هادی خانیکی:
دانشگاه میزان الحراره جامعه است
در دوره دولت دهم او هم مانند بسیاری از چهرههای اصلاحطلب دانشگاهی نهتنها از صحنه فعالیتهای اجرایی بلکه به صورت غیررسمی از بسیاری از محافل علمی نیز کنار گذاشته شد، چنان که دانشجویانش در شبکههای اجتماعی با ایجاد صفحه و راهاندازی کمپین تلاش کردند تا از کمرنگ شدن نام او در عرصه آکادمی جلوگیری کنند.
به گزارش جی پلاس، با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و ایجاد تغییرات در وزارت علوم و دانشگاه نام هادی خانیکی هم از سایه سالهای گذشته خارج شد اما حالا مشاور رییسجمهور در امور رسانه و مطبوعات و معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در زمان ریاستجمهوری محمد خاتمی تغییرات دانشگاه را نه به عنوان بخشی از دولت که به عنوان استاد دانشگاه دنبال میکند. استاد رشته علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر موسسه بینالمللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها که از مدافعان سرسخت فرجیدانا به عنوان وزیر علوم بود و استیضاح او را امری سیاسی میدانست، معتقد است که تحمیل اضافهبار سیاسی بر دوش دانشگاهها یکی از بزرگترین ضربههایی است که بر پیکر این نهاد وارد میشود. خانیکی میگوید که نباید با دانشگاه بسان حزبی سیاسی رفتار شود که تغییرات در آن با عزل و نصب مستقیم مدیران و اعمال محدودیت اعمال شود. او به «اعتماد» میگوید که برای بازگشت این نهاد به مدار اصلی فعالیت خودش باید بیاموزیم که نباید به دانشگاه مظنون باشیم. هادی خانیکی که در بین دانشگاهیان و اصلاحطلبان بیش از هر چیز با تاکید مدامش بر ضرورت تقویت نهادهای مدنی و بحثهای مربوط به توسعه شناخته میشود و کلیدواژه صحبتهایش «گفتوگو» است، معتقد است که دولت روحانی لزوم ارایه استقلال بیشتر به دانشگاه و توسعه علمی حاصل از آن را به خوبی درک کرده است و به عملکرد او در حوزه وزارت علوم خوشبین است. از ابتدای دولت روحانی کارگروههایی برای بررسی مسائل دستگاهها تشکیل شد و تعیین انتخاب مسوولان عالی بر پایه آن نیازها کاری بود که شخص دکتر روحانی و دولت به آن وفادار و مقید بود. کار علمی و کارشناسانه آغاز شد و انتخاب مسوولان عالی دانشگاهها و وزارت علوم بر همان پایه بود و خب البته مجلس هم حق اظهارنظر و تصمیمگیری در مورد این انتخابها را دارد در آغاز کار دولت آقای روحانی، دانشگاهها یک دوران ماه عسل را تجربه کردند. تغییر روسای برخی دانشگاهها مانند دانشگاه علامه بسیاری از دانشجویان را ذوقزده کرد و بعد هم اسم گزینههایی برای وزارت علوم مطرح شد که پیش از این قابل تصور هم نبود: دکتر توفیقی، دکتر فرجیدانا، دکتر میلی منفرد و البته بحث بازگشت اساتید اخراجی یا به اجبار بازنشسته شده به میان آمد. اما با گذشت زمان این خبرها فروکش کرد تا رسید به استیضاح فرجیدانا و برکناری میلیمنفرد از معاونت آموزشی وزارت علوم و حالا هم دانشگاه دارد روندی به دور از اخبار داغ ابتدایی را طی میکند. فکر میکنید تغییرات حوزه وزارت علوم چه اندازه واقعی بود و چقدر میشود گفت که تنها یک موج اولیه بود؟ به نظرم مساله دانشگاه و به تبع آن وزارت علوم و نسبت آن با دولت و انتظاراتی که در سطح جامعه دانشگاهی میرود را باید فراتر از مسائل روز و روزمره به شکلی عمیقتر دید. دانشگاه کانون تحولات توسعهای است یعنی به تعبیر واقعی میتوان گفت که بنیادهای توسعه همهجانبه در جامعه جدید و در جامعه ما بر توسعه علمی نهاده شده و توسعه علمی اقتضائات و الزاماتی دارد که شاید در درجه اول مسوولیتش بر عهده دولت باشد که بتواند آنها را تامین کند به این اعتبار که اساسا محتاج به سیاستگذاری مساعد، سرمایهگذاری اقتصادی و فضای سیاسی و اجتماعی مناسب است. با توجه به تجربههایی که به طور خاص پس از انقلاب در کشور ما کسب شده به درستی از اوایل دولت اصلاحات مساله توسعه علمی مورد توجه قرار گرفت و به تبع آن تحولاتی در ساختار وزارت علوم صورت گرفت. نخستین تغییر در واقع تاسیس وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به جای وزارت فرهنگ و آموزش عالی قدیم بود و در پی آن تمرکز بر مواردی مانند هیات امنا، استقلال علمی دانشگاه، بالا بردن سهم پژوهش در نظام سیاستگذاری و برنامهریزی توسعه کشور و... همه این تغییرات حاکی از این بود که نهاد دانشگاه باید مورد توجه بیشتری قرار بگیرد. متاسفانه در جامعه ما به دلیل ضعف نهادهای مدنی و مشارکتها و رقابتهای سیاسی یک اضافهباری از سیاست به دانشگاه تحمیل میشود، وجه پررنگ دانشگاه سیاست میشود و توسعه علمی و الزاماتش سیاسی فهمیده و مطرح میشود و بنابراین دانشگاه در میانه رقابتهای حزبی و جناحی قرار میگیرد. به این اعتبار میتوان گفت بسیاری از سیاستهایی که از دوره اصلاحات برای پیشبرد روند علمی آغاز شده بود در هشت سال دولت آقای احمدینژاد نه تنها مورد غفلت بلکه در معرض تغییر قرار گرفت. این در حالی است که تجربه جهانی و ملی نشان میدهد که دانشگاه را باید به عنوان یک نهاد مستقل علمی شناخت. مستقل به این معنا که قواعد و نیازهایش از سرشت توسعه علمی نشات بگیرد و ساز و کارهای دانشگاه مبتنی بر ساز و کارهای علمی باشد و از درون خود دانشگاه بیرون بیاید. خوشبختانه در دولت آقای روحانی به این مساله توجه شد. از ابتدا کارگروههایی که برای بررسی مسائل دستگاهها تشکیل شد و تعیین انتخاب مسوولان عالی بر پایه آن نیازها کاری بود که شخص دکتر روحانی و دولت به آن وفادار و مقید بود. امیدی که به آن اشاره کردید ناشی از همین بود که کار علمی و کارشناسانه آغاز شد و انتخاب مسوولان عالی دانشگاهها و وزارت علوم بر همان پایه بود و خب البته مجلس هم حق اظهارنظر و تصمیمگیری در مورد این انتخابها را دارد. تحقیقاتی که در خلال این مدت انجام میشد و نظرسنجی از اعضای هیات علمی با آنچه دولت در نظر میگرفت بسیار نزدیک بود. از معرفی آقای میلیمنفرد به عنوان وزیر و بعد سرپرستی آقای دکتر توفیقی و بعد انتخاب دکتر فرجی دانا که یک سال به عنوان وزیر فعالیت کرد و بعد از آن انتخاب آقای نجفی به عنوان سرپرست (پس از استیضاح فرجیدانا)، بعد نوبت رسید به معرفی گزینههای وزارت یعنی دکتر محمود نیلی و دکتر فخرالدین دانش و نهایتا دکتر فرهادی با همین ملاکها جلو رفت. به نظرم اتفاقی که افتاد و کمتر بهش پرداخته شد این بود که دولت در این مساله کمتر سیاسی عمل کرد و منتقدان بودند که بیشتر برخورد سیاسی کردند. البته دلایل مخالفت را در دفاع از کیان علم و دانشگاه گذاشتند. در حالی که اگر کالبدشکافی شود، میشود به این نتیجه رسید که اقتضائات توسعه علمی چگونه بود. مرتبا سنجش علمی بودن و غیرعلمی بودن با ملاکهای اینکه تولید مقالات بالا یا پایین رفته سنجیده میشد... دفاع فرجیدانا در استیضاح سند خیلی خوبی است برای اینکه نشان دهد تصویر واقعی توسعه علم در کشور مثلا بحث آزادیهای آکادمیک که مورد تاکید ایشان بود و اینکه در واقع چرا باید دانشگاه را به عنوان نهاد فعال علمی صاحبنظر دید در کشور خیلی مساله مهمی است که چرا به جای تمرکز بر این مساله مرتبا مساله رفت بر سر بودن یا نبودن افرادی خاص بود؛ افرادی که نهایتا هم میشد دید که برای تایید یا رد صلاحیت آنها بودنشان در مراسم یک مسجد ملاک قرار میگرفت که اگر در آن بودند یعنی صلاحیت ندارند و به همین اعتبار میبینید چه چهرههای دانشمندی از گردونه مدیریت کنار گذاشته شدند. در حالی که همه اینها مسائل واقعا با اهمیتی نیستند، مساله مهم این است که دانشگاه باید بتواند در مسائل علمی کشور صاحبنظر باشد. در حال حاضر کشور با مسائل مهم مختلفی روبهروست؛ مساله بیآبی هست، مساله نفت و فولاد هست و... در دانشگاهها نظرهای کارشناسی علمی وجود دارد اما چون گردونه توسعه علمی و نسبت دانشگاه با سایر نهادها مختل میشود میبینیم که به مشکل برمیخوریم چون سیاستزدگی و شعارزدگی جای توسعه کیفی مینشیند. خاطرم هست زمان دکتر فرجی دانا که توسعه نهادهای آموزش عالی مقایسه شده بود. ما در دوران ٨٠ سالگی نهادهای جدید آموزش عالی در ایران هستیم. تا سال ٨۴ ببینید چند مرکز و نهاد آموزش عالی تاسیس شده و مقایسه کنید با هشت سال بعد از آن، ۶۵ نهاد دولتی تا قبل آن بود در هشت سال بعد ۵٠ تا اضافه شد، در زمان احمدینژاد و اگر نهادهای غیردولتی را هم اضافه کنیم میبینیم که تعداد دانشگاهها زیاد شده اما آیا کیفیت بالا رفته؟ وقتی سهم آموزش علمی از بودجه کشور یا تولید ناخالص ملی افزایش پیدا نکرده و فقط تعداد زیاد شده یعنی فقط ظرفیت علمی و تعداد آزمایشگاه و استاد و مکان فیزیکی را تقسیم کردیم این خودش بحران کیفیت به وجود میآورد ولی وقتی بخواهیم سیاستزده برخورد کنیم فقط و فقط این عدد و رقم و آمارها میآید و میگوییم علم در آن دوران شکوفا شد و قبل و بعدش خبری نبوده. اشاره کردید به اضافهبار سیاسی که دارد به دانشگاه تحمیل میشود. آیا این یک تحمیل بیرونی است یا دانشگاه با اتفاقاتی که در آن رخ داده این حساسیت را روی خودش به وجود آورده است؟ قطعا دانشگاه در جامعهای مثل جامعه ما نقش و اثر سیاسی بیشتری دارد تا جوامع توسعه یافته غربی چون در آنجا تقسیم کار رخ میدهد یعنی دانشگاه کار علمیاش را میکند و نهادهای سیاسی و اجتماعی کار خودشان را. حتما در جامعه ما دانشگاه تحت تاثیر سیاست و اجتماع بیشتر است ولی هرقدر بتوانیم دانشگاه را به سمت استقلال علمی خودش و اقتضائات توسعه علمی ببریم و مداخلات بیرون از دانشگاه را نسبت به دانشگاه کمتر کنیم طبعا در جهت منافع و مصالح ملی و در جهت توسعه بیشتر قدم برمیداریم. ولی بخشی میماند به نام هیجانات جوانی و عشق به چریکبازی و شرکت در معادلات سیاسی که در پی شرایط حاکم بر جامعه ما اتفاقا فقط در دانشگاه فرصت بروز و ظهور این احساسات دست میدهد. چطور میشود این مسائل را منفک کرد و چه فضایی برای اینها میماند؟ وقتی میگویم که دانشگاه باید از اقتضائات توسعه علمی عمل کند منظورم این نیست که باید محیط غیرسیاسی بدل شود اما هنر و سیاست و فرهنگ هم باید از جنس خود دانشگاه باشد چه دانشگاه به زور سیاسی بشود و چه به زور غیرسیاسی شود دو روی سکه است. در زمان ما این تجربه را داشتیم که زمانی دانشگاه میخواست به زور سیاسی شود و همه به حزب رستاخیز بپیوندند یا همه غیرسیاسی شود. هر دو تجربههای ناموفق قبل از انقلاب بود که متاثر بود از اجبارهای بیرونی خارج از دانشگاه. نتیجه اینکه گونهای از استادان، دانشجویان و مدیران میداندار میشود که بخش فکور دانشگاه را به حاشیه میرانند. در پاییز ۵٧ در آستانه انقلاب دکتر مجید تهرانیان در مورد بحران به وجود آمده در دانشگاهها گفت که مساله دانشگاه در ایران از اتحاد مثلث میان دانشجوی تنبل، استاد بیسواد و مدیریت نالایق شکل گرفته است. این یعنی در آن طرف استاد باسواد، دانشجوی فعال و مدیریت لایق به حاشیه رفتهاند. این نتیجه این است که دانشگاه با مکانیزمهای درونی خودش عمل نمیکند؛ مکانیزمی که شامل فهم علمی و نقد علمی است. در دانشگاه این گونه نیست که هر نظر علمی بدون شک و تردید پذیرفته است، اصلا دانشگاه محل شک و تردید است و محل بحث و گفتوگو ولی وقتی این امکان از دانشگاه گرفته شود طبیعتا فضای دانشگاه از آن وضعیت متعادل خودش دور میشود. من قائل به این نیستم که دانشگاه را متنازل بکنیم به دانشجو و نقش دانشجو را به حوزه سیاست فروبکاهیم. فرهنگ دانشگاهی بزرگتر از فرهنگ دانشجویی است و فرهنگ دانشجویی هم بزرگتر از فرهنگ سیاسی است. البته میشود این تعبیر را به کار برد که دانشگاه میزان الحراره جامعه است. با همه تغییراتی که در سالهای گذشته در دانشگاه و فضای دانشجویی رخ داده هنوز هم همین حس را دارید؟ بله، هنوز هم معتقدم میشود بر اساس وضعیت دانشگاه وضع جامعه را سنجید شاید حساسیتهای منتقدان و مخالفان دولت آقای روحانی هم از همین جا باشد که در یک سال و نیم دولت روحانی، وزارت علوم شد آوردگاه منازعات سیاسی که کمتر چنین اتفاقی میافتاد. روزی که دکتر فرجیدانا استیضاح شد میدیدی که شهروندان معمولی هم داشتند به جریانات مجلس گوش میکردند یعنی جزو موارد معدودی بود که صدای آکادمی که صدای علمی است و خیلی هم با زندگی روزمره پیوند نمیخورد تبدیل شد به صدای شنیدنی، رسانهها پرداختند و این به این معناست که دانشگاهیان و به خصوص دانشجویان در انتخابات ٩٢ به عنوان یکی از گروههای تاثیرگذار نقش فعالی داشتند و برآوردهای سیاسی هم رفته سمت دانشگاه تا ببیند دانشگاه در انتخابات مجلس چه میکند. برای اینکه نقشش با سلایق سیاسی وفق پیدا کند طبیعتا باید نوعی مداخله در مدیریتهای دانشگاه هم داشت اما این کار با تجربههای جهانی هم فاصله دارد. دانشگاه چه در شرق و چه در غرب رفته به سوی یک نهاد مستقلی که رابطه حاکمیت و دولت هم با دانشگاه از جنس مداخلات در نهادهای دیگر نیست که مستقیما در عزل و نصب و یارگیری در آن بکوشند یعنی با دانشگاه دیگر به مثابه یک حزب سیاسی برخورد نمیکنند بلکه به عنوان نهاد علمی که با آن در ارتباط هستند که سیاستهای دولتی نه از طریق عزل و نصب بلکه از طریق دادن اعتبارها، اهدای نقشها و سیاستگذاری محقق میشود نه اینکه مرتبا خواستهای روزمره از دانشگاه داشته باشند چون تاثیر این نهاد درازمدت است و فرهنگ این مساله را اگر بپذیریم که این نهادی است که میتواند در کانون تحولات قرار بگیرد دیگر این سوءظنها در مورد آن کم میشود و اگر به فرهنگ دانشجویی و مشارکت دانشگاهیان توجه کنیم تا رییس دانشگاه، رییس دانشکده و رییس گروه را از خودشان بدانند سطح اعتمادشان بالا میآید و مشارکت میکنند و دیگر دچار این سوءظن نمیشویم که گرفتن رای تمایل از دانشگاهیان که چه نوع مدیریتی را میخواهند فکر کنیم اگر این گونه بشود به معنای این است که دانشگاه دارد خرج خودش را از دولت جدا میکند. به نظرم آقای دکتر روحانی هم به درستی این مساله را حس و به آن عمل کرد که همنوایی دانشگاه به نفع دولت است چون نوعی تامل و هماهنگی را به وجود میآورد. قبلا در یادداشتی اشاره کرده بودید به انتقادی که روحانی به دانشگاهیان وارد کرده بود مبنی بر اینکه باید بیشتر به مسائل جدی و واقعی بپردازند. یک مساله این است که اصلا مسائل جدی چه هستند و بخش دیگر اینکه وقتی صحبت از تفکیک جنسیتی باشد و نصب دوربینهای مداربسته و اخراج و بازنشستگی اساتید اصلا جامعه دانشگاهی چقدر فرصت میکند که از نوک این کوه یخ برسد به مابقی آن؟ این برمیگردد به همان مسالهای که میگوییم فضا یا محیط اجتماعی و همان سرمایه اجتماعی منجر به این میشود که سرمایه فیزیکی و قابلیتهای دانشگاه فعلیت یابد. بله اول باید دید مساله اصلی جامعه چیست؟ مساله اصلی جامعه سیاست و اجتماع و فرهنگ و زندگی روزمره و... است و وقتی دانشگاه میتواند وارد این مسائل بشود که از حالت نظارهگری به سمت مشارکت برود. در دولت گذشته در زمینه مشارکت سیاسی تحقیقی صورت گرفته بود خب مشارکت سیاسی الگوهای متعارفی دارد مانند تبعی که شهروندان هیچ نقشی ندارند، الگوی اعتراضی و الگوی مشارکتی. در آن تحقیق به نتیجه جالبی رسیده بودند که دانشجویان الگوی چهارمی دارند به عنوان عدم مشارکت اعتراضی یعنی در امری شرکت نمیکنند اما این به معنای این نیست که نظری ندارند بلکه به این معناست که بر ابراز نظر خودشان نفعی نمیبینند. اینجا باید بنا را بر افزایش اعتماد گذاشت تا بتوانند نظر بدهند. نظر دادن دانشگاه در امور جاری کشور به این معنا نیست که مساله را از دستگاههای اجرایی بگیرند و سند تایید مساله را تنظیم کنند بلکه باید بتوانند به صورت انتقادی به این مسائل بپردازند و این نیازمند فضایی است که احساس کنند در آن حرمت دارند و امنیت پس از نظر دادن دارند و این هم در سطح دانشجو و هم در سطح اساتید باید وجود داشته باشد. دانشگاه باید محیطی امن، خلاق و گفتوگویی باشد. در هشت سال دولت قبل علوم اجتماعی در میان رشتههای دانشگاهی بزرگترین صدمه را دید. در این یک سال و نیم شما چه تغییری در این حوزه دیدهاید؟ درست میگویید آن سیاستزدگی فضای علمی که در سالهای قبل بیشتر شد و تبدیل کردن فضای علمی دانشگاه به فضایی که دنبال نتایج عاجل و کوتاهمدت برای دولت میگشت باعث شد دانشگاهیان به دو گروه موجه و ناموجه تقسیم شوند؛ این مساله کلی به حوزه علوم اجتماعی و انسانی با شدت بیشتری اعمال شد چون اساسا وقتی به مقولههایی مثل آزادی آکادمیک میرسیم در حوزه علوم اجتماعی خیلی دشوارتر است و به این ترتیب سیاست پاک کردن صورتمساله میشد. از محدود کردن یا حتی حذف برخی رشتهها گرفته تا افزایش سطح مداخله در حدی که نقش دانشگاه و حتی وزارت علوم نسبت به نهادهای بیرونی کمتر میشد. حقیقت در این است که در این مدت تلاش وزارت علوم بر این پایه بود که این اختیارات به دانشگاه بازگردد، البته این مساله کلی هست که شرایط ویژه ایران سبب شده تا انتظارات بومی نسبت بین دین و علوم اجتماعی و... توجه شود که درست هم هست اما همه این مسائل را باید با ساز و کارهای دانشگاهی حل و فصل کرد. چه کسی بهتر از خود دانشگاهها و دانشجویان میتوانند این مسائل را مورد توجه قرار دهند؟ به نظرم در این مدت رویکرد وزارت علوم رویکرد خوبی بوده اما با موانع بسیاری مواجه بوده که شتاب توجه به این مسائل را کم کرده. به نظرم به قدری نهاد علم و به صورت مضاعف علوم اجتماعی در این هشت سال لطمه دید که تا به نقطه صفر برسد و یخهایش آب شود خیلی طول میکشد در نتیجه اینکه هنوز فاصله زیادی مانده تا رسیدن به حالت قابل قبول در حوزه علوم اجتماعی. منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید