به گزارش جماران، روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی به قلم حجت الاسلام سید علی گرامیان از وعاظ تهران، خاطراتی در باره مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی منتشر کرد.

در بخشهایی از این یادداشت آمده است:
*آقای هاشمی حتی در میان بعضی از روحانیون نیز بایکوت شد، در جامعه وعاظ عکسی از من را که با آقای هاشمی گرفته شده بود، نشان داده بودند و گفته بودند کسی است که با آقای هاشمی رفسنجانی عکس دارد؛ با این حال در جامعه وعاظ منبر رفته و سخنرانی کرده است.! چرا؟

گفتم: یاللعجب، کار به کجا رسیده؟! عکس داشتن با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، مرد پیروز انقلاب و سردار جنگ و سازندگی که باید مایه افتخار باشد، اکنون باعث انکسار شده است!

*هر ملکی و مالی را در هر کجا که می‌دیدند، به آقای هاشمی نسبت می‌دادند و ایشان را به اشرافیت منتسب می‌کردند، در حالی که او آبرومند بود اما اشرافی نبود.

آقای هاشمی چند بار گفت: غیر آنچه تحت عنوان صورت اموالم که به قوه قضائیه داده‌ام، هرچه پیدا کردید؛ مال شما باشد اما کوتاه نمی‌آمدند، پیوسته شایعه می‌ساختند و منتشر می‌کردند. 

*تا وقتی آقای محسن هاشمی مدیر مترو بود، دولت احمدی‌نژاد کمکی به مترو نکرد. پسرش مهدی را به ده سال زندان محکوم کردند، در حالی که اصرار داشت دادگاهش را علنی برگزار کنند تا مردم در جریان امر قرار گیرند، اما موافقت نشد. آن سردار کذائی گفته بود: اگر فرزندان هاشمی زندان رفتند من ریشم را می‌تراشم. فرزندان هاشمی زندان رفتند اما او ریشش را نتراشید چون ریشش ریشه‌ای نداشت.

*روزی خدمتش بودم، گفتم: آقای هاشمی، من از سال 42 به نهضت امام پیوسته‌ام، قبل از پیروزی انقلاب همراه نهضت بوده‌ام و بعد از پیروزی انقلاب 37 سال است که در ارگانهای مختلف نظام خدمت کرده‌ام، در حالی که اکنون نه بیمه دارم نه بازنشستگی، به عنوان یک طلبه خدمت کرده‌ام، در حقیقت تمام عمرم را در این راه گذاشته‌ام. اکنون وقتی خدشه‌ای به این نظام و انقلاب وارد می‌شود، چه از طرف خودی و چه بیگانه، ناراحت می‌شوم چون انقلاب و نظام همه عمر من است. من در مرحله پایین‌تر و شما در مرحله بالاتر، عمرتان را برای این نظام و انقلاب گذاشته‌اید. اکنون به شما این همه جفا می‌شود از طرف خودی‌ها، پس شما چه حالی دارید؟! بعد گفتم: به گمان من سخت‌ترین مورد این ناگواری‌ها وقتی بود که به دختر شما در حرم حضرت عبدالعظیم حرف ناروا زده شد و آن کلمات ناروا در فضای مجازی پخش گردید، در حالی که برادرشان همراهشان بود. به گمانم، اینجا از همه جا بر شما سخت‌تر گذشته است زیرا مسئله توهین به ناموس در میان بود، شما خانواده چقدر مظلوم واقع شده‌اید! در این حال چشمان من اشک‌آلود شد چشمان ایشان نیز، فقط گفت: من خودم و زندگیم را برای اسلام و انقلاب گذاشته‌ام.

*او هیچگاه در تضعیف رهبری کلامی به زبان نیاورد و همیشه از ایشان به احترام یاد می‌کرد. روزی یکی از روحانیون مایل بود چیزی در مورد رهبری از ایشان بشنود، لذا چند سئوال در مورد آقایان موسوی و کروبی مطرح کرد. ایشان جواب ندادند وقتی بلند شدند، گفتند: این را برای شما بگویم که اگر سایه رهبری نباشد این مملکت به هم می‌ریزد.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.