امضایی به قیمت یک میلیون ریال

«عاشقانه‌های ناآرام» یک مد است، مدی که اسکروتن با لفظ مضحک از آن نام می‌برد. مد نمایشی جلالیان در راستای حرکت شبه‌فرهنگی رحمانیان شکل گرفته است که طبق بند دو مقدمه این مطلب از هیچ آبشخور هنری نشئت نگرفته است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، ۱ - راجر اسکروتن از مهم‌ترین شخصیت‌های زیباشناسی در مقدمه کتاب «زیبایی»اش با آوردن مثالی درمورد جایزه ترنز - نقاش شهیر انگلیسی - می‌نویسد: وقتی هر سال به خیل عظیمی از آثار زودگذر مضحک اهدا می‌گردد، آیا خود شاهدی بر آن نیست که هیچ معیاری [در داوری] وجود ندارد و تنها مد است که حکم می‌کند جایزه باید به چه کسی اهدا شود و اینکه اساساً بی‌معناست به دنبال اصول عینی برای ذوق یا یک فهم عمومی از امر زیبا باشیم؟ اسکروتن در موخره کتابش درباره آنکه زیبایی چیست می‌نویسند: زیبایی ما را به چالش می‌کشد که در متعلق آن معنا را بیابیم، مقایسه‌های نقادانه کنیم و در پرتو آنچه که می‌یابیم زندگی و احساساتمان را مورد تحقیق قرار دهیم. هنر، طبیعت و صورت بشری همگی از ما دعوت می‌کنند که این تجربه را در کانون زندگیمان قرار دهیم. ۲- زمانی ادبیات داستانی و پیرو آن دنیای درام برپایه نقل داستان به یک خط روایی مشخص و معین تعریف می‌شد. با شکل‌گیری جریان‌های ناب در عرصه ادبیات، نگاه یک جانبه به ادبیات تغییر کرد و آثار ادبی و نمایشی خلق شدند که برچسب‌هایی چون ضدداستان، ضدپیرنگ، بدون پیرنگ بدان اطلاق می‌شد. نمونه ناب این آثار در عالم سینما با آثار افرادی چون برگمان یا تارکوفسکی به اوج می‌رسد. در ادبیات داستانی نیز از جیمز جویس تا به امروز این روند تقابل با شیوه کلاسیک داستان‌گویی وجود داشته است. اما جهان تئاتر و درام‌نویسی رفتار متفاوتی داشته است. تئاتر به واسطه ویژگی‌های نابش همواره محملی برای فرم‌های انتزاعی بوده است و از نمایشنامه‌ای چون فاوست گوته تا اجراهای ویلسون و هاینر مولر، فرم‌های انتزاعی مدام در حال رشد بوده‌اند. با این وجود آثار انتزاعی دنیای نمایش نیز در دل خود روایت‌گر بودند و نظریات روایت‌شناسی ابزارهایی برای بررسی و تبیین آنها داشته‌اند. لذا تلاش هر هنرمند تئاتر برای خلق شیوه نو در روایت منجر به جریانی هنری شده است که نتیجه آن خلق جریانی دیگر بوده است. نمی‌توان کتمان کرد که جریان ابسورد منتج به ظهور پینتر و پینترسک نشده است و از خاکستر پینتر، ققنوس مک‌دانا ظهور نکرده است. زنجیره‌ای که از سه حلقه با سه نوع روایت‌گویی متفاوت تشکیل شده است و تا ابدالدهر ادامه خواهد یافت. ۳- سال ۱۳۸۹ محمد رحمانیان در اولین اجرای تئاتر در باغ موزه دفاع مقدس گونه جدیدی از نمایش با عنوان موسیقی - روایت رو می‌کند و پس از سکوت چند ساله‌اش در قالب موسیقی - نمایش در ترانه‌های قدیمی، ترانه‌های محلی، سینماهای من و موسیقی - کنسرت در «در روزهای آخر اسفند» ادامه می‌دهد. تمام آثار برخلاف نمایشنامه‌های داستان‌گو و به شدت متکی به دیالوگ‌های کنش‌مند سابق رحمانیان، وابسته به چهره‌های شاخص موسیقی - همچون گروه کامکارها - یا المان‌های نوستالژیک برای مردم و بخصوص طبقه خاصی از جامعه - در قالب ترانه‌های خاطره‌انگیز - می‌باشد. ویژگی بارز دیگر این آثار قیمت بالای بلیت آنهاست که نسبت به نرخ‌های متعارف، از نوعی اعتماد به نفس در فروش خبر می‌دهد. فروش آثار رحمانیان با وجود قشر خاصی در جامعه مخاطب ایران تضمین می‌شود و بلیت گران‌قیمت مانعی بر عدم فروش نمی‌شود. لذا بعید می‌آمد که کسی قصد تقلید از رحمانیان را داشته باشد. *** سه مقدمه فوق مدخل‌هایی هستند برای ورود به نمایشی با عنوان «عاشقانه‌های ناآرام» ساخته مریم جلالیان، دستیار محمد رحمانیان که این روزها باعث شده تا انتقادات بدی نسبت به مدیریت تئاتر و روند آن طی دو سال اخیر در میان جامعه تئاتری ایجاد کند. نمایش مجموعه‌ای از صحنه‌هایی بازسازی شده از چند فیلم ایرانی و خارجی است که توسط مانی باغبانی و خسرو نقیبی - که هیچکدام پیش از این تجربه تئاتری نداشته و البته نگارش نمایش‌نامه‌ و اثری در خور - انتخاب و برای صحنه بازنویسی شده‌اند. ترکیبی از بازیگران سابقاً مطرح سینما، در کنار چند چهره قابل تامل تئاتری نیز برای اجرای این پازل بازنویسی شده از فیلمنامه انتخاب شده است و در قالب چند صحنه دو نفره و دو سه مونولوگ کوتاه اجرا می‌شود. با ورود به تالار وحدت مخاطب با سازه‌ای روی سن مواجه می‌شود که دال بر یک دیوار است. دیوار خاکستری در دل خود یک پنجره و یک در دارد که بر حسب هر صحنه، با در نظر گرفتن کمپوزیسیون صندلی یا مبل، حکم رستوران، منزل و یا حتی ورودی یک کلیسا را پیدا می‌کند. این سازه خاکستری نمایی متشکل از کاغذهای دیواری است که برخی به شکل عمودی و برخی به شکل افقی چسبانده شده‌اند. لایه بالایی که حکم رابطه میان این دیوار - دکور فیلم‌های خارجی - و دکور صحنه‌های نهایی - دکور فیلم‌های ایرانی - را دارد، به شکل خام دستانه‌ای الصاق شده است، بطوری که در بیشتر جاها برآمده است و نور لامپ پشت دکور - دقیقاً پشت پنجره - از شکاف‌هایش فوران می‌کنند و این تصویر را در کنار آن ویلچری قرار می‌دهم که کمتر از یک دقیقه روی صحنه ظاهر می‌شود و نود دقیقه روی صحنه می‌ماند. فارغ از کیفیت بد دکور این سوال در ذهن مخاطب آگاه پیش می‌آید که چطور با نشانگانی دم‌دستی می‌توان مکان خلق کرد. مخاطب عام این نمایش چگونه می‌تواند تشخیص دهد که مکان تغییر کرده است. برای مثال در صحنه صفری/بهرام یک نیمکت قرار است دال بر دیوار خانه بودن داشته باشد و بدون تغییر دکور زوج عرب‌نیا/ناصر آن را تبدیل به خیابانی می‌کنند که اولین دیدارشان در آن رقم خورده است. البته کارگردان برای ارائه اطلاعات و خلق یک نشانه از بازیگر می‌خواهد که خیابان بودن را با بازیش نشان دهد. چنین استفاده‌ای یک کار معمول در تئاتر به حساب می‌آید؛ ولی مشخص نیست چرا عرب‌نیا از نگاه کردن مخاطب - در مقام دیوار چهارم - امتناع می‌کند و حاضر نیست موقعیت رستوران را با چشمانش نشان دهد و در عوض مدام به جایی دیگر - به جایی در آن سوی صحنه - نگاه می‌اندازد؟ بخش عمده‌ای از این مساله به فقدان یک نمایش‌نامه واقعی بازمی‌گردد که نتوانسته است کنش دراماتیک را در قالب کلمات درآورد. البته این تنها مشکل نمایش‌نامه نیست، شخصیت‌پردازی عجیبی که به نظر حتی به درستی از فیلم منتقل نشده است و در قالب کلمات بروز پیدا می‌کند. در همان ابتدای نمایش دیالوگ‌ها به شکل برابر میان دو بازیگر عرب‌نیا/ناصر میان قلمبه سلمبه‌گویی و کوچه بازاری بودن دست به دست می‌شود. در حالی که زبان به عنوان ابزاری برای شخصیت‌پردازی است، این دوگانگی نه تنها کمکی به شخصیت‌پردازی نمی‌کند؛ بلکه موجبات خندیدن مخاطب نیز می‌شود. ضعف نمایش‌نامه در صحنه به اشکال مختلف بروز می‌کند. در صحنه نخست عرب‌نیا/ناصر، مرد خود را کارگردان فیلم «پیش از غروب» - ریچارد لینکلیتر - معرفی می‌کند. در صحنه دوم این زوج، زن از دوست قدیمیش، میلاد سخن می‌گوید. نشانگان مکانی در هم ریخته می‌شود و نتیجه باز خندیدن مخاطب است. البته این ضعف دلیل موجه دیگری دارد. انتخاب قطعات سینمایی بدون در نظر گرفتن این واقعیت صورت گرفته است که کلیت آن سکانس پیرو سکانس‌های مقدم و تالیش شکل گرفته است و بخش مهمی از اطلاعات نمایشی در آنان گنجانده شده است. برای مثال در صحنه انتخابی از فیلم عروس آتش - با در نظر گرفتن اینکه مخاطب نداند این صحنه از چه فیلمی است - با چه اطلاعاتی رفتار فرهان قابل درک می‌شود؟ عدم درک نویسندگان نسبت به مفهوم کنش‌مندی در متن و نبود کارگردانی در کار، موجب می‌شود فضای ۱۵×۱۴٫۳۰×۵٫۳۰ سن وحدت تنها به صندلی معطوف شود که ستارگان نمایش روی آن می‌نشینند. در صحنه فروتن/کریمی هیچ یک از بازیگران - به جز صحنه چای ریختن کریمی - از جای خود جنب نمی‌خورند. در نمونه بسیار جالب کنشگری ستارگان، جایی که فروتن خشمگین است و فریاد می‌زند، وی پا روی پا انداخته است و حتی با دستانش بازی هم نمی‌کند. کم نیست صحنه‌هایی که در آن بازیگران از نقطه ایستاده خود تکان نمی‌خورند؛ منهای علی سرابی که در میان بازی به شدت ضعیف دیگر بازیگران روی صحنه می‌درخشد. سرابی در کنار ادبی یک سر و گردن بالاترند. زمانی که این دو صدایی رساتر از خود ارائه می‌کنند، روی صحنه مدام در حال جا به جا شدن هستند و در صحنه دو نفره خود اتمسفر کلی نمایش را تغییر می‌دهند؛ اینجاست که تفاوت بازی ها متفاوت می‌شود، حتی با وجود نبود هیچ نمایش‌نامه‌ای. این تفاوت فارغ از برتری سرابی/ادبی نسبت به دیگران، بدون شک به شخص کارگردان بازمی‌گردد که موفق به خلق میزانسن نمایشی و بازی گرفتن از بازیگرانش نشده است. نمایش به سمتی می‌رود که شبیه به یک نمایش رادیویی - البته بدون عنصر خیال‌انگیز بودن رادیو - می‌شود. کافی است مخاطب چشمانش را ببندد و گوش فرادهد. بی‌شک مخاطب چیزی از دست نمی‌دهد، کما اینکه برخی در سالن نمایش با تلفن همراه خود بازی می‌کردند و البته به نمایش‌ هم گوش می‌دادند یا آنکه بازیگران لباسشان در گذر زمان تغییر نمی‌کند. یکتا ناصر و عرب‌نیا پس از ۱۵ سال همان لباس‌ها بر تنشان است. با پذیرفتن آنکه قرار است سالگرد آشناییشان که با همان لباس‌ها بوده تداعی شود، چگونه فراموشی مرد و پوشیدن همان لباس را باور کرد؟ نمایش «عاشقانه‌های ناآرام» یک اثر وودویلی است که می‌تواند در خانه نمایش نیز اجرا شود و شاید در ویژه برنامه‌های شهرداری که در ایام در پارک‌های مختلف برگزار می‌شود، به نظر نمی‌رسد تالار وحدت مکان مناسبی برای نمایش‌های وودویلی باشد و این سوال را باید از شورای هنری این مجموعه پرسید که آیا تعاریف تئاتری را می‌شناسند و اصلا شواری هنری وجود دارد؟ «عاشقانه‌های ناآرام» یک مد است،مدی که اسکروتن با لفظ مضحک از آن نام می‌برد. مد نمایشی جلالیان در راستای حرکت شبه‌فرهنگی رحمانیان شکل گرفته است که طبق بند دو مقدمه این مطلب از هیچ آبشخور هنری نشئت نگرفته است؛ بلکه تنها براساس نبض بازار و زیرکی شخص رحمانیان و شاید افرادی دیگر شکل گرفته است. مدها محکوم به فنا هستند و نتیجه این فقدان زیبایی یک اثر به ظاهر هنری را می‌توان در رفتار پایانی مخاطب این نمایش دنبال کرد که در پی گرفتن امضای یک میلیون ریالی خود، تا خروج ستاره انتظار می‌کشد. منبع: تسنیم

دیدگاه تان را بنویسید