جی پلاس ـ منصوره جاسبی: «استغفرالله،‌استغفرالله،‌استغفرالله»، ذکری بود که بلافاصله به زبان آورد تا خدای ناکرده تعریفی از خود نکرده باشد. پلان اول: هنوز چند صباحی به آغاز عملیات مانده بود. فرمانده[۱] برای بچه های گردان یونس سخن می گفت و نکته هایی را اینگونه برایشان بیان می کرد: «برادران! اگر در عملیات زخمی شدید، خیلی بی تابی نکنید که دو نفر دیگر هم مجبور شوند از شما پرستاری کنند و شما را به عقب انتقال دهند. سعی کنید خودتان را از معبر عقب بکشید تا برادران امدادگر سراغ شما بیایند. آه و ناله نکنید که روحیه بقیه تضعیف شود.». بعد اشاره کرد: من خودم زخمی شدم، دستم قطع شد، نه آه کردم و نه ناله؛ چون روحیه دیگران ضعیف می شد. و بلافاصله گفت: استغفرالله، استغفرالله، استغفرالله. من این مطالب را با قصد تعریف از خود برای شما نگفتم. پلان دوم: منطقه عملیاتی والفجر هشت، پشت جاده فاوـ البحار، گلوله ای به زمین نشست. یکی از بچه ها زخمی شد. همرزمش بالای سرش رفت. با اینکه به شدت زخمی شده بود و خونریزی داشت اما ساکت بود و حرفی نمی زد. پرسید: مگر درد نداری؟! گفت: خیلی درد دارم ولی مگر یادت نیست حاجی قبل از عملیات چه گفت. من هم دارم سفارش او را به جای می آورم.

  1. شهید حسین خرازی، فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع).

دیدگاه تان را بنویسید