بسیار طبیعی است که خوانندگان گزارش پیش رو برای لحظه‌ای مکث کنند و درباره موضوع این گزارش حتی دچار تردید شوند. هر یک از خوانندگان ممکن است با این پرسش ساده مواجه شوند که «چرا دستفروشی و دوره گردی؟

به گزارش جماران ورزنامه ایران در گزارشی نوشت:  آیا این پیشه برای فردی چون سوران عبدالله‌زاده با آن مدرک و تحصیلات عالی و با آن ذهن مبتکر، واقعاً، تنها انتخاب ممکن بوده است؟ آیا سوران با رزومه‌ای که دارد، به هیچ شیوه دیگری نمی‌توانسته از پس هزینه‌های یک زندگی ساده برآید که متوسل به بستنی فروشی روی چهارچرخه شده است؟ آیا واقعاً باید جامعه را-به طور اعم- دراین باره مقصر جلوه داد یا خود شخص را که بی‌توجه به توانایی‌هایش به ساده‌ترین راه ممکن برای معیشت تن می‌دهد؟ آیا این شیوه زندگی ممکن است قدری آمیخته به «نمایش» باشد و سوران از این راه به فکر راه انداختن یک «شو»بوده باشد؟ گفتنی است که همه این پرسش‌ها پیش از مخاطب، ذهن ما را به خود مشغول ساخت و سعی کردیم تا به قول معروف پرده از  این چرایی برداریم و پاسخی برای این سؤالات پیدا کنیم؛ اما در نهایت با پاسخ‌هایی از سوی سوران مواجه شدیم که شعله این تردیدها را خاموش کرد  و ما را قانع ساخت که همه تلاش‌هایش به در بسته خورده است. از این گذشته، «کار رسانه انعکاس رخداد است و اطمینان از درستی رخداد و امانت‌داری در ثبت و انعکاس آن.» بنابراین اگر کم کاری و سهل‌انگاری ای از سوی سوران صورت گرفته یا نیاتی در این باره داشته باشد که برما – و خودش هم- معلوم نیست و نتوانستیم بدان پی ببیریم، بی‌گمان این نیت خوانی بیرون از حیطه دید و کار رسانه است.

وقتی یک مهندس جوان با رزومه علمی عالی و دو اختراع ثبت شده در رشته تخصصی‌اش، برای تأمین هزینه‌های زندگی به ناچار به دستفروشی رو بیاورد، نشان از آن دارد که مشکل ما عمیق‌تر از آن چیزی است که فکرش را می‌کنیم! شاید برای ما عجیب باشد، اما مردم بوکان و رهگذران خیابان انقلاب این شهر می‌توانند نسبت به این واقعیت تلخ شهادت دهند. سال‌ها تحصیل در دانشگاه‌های سراسری و فارغ‌التحصیل شدن با مدرک کارشناسی ارشد در رشته مکانیک ماشین‌های کشاورزی و کار خلاقه در رشته تحصیلی نیز نتوانست برای «سوران عبدالله پور» آینده‌ای را که به دنبالش بود، رقم بزند. جوان 30ساله‌ای که وقتی موعد نخستین قسط وام ازدواجش فرا رسید، به صرافت افتاد که نمی‌تواند دل به وعده‌ها خوش کند. از کودکی آموخته بود که کار عار نیست و نانی که بر سر سفره می‌آورد، باید حلال باشد. همین. باقی قضایا -گرچه هضم‌شان سخت بود- اما چه اهمیتی داشت؟ به همین دلیل هم بود که به پیشنهادهایی مثل قاچاق یا دلالی کالا در مناطقی از کردستان با درآمدهایی وسوسه انگیز « نه»  گفت و برای تأمین هزینه‌های زندگی مجبور به دستفروشی شد. بی‌گمان قصه زندگی سوران هزار حدیث ناگفته داشت. با او همکلام شدیم تا از کار و تحصیل و زندگی و بالا و پایین آن برای‌مان بگوید.

پدر با نان دستفروشی، سوران عبدالله‌پور  و برادرش را بزرگ کرده بود و دوست داشت روزی شاهد موفقیت آنها باشد. دو برادر نیز در زندگی تا جایی که می‌توانستند، در مسیری قدم برداشتند که پدر آرزویش را داشت. هرچند گویی توان باز کردن بعضی درها در زندگی بیش از توان آدم‌هاست. این جوان بوکانی نیز با درهای بسته‌ای مواجه شد که فکرش را نمی‌کرد. اما به جای عجز و ناراحتی، مردانه آستین همت را بالا زد و با یک چرخ دستی راهی خیابان های شهر شد تا نزد کسی گردن خم نکند. زندگی در نگاه سوران مانند آبی است که همیشه در جریان است و اعتقاد دارد، نباید ایستاد و باید به هر قیمتی با آن همراه شد.

از همان کودکی کار بود و کار

زندگی در منطقه کوهستانی و کار در مشاغل مختلف برای کمک به خانواده او را از همان کودکی یک مرد بار آورد. خودش می‌گوید خیلی زود بزرگ شدم و از 12 سالگی برای اینکه کمک خرج پدرم باشم کار می‌کردم. آن روزها بازی و سرگرمی برایم معنا نداشت و تنها به درآمد ناچیزی فکر می‌کردم که با آن می‌توانستم خانواده را خوشحال کنم.

سوران با بیان اینکه از کودکی علاقه خاصی به رشته مکانیک داشته است، گفت: سال 66 در بوکان به دنیا آمدم. پدرم دستفروش بود و میوه می‌فروخت. من و برادرم تنها فرزندان این خانواده هستیم و از کودکی شاهد بودم که پدرم همیشه تلاش می‌کرد تا نان حلال بر سر سفره بیاورد. در کودکی بارها کنار پدرم می‌رفتم و به او کمک می‌کردم. پدر همیشه به ما تأکید می‌کرد در زندگی باید به‌دنبال کسب و روزی حلال باشید و هیچگاه وسوسه پول زیاد و کسب حرام شما را از مسیر اصلی جدا نکند. پدر در سرما و گرما کار می‌کرد و تنها خواسته و آرزویش این بود که ما با تحصیل و موفقیت‌های علمی او را سربلند کنیم. از همان کودکی علاقه زیادی به رشته مکانیک داشتم و بعد از پایان دبیرستان و در حالی که 4 ماه از دوران خدمت سربازی‌ام در ارومیه سپری می‌شد در کنکور سراسری قبول شدم. در رشته مکانیک ماشین‌های کشاورزی در دانشگاه ارومیه پذیرفته شده بودم و با درآوردن لباس خدمت سربازی پشت میز دانشگاه نشستم. با عطش و علاقه بسیاری درس می‌خواندم و از آنجا که با زمین و مزرعه و کار کشاورزی آشنا بودم، همیشه در ذهنم به دنبال طرح و ایده‌ای بودم تا با آن بتوانم به بالا بردن بهره‌وری کشاورزی کمک کنم. در کنار درس برای تأمین هزینه‌های زندگی عصرها در رستوران‌ها کار می‌کردم. از ساعت 5 عصر به بعد به رستوران می‌رفتم و به‌عنوان کارگر یا کمک آشپز تا پاسی از شب کار می‌کردم و بعد از آن تا صبح مشغول درس خواندن می‌شدم. قبل از پایان دوره لیسانس در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کردم و در دانشگاه شیراز پذیرفته شدم. از اینکه می‌توانستم تحصیلاتم را ادامه بدهم در پوستم نمی‌گنجیدم.

سوران ادامه داد: سال 92 برای پایان نامه با یکی از استادان دانشگاه شیراز طرح ساخت «ماشین کشت مستقیم و خطی گندم مجهز به پیش خیش» را آغاز و در نهایت توانستیم آن را به ثبت برسانیم. از آنجا که در کشاورزی عموماً با مشکلاتی از قبیل منابع آبی و انرژی مواجه هستیم، کشاورزی دیمی را به‌عنوان زمینه کاری انتخاب کردیم. این دستگاه می‌تواند از فرسایش خاک جلوگیری کند و در مناطق کم آب باعث حفظ رطوبت و بهتر شدن محصول شود. همچنین این دستگاه در مصرف انرژی و نیروی کار صرفه‌جویی می‌کند. این دستگاه در عمق خاک فعالیت می‌کند و بازدهی محصول را بالا می‌برد. این اختراع بزرگترین موفقیت زندگی‌ام بود و از اینکه می‌توانستم به کشاورزان کمک کنم خوشحال بودم. دوست داشتم در این زمینه تحقیق و پژوهش بیشتری کرده و با فراهم شدن زمینه طراحی ساخت دستگاه‌های دیگری را انجام بدهم. برای ساخت این دستگاه دانشگاه از ما حمایت مالی کرد و امروز دانشگاه مدعی مالکیت آن است. با پایان تحصیلات در جشنواره کویر که در استان سیستان و بلوچستان برگزار شد شرکت کردم و طرح ما به‌عنوان طرح برگزیده انتخاب شد و از طریق اعضای بنیاد نخبگان این استان به عضویت این بنیاد درآمدم. به این ترتیب توانستم از تسهیلات این بنیاد برای خدمت سربازی استفاده کنم و با ساخت دستگاه برداشت گیاه دارویی سالیکرونیا شورزی برای نیروی دریایی سپاه از خدمت سربازی معاف شدم. این گیاه که درصد پروتئین آن بالا است درخاک غیر حاصلخیز و صحرا قابل کشت است و حتی با آب شور دریا در کنار هر آب دیگر نیز قابل آبیاری است. این گیاه باارزش است و هر کیلوی آن به قیمت 4 میلیون تومان فروخته می‌شود. از آنجایی که برداشت آن با دست باعث ریزش 50 درصدی دانه‌های این گیاه می‌شد با طراحی و ساخت این دستگاه ریزش آن به دو درصد کاهش پیدا کرد. با ساخت این دستگاه که تأثیر زیادی در بهبود برداشت این گیاه دارویی دارد این طرح به‌عنوان جایگزین خدمت سربازی محسوب شد.

نخبه شورمزه فروش

مشکلات این مهندس جوان بعد از پایان خدمت سربازی بسرعت عیان شد. زمان آن رسیده بود که از دانشی که دارد برای کار استفاده کند، اما دستمزد 600 هزارتومانی بالاترین پیشنهادی بود که دریافت کرد! این پیشنهاد در حقیقت مثل سد بزرگی بود که در برابر او قرار گرفت. سوران از 4 سال سخت و دشواری که تا امروز پشت سرگذاشته است و از ناامیدی‌ها و وعده‌های مسئولان این گونه می‌گوید: بعد از اینکه از خدمت سربازی آمدم برای پیدا کردن کار به چند شرکت خصوصی رفتم اما مسئولان این شرکت‌ها خیلی کم لطف بودند و شرط استخدام مرا حقوق 600 هزار تومانی تعیین کردند. باید هر روز دو شیفت کار می‌کردم و در خانه نیز روی طرح‌های جدید فکر می‌کردم و آخر ماه مبلغ 600 هزار تومان حقوق می‌گرفتم. حتماً درک می‌کنید که موضوع زیاده خواهی من نبود. باور نمی‌کردم که ارزش سالها تحصیل و اختراع و تلاش در جهت بهبود وضعیت کشت این مقدار باشد. سال 93 ازدواج کردم و همسرم که فارغ‌التحصیل آی تی است و در سنندج زندگی می‌کرد به بوکان آمد و در کنار هم در خانه‌ای اجاره‌ای زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. برای پیدا کردن کار به تهران و قزوین نیز آمدم ولی آنجا حقوقی که تعیین کرده بودند کفاف زندگی در شهرهای بزرگ را نمی داد. وقتی سررسید نخستین قسط وام ازدواجم فرا رسید متوجه شدم خودم باید آستین بالا بزنم. هیچگاه به خودم اجازه ندادم که جلوی کسی دست دراز کنم. همه ما آمال و آرزوهایی داریم و در ذهنمان، خود را در بهترین حالت ممکن تصور می‌کنیم و من هم هیچ وقت باور نمی‌کردم این شرایط 3 سال طول بکشد. به پیشنهاد یکی از دوستان با بستنی فروشی شروع کردم. تابستان هر روز صبح با چرخ دستی در خیابان‌های شهر می‌چرخیدم و بستنی می‌فروختم و در پاییز و زمستان نیز «شورمزه» (یک‌نوع غذای محلی) را که همسرم درست می‌کند، می‌فروشم. سه سال است که به این کار مشغولم و همه شهر مرا می‌شناسند. روزهای اولی که مشغول به این کار شدم خجالت می‌کشیدم اما امروز آنچه برای من مهم است، حلال بودن نانی است که به خانه و سر سفره‌ام می‌برم. بارها به من پیشنهاد کارهایی مثل قاچاق کالا در مرز دادند اما مخالفت کردم. از کودکی در شغل‌های مختلف کار کرده‌ام و هیچگاه از کارکردن فرار نکردم زیرا اعتقاد دارم جوهره یک مرد کار است. در این مدت از هیچ کسی هم توقع کمک نداشته‌ام و به ناچار این کار را انتخاب کرده‌ام. دردناک‌ترین لحظات زمانی است که برخی برای درس نخواندن مرا بهانه قرار می‌دهند و می‌گویند اگر ماهم درس بخوانیم و تلاش کنیم عاقبتی بهتر از این نخواهیم داشت. من توقع زیادی ندارم و تحصیل و اختراع جزو علایق من است و رشته مورد علاقه‌ام را ادامه داده‌ام که توانسته‌ام در آن اختراعی داشته باشم و الان هم دستگاهی دیگر در حال طراحی دارم. متأسفانه بیکاری در شهرما و همچنین شهرهای اطراف بیداد می‌کند و مدتی است به خاطر حمل این چرخ سنگین به دیسک کمر مبتلا شده ام. تنها خواسته‌ام این است که شغلی متناسب با علاقه‌ام پیدا کنم که درآمد آن بین یک و نیم تا 2 میلیون تومان باشد و من بااین پول بتوانم زندگی‌ام را اداره کنم و با فراغ بال برای اجرای طرح‌هایی که در ذهن دارم، تلاش کنم.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.