به  گزارش جماران، سیدمحمد بهشتی فعال فرهنگی در ستون نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت:

در باب نتایج انتخابات دوازدهمین دوره ریاست‌جمهوری روز ۲۹ اردیبهشت، ورای نتایج متنوعی که سیاستمداران، اقتصاددانان، جامعه‌شناسان و... گرفته‌اند، در ساحت فرهنگ هم نکته‌های بسیاری نهفته است. آن روز، فرصتی بود برای اندیشیدن دوباره به این دو پرسش اساسی؛ «ایرانی‌ها کیستند؟» و «اکنون حال‌شان چطور است؟»

یک سده‌ای است که ایرانیان نسبت به کیستی خود گرفتار نسیان شده‌اند. حتی بسیاری از نخبگان جامعه نیز درست نمی‌دانند، ایرانی یعنی چه کسی. نه اینکه نسبت به وجوه این کیستی دانشی نداشته باشند؛ در این باره نظرورزی‌ها کرده و کتاب‌ها نوشته‌اند. لیکن نمی‌دانیم که چرا هنوز هم از رفتارهای جامعه ایرانی، خصوصا در بزنگاه‌های تاریخی، شگفت‌زده می‌شوند. در چنین مواقعی آنان چارچوب‌های خود را خطا نمی‌دانند بلکه جامعه ایرانی را متهم به «پیش‌بینی‌ناپذیری» می‌کنند.

پرسش از کیستی یک ملت، کلید حل‌وفصل مسائلی است که پی‌در‌پی رخ می‌دهد و بی‌تدبیری ناشی از عدم‌شناخت، آنها را بغرنج‌تر می‌کند. جامعه ما یک سده‌ای است که دچار ناخوش‌احوالی‌است و خصوصا در شش دهه اخیر، حالش از همیشه وخیم‌تر بوده، ولیکن طبیبی نبوده که دردش را درست بشناسد و مداوایش کند. جامعه ایرانی در همه این مدت خودش برای بهبود تلاش می‌کرده و با وجود اینکه پیکرش رنجور و نحیف شده، لیکن چندی است علایم بهبود در وجناتش پیدا شده است.

ازقضا هرقدر که بیماری، نشانه‌های واضحی دارد و همه راحت آن را تشخیص می‌دهند، بهبود و سلامتی آنچنان نشانه روشنی ندارد؛ نه تب، نه تهوع و نه درد. اصلا بهبودی یعنی رفع تدریجی این علایم. درحالی که نخبگان رفع این علایم را معمولا به حساب احتضار و مرگ جامعه ایرانی گذاشته‌‌اند! اما همین جامعه، در برخی بزنگاه‌ها ناگهان، ورای علایم حیاتی، چنان نشاطی از خود نشان می‌دهد که همه کسانی که او را متوفی تصور می‌کردند را متعجب می‌کند. اگر وقت‌شناس باشیم، بهترین موقع برای شناخت این جامعه و احوالاتش همین مواقع است.

اصلا تاریخ چیزی جز مجموعه‌ای از چنین بزنگاه‌هایی که در آنها ناگهان پرده کنار می‌رود و حقایقی آشکار می‌شود نیست. اینها تنها لمحاتی هست که آن زیباروی گریزپا از پس پرده بیرون می‌آید و اگر هوشیار و دقیق نباشیم، مطمئنا آن «آن» را درنخواهیم یافت. در این شرایط، نخبگانی که آموخته‌اند شاخصه‌های زنده بودن جامعه، فقط دردها و بیماری‌هاست، تنها کاری که می‌کنند ابراز شگفتی است. ۲۹ اردیبهشت یکی از آن بزنگاه‌ها بود که رعدی زد و چشمان ما ناگهان صحنه‌ای عظیم را دید. حالا نیاز به روزها و ماه‌ها تقلاست تا آنچه یک «آن» دیدیم، به خاطر آوریم و تحلیل کنیم و نتیجه‌اش را خوب به خاطر بسپاریم.

بر این سیاق خوب است از خود بپرسیم چرا چندسالی است که جامعه ایرانی بسیار دیر دستخوش شور انتخاباتی می‌شود. اگر انتخابات را شبیه برپایی مجالس عروسی بدانیم، همواره از مدت‌ها قبل از روز انتخابات، شاهد بروبیایی همچون خانه عروس بودیم. اما هرقدر در انتخابات‌ پیش‌تر می‌آییم و خصوصا در انتخابات اخیر، تا یک هفته مانده به روز اخذ آرای، هیچ خبری نبود و وضعیت مثل وضعیت خانه داماد بود! همین نکته را می‌توان دو گونه تعبیر کرد؛ اگر جامعه ایرانی را درست نشناخته باشیم به سادگی این را به حساب انفعال و فروپاشی آن می‌گذاریم، در حالی که به عکس، این سکوت و آرامش دقیقا یکی از نشانه‌های بهبودی احوالات مدنی است. در شرایط بحران مدنیت و ناخوش‌احوالی جامعه، که در واقع «جامعه»ای وجود ندارد و هرچه هست «جمعیت» متفرقی است از افراد، روند «تصمیم‌سازی» کوتاه و پرهیاهوست. برای اینکه این جمعیت از لابه‌لای غبار صحنه متوجه شود «کی به کی» است و «کجا به کجاست»، تقلای زیادی می‌کند و تشتت آرا، اصطکاک میان احزاب و گروه‌ها را بسیار می‌کند. طبیعتا تبلیغات، بر روند تصمیم‌سازی چنین جمعیتی بسیار موثر است؛ هرکس و هر گروه دنبال دغدغه‌ها و منافع خود است و کاندیدایی را ذیصلاح می‌داند که خواست‌های شخصی او را برآورد. در حالی که در شرایط مدنی و بهبودی جامعه، مرحله «تصمیم‌سازی» طولانی‌تر ولی کم سرو‌صداست. در این شرایط تصمیم‌گیری بسیار پایدار است و کمتر تحت‌تاثیر تبلیغات قرار می‌گیرد. برای همین هر وقت جامعه به تصمیم رسیده‌باشد، با وجود هیجانات ناشی از تبلیغات و شور انتخابات، شاهد ثبات رای‌اش هستیم و صبر تا روز رای‌گیری. آحاد جامعه در پی برآورد منافع ملی است و این منافع ملی نه اموری متفرق که اموری یگانه و واضح است و تقریبا عموم جامعه بر آن توافق کرده‌اند.

یکی دیگر از نشانه‌های بهبود، تقویت حافظه تاریخی در جامعه است. در جامعه بحران‌زده و بیمار است که هر رویداد تلخی زیر رویداد تلخ جدیدی دفن می‌شود و از یاد می‌رود. جامعه بیمار فاقد «گذشته نزدیک» است و برایش فقط «گذشته دور» معتبر است؛ هرقدر حالش خراب‌تر باشد، گذشته دورتر. همین نسبت با آینده نیز وجود دارد؛ بحران هرقدر شدیدتر و حال جامعه هرقدر بدتر، شاهد بی‌اعتبار بودن آینده نزدیکیم و معتبر شمردن آینده دور. بحران هرقدر شدیدتر و بدحالی هر چه بیشتر، آینده دورتر.

جامعه بیمار و بحران‌زده فقط به دنبال رساندن امروز به فرداست. ولیکن به میزان بهبود، حافظه‌اش را بازمی‌یابد و رویدادها را نه دفن، بلکه روی هم انباشت می‌کند تا به‌موقع از هر کدام درس‌هایی بگیرد. هرقدر تبلیغات انتخاباتی در اوقات بیماری، کارآمد است و با نشان دادن راه‌های میان‌بر و افق‌هایی از جنس سراب، می‌تواند مردم را مجاب کند که تصمیم‌‌های خلق‌الساعه بگیرند و به دوا و درمان‌های اورژانسی تن دهند، در اوقات سلامت، تبلیغات نه سبب زدودن چیزی از خاطر می‌شود و نه می‌تواند موجب القای نظری شود. در چنین احوالی جامعه متقاضی اطلاع‌رسانی است چراکه از این طریق می‌خواهد در روشنایی دانایی، توجهش معطوف به افق‌های دور باشد و مطالبات بلندمدت و واقع‌بینانه داشته باشد. بسیار بودند کسانی که می‌گفتند ایرانیان عاجز از اقدام و کار جمعی‌اند. اما همه دیدیم که چطور در انتخاب‌های اخیر، بسیاری از منافع فردی، کینه‌ها و نفرت‌ها، تلخکامی‌ها و حقارت‌ها به پای منافع ملی قربانی شد. همه دیدیم آنان که وظیفه داشتند منافع جمعی را محقق کنند چطور وظیفه خود را فراموش کرده بودند اما جامعه که معمولا در هیچ کجای جهان در این مهم حرجی بر او نیست، اجازه انحراف به کسی نداد.

ایران در طول این یک سده همواره در قیاس با فرنگ تحقیر شده است؛ دور زمانی نیست که رفراندوم سوییس چوبی شد بر سر مردم ایران که به افزایش یارانه نه گفته بودند. یا مشارکت حداکثری فرانسوی‌ها را با شماتت به ایرانیان یادآوری می‌کردند. اما دیدیم که چطور ایرانی‌ها نیز نه به افزایش یارانه رای دادند و نه بی‌تفاوت نسبت به سرنوشت کشور و منطقه و جهان خویش بودند. در حالی که فردای آن روز منتخب مردم ایالات متحده یعنی مهد مردم‌سالاری در نخستین سفر خارجی خود قدم به قلمروی تندروترین و افراطی‌ترین حکام جهان یعنی سعودی‌ها گذاشت و برای ملت خود با فروش چند صد میلیارد دلاری اسلحه، یارانه گدایی کرد.

این همه تازه در شرایطی است که جامعه ما هنوز به کمال در خوش‌احوالی مستقر نشده است و در مراحل گذار از بحران مدنیت به مدنیت است. دوم خرداد ۱۳۷۶ بارقه‌هایی از «تمنای مدنیت» آشکار شد اما هنوز به «رفتار مدنی» نینجامیده بود. جامعه ایران با ریاضتی که در هشت سال دولت آقای احمدی‌نژاد تحمل کرد، به‌مرور پخته شد و بلوغ یافت و در رفتارهای این سال‌ها نشان داد که چطور خواهان صلح و تدبیر و امید است. انتخابات در این سال‌ها هر بار فرصتی بود که میزان پیشرفت جامعه را به‌جانب بهار مدنیت بسنجیم. در انتخابات ۹۲ شاهد گذار از دروازه بهار مدنیت بودیم، البته تا حدی شکننده. انتخابات مجلس سال ۱۳۹۴ نشان داد در برخی نقاط کشور رفتارهای مدنی قصد کرده است که در چارچوب‌های مسلوب واقعیت، قاعده بازی را به نفع خود تغییر دهند. تا اردیبهشت ۱۳۹۶ این نگرانی و دغدغه بزرگ وجود داشت که این پشتیبانان مدنیت جامعه تا چه حد تحمل ریاضت‌های تلخ و فراگیر اقتصادی را داشته و تا کجا حاضرند از سفره و آبروی خود هزینه کنند، اما دست از خواست‌های مترقی و مدنی‌شان نکشند. در ۲۹ اردیبهشت ۹۶ دیدیم که ورای همه شاخص‌های سنجش پیشین همچون «مرکزنشین» یا «محروم»، «فقیر» یا «غنی» و «شهری» یا «روستایی» بودن، اصلی‌ترین شاخص تشخیص احوال جامعه ایران، شاخص «مدنیت» در برابر «نامدنیت» است و اعداد گواهی داد که دیگر و از این پس شاهد تفوق مدنیت در جامعه ایران هستیم.  آقای روحانی خوب است شما نیز فارغ از نتیجه انتخابات به علایم نهفته در این انتخابات توجه کنید و کیستی ایرانیان را به جا آورید؛ کیستی جامعه‌ای که حافظه قوی دارد، رندانه عمل می‌کند، شکیباست، فعالانه برمی‌گزیند، هوشیار است و تحت تاثیر تبلیغات قرار نمی‌گیرد، با وعده‌های کوتاه‌مدت و راه‌حل‌های میانبر راضی نمی‌شود، نسبت به خشونت حساسیت شدید نشان می‌دهد، از بخشش و گذشت بیش از انتقام رضایت خاطر پیدا می‌کند، به صید اندک راضی نیست و به فتح قله‌های رفیع نظر دارد. شواهد و قراین نشان می‌دهد که جامعه ایران وارد بهار مدنیت شده است. با وزش نخستین نسیم‌های بهاری، این باغ البته خودش به تنهایی نیز سبز خواهد شد و شکوفه خواهد داد ولی البته از حضور باغبانی دلسوز نیز استقبال خواهد کرد. این باغ زمستان بحران‌زده و نجارهایی را از سرگذرانده که آن را بسان انباری از چوب می‌دیدند و طمع‌کارانه مدام درصدد بودند تیشه به ریشه‌اش بزنند. حال آن ایام به سرآمده است و کسانی که در کسوت نجاری درصدد ورود به این باغند، نه فقط در قواعد بازی اشتباه کرده‌اند، بلکه اساسا زمین بازی را اشتباه گرفته‌اند. برخی که از درک معنای «بهار» عاجزند، شکوفه زدن درختان را ناشی از دست‌به یکی کردن و توطئه گروهی خاص می‌دانند. بسیاری بهار را باور ندارند یا می‌خواهند جلوی آمدنش را بگیرند یا باغ را متقاعد کنند که هنوز زمستان است. بدیهی است که دست بهار بالای دست‌هاست و کسی یا چیزی نیست که تاب ایستادگی در برابر آن را داشته باشد. اکنون بهار صاحب‌محضر است و هر کسی که بدان مشرف شود و از آن استقبال کند در واقع به پایداری خود کمک کرده و از برکات آن بهره‌مند می‌شود و در غیر این صورت ماندگاری‌اش مخدوش و از حظ همنشینی و بهره‌مندی از ثمرات این باغ محروم می‌ماند. ای‌کاش ما در این بهار، جزو متنعمین باشیم و نه متضررین.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.