اگر کار خوب و مفیدی کرده‌ام وظیفه‌ام بوده، نیرویی درونی من را به سمتی کشانده که این فعالیت‌ها را انجام بدهم و با کمک پروردگار بوده که توانسته‌ام برنامه‌هایی را پیش ببرم. این کارها هم خیلی کم بوده و ادعا ندارم که کار مهمی انجام داده باشم. خیلی هم نمی‌خواهم به زندگی خانوادگی اشاره کنم ولی به نظرم می‌رسد لازم است این را بگویم که پدرم همیشه ما را برای تحصیل تشویق می‌کرد، ایشان ویژگی خاصی داشت به این ترتیب که اگر کسی انگیزه و علاقه به دانستن داشت، مورد توجه قرار می‌داد و اگر کسی دارای انگیزه نبود، او را به انجام کاری مجبور نمی‌کرد. ما درباره ازدواجمان هم اختیار داشتیم. چه دخترها و چه پسرها. من دختر بزرگ خانواده بودم، وقتی خواستگاری برای یکی از خواهرهایم می‌آمد، پدرم به من می‌گفتند بپرس می‌خواهد با این شخص ازدواج کند یا نه. اگر نمی‌خواست هیچگونه اصراری نمی‌کرد. خواهران و برادران من در ازدواج مختار بودند و به همین دلیل ازدواج موفقی داشته‌اند. ایشان در حجاب هم به ما تحمیلی نمی‌کردند. بحث ایشان بیشتر روی توحید و فطرت، پاکدامنی و سادگی بود.

یادم هست یک روز یکی از خواهرهایم به ایشان گفت شما چرا در مسجد جلسات تفسیر قرآن می‌گذارید ولی در خانه این کار را نمی‌کنید؟ پدرم بلافاصله گفت اگر می‌خواهید برایتان برگزار می‌کنم. همان شد که ما دیگر هفته‌ای یک بار جلسات تفسیر قرآن خانوادگی داشتیم و همه ما با اشتیاق و بدون این که اجباری در کار باشد، در این جلسات شرکت می‌کردیم. پدرم تفسیر سوره بقره را برای ما شروع کردند و ما این تفسیرها را داشتیم تا که ایشان تبعید شدند. آن زمان ما بچه‌های کوچکی داشتیم و آنها با سر و صدا بازی می‌کردند، اما پدرم حتی یک کلمه به آنها اعتراض نمی‌کرد و حرف‌هایش را ادامه می‌داد، با آنها بسیار خوش‌برخورد بود و این شخصیت سیاسی، در خانواده به شدت با فرزندان و نوه‌هایش برخورد خوب و دوستانه‌ای داشت. حتی با این که فرزند من مریض است، پدرم مدام با صبر و حوصله با او رفتار می‌کرد و کمک می‌کرد توانایی‌های بیشتری پیدا کند. 

عمر ایشان به تفسیر کامل سوره نساء نرسید اما تا 22 آیه را برایمان تفسیر کرد. ایشان به تفسیر آیه «الرجال قوامون علی‌النساء» نرسید. با این حال، در ارتباط با زنان در سوره بقره و آل عمران نکات مهمی را مطرح کرده‌اند. ایشان درباره حضرت مریم هم دیدگاه جالبی دارند که آن را در کتاب «پرتویی از قرآن» مورد اشاره قرار داده‌اند. وقتی خداوند درباره حضرت مریم می‌فرمایند «لیس ذکر کالا‌نثی»، درباره این آیه اینطور می‌گفتند که کجا هست مردی که مانند این زن باشد. این برداشت و نظر را همه ندارند. ایشان می‌گفت نقش حضرت مریم به عنوان مادر یک پیامبر بسیار عظیم است. او اصلا نمی‌خواست ادعای مرجعیت داشته باشد، همانطور که اسم کتابشان را هم تفسیر قرآن نگذاشته‌اند بلکه پرتویی از قرآن گذاشته‌اند. ایشان فقط می‌خواست حقایقی را که درک می‌کند، برای مردم تبیین کند.

تشویق برای حضور در اجتماع به جای خانه‌نشینی

پدرم ما را تشویق می‌کرد که بروید با همسر فلان شخصیت سیاسی که بیمار هستند دیدار کنید. هنگامی که دادگاه رژیم شاه، ایشان را به ده سال زندان محکوم کرد، پدرم به من و مادرم گفت بروید قم با مراجع صحبت کنید و بگویید که ما 10 سال زندان گرفته‌ایم. گفتند بگویید طالقانی هم یک روحانی است، حداقل شما رای را محکوم کنید. من و مادرم یک روز از صبح تا شب به قم و نزد علما رفتیم، بگذریم از این که چقدر همراهی کردند یا نکردند، مساله این بود که ما حرفمان را زدیم و پیام پدر را به آنها رساندیم. منظورم این است که پدر این کارها را به ما می‌‌سپردند و ما جامعه آن روز خودمان را با رفتن به این مکان‌ها و اجتماعات می‌توانستیم بشناسیم. اگر پدرم من را نمی‌فرستاد، در جریان این امور قرار نمی‌گرفتم. البته از کودکی، ما را با مسائل دینی آشنا کرده بودند. 

در شرایطی که درس می‌خواندم و فرزند هم داشتم، پدرم توصیه می‌کرد که برو در اجتماع. با مدیر یک مدرسه صحبت کردند که در آنجا تدریس کنم و از آن به بعد تدریس را شروع کردم. بعد از گذراندن چند سال تدریس و اداره مدارس، با خواهرانم شرکت تشکیل دادم و امتیاز مدرسه راهنمایی را در سال 1350 گرفتیم به نام «بنیاد علایی.» همزمان دوره‌های آموزشی مختلفی را می‌گذراندم تا این که در سال 1352 کنکور دادم و در دانشگاه تربیت دبیر (تربیت معلم فعلی) پذیرفته شدم و پس از گذراندن دو سال در آنجا، مساله زندان رفتنم اتفاق افتاد. 

سال 1354 بود، در مدرسه بودم و دانش‌آموزها امتحان داشتند، دیدیم دو مرد آمدند و گفتند چند سوال داریم و باید با ما بیایی، کارت آنها را دیدم و من را سوار یک ماشین کردند و مقداری از راه که رفتیم، یک تفنگ بالای سرم گذاشتند که سرت را پایین ببر، نفهمیدم من را کجا می‌برند، بعدا فهمیدم کمیته شهربانی بوده یا همین جایی که حالا به نام موزه عبرت است. وقتی رفتم آنجا دیدم خیلی‌ها را دستگیر کرده‌اند، از حزب‌ها و گروه‌های مختلف. علیه من اتهامی نداشتند اما می‌خواستند توسط اقرارهای من پرونده‌سازی کنند و از من علیه پدرم اعتراف بگیرند. گفتند چون حرف نمی‌زنی تو را می‌بریم دادگاه ارتش. من را بردند و آنجا به من حکم حبس ابد دادند. در این چند ماه هیچ خبری از خانواده‌ام نداشتم. بعد از چهار ماه من را به زندان قصر منتقل کردند. آنجا ملاقات داشتم و خانواده‌‌ام به دیدنم آمدند. 

بعد از چهار ماه به زندان اوین منتقل شدم. در آنجا متوجه شدم پدرم را هم دستگیر کرده‌اند. آنجا توانستم با پدرم ملاقات داشته باشم که او هم در زندان بود. ایشان کتاب‌هایی را می‌دادند و می‌گفتند به من بدهند. آنها هم از پدرم حساب می‌بردند و حتی اگر کتاب‌ها را پنهان می‌کردند، وقتی به دیدن پدر می‌رفتم،‌ آنها را به من می‌دادند. همین شد که من توانستم کتاب‌های زیادی در زندان بخوانم. تا این که در دادگاه تجدید نظر، این حکم تقلیل پیدا کرد و پس از دو سال زندان یعنی در سال 56 در جریان ورود کمیته حقوق بشر به زندان، در بحبوحه انقلاب آزاد شدم.

کارآفرینی برای زنان همزمان با شکل‌گیری انقلاب

بعد از آزادی از زندان که حول و حوش شکل‌گیری انقلاب اسلامی هم بود، احساس کردم چون در زندان دیده‌ام زنان تشکل خاصی ندارند، باید در این زمینه کاری کرد. تلاش کردم یک تشکل صنفی ایجاد کنم، سه ماه به انقلاب مانده بود که اساسنامه را با کمک عده‌ای نوشتیم و همراه با انقلاب هم، فعالیت‌هایی را همراه زنان انجام می‌دادیم. در تمام این فعالیت‌ها جای خاصی نداشتیم، تا این که چون پدرم چند ساختمان را اجاره کرده بودند که کمک‌های مردمی را در آنجا نگهداری می‌کردند، یک اتاق را از آنها گرفتیم و ما هم شروع به فعالیت کردیم. کمک‌های دفتر پدرم شامل موارد مختلفی می‌شد مانند سوخت و خوراک و پوشاک و ... ما هم به کارآفرینی برای زنان می‌پرداختیم. همان زمان، دولت موقت، سازمان زنان را به ما تحویل داد؛ اما سازمان زنان را به دلایل مختلفی بعد از پنج ماه تحویل نخست‌وزیری دادیم. کم‌کم، اتاقی که از ساختمان پدر اجاره کرده بودیم را تحویل دادیم و توانستیم با مشکلات زیاد، این ساختمان فعلی را بخریم و در این سال‌ها فعالیت‌هایمان را ادامه بدهیم. 

بعد از انقلاب هم به کار خودم برگشتم؛ یعنی مدرسه می‌رفتم و تدریس می‌کردم. در عین حال، شروع به شرکت در اجلاس‌های بین‌المللی کردم، اولین مورد، عراق بود که نماینده فرستادیم، بعد اجلاس آسیا بود که در دهلی نو برگزار ‌شد، در کنیا بود که کنفرانس جهانی ادامه پیدا کرد تا کمیسیون مقام زن و شورای عالی حقوق بشر در ژنو. البته الان مدتی است به دلیل کسالت در این اجلاس‌ها حضور پیدا نمی‌کنم.

در حال حاضر هم مشغول فعالیت در چند تشکل و تعاونی هستیم و همچنین حزب جامعه زنان انقلاب اسلامی را داریم که پروانه دارد و یک شخصیت حقوقی است. همانطور که اشاره کردم، اساسنامه موسسه اسلامی زنان، در سال 1357 یعنی سه ماه به انقلاب، نوشته شد اما مدتی زمان برد تا سال 1362 که این موسسه به ثبت رسید و تشکیل شد. در سال 1376 هم یک تعاونی برای زنان راه‌اندازی کردیم، گرفتاری‌هایی دارد ولی در حال فعالیت است. زنانی که در این تعاونی هستند بیشترشان سرپرست خانوارند و بعضی از آنها مشکلات جسمی هم دارند. عده‌ای کم‌توان و ناشنوا هم عضو هستند. امیدوارم کاری که برای آنها شروع شده ادامه پیدا کند و درگیری با اداره‌ها به پایان برسد که بتوانند درآمد داشته باشند.

فمینیست نیستم، طرفدار حقوق مظلومم

در تمام این سال‌ها فمینیست نبوده‌ام ولی بحثم حقوق مظلوم بوده است. چه مردها و چه زنان. ولی دیدم بیشتر این زن‌ها هستند که مظلوم واقع شده‌اند. اگر هم مردهایی مظلوم هستند، مردهای دیگری هستند که از آنها پشتیبانی کنند اما زن‌ها این حمایت را هم ندارند. کاری که برای حمایت از زنان می‌توانستم انجام دهم این بوده که به قوانین اسلامی درباره زنان بپردازم و آنها را در نشریه پیام هاجر منتشر کنم.

نشریه پیام هاجر 23 سال منتشر شد تا این که شبانه آمدند جلوی چاپش را گرفتند و دیگر منتشر نشد. به دلیل نوشتن درباره آیت‌الله منتظری توقیف شد و دادسرای روحانیت مدام مرا احضار می‌کرد. بار دوم که توقیف شد، با قاضی مرتضوی تفهیم اتهام می‌شدم، هرچه رفتیم گفتند دادگاه شما سه ماه دیگر برگزار می‌شود، دو ماه دیگر برگزار می‌شود، ما هنوز دادگاه ندیده‌ایم ولی اجازه چاپ نشریه «پیام هاجر» را هم نمی‌دهند. 

نشریه رهرو را هم داشتیم که مجوز آن را صادر کرده بودند ولی آن را به ما ندادند. مدتی بدون نشریه گذشت تا این که یک روز زنگ زدند و گفتند مجوز شما آماده است، مجوز مجله‌ای که برای حزب تقاضا کرده بودیم. تا این که به نام «پیام ابراهیم» برای مجله رسیدیم که الان منتشر می‌شود. با خودمان گفتیم پیام هاجر که توقیف شد، اشکالی ندارد، حالا همسر او پیامی داشته باشد.




اعتراض به برداشت‌ها از عبارت «رجال سیاسی»

دوره اول نمایندگی در مجلس شورای اسلامی، تجربه‌ای شد که بدانم در مجلس یا باید با مسائلی مبارزه کرد یا اصلا نباید به مجلس ورود پیدا کرد. بعد از آن، سال 1376 برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کردم. آن اولین بار بود. بار دوم بعد از اعلام رد صلاحیت بود که جلوی مجلس تحصن و بیانیه صادر کردیم. امسال هم با کسالتی که داشتم، باز هم به نشانه اعتراض، به عنوان یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کردم.

دغدغه‌ام در این مورد به سال 1376 برنمی‌گردد. تا قبل از سال 76 به این موضوع اعتراض داشتم و روی آن تحقیق می‌کردم، اما در آن سال دیدم باید آن را مطرح کنم. از همان زمان انقلاب درمورد مسائل زنان با پدرم صحبت می‌کردم و ایشان با صبوری به سوالات و ابهامات من جواب می‌دادند. بعد از این که مجلس خبرگان تشکیل شد، مسائل آن را پیگیری می‌کردم و می‌دیدم که خانم گرجی که در مجلس خبرگان بودند، با این جمله که «رییس‌جمهور باید مرد باشد» مخالفت کردند. این در حالی بود که در پیش‌نویس قانون اساسی، اصلا بحث جنسیت مطرح نبود و اینطور که شنیده‌ایم امام هم آن را قبول داشتند ولی بعضی از آقایان گفتند اجازه نمی‌دهیم زنان رییس‌جمهور شوند و باید جنسیت حتما مشخص شود. این اصرار آقایان و موقعیتی که داشتند، باعث شد مرحوم بهشتی و آیت الله منتظری که هر دو در هیات رییسه مجلس خبرگان بودند، کاری کنند که از این واژه بشود مفهوم دوپهلو برداشت کرد و عبارت «رجال سیاسی» را جایگزین کردند.

آن چیزی که درباره عبارت «رجال سیاسی» مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است که «رجل» مرد است ولی «رجال» ممکن است منظور مردان یا زنانی باشد که فرهیخته و نخبه‌های سیاسی مدبری باشند بنابراین عبارت رجال، جنسیت ندارد. در قرآن من 16 بار این واژه را دیده‌ام که بعضی به معنی مرد است؛ ولی در صورتی که قرینه‌ای یا اشاره‌هایی داشته باشد. معنی رجال در فرهنگ لغات مختلف فارسی هم به معنی نخبگان و فرهیختگان آمده است نه مردان. کسی که قرار است مدیر و مدبر باشد شامل کلمه رجال می‌شود و ربطی به جنسیت ندارد. زبان ما فارسی است و کلمات غیرفارسی برای ما معنی لغوی ندارد بلکه معنی اصطلاحی دارد بنابراین نباید معنای مردان را از آن برداشت کرد.

تا زمانی که زنده باشم، در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام می‌کنم

بعد از اولین ثبت نامی که برای انتخابات ریاست جمهوری کردم خیلی‌ها به من انتقاد کردند. من این انتقادها را به چشم اتفاق مثبت می‌بینم و فکر می‌کنم آگاهی‌بخشی ارزش دارد و باعث می‌شود فضای بازتری برای بیان مطالبات مطرح شود. همانطور که در دوره‌های بعد که در انتخابات ریاست‌جمهوری ثبت نام کردم، با موافقت‌ها و حمایت‌های بیشتری از سوی زنان و حتی مردان مواجه شدم.

بعضی هم می‌گویند تو که می‌دانستی پذیرفته نمی‌شوی چرا این کار را کردی؟ اما من فکر می‌کنم زن‌ها باید اعتماد به نفس حضور را داشته باشند. قرار نیست با این برخوردها ناامید شویم. همین که شورای نگهبان درباره این موضوع واکنش نشان داده، اتفاق خوبی است. اصلا ناامید نیستم، ممکن است من دیگر نباشم ولی دیگران بتوانند به این خواسته برسند. تا زمانی که زنده باشم، این اعتراض را نسبت به این خواسته زنان خواهم داشت و امیدوارم زن‌ها بتوانند با ترکیب عقلانیت و عاطفه، که مجموعا تقوا می‌شود، به درجات بالاتری از وضعیت فعلی برسند چون معتقدم به جای جنسیت، شعور باید ملاک قرار بگیرد.

درباره همین عبارت «رجال سیاسی» یک روز رفتم قم و با علما صحبت کردم، بعضی از آنها می‌گفتند حتی ولی فقیه هم می‌تواند زن باشد و عده‌ای می‌گفتند نمی‌تواند. بین آنها اختلاف نظر وجود دارد و یک نظر ثابت نیست. من باز هم روی این موضوع کار می‌کنم و به آیه‌های قرآن استناد می‌کنم. همانطور که در جلسه تکریم و معارفه خانم مولاوردی و ابتکار، به آیه 74 سوره توبه اشاره کردم که به صراحت می‌گوید زنان و مردان می‌توانند ولی یکدیگر باشند.

نکته‌ای که وجود دارد این است که اگر قرار باشد ریاست‌جمهوری بخشی از ولایت باشد و بگویند زنان نمی‌توانند ولایت داشته باشند، پس وزرا و معاونین هم هستند، مدیرکل‌ها و تمام کسانی که در نظام کار می‌کنند و در استخدام آنها هستند هم جزیی از ولایت محسوب می‌شوند بنابراین هیچکدام از این افراد نباید زن باشند. یعنی زن‌ها مدیرکل نباشند، مدیر بانک نباشند، مدیر مدرسه نباشند و کلا هیچ‌کاره باشند. بعضی افراد فکر می‌کنند نیمی از جمعیت این مملکت را باید کنار گذاشت. چطور می‌توانند حق این همه مردم را زیر پا بگذارند؟ این ظلم و ستم است.

استعفای دستجردی، ضربه‌ای به وزارت زنان

درمورد مطالبه وزیر زن، می‌دانستم به این سادگی وزیر زن نمی‌گذارند. ولی همیشه اینطوری نمی‌ماند. شاید استعفای خانم دستجردی ضربه‌ای به این موضوع بود. البته آقای احمد‌ی‌نژاد او را انتخاب کرد ولی بعد وادارش کرد که استعفا بدهد. با این حال، اگر من به جای ایشان بودم هر طور شده بود این وظیفه را ادامه می‌دادم و استعفا نمی‌دادم. حتی اگر شده پول قرض کنم و مشکلات مالی را حل کنم، این کار را می‌کردم.

احمدی‌نژاد از بین جامعه روحانیون حامیانی داشت و دستش برای انجام خیلی کارها باز بود و اقدامات پوپولیستی انجام می‌داد. ولی آقای روحانی ملاحظات بیشتری دارد. به این ملاحظات توجه می‌کند تا بتواند با امتیازاتی که می‌دهد، امتیازهای بیشتری بگیرد. این از سیاست ایشان است که نباید آن را دست کم بگیریم.

برای مولاوردی دعا می‌کنم

به این که چرا خانم مولاوردی را از معاونت امور زنان برداشتند اعتراض کردم. نظرهایی که خانم مولاوردی درباره مسائل مختلف مطرح می‌کرد را دنبال می‌کردم، ایشان زن شجاع، فعال و باسوادی است که در مدت فعالیتش برای زنان زحمت زیادی کشید. او رسالت اصلی خودش را انجام داد و جایی که باید از زنان دفاع می‌کرد،‌ با شجاعت و صداقت این کار را انجام داد. بارها برای ایشان دعا کردم. این هم که الان دستیار رییس‌جمهور در حقوق شهروندی شده، برای او حتما خیر است چون حالا شاید بتواند از این دیدگاه به مسائل افراد جامعه ازجمله زنان رسیدگی کند. حتی شاید در این جایگاه، دستش درباره دفاع از مردم بازتر باشد.

خانم معصومه ابتکار هم که سال‌هاست در زمینه زنان فعالیت می‌کند گزینه خوبی است، او در کنفرانس‌های مختلفی هم شرکت کرده و تسلطی به امور بین‌المللی دارد که می‌تواند در این رابطه همکار خوبی باشد. خانم ابتکار سابقه کار دولتی بیشتری دارد و می‌داند چطور باید با دقت و در عین حال اساسی، به طوری که مخالفت‌ کمتری به وجود بیاید، خواسته‌های زنان را دنبال کند. درواقع ما به هر دوی این عزیزان کنار همدیگر احتیاج داریم. هر دو نفر آنها سرمایه اجتماعی هستند که امیدواریم بتوانند در ارتقای وضعیت زنان موثر عمل کنند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 742308
  • منبع: خبرآنلاین
  • نسخه چاپی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.