آن قطره های ضعیفی که ما هستیم؛ بلکه لا شیء لا شی ایم هیچیم؛ اما اگر متصل بشویم به آن دریای رحمت الهی همه چیز می شویم؛ قدرت پیدا می کنیم.
نشست علمی «نگاهی به مصباح الهدایه امام خمینی (س)» و رونمایی از کتاب «فروغ معرفت» پیش از ظهر پنجشنبه (6 آبان 95) در دفتر قم مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) برگزار و خبر آن [اینجا] ارسال شد.
به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، آن چه در پی می آید متن کامل سخنان دکتر فاطمه طباطبایی و حجج اسلام روحانی، یزدان پناه و غفوریان در این نشست علمی است:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت شما اساتید گرامی و حضار محترم سلام عرض میکنم و از زحمات ارزنده استاد محترم حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای یزدانپناه و همکار محترمشان حجة الاسلام جناب آقای هلالیان به سهم خودم ـ به عنوان دانشجوی عرفان امام ـ تشکر میکنم. همچنین از مسئولان محترم مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام نیز تشکر ویژه دارم که چنین فرصتی را فراهم کردند و آرزو میکنم شاهد تألیفاتی از جناب استاد و همکاران علمی ایشان در بازخوانی آثار عرفانی امام باشیم.
از همه شما عزیزان خواهش میکنم، برای شادی روح امام بزرگوار و فرزندان گرامیشان، به ویژه حضرت آیت الله مرحوم حاج آقا مصطفی که در همین ایام آن حادثه ناگوار اتفاق افتاد؛ اما با لطف و عنایت الهی به برانگیختهشدن احساسات مردم علیه استبداد منجر شد، صلوات و فاتحهای نثارکنیم.
جلسه به مناسبت رونمایی از کتابی در حوزه عرفان اسلامی است. نویسنده آن امام خمینی عارف واصلی است که با دو بال علم و عمل در مسیر درک درست و کشف حقیقت گام برداشت و در عین زهدورزی و خلوت با حق، به عزلت و انزوا نرفت و عمر خود را با ایمان به خدا و بندگی خدا گذراند و دیگران را نیز از ثمرات عرفانش، از وجوه مختلف بهرهمند ساخت.
ایشان در مقدمه این کتاب، خواننده خود را مخاطب قرار میدهند و مینویسند: دوست دارم در این رساله مطالبی را برای تو آشکار کنم. سپس فهرستی از مطالب مهم این کتاب را برمیشمرند از جمله:
طلیعة من حقیقة الخلافة المحمدیّة(ص)، ورشحة من حقیقة الولایة العلویّة، علیهما التحیات الأزلیّة الأبدیّة؛ وکیفیّة سریانهما فی عوالم الغیب والشهود ونفوذهما فی مراتب النزول والصعود و...
و در پایان این مقدمه مینویسند: «ثمّ نُهدی إلیک هدیة عرفانیة» هدیه عرفانی به شما خواهم داد و آن هدیه را تعریف میکنند:
هی کشف السرّ عن قوسی الوجود فی سلسلتی النزول والصعود فی دائرة ملکوتیّة، یستفاد منها قوسان وجودیّتان تنقسمان بقطاع یقینیّة. و بالحری أن نسمّیها مصباح الهدایة إلى الخلافة و الولایة.[1]
و شایسته است که نام آن را مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه بگذارم. هدیه عرفانی امام اِخبار و پرده برگرفتن از اسراری است که در دو قوس نزول و صعود و یا دایره وجود مطرح است که به قطعههای یقینی تقسیم شده است.
از انتخاب نام کتاب روشن میشود که مهمترین و ارزندهترین هدیه امام، رازگشایی از مسأله خلافت و ولایت در دو قوس نزول و صعود است.
من در این قسمت به اندازه وقتی که در اختیار دارم و به اندازه درک و فهم اندکم، اما با اشتیاق و علاقه وافر به گشودن این هدیه روحانی پیر راهیافته به حقیقت، میپردازم و آن را در دو ساحت قوس نزول و صعود مطرح میکنم:
الف. قوس نزول؛
امام خمینی; در این کتاب از خلفایی سخن میگویند که در هر عالمی از عوالم رسالتشان اِظهار کمالات حضرت ربوبی است. عالیترین و والاترین خلیفهها، فیض اقدس است که نور حضرت غیبالغیوب را در ساحت اسما و صفات میپراکند. سپس به اِظهار وجود و بسط و اکمال موجودات میپردازد. از اینرو امام هم از مقام خلافتی ـ که در صقع ربوبی (حضرت احدیت و واحدیت) مطرح است ـ سخن میگویند و هم از خلفایی که در عالم عین و جهان ناسوت مطرح است و خداوند فرمود: )إِنِّی جاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلیفَةً(،[2] یاد میکنند.
ایشان برای تبیین منظور نظر خود، بحث خلافت را از ذات غیبالغیوب که «لا اسم له ولا رسم له» آغاز میکنند و جایگاه خلیفه الهی را با قبول تشکیک در تجلی در عوالم علم و عین پیمیگیرند.
در نگاه هستیشناسی ایشان، هیچ یک از اسما و صفات نمیتواند به ساحت حقیقت غیبالغیوب نزدیک شود ولی از آنجا که حق تعالی اراده کرده خود را بنمایاند و گنج پنهان خویش را آشکار سازد، صبح ازل بتابد و انجام به آغاز متصل شود «ینفلق صبح الأزل ویتصل الآخر بالأوّل» واسطهای، جانشینی و خلیفهای لازم است تا میان ذات احدی و اسما الهی قرار گیرد و نور ازلی احدی را در آیینه اسما و صفات بتاباند. برای تحقق این منظور، از مبدأ غیب ـ احدیت که به عدم ظهور و عدم تعیّن مقیّد است ـ به فیض اقدس با «زبان غیبی» ـ تأکید بر روی زبان غیبی برای این است که هر عالمی و هر ساحتی، زبانی مخصوص را دارا میباشد ـ دستور داده میشود در پوشش اسما و صفات (واحدیت) ظهور کند و متعیّن شود.
فیض اقدس با قبول چنین امری، به مقام خلافت نائل میشود و خلعت اولین خلیفه را بر دوش میگیرد و موجب تجلی حق در آیینه اسما میگردد. فیض اقدس دو وجهه دارد: وجهه ظاهر و وجهه باطن.
به لحاظ باطن، رو به سوی ذات غیبالغیوب دارد که مانند ویژگی همان ذات، عدم ظهور نیز بر آن حاکم است و وجهه دیگر که وجهه ظاهری اوست، رو به سمت اسما و صفات (واحدیت) دارد و همین وجهه ظاهری اوست که مقام خلافت را برعهده دارد.
در بیان ترتب، اولین حقیقتی که از فیض اقدس بهرهمند میشود، اسم اعظم «الله» است که به لحاظ گستردگی، همه اسما و صفات را دار است؛ زیرا نخستین تعیّن آن، حقیقت بیتعیّن، باید در بردارنده همه تعیّنات و ظهورات باشد.
همه اسما از طریق اسم اعظم «الله»، با فیض اقدس مرتبطند. اسم الله ربِالارباب است. در نهایت اعتدال و استقامت است. مقام او مقام برزخیت کبری[3] است. این اسم نیز دو وجهه و دورو دارد. به لحاظ باطن با فیض اقدس و به لحاظ ظاهر، با سایر اسما مرتبط است.
نخستین ظهور اسم اعظم «الله»، یا خلیفه و جانشین او دو اسم رحمان و رحیم است که از اسما جمالی حق محسوب میشوند و از اینروست که رحمت حق بر همه اسما از جمله غضبش پیشی گرفته است، «سبقت رحمته غضبه».[4]
اسم «رحمان» به بسط وجود و اسم »رحیم» به بسط و گسترش کمال وجود میپردازد و این دو اسم به دو گونه ذاتی و فعلی مطرحاند. رحمان و رحیم ذاتی در ساحت واحدیت، موجب ظهور اسما میشود و کمال لایق آنها را به آنها عطا میکند و رحمان و رحیم فعلی نیز مظاهرآن اسما را در مرتبه عینی و تعینات خلقی، پدید میآورد و به کمال میرساند.
بدین ترتیب اولین خلیفه الهی یعنی «فیض اقدس» در آیینه اسما و صفات ظهور میکند و هر کدام از اسما به اندازه ظرفیتشان نور او را در خود منعکس مینمایند. وجه نامگذاری فیض اقدس به دلیل همین ظهور در آیینه اسما است که با تکثر آنها متکثر میگردد. این تکثرات نیز دو گونهاند:
1. تکثرات علمی است که کثرت اسما و صفات و اعیان ثابته است که در حضرت واحدیت رخ میدهد و از فیض اقدس نشأت میگیرد و آغازگر کثرت عینی و خارجی میشود.
2. کثرات عینی و خارجی است یعنی همه مراتب وجود از عقل اول تا موجودات مادی و همچنین کثراتی که در عالم پس از مرگ و برزخ و قیامت مطرح است
پس از فیض اقدس، فیض مقدس مطرح میشود که فیض منبسط در حضرت عین و تعینات خلقی است و به نفس خود در تمام تعینات خلقی و خارجی در قوالب اشیا و هیاکل ماهیات به رنگ کثرات خلقی در میآید
اسما در حضرت واحدیت به ترتیب از مقام کلی به جزئی میرسند هر اسمی که از شمول بیشتری برخوردار باشد در طبقه بالاتری قرار دارد
امام خمینی پس از بیان ترتب در نظام آفرینش و نقش خلیفه بودن فیض اقدس در اظهار کمالات خداوندی متذکر میشوند، فهم سریان و نحوه حضور و ظهور این خلیفه الهی برای انسان جز از طریق معرفت نفس حاصل نمیشود.
از اینرو توصیه میکنند برای معرفت این مسأله مهم، باید به شناسایی نفس خود پرداخته شود که چگونه یک حقیقت در عین وحدت، متکثر میشود و در همه مراتب وجود، ظهور میکند؟ چگونه نفس با قوای گوناگون خود یعنی حس، عقل، خیال، و... یگانه میشود؟ با آنکه واضح است که عقل غیر از خیال و هر دو غیر از حس است ولی نفس در عین آنکه حقیقت واحدی است در قوای متعددش ظهور و سریان دارد.
خلاصه آنکه:
هدیه عرفانی امام در آشکار کردن اسرار قوس نزول این بود که حقیقت غیبی ذات ربوبی، برای اظهار کمالات خود و پاسخ به خواسته اعیان ثابته با «زبانی غیبی» به خلیفهای به نام فیض اقدس که همچون خود پیراسته از هر کثرتی است امر مینماید که نور ذات غیبی را در آیینه اسما بتاباند. و فیض اقدس با فرمانپذیری خویش ساحت اسما را روشن میگرداند و هر اسمی به تناسب ظرفیت وجودیاش از این نور بهرهمند میشود و منشأ آثار خارجی میگردد و در نفش خلیفه و واسطه به وظیفه و رسالت خود که تاباندن فیض وجود و کمال وجود است عمل میکند. از اینرو فیض اقدس وجودی مستقل از وجود بی نهایت غیب الغیوبی ندارد بلکه همان ذات متجلی با تجلی احدی قدسی است و کثرات جز پرتو همان نور احدی چیزی نیستند.
با چنین باوری است که امام خمینی در سخنرانی خود بدون آن که قصد بیان مباحث عرفانی را داشته باشند در جمع مردم عادی میگویند:
... ما خودمان چیزی نیستیم هرچه هست اوست. اگر عنایات او نبود ما هیچ بودیم؛ چنانچه از ازل هم هیچ بودیم و بعد ها هم از حیث حیثیت خودمان هیچیم. منتها ما هیچ ها اشتباه داریم؛ خیال می کنیم ما هم یک چیزی هستیم. [5]
آن قطرههای ضعیفی که ما هستیم؛ بلکه لا شیء لا شیایم هیچیم؛ اما اگر متصل بشویم به آن دریای رحمت الهی همه چیز می شویم؛ قدرت پیدا میکنیم. [6]
ب. هدیه امام در قوس صعود
در بند اول گفته شد، امام خواننده خود را برای فهم سریان فیض اقدس در میان موجودات به فهم نفس و سریان آن در قوای خود فراخواندند و معرفت نفس را مقدمه شناخت چنین امر مهمی بیان کردند. با معرفت نفس، قوس صعود انسان آغاز میشود و من درصدد آنم که هدیه امام را در این قسمت به اندازه درک خود بازخوانی کنم.
سیر صعودی انسان هنگامی آغاز میگردد که تقوا پیشه کند تقوایی که به بیان امام صادق (ع) آنست که:
«أن لا یَفقِدَکَ الله ُ حیثُ أمرَک، ولا یَراکَ حیثُ نَهاکَ».[7]
خداوند آنجا که تو را فرمان داده گم نکند و در جایی که تو را نهی کرده نبیند با چنین زاد و توشهای میتوان از بیت تاریک نفس خارج شد و آثار نفسانیت را از دل زدود. از تعینات و صفاتی که لازمه مرتبه نفس است پیراسته شد، در این صورت انسان سائر الی الله و مسافر کوی معبود میشود و میتواند از فیوضات خلیفه الهی بهره ببرد.
سفری که در عرفان مطرح است توجه قلب به سوی معبود است از اینرو در مذهب عارفان، مسافر کسی است که از خانه نفس خارج شده و دل به سمت محبوب و معبود دارد چنین کسی میتواند محبوب را به خوبی بشناسد، حضور او را در همه جا حس کند ، به هیچ بودن خود و هیچ بودن عالم هستی ایمان بیاورد. همچنین حقیقت کلام الهی را که فرمود: )اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الأرْضِ(،[8] ادراک کند. همه عالم را پرتو و جلوه الله میبیند، عالم را محضر خداوند و خود را حاضر در پیشگاه او میبیند.
چنین مسافری درصدد اجابت فرمان محبوب است که فرمود «اعرفوا الله بالله»؛ الله را به الله بشناسید. زیرا الله جانشین و خلیفه فیض اقدس است و در اظهار و نشان دادن خدا آیینه تمام نماست این خلیفه نیز همانند خلیفه نخستین دو وجهه دارد: یکسو به فیض اقدس که خلیفه اتم و اکمل است و سوی دیگر به اسما و صفات الهی و این وجهه الله است که خدا را میشناساند و در مقام خلیفگی ایفای نقش میکند. انسان مأمور شده است از این خلیفه در شناخت خداوند مدد بگیرد و با عنایت و بهرهگیری از او خود مظهری از مظاهر آن خلیفه گردد و خدا را بشناساند.
امام خمینی متذکر میشوند چنین معرفتی با سیر عقلی و علمی حاصل نمیشود بلکه طالب معرفت را در حجاب اعظم فرو میبرد. زیرا یا از ماهیات اشیاء میخواهد به الله پی ببرد و یا از وجود آنها که در هر دو صورت در حجاب ظلمانی و نورانی باقی میماند
از اینرو خداوند برای وصول انسان به معرفت حقیقی خلفای خود را در عوالم مختلف و خارج از صقع ربوبی قرار داده است و انسان باید از آنان که مأمور اظهار و نشان دادن خداوندند، مدد بگیرد.
تجلی حق به الوهیت و ظهور در اسما و صفات اولین مرتبه اظهار کمالات خداوند برای معرفی خویش است و به انسان نیز فرمان میرسد که خدا را در این ساحت بشناس.
البته چنین معرفتی با نظم و ترتیب خاصی حاصل میشود و مسافر این کوی به اندازه ظرفیت و استعداد و به حسب شدت و ضعف سیرش از نور وجود و تجلی اسم الله بهرهمند میشود. تا به مقام الوهیت که مقام جمع اسما است واصل نشود نمیتواند الله را به الله بشناسد. اسم مبارک الله نیز سیطره و گستره فراوان دارد. باید در طیف اسما نورانی گردش کند، در اسما و صفات حق سیر کند، از اسما محیط به اسما محاط رو کند، از اسم جمیل به اسم اجمل و از اسم بهی به ابهاه برود و دریابد همه اسما حق جمیلند و بهی. با فنای خود و استغراق در اسما الهی به اسما ذاتی راه یابد و از اسم مستأثر بهره گیرد و به مقام فنا بار یابد.
آغاز و انجام سیر این گونه عارفان از «الله» است تا الله تا «او ادنی» تا «احدیت».
در چنین شرایطی الله را به الله میشناسد و فرمان معبود را اجابت میکند. این معرفت به مدد خلفای الهی انجام میگیرد که در همه عوالم گوناگون حضور دارند.
مبدأ و منتهای چنین سفری، الله است. سفری که به تعبیر امام سفری عشقی است. از جلوهای به جلوهای میرود و در تجلیات الوهی سیر میکند تا به «مرتبه نازله ظهور» نائل میگردد. در اینجاست که فرمان «تقدم» پیش آی، را از مقام حضرت ربوبی میشنود و او را در مقام «واحدیت» میشناسد. «الله» در مرتبه دیگری رخ مینمایاند و معرفت الله در ساحتی فراتر یعنی در مقام احدیت جمعی و «مقام اسم اعظم» حاصل میشود.
اسم اعظم دارای مقام خلافت و ولایت است و این وجهه او در همه عوالم ملک و ملکوت ساری و جاری است از اینرو خداوند به انسان میفرماید : «اعرِفوا الله بالله» خدا را به خدا بشناس و «الرسولَ بالرسالة وأولی الأمرِ بالمعروف والعدلِ والاحسان».
نشانه اولی الامری که خلیفه خداست، اعمال پسندیده او و رفتار عادلانه او و رفتار نیک و زیبای اوست. زیرا رسالت او شناساندن خداوند است، او آیت و نشانه خداوند است، آیینهای حقنماست، از خود و انانیت خود رسته است، مصداق حدیث قرب نوافل است اگر چنین نباشد مردم را به گمراهی میکشاند، چنین خلیفهای مظهر «ولی اعظم» است. اولیا جزیی همه مظهر «ولایت مطلق»اند. اسم ولی در اسم اعظم الله منطوی است و اسم اعظم در فیض اقدس و فیض اقدس جدایی و بینونتی با مقام احدیت ندارد؛ پس معرفت به ولی و تبعیت از ولی، معرفت و تبعیت از الله است.
با این بیان، شناخت مقام خلافت و ولایت برای کمال انسان ضرورت پیدا میکند. از اینرو امام به تبیین چنین امر مهمی میپردازند و کتابی در این زمینه تألیف میکنند و آشکار کردن چنین معرفتی را هدیه عرفانی به خوانندگان خود معنا میکنند
در این کتاب کوشش میکنند نحوه سریان و نفوذ خلیفه الهی را در عوالم گوناگون تبیین کنند از خلافت فیض اقدس تا خلیفه او در نشئه عنصری و ملکی را بشناسانند. در قسمتی از کتاب خود متذکر میشوند که خلافت به انبیا الهی میرسد و کلیترین و جامعترین خلیفهای که خلافت مطلقه را دارد، رسول اعظم است و سایر انبیا مظاهر و جلوههای همان خلافت کلی هستند. آنها موظفند مردم را به خداشناسی دعوت کنند. مقصد همه خلفای الهی دعوت به توحید و معرفت خداست. برای فهم رابطه انسان با خدای خویش است. برای شناخت رابطه خداوند با جهان آفرینش است. برای درک حقیقت «أنتم الفقرا إلی الله» است. برای خلیفه الهی شدن انسانهاست.
البته برای رسانیدن مردم به این هدف، بسترسازی ضرورت مییابد. ایجاد حکومت به منزله آماده کردن چنین معرفتی است. در اینجاست که عرفان و معرفت خداوند به سیاست پیوند میخورد و اخلاق رنگ میگیرد. حکومت موظف میشود جامعه را به سوی جامعه توحیدی سوق دهد. در چنین جامعهای خدمت به هر موجودی خدمت به خداست و ولایت بر مردم ولایت خداوند است «ولی» در چنین نگاهی کسی است که طالب «کمال انقطاع» است: «إلهی هب لی کمال الانقطاع الیک».
در «کمال انقطاع» توحید صرف مطرح است، همانگونه که در فیض اقدس نیز صرف ظهور حق مطرح است. وحدت اطلاقی ذات با کمال انقطاع متناسب است. «ولی» در عالم ناسوت رقیقه و مظهر خلافت فیض اقدس است اگر چنین معرفتی برای انسان حاصل شود معنا و حقیقت «هو معکم أینما کنتم» را درمییابد. «معیت» در چنین مقامی از مقام «قرب» بالاتر است؛ زیرا در معیت بقا بعد از فنا مطرح است.
خلاصه اینکه هدیه عرفانی که امام به خواننده خود میدهد معرفی خلیفه الهی در عوالم گوناگون در دو قوس نزول و صعود است تا با شناخت آن انسانها به معرفت الهی نائل آیند، مقام خلیفگی خود را بشناسند و به توحید برسند و بقا و جاودانگیای که فطرت آنان طلب میکند، حاصل نمایند. حق را نشان دهند و مظهر تجلی اسم اعظم الله شوند.
در نگاه امام، هدف نهایی فقه نیز شناخت خداوند و معرفت الله است. از اینرو پیوند فقه و عرفان در اندیشه امام ضروری است. از اینرو تصریح میکنند که «فقه نباید از باطن عرفان بریده باشد» و از این صریحتر کسانی را که انسانها را فقط به ظاهر شریعت فرامیخوانند و شریعت را صورت ظاهر دین معرفی میکنند، شیاطین طریق الی الله و خارهای راه انسانیت معرفی مینمایند که اگر حکیم و عارفی بخواهد به روی بندگان خدا دری از رحمت بگشاید و ورقی از حکمت الهی بخواند از هیچ نسبت و بدگویی و فحش و تکفیری به او خودداری نمیکنند. ایشان به «اهل علم» توصیه میکنند:
اگر کلامی از بعض اهل معرفت شنیدید که به گوشتان آشنا نبود بدون حجت شرعی رمی به فساد نکنید. به جان دوست قسم کلام نوع آنان شرح آیات و بیانات ائمه (علیهم السلام ) است.[9]
در همین کتاب مصباح نیز مینویسند :
أوصیک أیّها الأخ الأعز أن لا تسوء الظنّ بهولاء العرفا والحکما.
ای برادر عزیر به تو توصیه میکنم به این عرفا و حکما که بسیاری از آنها از خالصترین شیعه علی بن ابیطالب و فرزندان معصومش: و رهروان طریق ایشان و متمسکان به ولایت آنان هستند، گمان بد مبری و مبادا سخن ناروایی علیه آنان بگویی یا بدانچه در باب ایشان به بدی گفته شده گوش سپاری و پس، بیفتی در آنچه بیفتی. تنها با مطالعه کتابهای ایشان و بدون فهم اصطلاحات آنها نمیتوان به حقیقت مقاصدشان آگاه شد، هر گروهی زبانی و هر شیوهای، بیانی دارد.
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین عباسعلی روحانی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلوة والسلام علی الرسول الامین و اهل بیته الاطیبین الاطهرین رب اعوذ بک من حمزات الشیاطین و اعوذ بک رب ان یحزرون، اللهم صل علی محمد و آله وبلّغ بایمانی اکمل الایمان واجعل یقینی افضل الیقین وانتهب نیتی الی احسن النیات وبعملی الی احسن الاعمال اللهم وفّر بلطفک نیتی و صحح بما عندک یقینی واصتصلح وقدرتک ما فسد منی اللهم صل علی محمد وآل محمد.
بنابر ترجیح شیخ بزرگوار مفید رضوان الله علیه در ارشاد و شیخ معظم طوسی در مصباح امروز روز شهادت سید الساجدین و امام العارفین علی بن الحسینA است. تسلیت عرض میکنم به حضرات، آقایان و خانمها انشاءالله که جزء محبّان و پیروان و ارادتمندان ساحت مقدسشان باشیم و همچنان این نعمت ارادت را تا پایان عمر خدا برای همه ما نگه دارد.
از باب اینکه در تابلوی برنامه امروز که اولیای موسسه رقم زده بودند لازم بود کورباطنی هم کنار عزیزان صحبتی داشته باشد. به من تکلیف کردند که هر چند کوتاه اما دقایقی را مزاحمت کنم. ما در معارف معمول اسلامی سه مرحلة عقاید، احکام و اخلاق را معمولاً ترسیم کردهایم که انسان مسلمان با خداشناسی، استدلال بر وجود خدای تبارک و تعالی، آشنایی با صفات جلال و جمال حضرت حق، شروع میکند که نوع فقهای ما در اول رسالههای عملیه مینویسند در این امور تقلید ممنوع است و هر کسی باید با فکر و استدلال و تعقل به این نتیجه برسد پس از این سفره احکام را پهن میکنیم که آشنایی با بایدها و نبایدهای عمل انسان مسلمان مکلف است و نهایتا میگوییم آن چه در قله است اخلاق است و شاید استشهاد به این شریفه صادره از ساحت مقدسه نبوی6 هم میشود که انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق و بر این تقسیم بر این برنامه گفته میشود که شما اگر واجبات را همه را انجام بدهید، محرمات را همه را ترک کنید غمی دیگر نباید داشته باشید، شما اهل بهشتید و رسته از آتش. و در همین تفکر و همین دیدگاه است که میدان به برخی از مسائل و حقایق داده نمیشود. من با اینکه از محضر مقدس حضرت امام(س) بهرة عرفانی مستقیم نبردهام، اما آنچه که از محضر ایشان استفاده کردهام همان فقهی بود که در دوران نجفشان داشتند و من در مقطعی که توفیق حضور در جوار امیرالمؤمنینA داشتم از محضر ایشان هم بهرههایی بردم، اما بیشتر آشناییام با معارف امام از همین آثار عرفانی کتابهایی که در حد فهم خودم البته بوده است استفاده کرده ام، پیش خودم و با برداشت از آثار اساتید بزرگوار فکر کردهام که این تقسیم بندی از عقاید با استدلال و تعقل و تفکر و بعد نشستن سر سفرة فقه، که اگر بخواهم حجم فقه را اشاره کنم به هر حال قویمترین و رکینترین رکن و اصل در سند فقه، کتاب الله است و تمام آنچه که از سنت نبوی و ولوی سلام الله علیهما صادر شده است حاشیهای و توضیحی و تفسیری و تبیینی بر کتاب الله است. دهها هزار حدیث احکام در بحثهای حقوقی، عبادی، حقوق کیفری، حقوق مدنی، تماماً معطوف به آن بخش از قرآن است که خدای تبارک و تعالی تبیین و تفسیرش را به حضرات واگذار کرد. در این بخش که در سنت و حدیث پر حجم هم هست کل آنچه که معطوف است به قرآن چیزی حدود هشت درصد از آیات قرآن آیاتی است که در حقیقت سکوی فقه اسلام است چیزی حدود هشت درصد. و اگر عدد آیات الاحکام را هم توسعه بدهید از پانصد آیهای که گفته شده است و در کتابهای آیات الاحکام به این عدد هرگز نمیرسید. به تعبیر مرحوم شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه عدد را هم اگر به هزار برسانید باز هم حدود شانزده درصد آیات را فرا میگیرد که باز هم نسبت به حجم آیات قرآن بسیار عدد ناچیزی است. آن نود و دو درصد یا چیزی بیشتر از هشتاد درصد آیات قرآن مربوط به چیست؟ در استدلال عقلی و تفکر من فکر کردم پیش خودم اینها چیزهایی است که خودم بافتم برای خودم عرض میکنم اینجا در محضر اساتید حتماً اشتباهاتم را گوشزد خواهید فرمود. در استدلال و تعقل، انسان در همان مقام اول که مقام اعما مطلقه است، در خداشناسی میماند. فقط به این نتیجه میرسد که این عالم، این گردونه، این مخلوقات، خدایی دارد و این خدا با این براهین عقلی، این صفات را دارد و این صفات را ندارد، والسلام. این خدایی که ما در بحث عقاید تدریس کردهایم و به صورت عموم هم امروز تدریس میکنیم و در جامعة ما و عمدتاً کلیددار این بحث هم حوزههای فقهی ماست و فقهای ما هستند. این خدا غایب است. خدای حاضر نیست. خدایی که انسان باهاش زندگی کند نیست. هو معکم ازش در نمیاد. شهد الله أنّه لا اله الا هو الملائکة اولوالعلم قائماً بالقسط ازش در نمیاد یا فهمیده نمیشود. هنوز در ذهن من از شهده این است که خدا گواهی میدهد، کجا گواهی میدهد، دفترخانهای بوده است. خدا و ملائکه گواهی میدهند یعنی چه؟ اصلاً با قدم تعقل نمیشود با خدا زندگی کرد. أنا اقرب إلیه من حبل الورید ازش در نمیاد. عرفای بزرگوار ما، این سه مرحله را در سه مرحلة دیگر شریعت، طریقت و حقیقت بردهاند، که شریعتش حالا همین بحث احکام است و تأدب به آداب الهی است، طریقت راه است و حقیقت هم رسیدن به قله. من تشبیه کردهام، گفتهام، انسان موحد مانند کوهپیمایی است که صخرهها را، قلهها را، دامنهها را، در مینوردد تا برسد به بالای قله. بالای قله که رسید مناظری زیبا میبیند روحش اشباه میشود خستگیش در میرود، آماده میشود برای قلة بعدی، چون یک قله نیست. قله دوم را باز با زحمت بسیار به رأس قله که میرسد مناظری زیباتر، لذتهایی بیشتر، خستگی در میکند برای قله سوم. آنها که این راه را میروند سالکند و آنها که به قله میرسند واصلند و در وصول چیزهایی میبینند، به حقایقی دست پیدا میکنند و قله به قله تا میرسد به آنجا که وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون توحید در عبودیت، این آخرین حرف عالم است. توحید در عبودیت و رسیدن به آنجایی که ایمان انسان از شرک بیرون بیاید که مشمول آن شریفه نشود که در همین محل یک بار دیگر این آیه را گوشزد کردهام و خوانده ام. و ما یؤمن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون. من در بعضی از بیانات سیدنا الامام(س) دیدم که، اشارهای به این آیه داشتند که این مال آن مرحلهای است که انسان میماند و خدا. آنجا دیگر هیچ چیز نمیبیند. انقطاع کامل از همه چیز غیر از خودش و خداست. آنجایی که در مقام حامدیت خودش را حامد میبیند و خدا را محمود. خودش هم هست. من یکی خدا هم یکی. این همان شرک نهایی است. که حالا ما کو تا به این مرحلة شرک نهایی برسیم. اگر این لباس شرک از تن انسان بیرون آمد و هیچ چیزی جز آن حقیقت مطلق ندید. جز آن غنی به ذات مطلق ندید، میشود توحید خالص در عبودیت. این را جز با قلم عرفان، من باز این نکته را عرض میکنم اینجا که آنچه که ما به عنوان علم عرفان چه علم عرفان عملی و چه علم عرفان نظری داریم این غیر از عرفان است. ممکن است یک کس علم عرفان چه عملیش و چه نظریش مثل علم فقه هست، مثل علم تفصیل است، مثل علم اخلاق است. به ذات هیچ قداستی ندارد، هیچ قداستی، یک علم است، مثل علم فیزیک و شیمی است. و گاهی آنها آن مخاطرات را ندارند که اینها دارند. من به دلیل اینکه فقه خواندهام، قوانین خواندهام، شرح لمعه خواندهام، ممکن است یک حالاتی هم برای من ایجاد شود یا تفسیر دیدهام، یا چه و چه، ممکن است یک عجبی بگیرتم و فکر کنم که واقعاً این علم است که چه و چه. این خطر این است، آن فیزیکدان نه، این خطر کمتر سر راه اوست.
عارف کیست؟ عارف عملی آن است که آن صخرهها را پیموده، آن سختیها را دیده، در عمل این راه را رفته، وساوس را دور کرده، با شیاطین گلاویز شده. زخمی شده، برخاسته، به مقامات رفته، به منازل رفته، احوال را دیده، رسیده به قله چیزی دیده، آن چیزی که دیده است گزارش کرده که آنجا دیدن، دیدن با این چشم نیست. لا تدرک الابصار وهو یدرک الابصار آنجا آن چیزی که دیده است که عرفای عالی مقام ما میگویند مشاهده، میگویند مکاشفه، میگویند شهود. آن شهود را گزارش میکند یا آن مسیری را که رفته است گزارش میکند آن گزارش شده علم عرفان عملی و آن گزارش از سر قله، شده است علم عرفان نظری، پس ممکن است یک کسی عالم عرفان عملی باشد اما عارف نباشد.
عرفان نظری را به خوبی بگوید و تشریح کند، اما عارف نظری نباشد. عالم به عرفان نظری است این حتماً در ضمن ما باید تفکیک بشود. بعضی از عرفای شامخ مقام ما به آنجا که رسیدهاند میگوید من شاهدتُ، آینتُ، کشفتُ. دیدم. بعد بزرگان آمدهاند نشستند. من چون اخطار دادند دیگران، حرفم را جمع میکنم. یک نتیجه گیری میخواستم بکنم. من این کتاب شریف فروغ معرفت را که حضرت استاد جناب آقبای یزدانپناه زحمت کشیدند و انصافاً بسیار عالی، بسیار عالی و خصوصاً آن مقدمة معطر و نورانی که بر این ترجمه و شرح نوشتند من ایدم آن مقدمه را، نکته اصلی بحثم که اینجا میخواستم مطرح کنم و اشاره هم فرمودند قبل از صحبت، به هر حال فرمان علم عرفان عملی و علم عرفان نظری عمدتاً دست اهل سنت بود. آنها نوشتهاند. اگرچه بزرگانی از علمای شیعه هم در این وادی قلم زدهاند. ولی اکثریت و اقلویت تا آنجا که من مطالعه کردم با آنهاست. خصوصاً از دوره دوم که سرآغازش شیخ اکبر محی الدین ابن عربی است. این عرفان نظری به این صورت منسجم شکل گرفته است، عمدتاً معطوف به نگاه اهل سنت است و معاصیری که آنها در کتابهای حدیثیشان، از بزرگان اسلام دارند. شما همین عبارتی که در نهج البلاغه امیرA است که ما رأیت شیئاً الا ورأیت الله قبله وبعده ومعه. این را محی الدین تقطیع کرده شاید بیش از ده جا در فتوحات مکیه یک تکهاش را نسبت میدهد به صدیق، یک تیکهاش را نسبت میدهد به فاروق، یک تیکهاش را نسبت میدهد به ذوالنورین.
او گفت: ما رأیت شیئاً الا ورأیت الله قبله.
آن یکی گفت: ما رأیت شیئاً ورأیت الله بعده.
آن سومی گفت: ما رأیت شیئاً إلا ورأیت الله معه.
نمی گویم این حالا تعمدی بوده شاید در نقل آنها این نقل شده بوده، ولی عرفان اسلامی ما در این سه دورهای که گذشته است که حضرت آقای یزدانپناه به خوبی این سه دوره را در این مقدمة زیبا تشریح فرمودهاند و نوید دوره چهارمی را هم دادهاند که با این نکتههایی که امام در عرفان پرداختهاند شاید این آغازی باشد برای دوره چهارم و من از همین استبشار میکنم و امیدوارم که عرفای ما به برکت اینکه که این انقلاب سر سفره عرفان نشست هم نمیگویم سر سفره فقه نبود، سر سفره عرفان هم نشست و این انقلاب برخاست. انشاء الله به فضل الهی این دوره چهارم با پیشتازی عرفای نامدار و محقق شیعه معطوف به خاندان رسالت، حتماً در آثاری که از عرفای شامخ، از گذشته، از دورة اول حتی، بوده است. مثل لمعه ابو نصر سرّاج و امثال اینها در کتابهایشان آیات و روایات کم نیست. نمیخواهم بگویم عرفان منقطع از قرآن و حدیث است. نکتهای که میخواهم عرض کنم این است که این خط کلی عرفان خط وصل به اهل بیتG نیست. این جمله را من فقط میخوانم از بیان امام راجع به صحیفه سجادیه و عرضم را تمام میکنم. امام یک جلد صحیفه سجادیه را به نوه چهار ساله خودشان هدیه کردند. به حضرت آیت الله آقا سید علی آقای خمینی حفظه الله تعالی و کلمات عجیبی امام در این هدیهای که فکر میکنم این را حالا اولیای مؤسسه اگر اشتباه میکنم تذکر بدهند همینجا که در این هدیة این یک جلد صحیفه که به نوة خودشان مکتوب نوشتهاند، نوشتند: هدیة نمله. من تشریح نمیکنم این جمله را. هدیة نمله. این من فکر میکنم به حدث قطعی که عبارت خود امام است، وإلا مؤسسه یک همچین جراتی ندارد که این مطلب را بنویسد. هدیة نمله. این را هدیه کردهاند به نوهشان و نوشتهاند هدیة نمله. بیان خیلی بلندی دارد. من راجع به آقای آقا سید علی آقا نمیخواهم اینجا صحبت کنم. اما نوشتند که در اینجا صحیفه کاملة سجادیه نمونه کامل قرآن صاعد است و از بزرگترین مناجات عرفانی در خلوتگاه انس است که دست ما کوتاه از نیل به برکات آن است. آن کتابی است الهی که از سرچشمة نور الله نشئت گرفته، تا اینجا که میآیند میگویند امیدوارم که این نوه من، این فرزند من، این میوه زندگی من، با عنایت به این کتاب این نامة امام که حالا چون خواندند من بقیهاش را نمیخوانم. این نامه مال کمتر از شش ماه قبل از ارتحال ایشان است. یک کسی که در عرفان عملی و عرفان نظری شاید ممتاز عصر ما بودهاند. با این نگاه به صحیفه سجادیهA نگاه کردند. عرفای بزرگوار ما عرفان را، اصول عرفان را، این حضرات، بزرگانی هستند که هم راه را رفتهاند و هم به قله رسیدهاند، قلهها را فتح کردهاند و از قله گزارش کردهاند. این بسیار مهم است تا اینکه بعضی از بزرگان راه را رفتهاند آیا درست رفتهاند، به قله رسیدهاند، شهود کردهاند، آیا درست شهود کردهاند، آن آقایی که در شهودش مینویسد من دیدم پیغمبر را، مشاهده کردم، صدیق را علی یمینه، فاروق را علی یصیره، ذوالنورین را بین یدیه، علی را خلفه، ما این مشاهده را مشاهدة صادق نمیدانیم. او در مشاهده صادق است. اما مشاهده در او صادق نیست، اما در شهود علی بن ابیطالبA، در شهود حضرت سجادA در شهود نبوی، شهود ولوی هیچ کدام از این شهودها اگر دسترسی ما به این شهود، شهود تمام باشد دسترسی ما تمام باشد، این شهود پاک است، این شهود معصوم است. اینها را اگر ما در همین علم عرفان نظری یا در همان علم عرفان عملی بیاوریم، حتماً راه را برای وصول به آن حقیقتی که بخشیش را به بلندی و به زیبایی و به خوبی دانشمند محترم سرکار دکتر فاطمه طباطبایی حفظه الله تعالی بیان کردند که ایده آل رسیدن به آن قله است که در قوس نزولش تجلی است و در قوس صعودش تدلّی. امیدواریم انشاءالله این راهی را که امام برای ما باز کردهاند بتوانند عرفای بزرگوار ما بپیمایند. من از دانشمند محترم حضرت آقای یزدانپناه حفظه الله، که توفیق زیارتشان هم اولین جلسه است که من پیدا میکنم فراوان تشکر میکنم. به عنوان شاگرد کوچک مکتب امام که انصافاً زحمت درخوری کشیدند و الان اگر این کتاب را رونمایی کردند و شما تهیه کردید آدم وقتی میخواند با این شرح و با این ترجمة زیبا از از دانستن و پیگیری خسته نمیشود در این کتاب و این هنری است که ایشان در این کتاب انجام دادهاند. خداوند قلم ایشان را، بیان ایشان را، هرچه از عمر بارکت ایشان باقیاست همه را در خدمت اهل بیتG و معارف نورانی اسلام قرار بدهد.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.
حجت الاسلام و المسلمین سید ید الله یزدان پناه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
طبق یک روایت امروز روز شهادت سید الساجدین امام العارفین امام سجاد علیه الصلاة والسلام هست واقعیتش آنچه که افتخار شیعه هست این است که امامانی دارد که از بطنان هستی و از حقایق و عوالم بسیار برتر که گاهی دست همه کوتاست خبرهایی میدهد و اوصافی را برای خداوند سبحان مطرح میکند که از دست احدی بر نمیآید. خدا را شاکریم امامان ما، بزرگان دین ما، اولیای دین ما، همچون امام سجاد هست. صحیفه سجادیه ایشان، دعای سحر ایشان، زیارت امین الله ایشان و بسیاری از آثاری که از این امام همام به دست ما رسیده جای تاملات فراوان عرفانی را طلب میکند. به توفیق الهی این سنت حوزوی که فراهم آمده در باب عرفان و وجود داشت سر این سفره ها که مینشیند تازه میفهمه که حقیقت عرفان چیست. تسلیت میگویم این روز شهادت را به همه عزیزان و سروران.
من واقعیتش به ذهنم آمد آنچه که ما قبلا میخواستیم بگوییم در آن مقدمه عرض کردیم در باب حضرت امام و نوآوریهاش میخواستم از یک منظر دیگری به بحث حضرت امام و به این کتاب مصباح الهدایه. که مشخص بشود اهمیت کار حضرت امام و اهمیت این رساله. هر کس این کتاب را بخواند کتاب مصباح الهدایه را بخواند اهل کار باشد میداند یک مجتهد در عرفان نظری دست به قلم برده. من برای مجتهد در عرفان نظری یک معیارهایی قائلم یعنی به همین شکل عادی هر کس نمیشود مجتهد. هر کسی که بتواند تقریر نو از بحثهای عرفان نظری داشته باشد. از صدر تا ساقة آنچه که در عرفان وجود دارد عرفان نظری، بتواند تقریر داشته باشد. ما گاهی میگوییم عین عبارت کسی را میآید توضیح میدهد میگوید ایشان همین را گفته است. گاهی عین عبارت را بدون هیچ حتی تقلید. در عین اینکه خوب است من انکار نمیکنم، ولی این سطح اجتهاد نیست، سطح اجتهاد این است وقتی میگوید اسم الله خود تحقیق داشته باشد وقتی میگوید فیض اقدس تحلیل داشته باشد وقتی میگوید فیض مقدس تحلیل داشته باشد وقتی صحبت از خلافت میکند تحلیل داشته باشد از هر بحثی باید تحلیل داشت تا فضای اجتهادی باشد. باز هم این مقدار کافی نیست هر جا یک تقدیر نو من به نظرم اجتهاد وقتی بخواهد به ساحت عالیش برسد احتیاج دارد یک دستگاه نظام مندی هم داشته باشد برای کل این فضایی که دارد ازش گزارش میشود. تقدیرهای نو همه باید به هم گره بخورد این دستگاه کامل یک علم را بتواند پوشش بدهد مثل عرفان نظری دستگاه نظام مند هستی شناختی عرفانی است خب این رو باید یک نحوه پوشش بدهد چیزی که ما به عنوان مجتهد میشناسیم این است بتواند افزون بر تقریرهای ما تمام تقریرهای ما در این دستگاه نظام مند خودش جایگاه بدهد هر کدام از اینها را.
تا اینجا که میرسد فضای اجتهادی مطرح است به ویژه بعد از آن اگر اجتهاد قوی باشد به صورت فروعاتی در میآید تفریعاتی در میآید خودش را در این دستگاه نظام مند تقریرهای نو بعد به صورت فروعات تقریرات در میآید که گاهی نو اصلاً وجود ندارد.
چنین چیزی را ما به عنوان مجتهد در یک فن میشناسیم. چیزی که برای من خیلی شگفت آور است در باب حضرت امام این رساله را ایشان در 28 سالگی نوشتند و حتی ما میتوانیم حدس بزنیم ایشان از کی شروع کردند فلسفه را و کی عرفان را خواندند. این که دارند این را مینگارند دو سال است که خدمت مرحوم آقای شاه آبادی هست دقت میکنید این حدودها است. سرمایه قبلیشان هم منظومه ای است که خواندند و بعد اندکی از اسفار که خدمت آقای رفیعی قزوینی خواندند. این مقدار. برای من اینی که شگفت آور است این است. تمام آن معیارهای اجتهادی که میگوییم در همین رساله ما میتوانیم پیدا کنیم. برام خیلی خیلی تعجب آور است که در 28 سالگی که ایشان الان وقتی شما نگاه کنید در باب فیض اقدس تحلیل خاصش را دارد. بنده تا آخر بحثهای ایشان بودم همه کتابها تا این اواخر کار که داشتند و هر جایی تقریر که هست کتابها نگاه کردم دیدم همان که بعدها به صورت ؟؟؟ گفته میشود در همین کتاب وجود دارد. تقریرهای نوی ایشان در مورد فیض اقدس مخصوص خودشان است. کسانی که کار قیصری را دیده باشند میدانند فیض اقدس اصلاً این تحلیل در آنجا به این شکل وجود ندارد. در باب مشیت مطلقه گرچه از سفرة اندیشههای صدرایی استفاده شده ولی میتوانیم باز بگوییم چیز عجیبی دارد اینجا روی میدهد حالا من نمیخواهم وارد جزئیات بشوم. از این جهت هم تقریرهای نو، هم آن نظام منسجمی که عرض کردم لذا منسجم و ما میتوانیم در همین کتاب ببینیم. یعنی از اول دست بر قضا یکی از این کتابهایی که حضرت امام تمام دیدگاه هایش را به شکل نظام مند گفته همین کتاب است یعنی این کتاب مصباح الهدایه از مقام ذات شروع میکند و احدیت و فیض اقدس و به یک لحاظ مطرح میکند و میرسد به اسم الله و اعیان ثابته و مشیت مطلقه و عقل اول و به همین شکل میآید تا پایینترین ساحت است. این کتاب از این جهت خیلی مغتنم است. یعنی یک دستگاه نظام مند اندیشه حضرت امام میتوانید شما پیدا کنید. بعدها حضرت امام همین را در جاهای دیگر گزارش کرده یعنی چند جای دیگر هم هست. در چهل حدیث هست تو جاهای دیگر هم دیده ام حتی در کتاب به اصطلاح تعلیقات و مصباح و فصوص هم هست. آنجا لابلایش میتوانیم پیدا کنیم و اینجا مفصل تر است.
عرضم این است این نگاه اجتهادی که بتواند هم تقریر نو باشد هم دستگاه نظام مند باشد و هم تفریعات باشد چنین چیزی برای من شگفت آور است. در کار ایشان میبینم در همین مصباح الهدایه در 28 سالگی یعنی مجتهد در عرفان نظری به معنای دقیقش در 28 سالگی هستند. هر چند شرح ؟؟؟ دیگر را افزود. من خیلی از بزرگواران را میبینم در عینی که در عرفان نظری قوی هستند قلمشان قلم ساحت عرفان نظری نیست. ولی در مورد حضرت امام این را همیشه گفت و خیلی هم شگفت آور است اصلاً هیچ کوتاه نیامدند قلم همان قلم عرفان نظری است که میتواند داشته باشد. یعنی هیچ جا حتی از بحثهای فلسفی سوم و دوم از فضای عرفان نظری در نیامدند و قلم عرفان نظری، این هم یکی از ویژگیهای حضرت امام است.
این یک نکته، یک نکتة دیگر در باب این کتاب که میشود به آن اشاره کرد یک مسئله ای بود ما در دوره دوم عرفان نظری با آن روبرو شدیم. دوره دوم عرفان نظری از ابن عربی شروع میشود تا جامی تقریباً. یعنی تقریباً از قرن هفتم تا نهم. این سه قرن بزرگانی آمدند و مطالبی دارند. آنجا یک چیز روی داد برای خیلیها سوال شد این از کجاست چی است این وسط پیدا شد؟ چیزی است به اسم مباحث ولایت در عمیقترین ساحتهایش. آنجا پیدا شد یعنی بحث توحید دارد بحث موحد دارد، آن موحد را که بحث میکنند و انسان کامل را یک ظرفیتی وجود دارد ظرفیت سنگینی است آنجا وجود دارد. آن ظرفیت سنگین برای کسانی که میروند در کار کتابها را میخوانند میفهمند. من خیلی ها را دیدم وقتی آن کتابها را میخوانند به راحتی مسئله ولایت شیعه با عمیق ترین ساحت ها برایشان معنادار است، خیلی راحت، نور اهل بیتG همه جا را گرفته. مثلاً همین تعبیر حضرت امام در تعلیقات مصباح الهدایه، مصباح الانس و فصوص آنجا یک تعبیر دارد این بیانی که از زیارت جامعه نفوسهم فی النفوس وارواحکم فی الارواح خب واقعاً حل این مسئله تمام ارواح را جمع کند اهل بیت در دل همه ارواح هست. تمام نفوس در دل همه اینها هست. ابدانهم فی الابدان اینها خیلی حلش سخت است. کسانی که با ظرفیت عرفان نظری دور دوم داشته باشند یک بحث ولایت عمیقی آنجا وجود دارد و برخیها اخیرا این سوال را مطرح میکنند. چرا این ظرفیت بعداً آمد در حوزههای شیعی یعنی بعداً تدریس این کتابها مثل فصوص میآید در حوزة شیعی قرار میگیرد. برخیها این سؤال را دارند. چطور شد آمد اینها در حوزههای شیعی قرار گرفت خب برخی از اینها را ما میگوییم که در بستر اهل سنت هستند. چی باعث شده اینجا آمد. یکی از دلایلش همین ظرفیت امامتی است که آنجا وجود دارد ظرفیت ولایتی است که آنجا وجود دارد ظرفیت اندیشه عمیق ولایی است که آنجا وجود دارد. توضیح دارد برای خودش وقت نیست که در این جلسه مطرح کنیم.
این ظرفیت که آنجا وجود داشت بعد از اینکه در بستر شیعی قرار گرفت در همین کتاب هم گفته شد در دورة سوم عرفان نظری کلاً بعد از صدرا دیگر آمد در فضای شیعی قرار گرفته تدریس میشده این کتاب به اصطلاح فصوص و اینها. این ظرفیت شناخته شد و کنارش حواشی خورد. نکتههایی گفته شد. روایات اهل بیت را از این به بعد بهتر فهمیدند. بگذارید من یک مثالی بزنم واضح بشوید. این کتاب الحجه کافی که دست ما هست، از اول دست ما بود دیگر. شروحی هم بر آن زدهاند. بر این کتاب الحجه کافی. ببینید کتاب الحجه از قبل هم شرح داده شد. شما نگاه کنید بعد از اینکه عرفان نظری دور دوم آمد به صحنه و این تحلیلها را داشت از آن به بعد شما نگاه کنید اصلاً میبینید بحثهای ما در فهم روایات تغییر کرده. الان یکی از آنها شرح صدراست. شرح اصول کافی صدرا نگاه کنید اندکی از بحثهای کتاب الحجه را ایشان توضیح دادند بعدش که به رحمت خدا رفتند. نگاه کنید، این ظرفیت خیلی عمیق شده. شرح همه روایات. روایات هم قبلاً بود. چطور قبلاً معنا نمیکردند. ولی بعد از صدرا دارد شروع میشود. این حواشی و این نکته ها گفته میشوند و واقعیتش این است که ما در روایات شیعی در مورد اهل بیت یک دسته مقامات عالی نورانی داریم که در روایات آمده، حل و فصلش واقعاً سخت است. واقعاً سخت است. یعنی جزو معضلات برخیها بخواهند با این سطح اندیشههای اولیه بتوانند حلش کنند. که گاه حمل بر غلو هم میشد ولی این روایات در همین کافی هم هست یعنی نمیخواهد هیچ جای دیگر بگردد. در خیلی از کتابها اصلاً کتابها چیست؟ تمام آنچه که حتی صدوق نقل کرده شما نگاه کنید گاهی میبینید همین مسائل در باب اهل بیت گفته شده با آن طول و تفسیر گفته شده خب، این جور که هست این سرمایه با این شکل احتیاج داشت کسی بیاید بسیاری از اینها را شرح دهد. یکی از کارهای مهم حضرت امام در این کتاب مصباح الهدایه همین است. چه کار کرده؟ ایشان آمده بسیاری از روایات سخت اهل بیت که سعل و مستصعب است که واقعاً حلش هم سخت است. من تعجب میکنم در 28 سالگی بتواند با این مهارت این را شرح کند که الان ما نگاه میکنیم کسانی که معمولاً پنجاه سال در عرفان نظری کار میکنند گهگاهی برخی از جاها میتوانند بگویند که بله احتمال دارد اینجوری معنا بشود حضرت امام خیلی خوب معنا کرده است، خیلی عالی، من عرضم این است آن ظرفیتی که در دوره دوم پدید آمد و دلیل دارد برای خودش اگر کسی بخواهد برود مناشئش را میتواند در همان دور دوم پیدا کند. بی دلیل نیست چه چیزی که این عارفان در بستر اهل سنت دارند کاری میکنند از آن به بعد بدانید که بسیاری از عارفان به سمت شیعه کشیده شدهاند. بسیاری از عرفا به سمت شیعه کشیدهاند. حالا برای خودش دلیلی دارد و باید در جای خودش بحث کرد. این ظرفیت در کار حضرت امام به فعلیت تبدیل شد. یعنی شما کتاب مصباح الهدایه را میخوانید میبینید بسیاری از اسرار ولایت حل میشود در باطنی ترین ساحت ببینید ما در روایات اهل بیت گاهی میگوییم حجت خدا باید باشد تا مردم را هدایت کند این سخن درستی است حقی است در روایات هم آمده است ولی گاهی صحبت بکند حجت خدا نباشد عالم نیست. لو للحجة لساحت الارض واهلها دیگر اینجا سطحش به تعبیر ملاصدرا دیگر سطح هدایت مردم نیست کل عالم نسبت به ملائکه میشود امام تمام ملائکه میشوند خاضع و از این دست مسائل اینجا که میرسیم میبینیم یک بحث عمیق تری است بویژه یک دسته بحث هاست بهتون عرض بکنم همین الانش هم وقتی گفته میشود همه را برخی ها بر صعود معنا میکنند ولی این جوری نیست در روایات اهل بیت نور اهل بیت از ازل گفته شده و وجود دارد حلش واقعاً سخت است از یک جهات ولی الحمدلله حضرت امام در این کتاب توانسته به راحتی بسیاری از اسرار را بیاورد حل کند و برخی از جاها حرفهای ابتکاری حتی در فهم روایات در کار ایشان هست انصافاً جای شگفتی دارد برای بنده در 28 سالگی حالا اگر میشد مثلاً هفتاد سالگی هشتاد سالگی میگفتیم خب بالاخره بعد از اینکه ورزیده شد انقدر با اینها بوده ولی حضرت امام از همان اول این را داشت و خیلی هم برای من جذاب است این حرکت حضرت امام این نگارش حضرت امام جالب است. خوبی این مسئله این است که توانسته نشان بدهد در روایات اهل بیت بحث ولایت از سطح بسته نشده از عمق شروع میشود که حضرت امام هم شروع کرد. از فیض اقدس شروع کرد ولایت اصلیه را از آنجا شروع میکند و کم کم آورد تا این ساحت و حتی نشان داد که اهل بیت برخی از بیاناتشان صحبت مشیت مطلقه است و فیض مقدس و برخی از بیانات ناظر است به فیض اقدس. برخی از بیانات ناظر است به این نشیه عنصری و این کاری که حضرت امام کرد روایات ما الان معنادار میشود در باب ولایت به یکی از آرزوهای ما در حوزههای شیعه این است که ما حقیقت ولایت که تقریباً افتخار ما این است که در این زمینه حرکت کنیم باید برای ما معنا بشود حضرت امام الحمد لله این کار را انجام دادند و این توفیقی است که انجام شده است. یک نکته دیگر هم من عرض کنم حضرت امام کارش به این مقدار ختم نشد من چون حالا فرصت نیست نمیخواهم دیگر بعضی از این بحثها را در مورد مصباح الهدایه بگویم چند تا کار دیگر حضرت امام کردند من میخواهم تاکید کنم در این کتاب هم اشاره کردم اینها را تاکید کردم اینها را باید توجه بکند.
یک کاری حضرت امام کرده در اخلاق عرفانی برای خودش یک بحثی دارد من به سرعت تذکر میدهم. دیگر وقت نیست نمیدانم چقدر وقت داریم. یکی اخلاق عرفانی است. حضرت امام افزون بر اینکه خودشان یک دورههایی تدریس منازل داشتند بعد خودشان گزارش کردند خواستم این را برای مردم بگویند. وقتی آمد برای مردم این را بگوید تبدیلش کرد به اخلاق عرفانی یعنی سیر و سلوک را در آن حال و هوای خالص منازلیش درآورد آورد در فضای اخلاقی و این به نظرم بسیار مفید است یعنی یک چیز دیگری داریم به اسم اخلاق عرفانی الان فرصت نیست من توضیح بدهم که اخلاق عرفانی با سیر و سلوک چقدر تقارب دارد و چقدر اختلاف دارد. ولی این کاری است که حضرت امام کرده ما لمحهای از این را در بیانات حضرت امام بعد از انقلاب در نوع مطالبی که از حضرت امام میشنیدیم در این سخنرانی ها میدیدیم این حالت هست ولی قبلاً این گزارشها را داشت تبدیل شد به چهل حدیث و دیگر موارد که میتوانید رجوع کنید. یک نکته که من به نظرم دارای اهمیت است اسرار عبادات ما زیاد داشتیم نوشتند اسرار صلاة نوشتند. ولی اسرار صلاة هر دو حضرت امام به نظرم برای خودش اندیشههای نو نوآوریها و به نظرم بسط فراوان گهگاهی که در جای دیگر که میشود پیدا کرد در کار حضرت امام میبینیم. در سر الصلاة انماج دارد در آداب الصلاة مفصل است. هر که یک دور بخواند میبیند. ایشان سر سفره برخی از بزرگان نشسته است مثل آقا میرزا جواد ملکی در کارهایی که در باب نماز انجام داده و اینها واضح است ولی در عین حال بقیه بسطی که حضرت امام میدهد و این بسطی که با آن قوت فقهی ایشان تمام ابعاد نماز هر آنچه که در نماز گفته شده از نظر فقهی برای خودش یک تحلیل عرفانی خورده این به نظرم ارزشمند است فرصت نیست که بیشتر از این توضیح بدهم.
یک کار دیگر حضرت امام بگذارید من مطرح کنم پایان بخش عرایض بنده باشد و آن چیزی است به اسم بسط عرفان در ساحت اجتماعی و تمدنی. ما این مسئله را در حضرت امام میدیدیم یعنی عملاً دیدیم همین عارف آمده سر صحنه حکومت و آمده یک نهضتی را برپا کرده بر اساس آن حکومتی را تشکیل داده ما اینها را که دیدیم و برخی از اندیشههای حضرت امام من فی الجمله میگویم ولی واقعیتش یک نکته دیگر است که من معتقدم. آیا صرفاً عرفانی بود که امام را در کارش استفاده کرد ولی بسطش نداد در فضای انقلاب یا بسطش نداد در فضای اجتماعی یا آن کار را کرد. من معتقدم حضرت امام این کار را کرد. برای نمونه این مقدمه را اگر نگاه کنید سعی کردیم اینجا از جناب هلالی هم خواستم بیشتر بحث ها را موارد و شواهد و اینها چند نمونه را حذف کردم ایشان زحمتش را کشیدند. تا میتوانید اندیشههای حضرت امام را بیاورید. که چگونه در علوم و در بحث دانشگاه این را پیاده کرد چگونه در بحث به اصطلاح سیاست و حاکمیت پیاده کرد. چگونه در تمدن مطرح کرد. هر جایی که امام، البته حرف امام من معتقدم بیش از اینهاست. ولی به عنوان نمونه آوردیم باور کنند. چگونه مسئله توحید را حضرت امام با آن حالت نابش ما همه هیچیم هیچ فقط خداست. این تعابیرهایی که این شکلی دارد. آن بیانات حضرت امام چگونه آمد سر حاکمیت. در اخلاق سیاست حاضر شد. در مسئله دانشگاه اندیشه امام حاضر شد در بحث تمدن حاضر شد این مسئله ای که ما همیشه شنیدیم ما موظف به نتیجه نیستیم موظف به وظیفهایم. فضای وظیفه حضرت امام آنقدر ناب است نه آن حرفی که برخی ها میگویند وظیفه خشکی که نمیدانیم اینجوری اصلاً در کار حضرت امام نیست. نگاه کنید مشخص است. به نظرم اینها را اگر کسی بیاید بسط بدهد و اگر بشود در این موسسه فکری به حالش شود یعنی بزرگانی بیایند سرورانی بیایند این را امتداد اجتماعی حرکت که انصافاً این کار را کرد من معتقدم امام این کار را انجام داد به پایان برده از منظر خودش کار را انجام داده این را بسط بدهند اندیشه حضرت امام را و این فضا را نشان بدهند. چون اخیراً برخیها من دیدهام این شکلی میگویند حضرت انقلاب کرد به دلیل فقاهتش. ولاغیر. من به این قائل نیستم. فقاهت حضرت امام حاضر است یقیناً. عقلانیت امام حضرت امام حاضر است یقیناً. معنویت حضرت امام حاضر است یقیناً. ولی باید سهم هر یک من معتقدم حضرت امام سهم عرفان را در مغز تمدن میداند در آن به اصطلاح اصل تمدن میداند به تعبیر دیگر لایههای تمدنی اگر درست کنیم باطنیترین لایه که خود را باید باز کند را امام عرفان میداند و احوال معنوی میداند تمدن اسلامی را با این معنا میکند که اگر اینها فکر میکنم روش کار بشود میتواند مفید باشد به نظرم پیشنهاد میخواهم بدهم حالا که یک جمعی است هم رو اخلاق عرفانی امام کار بشود هم روی اسرار صلاة حضرت امام کار بشود هم روی عرفان و بسط عرفان در فضای اجتماعی حضرت امام کار بشود. کار عالمانه ای که بشود نشان داد و تبیینهای دقیقی ازش ارائه داده بشود. من تشکر میکنم از سرورانی که فرصت را برای من تهیه کردند از همه سرورانی که محبت کردند تشریف آوردید زحمت کشیدید از اظهار محبتهایی که فرمودید بسیار ممنونم خداوند سبحان ان شاء الله همه ما را از پیروان حقیقی حضرت امام قرار بدهد.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.
سخنرانی محمد رضا غفوریان
بسم الله الرحمن الرحیم
کاش خود حاج آقای یزدانپناه تشریف داشتند من یکی دو نکته راجع به شرح بسیار ارزشمندی که ایشان تالیف فرمودند میخواستم عرض کنم و یکی دو نکته راجع به کتاب شریف مصباح الهدایه و بعد یک پیشنهاد. راجع به شرحی که امروز رونمایی شده من بدون اغراق عرض میکنم اولی که این کتاب به دستم رسید چند تا بحث در مصباح الهدایه وجود دارد حداقل به تشخیص ناقص خودم عرض میکنم که هم عبارتهای مرحوم امام و هم خود محتوای مطلب پیچیده است و مشکل هست گرچه سرتاسر این کتاب و اساسا رشته عرفان نظری یک علم آسان و راحتی نیست متونی هم که هست معمولا مشکل است در همین بستر پیچیدگی این علم و اغلاق و مشکل بودن متون بعضی جاها در مصباح الهدایه مشکل تر هست من وقتی این کتاب شرح به دستم رسید اول رفتم سراغ یکی دو مورد از همین جور بحث ها واقعا هم دیدم خیلی خوب مولف محترم اینها را توضیح داده من فقط به دو موردش میخواهم اشاره کنم و در یک موردش یک مثال کمکی برای بحث بگویم. یکی در بحث تحلیل بداع با تکیه بر یک روایت شریفه ای حضرت امام نکته ای میفرمایند در مصباح الهدایه فرصت و موقعیت نیست بخواهم عبارت و مطلب را بخوانم. میخواهم به این اشاره کنم که مرحوم امام با تکیه بر روایت، نظری و حرفی را در باب بداع میفرمایند و با دیدگاه مرحوم صدر المتاللهین هم مخالف میکند این را من همان اول کتاب که به دستم رسید نگاه کردم و دیدم شرح و توضیح این مطلب کار آسانی هم نبود. دیدم در این شرح خیلی خوب بهش پرداخت شده این یک مورد که در مصباح سی و ششم در همین کتاب هست. این را عزیزان بعدا میتوانند مراجعه بکنند هم در متن و هم در شرح ببینند. مورد دیگه مطلبی است که تا آنجایی که من گشتم این نکته را اختصاصاً در مصباح الهدایه و یک جای دیگه ای هم به اشاره از حضرت امام دیدم به نظرم میرسد که توضیحش هم آسان نیست و آن مطلبی است که حضرت امام یک بخشی از آن را نقل میکنند و بعد خودشان تکمیل میکنند و میفرمایند نوع ارتباط و نسبت ساحت روحانی و غیبی وجود و ساحت ناسوتی و شهودی و سافلتر وجود به گونه ای است که هر یک از این عرصه ها استداره ای است خوب از قدیم در نجوم میگفتند که دایره شکل بسیطی است، کره بسیط هست، زاویه ندارد اضلاع ندارد، اینها این را آوردند در تبیین نظری در عرفان، حضرت امام هم این را میفرمایند که آن هسته مرکزی و آن لبّ و مغز اصل هستی که تجلیاتش بعدا بروز کرده و حتی به عالم جسمانی و ناسوت و اینها ارتباطش مثل کرات مسمت هست، کره توپر، منتها تا اینجاش را دیگران هم گفتند فرمودند به این که کرات روحانی غیر از کرات جسمانی هستند. در کره جسمانی، مثل یک توپ فرض کنید محیطش احاطه دارد بر مرکز اما در کره روحانی به عکس است مرکز بر محیط احاطه دارد این واقعا یعنی چه این را ما چطور تصور کنیم تا تصدیق کنیم تا بفهیم من قبل از بحث بداع اولی که این شرح به دستم رسید رفتم سراغ همین که ببینم این نسبتهای کرات روحانی و جسمانی که حضرت امام میفرمایند ایشان در شرح چگونه به آن پرداختند دیدم خیلی خوب توضیح دادند که اصلاً آن چیزی که در عالم شهود و در عوالم جسمانی ما میبینیم چیزی جز تجلی مرکز نیست من میخواهم یک مثالی عرض کنم برای توضیح این، ببینید ما حتی مثال جسمانی هم میتوانیم پیدا کنیم مثال شهودی به معنای علم حضوری نه، یعنی از عالم شهود از عالم پایینی که به طور محسوس قابل مشاهده حسی هم باشه منتها نه مثال به توپ. ببینید ما یک کره جسمانی مثل توپ اگر در نظر بگیریم محیط بر مرکز احاطه دارد ولی مرکز بر محیط احاطه ندارد اما اگر شما نور این نور حسی را عرض میکنم نه نور معنوی یا وجود نه. نور شیخ اشراق نه. همین نور خورشید، یا عرض کنم چراغ و امثال اینها. میدانید در فیزیک هم میگویند نور انتشارش بسته به شکل منبع انتشار نور است اگر ما یک منبع کره ای داشته باشیم یعنی اگر شما یک لامپی در نظر بگیرید یا خورشید، که کره است خود منبع انتشار نور کره است البته هر مثالی از یک جهت مقرب است از یک جهت مبعر، خورشید کره است ولی جلوه گری نور خورشید همه جا یک نواخت نیست بعضی جاهاش تشعشعات درش بیشتر است بعضی جاها کمتر است حالا این جور نباشد همه جا هم یک نواخت انتشار نور ازش اتفاق بیفتد این نور منتشر هم به شکل کره منتشر میشود. اما آنچه که منتشر میشود همان نور لامپ و خورشید است هیچ چیز دیگری نیست هر وقت و هر جا از این منبع اگر انتشارش متوقف بشود آن نوری هم که دارد منتشر میشود همانجا متوقف میشود. اصلا آن نور منتشر محیطی هم اگر داشته باشد آن محیط کاملاً وابسته به همین مرکز است. یعنی در واقع آن مرکز هست که نور منتشر شده را ساخته است و جلوه نور همین است که منتشر شده است. ولذا این مرکز است که مسلط بر محیط است این مرکز است که آن محیط را انتشار داده و جلوه داده آن محیط بر مرکز سلطه و احاطه و چیرگی ندارد برعکس در همین نور حسی هم میشود این مثال را زد. منظورم این است. دو تا مسئله مشکل تری که خود حضرت امام در عبارتش توضیح نداده است. شارح آن کسی نیست که توضیح واضحات یا مرجع ضمیر را در یک عبارتی صرفا بیاید بیان کند. آن محتوا و مطلبی که در بطن ذهن مولف بوده آن را بتواند خوب توضیح بدهد. من در این شرح هر کجایش را که نگاه کردم با این حجم و این مدت کوتاهی که منتشر شده همه را نگاه نکردم، هر جایش را نگاه کردم دیدم همین جور است، خیلی خوب توضیح داده است. به علاوة مقدمة سیصد و چند صفحه ای که خودش هم محتوای بعضی مسائل است عرفان را خوب بیان فرموده شارح محترم و هم تاریخ پخته و بسیار حساب شده و دسته بندیهای خیلی خیلی استادانه ای که از آثار عرفان، از بزرگان عرفان، ارائه فرموده شارح محترم در این کتاب خیلی مغتنمه. این یک بخش از عرض من است، بخش دیگری از عرض من. یک نکته ای در مورد مصباح الهدایه میخواهم عرض کنم و بعد یک پیشنهادی به دنبالش. امروز هم که صحبتها و افاضات سرور بزرگوار جناب یزدانپناه را در اینجا شنیدم در دل واقعاً انقدر خوشحال شدم که در این دورة، این را خیلی صادقانه و دوستانه و راحت هم عرض میکنم در این قربت علوم عقلی در حوزههای علمیه، که متأسفانه بعد از یک عوجی دوباره انگار عفول کرده ما همچنان میبینیم که کسانی دل در این عرصه سپردهاند و تلاش کردهاند و زحمت کشیدهاند و همچنان دارند با تلاش و پختگی و دلسوزی یک همچین آثاری را عرضه میکنند و تحویل میدهند باز در آنچه که در این مقدمه نوشته شده بود در همین صحبتهای کوتاه امروز چیزهای اضافه و افزودههای خیلی سودمندی در همین صحبت ایشان هم بود من خیلی استفاده کردم. به خاطر همین بود من دوست داشتم این پیشنهاد را حضوری به خود ایشان بگویم. به هر حال یا صحبت ما به ایشان میرسد یا خودم در یک فرصت دیگهای به ایشان عرض میکنم.
این پیشنهاد من مقدمه ای دارد، مقدمهاش این است ببینید کتاب مصباح الهدایه کتابی است که امام مستقلا نوشتهاند. حالا در 28 سالگی که 28 سال 29 سال که خیلی شگفت هست که ایشان هم فرمودند آن به جای خودش. مستقل منظورم این است. حضرت امام در شرح دعای سحر تابع دعای سحر است. یعنی فقرات این دعا را شرح کرده.
نگارش این و کر و فر در بحث و فراز و فرود در بحث دست خودش نیست. میخواهد این دعا را شرح کند بعد از دعای سحر در تعلیقات بر کتاب شریف قاضی سعید تعلیقات بر فوائد الرضویه، آنجا باز همین جور ایشان تعلیقه ای نوشتهاند که تابع متن قاضی سعید است. در تعلیقات فصوص و مصباح الانس حضرت امام تعلیقه ای نوشتهاند که تابع فصوص و مصباح الانس است. در چهل حدیث، در سر الصلوة، همه جا یک اصل دیگری وجود دارد. ایشان دارد شرح مینویسد دارد تعلیقه میزند دارد عرض کنم خدمت شما توضیحی میدهد. ولی مصباح الهدایه کتاب مستقلی است که خودش شروع کرده دستهبندیها، فراز و نشیب بحث و مطالب برای خودش است و به اختیار خودش بحث را تنظیم کرده حضرت امام. من در یک نوشته ناچیزی که خدمت موسسه دادم و چاپ هم شده است. در درسنامه عرفان نظری امام در بخش اولش این نکته را آنجا خیلی بیشتر توضیح دادم، این مطلب را که متون اصلی عرفان نظری ما غالبا منظم و آن چیزی که آقای یزدانپناه هم فرمودند دستگاه و نظام فکری منسجمی داشته باشد ندارد. شما آثار محی الدین را ببینید، فصوص بر حسب انبیای مختلف معارفی را ایشان گنجاندهاند. فتوحات که خیلی گسترده و از این جهت نامنظم است. شاید در آثار عرفان نظری محی الدینی کسی که زودتر از بقیه شروع کرده و منظم خواسته عرضه کند، قیصری و قونوی هستند. قونوی در متن مفتاح الغیب و قیصری در مقدمه شرح فصوص و باز در آن رسالة التوحید و النبوة والولایة که حالا آن رساله توحید و نوبت و ولایت من همچین میخواهم تشبیه کنم برای خودم در ذهن خودم مثل تهذیب المنطق تفتازانی است، این آنقدر تلگرافی و خلاصه است که خود آن باید یک عده ای بنشینند و شرحی بر آن بنویسند.
مرحوم سید حیدر آملی باز در کتابهایش خیلی تلاش کرده نظمی به مباحث عرفان نظری بدهد و من تشخیص ناقص خودم را میگویم مصباح الهدایه کاری است که امام کرده در تنقیح و تنظیم مباحث عرفان نظری که کارستان است. خیلی ویژه است. ایشان از غیب و ذات شروع کرده به احدیت و واحدیت رسانده است. خودش داستان دیگری است. خود اینکه این را آنقدر منسجم توانسته منظم کنه منقح کند که شما ترتیب مباحث را بتوانید درست جاهایش را ببینید. این کتاب شریف مصباح الهدایه است، که شایستة شروحی است، شایستة تعلیقاتی است که خیلی باید روش کار بشود. باز من این پیشنهادی که میخواهم بدهم در این عرصه نیست، میخواهم این را بگویم ما در عرفان نظری متونی داریم که اینها متون رسمی درسی هستند. از تمهید القواعد ابن ترکه که متن از پدر بزرگ است و شرح از نواده تا شرح فصوص قیصری یا مصباح الانس که متن و شرح قونوی و ابن فناری. من به نظرم میخواهم تشبیه کنم به متون درسی فلسفه که خب شرح منظومه مرحوم سبزواری بوده، اسفار مرحوم صدر المتألهین بوده، در همین دورة معاصر ما یعنی در اواخر دهه 40 و 50 قلم توانا و تیزبینی و تسلط ویژه مرحوم علامه بزرگوار مرحوم علامه طباطبایی بدایه و نهایه را که تدوین کردند و نوشتند و عرضه کردند به عنوان متن درسی بدایه و نهایه این ویژگی منظم بودن و منقح بودن در عرضه حکمت و متن درسی فلسفه انقدر استحکام داشته و انقدر پخته و حساب شده بوده که جا افتاده در حوزه ها ما در عرفان نظری نیاز به یک همچین متنی داریم من به نظرم مصباح الهدایه از جهات مختلف یکی از بهترین متنهایی است که ما تابحال در عرصه عرفان نظری دیدیم که پیدا شده و نگارش شده و نوشته شده. منتها این برای آغاز کار مناسب نیست، یعنی سنگین است. مصباح الهدایه نه فهمش، نه تقریر و توضیحش، کار ساده ای نیست، متن مشکلی است، اما ویژگیهای یک متن درسی حساب شده منظم و پخته همه را دارد حالا یک فواید جانبی هم دارد، اصلا متنی هم اگر متن درسی باشد نام مؤلف همچنان مستدام و زنده میماند و ما به دلایل مختلف خیلی فراتر از عرصة عرفان. همه ما همه ما، حضرت امام بر ما حق حیات علمی و فکری و معنوی و همه جوره برای ما حق حیات دارد. باید تلاش کنیم که نام او و یاد او و نوشتههای او و معارفی که او عرضه کرده است زنده بماند. یکی از راه هایش هم همین است که نوشته او بشود متن درسی و در حوزه ها خوانده بشود و گفته بشود.
اما من پیشنهاد اصلیم این است که این متن یک بدایهای هم میخواهد یعنی ما در عرفان نظری ای کاش، یک قلم توانا یک ذهن تیز و یک فهم عمیقی بیاید، با همین سیاق، با همین ترتیب و تبویب و تنظیم، یک متن یک مقدار آسانتر که در تدریس قابلیت تدوینش یک مقدار راحتتر باشد، من به نظرم چون بعضی از نوشتههای دیگر عربی جناب آقای یزدانپناه را هم ملاحظه کردم، نوشتههای فارسی دیگر را هم. من معتقدم به افراد مختلف آدم بگوید. خدمت اساتید بزرگوار دیگر. چه اساتیدی که حق استادی دارند و بحمد الله هنوز ما در محضرشان هستیم، مثل حضرت آیت الله بزرگوار حضرت آیت الله جوادی و آیت الله حسن زاده از آن بزرگواران تا رده بعدی شاگردان این بزرگواران که ما برای عرفان نظری نیاز به یک متن دیگری هم داریم غیر از مصباح الهدایه مصباح الهدایه سطحش بالاتر است. منتها حضرت امام در همان 28 و 29 سالگی که 1308 و 1309 بوده، الان سال 95 است، یعنی چیزی نزدیک به هشتاد و هفت هشت سال پیش، نود سال پیش، الگوی کار را برای نگارش یک بدایهای در عرفان نظری آن موقع ایشان فراهم فرموده و به ما داده. الان ما این کار را بکنیم، ای کاش حضرت آیت الله آقای حاج حسن آقا میبودند، حالا ان شاء الله حاج خانم به ایشان بفرمایند. خودم اگر فرصت شد خدمتشان عرض کنم، بگویم این در تاریخ عرفان سابقه دارد، مرحوم ابن ترکه پدر بزرگ متن نوشته، نوه شرح نوشته. شما هم بیایید همین کار را بکنید. شما بدایة عرفان نظری را شما بنویسید. هر استادی، هر بزرگواری در این راه تلاش بکند، کار لازمی است، آنی که بهتر، منقحتر و نافذتر در این عرصه بشود، در حوزههای ما رواج پیدا بکند جا دارد. این هم پیشنهادی بود که در پایان عرض خودم خواستم به اطلاع عزیزان و دوستان برسانم و بگویم. دیگر بیشتر از این مزاحمت نمیکنم فقط میخواستم همین را عرض بکنم، آن شگفتی و اعجابی که آقای یزدانپناه میفرمود، خیلی بیشتر از آنچه که آدم بتواند ابراز بکند، هست. در مباحث مختلف در این مصباح الهدایه شما ببینید از خود محی الدین تا صدر المتألهین تا قاضی سعید تا آقا محمدرضا قمشه ای، حضرت امام، در آن سن و سال با این قلم و با آن نگاه تیزبینِ پخته به درگیری علمی و نقد و اشکال و ایراد و اظهار نظر در مقابل همة این بزرگواران رفته با این سن، این مصباح الهدایه است. یک همچین متنی حیف است که ما در گوشه کتابخانهها یا در حاشیه بحثها بماند. این آنا اللیل واطراف النهار باید درس بشود و متن درسی بشود بیاید در حوزههای ما، بیاید در کارهای درسی روزمرة حوزههای ما انشاء الله. آن سال که تعلیقات فصوص و مصباح الانس حضرت امام منتشر شد، سالهای 63 و 64 بود، حضرت آیت الله جوادی فصوص تدریس میفرمودند، اولی که شروع کردند این کتاب هنوز در نیامده بود. ایشان الان دقیق یادم نیست من یادداشت کردم، ولی الان یادم نیست، فصل شیسی بود شاید، آنجا را که میخواندند این کتاب درآمد. از همانجا به بعد در هر فصلی در درس پایان فصل تعمد داشتند تعلیقات امام را مطرح میکردند، جمع بندی میکردند، توضیح میدادند، گاهی هم اشکال میکردند این یک سنتی است که ما باید در حوزهها این را پی بگیریم و ادامه بدهیم انشاء الله.
از خداوند بزرگ میخواهم به قداست و حرمت امام سجادA، که امروز به نام آن بزرگوار هست و به قداست و حرمت نفسهای پاک و قلم مقدس حضرت امام که از برکاتش هنوز ما بهره مند هستیم و آیندگان هم همین جور به همه ما توفیق این را خداوند عنایت بفرماید و موفق باشیم انشاء الله از این خان پربار و پر برکت هر چه بیشتر استفاده بکنیم.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته.
معرفی اجمالی کتاب ارزشمند فروغ معرفت در شرح مصباح الهدایه به قلم محقق ارجمند سعید هلالیان
جهت بحث از کتاب مصباح الهدایه و جایگاه و تأثیر آن در علم عرفان نظری و دیگر حیطهها، باید از امور بسیاری بحث کرد؛ مانند: ادوار عرفان نظری، شخصیتهای مهم هر دوره، تحصیلات حکمی و فلسفی امام خمینی (س)، ویژگیهای عرفان نظری امام ... که در مقدمه کتاب فروغ معرفت آمده است.
امام خمینی(س) در عصری پر اضطراب و در کشاکش حوادث مهم داخلی، منطقهای و جهانی به تحصیل و تألیف علوم حکمی و فلسفی اشتغال داشت. در این مختصر به بررسی اجمالی کتاب مصباح الهدایه الی الخلافة والولایه می پردازیم:
نگارش کتاب شریف «مصباح الهدایة» در صبحگاه روز یکشنبه، 25 شوال المکرم 1349 هـ ق، در 29 سالگی از عمر شریف حضرت امام به پایان رسیده است. امام در این ایام در محضر آیت الله شاه آبادی به فراگیری «شرح فصوص الحکم» و نیز نگارش تعلیقات خویش بر آن نیز اشتغال داشتند.
این کتاب، سومین نگاشته امام خمینی بود که آن را پس از نگارش دو کتاب گرانقدر «شرح دعای سحر» و «تعلیقه بر الفوائد الرضویة» ـ که این دو اثر نیز در وادی عرفان نظری بودند ـ به خامه تحریر درآوردند.
مقصد اصلی حضرت امام(ره) در این رساله عبارت است از:
1ـ بیان روح معنای «خلافت»، «نبوت»، و «ولایت»، سطوح و مراتب متعدد هر یک از آنها (از فیض اقدس تا نشأه عنصری ملکی).
2. ارائه تفسیر دقیق هستی شناختی از این امور، و نحوه سریان آنها در عوالم گوناگون.
برخی از ویژگیهای کتاب مصباح الهدایه عبارتند از:
1ـ قلم استوار عرفانی در عین رعایت ایجاز و اختصار؛
2ـ طرح مباحث در اوج ایستار علم عرفان نظری؛ (پهلو به پهلوی آثار محققان و شارحان عرفان نظری)
3ـ دقت فلسفی و استحکام برهانی؛
4ـ تقریرات جدید و نوآوریهای علمی؛
5ـ بررسی و حل و فصل برخی روایات ناب اهل بیت در عرصه معارف توحیدی.
ضرورت شرح
از ویژگیهای اغلب آثار امام(ره)، اختصار و اندماج در عین ژرفا و عمق و غنای بسیار بود؛ لذا این اثر نیز بسان تودهای از نور انباشته و مندمج بود که نیاز به بسط و تفصیل داشت و به تعبیر زیبای استاد مرحوم سید جلال الدین آشتیانی:
«... رساله مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة از آثار تحقیقی و دقیق در عین اختصار، مطالب آن روان و جذاب است و محتاج به شرحی مبسوط میباشد. در تحریر شرح مفصل بر این اثر و حل و توضیح مشکلات رساله، اشخاص با ذوق و طالبان مستعد خود را نیازمند میبینند که در اثبات نبوت و ولایت به آثاری مراجعه نمایند، و به تحقیقاتی پی برند که آنها رااز مباحث سطحی و جدلی و اخذ به روایات غیر متواتر بی نیاز نماید...».[10]
متأسفانه، جز یکی دو اثر در این زمینه، نگاشته نشده بود و نگارش چنین شرحی بسیار ضروری بود که توفیق آن نصیب استاد محترم جناب آقای یزدان پناه شد.
در این شرح در حد امکان کوشیده شده است تا آنچه ارائه میگردد تنها سخنان حضرت امام(ره) و در چهارچوب اندیشه عرفانی ایشان باشد و بر شرح آراء و نظرات امام خمینی تأکید شده است؛ لذا از همه آثار حکمی و عرفانی امام برای تهیه این شرح استفاده شده است و به تعبیر دیگر، به همه منظومه فکری عرفانی امام توجه شده است.
و همچنین در حد امکان از سنجش انتقادی دیدگاه حضرت امام پرهیز شده است.
ساختار این نوشتار:
در هر فراز ـ که مؤلف عظیم الشأن آن را مصدر به عناوینی چون مصباح، نور، مطلع، و مانند آنها نموده است. ابتدا متن کتاب نقل شده، سپس ترجمه آن درج گردیده و در نهایت، به شرح مطالب آن فراز پرداخته شده است.
در ترجمه، تلاش گردیده است که دقتهای لازم اعمال شود و کل متن به دقت ترجمه شود.
در شرح نیز کوشش بر آن بوده است که همه نکات مندرج در لابلای سطور، مورد توجه قرار گیرد، به گونهای که هر نکته و فرمودهای ـ هر چند به نیش قلم بیان شده باشد ـ فروگذار نگردد.
تلاش بر آن بوده است که در نهایت، مخاطب فرهیخته بتواند با متن کتاب به طور مستقیم ارتباط برقرار نماید.
مخاطبان:
هر چند در تألیف این شرح، سطح نهایی مباحث عرفان نظری مد نظر نبوده است، در عین حال، استفاده از آن نیز تنها برای دسته خاصی از علاقه مندان مباحث عرفانی ممکن است. مخاطبان این شرح، گروههای ذیل میباشند:
ـ طلابی که فلسفه را تا کتاب «نهایة الحکمة» به خوبی فرا گرفته و دست کم بخشهایی از کتاب «اسفار» (مجلد یکم و ششم) را نیز خوانده باشند؛
ـ دانشجویان محترم مقطع دکترای فلسفه یا عرفان اسلامی.
ـ اساتید محترم حکمت و عرفان.
امید است که این شرح بسان ظرفی شفاف و روشن باشد که نور مصباح الهدایه را همانند اختری درخشان به خوبی منعکس کند: )المصباح فی زجاجةٍ، الزجاجةٌ کأنها کوکبٌ دریٌ(
البته، تألیف این شرح نیز تنها گام بسیار کوچکی در راستای معرفی بیشتر جنبهای از جنبههای بسیار زیاد شخصیت حضرت امام(ره) میباشد.
بدین مناسبت، شایسته است که در اینجا به مجموعهای از اقدامات مورد نیاز در عرصه معرفی بُعد عرفانی امام عظیم الشأن(ره) اشاره گردد.
مهمترین این اقدامات، عبارتند از:
1. بررسی نهایی دیدگاههای حضرت امام(ره) در باب عرفان نظری در عالیترین سطح تخصصی ممکن؛
2. تجمیع و تحلیل مباحث عرفانی امام(ره) و ارائه آنها در قالب یک دستگاه سازوار هستی شناختی؛
3. بررسی تخصصی «روش فهم متون دینی» از منظر حضرت امام(ره)؛
4. شرح دیگر آثار عرفانی حضرت امام(ره)، به ویژه «تعلیقات بر شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس»، و «سرّ الصلاة» که به زبان دقیق و موجز نگاشته شدهاند؛
5. تحلیل تخصصی تلاش امام خمینی(ره) جهت بسط عرفان نظری در حوزه اجتماع، فرهنگ، سیاست و تمدن که ویژگی اختصاصی ایشان است؛
6. بررسی و تحلیل ظرفیت مهم «اخلاق عرفانی» در آثار امام(ره).
در پایان باید از استاد محترم، جناب حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای یزدان پناه که ذره پروری کردند تشکر مینمایم. و نیز از معاونت پژوهش مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛ به ویژه آقایان تقوی و هوشیاری که در نهایی سازی آن جهت چاپ تلاش نمودند تشکر و قدردانی میکنم.
والسلام علیکم و رحمه الله
[1]. مصباح الهدایه، ص 12.
[2]. بقره(2): 30.
[3]. مقام برزخیت یعنی جمع امور متضاد و متقابل. برزخ خواص دو طرف را دارا است، برزخیتی که اسم الله دارد، عالیترین نوع برزخیت است که امام خمینی آن را برزخیت کبری تعبیر کردهاند.
[4]. بحارالانوار، ج 87، ص 158.
[5] . صحیفه امام، ج 20، ص 366.
[6] . صحیفه امام، ج 10، ص 11.
[7] . عده الداعی، ص 284.
[8] . نور(24): 35.
[9] . سرالصلوه، ص 38.
[10]. مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة، مقدمة، ص 164.