فاجعه دردناک ساختمان پلاسکو حد اقل سه اثر: الف – روانی ، ب – ادراکی و ج – رفتاری را در پنج عرصه اجتماعی که ذیلاً بدانها اشاره می رود از خود بروز داده ویا در آینده به منصه ظهور خواهد رساند .

  1. خانواده های عزیز ازدست داده وداغدار
  2. آحاد مردمی که از لحظه وقوع حادثه در صحنه حاضر شدند و شاهد حوادث لحظه به لحظه آن بودند ویا اینکه گزارشات گسترده آن را از وسایل ارتباط جمعی می گرفتند .
  3. مسئولین نظام چه آنان که در ستادهای فرماندهی انجام وظیفه می کنند ویا آنان که در صف مسئولیت‌اند.
  4. سازمان آتش نشانی وارگانهای نظیر آن که مسئولیت مواجهه با بحرانها را به دوش می کشند.
  5. صاحبان اندیشه و متخصصین ورسانه های جمعی

مقدمه

۱-دراین متن از هرنوع  نگاه سیاسی،  امنیتی و.....وخدای ناکرده غرض ورزانه پرهیز شده است .

۲-متن به گونه ای نگارش شده که کمترین خرده ای به دستگاهی و یا مسئولی وارد نشود ولی در عین حال خواننده را به فکر وادارد که گویا خیلی از قافله مسؤولیت پذیری و تعهدی که نسبت به نسل یا نسل های آتی باید داشته باشیم عقبیم !

 ۳-سعی وافرداشته‌ام که متن به زبانی بسیار ساده و به دور از احساسات باشد و افق جدیدی را از این حادثه بر روی خواننده بگشاید.

۴-در واقع خودم را بعنوان یک ناظر بیرونی فرض کرده ام که صرفا آثار روانی،  ادراکی، و رفتاری ناشی از این حادثه را در اقشاری خاص وبصورتی کاملا فشرده وگذرا و اجمالی توصیف نموده و حداکثر این است که تا حدودی به قضاوت مهندسی نشسته است ، تادستهای با کفایت آنرا بارور نمایند.

۵- هدفم از این نوشتار اولا ادای دینی بود که از دستم بر می آمد و همچنین فکر می کنم که تلنگری است برای بالا بردن آگاهی های عمومی وخطراتی که آنان را تهدید می کند و در ثانی هشداری است برای وجدانهای بیدار که روی تک تک موضوعات مطروحه در متن به تفکر بنشینند و راه چاره را از مسولین مربوطه مطالبه نمایند .

شرح

پرداختن به آثار سه گانه در پنج عرصه یاد شده از آن جهت دارای اهمیت است که هرگونه تصمیم وعکس العمل درست ویا نادرست در این خصوص هم بالقوه وهم بالفعل عواقب ونتایج عمیق ودامنه داری را در سطح ملی از خود بر جای خواهد گذاشت . بدین سبب بجاست که با به خاکسپاری دلاوران آتش نشانی و فروکش کردن تدریجی التهاب اجتماعی ، آستین ها را بالا زده و هر آنچه را که از علم و اندیشه ونظر در آسیب شناسی این واقعه تلخ در چنته داریم به کار گرفته وضمن تقدیم نتایج آن به ملت بزرگوار وستمدیده از سالیان دراز سهم کوچکی از دین بزرگی را که خود نیز برعهده داریم ادا نماییم.

ناگفته نماند که نیش قلم حقیر فقط بضاعت آن را دارد که طرح موضوع نماید ، هر چند که در این مقدار نیز فقیر است اما تالمی که وجودم را فراگرفته وادارم می کند تا دل نوشته ای را تقدیم نماید ، باشد تا سایر دوستان واندیشمندان محترم به صورتی کاملا وزین وعلمی آن را دنبال نمایند .

اما آنچه که در عرصه اول یعنی خانواده های عزیز از دست داده باید مدنظر قرار گیرد و آسیب شناسی شود این است که با درایتی کاملاً منطقی وبه دور از احساسات و بدون فوت وقت تمهیدات لازم برای ممانعت از ریزش آوارهای جدید بر پیکر زخم خورده خانواده های عزیزان از دست رفته به عمل آورد و مسائل ومصایب عدیده ای که آینده ایشان را نشانه می رود شناسایی ومورد تجزیه وتحلیل قرارداد ومتعاقب آن با روشهایی سنجیده گام در اصلاح امور آنان نهاد والّا برآنان همان خواهد رفت که بر خیل خانواده شهدای عزیز جنگ تحمیلی رفت وکمابیش با آثار زیانبار وغیرقابل جبران آن روبروییم .

لازم به توضیح است که ازاین پس سیل احساسات هنجار و ناهنجار روانه خانواده های داغدار است وعدم کنترل آن می تواند هم به لحاظ روحی وروانی آنان را در معرض آسیب جدی قراردهد و هم با درک نادرستی از آینده‌ای مبهم و نامعلوم در رنج مضاعفی می غلتند ودر نتیجه ناهنجاری های رفتاری بر شدت آسیب پذیری آنان می‌افزاید ولذا پرداختن به این امور سرمایه ای برخاسته از عشق خدمت به خلق خدا می طلبد تا نهایتاً رضایت مخلوق را به دنبال بیاورد .

در عرصه دوم ؛ بایستی اذعان نمود که جامعه ملتهب از این واقعه نیز همچون آتش نشانان مجروحند ولی شدت آلام آنها در ابعاد مورد اشاره ودر سطوح واقشار مختلف اجتماعی متفاوت است .

جامعه ای که با دستیابی به دنیای مجازی و آن هم از نوع افسار گسیخته اش نه تنها در معرض تهدیدهای فروپاشی کانونهای گرم خانوادگی است ، بلکه تحت بمبارانهای بی امانی است که حتی هویت ملی اش را نشانه گرفته است ورقابتهای مبتذل وناسالم ، طومار رفاقت ها وهمبستگی ها وهمدلی ها را در هم پیچیده است ، بدیهی است که در مواجهه با اینگونه التهابات وشوکهای ناگهانی روانی ،اجتماعی دچار رفتارهای ناهنجاری شود و در هیاهو و آشوب وگردابی بیفتد که ناخودآگاه دشمنان قسم خورده اش یرای او برنامه ریزی کرده اند تا به مقاصد شوم خویش برسند واز این آب گل آلود آنچه را که می‌طلبند صید کنند  وبا این توصیف است که این عرصه ، همت های بلند و نفس گیر را و در پیشاپیش آنان تلاش روانشناسان اجتماعی را می طلبد زیرا که مسئولیت خطیرشان در فروکش نمودن آلام روحی روانی اجتماع بحران زده بیش از سایرین احساس می شود و این نقطه عزیمتی است که به دنبال آن باید به دیگر اندیشمندان جامعه شناختی و آسیب شناسی جامعه فرصت و بال وپری داد که نه تنها برای برون رفت از بحران ، راهکارهای استراتژیک مقابله با حوادثی از این دست را در دستور کار خویش قرار دهند بلکه ساختارهایی پژوهشی را بنیان نهند تا قدرت پیش بینی و تامین بهداشت روحی وروانی آیندگان را نیز همراه با تحولات شگرف اجتماعی در پی داشته باشند .

سومین عرصه ؛ متوجه مسئولین و مدیران کشوری است ، چه آنانکه در ستاد مسئولند ویا در صف و درست اینجا همان نقطه ای است که وجه افتراق ما جهان سومی ها را با سایر کشورهای مترقی ومتمدن رقم میزند و شکل گیری یا عدم تحقق جامعه ای پویا ومدنی را به تصویر می کشد . ناگفته معلوم است که در جوامع پویا ومدنی بار مسئولیت اجرایی بسیاری از ارگانهایی که متاسفانه در جهان سوم دولت متکفل آن است بر دوش مردم وسازمانهای مردمی و غیردولتی نهاده شده و در حقیقت مردم متولی امور مردمند و پاسخگوی نسبت به یکدیگر ودولت تنها مدیر وقانونگذار است و ناظر ، و از این روست که درمان بسیاری از مصایب و رنجهای اجتماعی را برای آنان سهل الوصول نموده است . درست در مقابل اینگونه نظامهای پاسخگو شاهد فرو ریزی آوارهای عظیمی از کوههای متراکم حاکمیت های دولتی و نظام هایی در جهان سوم نظیر دم و دستگاه عریض وطویل خودمان بر گرده صغیر وکبیر و شهری وروستایی وبیسواد وتحصیل کرده ایم.

 اگردرهمین فاجعه ساختمان پلاسکو نیک بنگریم خواهیم دید که هیچ ارگانی و یا حتی مسئولی حاضر به پذیرش کمترین مسئولیتی در این خصوص نیست و هر کس می تواند به راحتی مفرّی قانونی را برای گریز از مسئولیت مطرح نموده و آن را به گردن دیگری بیاندازد و این دور باطل از صدر تا ذیل مسئولین نظام را در بر گرفته به‌گونه‌ای که با مراجعه به شهرداری و پرسش از پیگیری قاصر یا مقصر بلافاصله گناه را به گردن قوه قضائیه وآن قوه نیز مسئولیت را متوجه مجلس وقوه مقننه می داند و این قوه نیزعدم مسئولیت‌پذیری وزارتخانه های مسئول در این راستا و وزارتخانه ها نیز بی تفاوتی سازمانهایی نظیر نظام مهندسی واین سازمان نیز مقصر اصلی را فقدان طرح جامع شهری و عدم نظارت و......... را عامل می‌دانند و با کمال تاسف باید گفت که در این سازمان های گسترده کشوری هیچکس قادر نیست مرجع مورد نظرش را بیابد و روی تظلم به سوی او کند . اینجا محل طرح دعوای شخصی نیست ولی به عنوان نمونه عرض می کنم که سی و هفت سال است که پرونده ای در دست حقیر است که از این مرجع به آن مرجع و از این سازمان به آن سازمان می رود وهنوز که هنوز است هیچ فرجامی برای آن متصور نیست !

دوستان ، ما هیچ چاره ای جز بهره برداری از دستاوردهای گرانمایه بشری برای سر وسامان دادن به دستگاه عریض و طویل وفاجعه باردولتی نداریم و با تلاشهای مذبوحانه ای که خواستار تدوین نظامنامه تحول دولتی از صفر تا صد بر اساس توجیهات بومی سازی وامثالهم است کار به جایی نخواهیم برد و هم اکنون که در مقابل واقعه ای بسیار ناچیز ، در مقابل وقایعی احتمالی و بسیار هولناک ( مانند زلزله که در صورت بروز آن در تهران شاهد رقم خوردن فاجعه ای جهانی خواهیم بود ) درگیر شده ایم بیاییم وآستین همت بالا زنیم وبا استفاده از فرصت طلایی بدست آمده در فضای مجازی نهضتی فرهنگی را برپاکنیم که با قدرت مردم و رسانه ای کردن واقعیت ها ، هجومی را بر اندیشه های معیوب در این راستا آورده و شالوده بنایی فرهنگی را بریزیم که هر کس بتواند پاسخگوی دیگری باشد ودرعین حال هیچکس را یارای برون رفت از آن نباشد .

عرصه چهارم ؛ مسئولیت سازمان آتش نشانی و سایر ارگانهای مقابله با بحران هاست. این دسته از اقشار اجتماعی در حقیقت سربازان خطوط اول جبهه مقابله با بحرانها وصف شکنانی هستند که شاکله وجودیشان در وهله اول مملو ازروحیات  هیجانی و سلحشوری است و لذا با همین روانشناسی از موضوع است که هنگام جذب واستخدام ، عبور از دالان آموزشهای ویژه وسخت وجانفرسا را درپیش رو دارند تا درعداد این جامعه قرار گیرند  و لذا آموزش و پرورش آنان از حساسیت بسیار بالائی برخوردار است و همانطور که جسارتها و مهارتهای میدانی برنامه‌ریزی شده و هدایت شده میتواند در تحقق اهداف غلبه بر بحران مفید و موثر باشد ، دوچندان آن نیز با غلبه احساسات بر اقدامهای اصولی زیانبار و غیر قابل پیش بینی است و بنابر این اولاً مدیریت بر ساختاری با این ویژگی های خاص ، مدیریتی است کاملاً فنی و تخصصی و غیر قابل انطباق و مقایسه با سایر سازمان های دولتی زیرا که این نوع مدیریت ها ، هم بایستی مسلح به آموزش های مهارتی  و تخصصی باشد و هم در حدی از اشراف به ویژگیهای شخصیتی و انسانی و تدبیر امور باشد که در تهاجم میادین گسترده بلایای طبیعی بدون هیچ تعللی هدایت عوامل انسانی را عهده دار شود و بزرگترین خطا در گماردن مسئولین اینگونه سازمانها در این است که همان نگاه و الگو و شاخص‌هایی برای انتصاب آنان اعمال شود که در سایر سازمان های سیاسی و غیر سیاسی متداول و مرسوم است.

ثانیاً از آنجا که آموزش های تخصصی اینگونه عوامل انسانی قاعدتاً بایستی در آموزشگاه ها و حتی کارگاه های پژوهشی صورت پذیرد که حداقل آشنایی اجمالی را با عوامل تهدید از عناصر طبیعی نظیر کانی ها و باد و باران و آتش و صاعقه و فلزات و شبه فلزات و عناصر شیمیایی گرفته تا سازه های فلزی ، بتنی ، آبی ، گازی ، برقی و الکترونیکی را فراگیرند . بنابراین حضور آنان در صحنه های میدانی نیز می‌بایستی برخوردار از فرماندهی فرماندهانی کاملاً مسلط به آرایش و سازمان دهی باشد تا بتواند گروه های دسته بندی شده و مسلط به آموزشهای متنوع را برابر نیاز میدانی به صحنه ها گسیل کند. بدیهی است اگر فرماندهی به عنوان مثال ،  دسته ای را برای خاموش کردن مخزن عظیمی از مواد شیمیایی اعزام کند که کمترین آموزش و مهارتی در این خصوص ندارد نه تنها به هدف مورد نظر خود نخواهد رسید بلکه میتواند فاجعه ای را نیز علاوه بر آتش سوزی ببار آورد، در همین حادثه پلاسکو به آتش نشانانی که بی‌مهابا به آتش زدند اگر ابتدایی ترین آموزش هائی درخصوص تنش تسلیم فولاد وبتن داده شده بود و آنان دریافته بودند که ورود در صحنه ای که حداق حرارتش 400 درجه سانتی گراد است و کوره ای آتشین برپاشده که همه عناصر موجود و درگیر با آن محکوم به ذوب و تبدیل به خاکستر شدن هستند هرگز به درون ساختمان قدم نمی نهادند ولو اینکه به آنان دستور اکید داده شده باشد.

از طرف دیگر او باید در آموزش های ویژه اش آموخته باشد که هنگام ورود به صحنه ، گویا که در خط اول جبهه جنگ قرار گرفته و کوچکترین درنگی میتواند مصیبت های بزرگی را ببار آورد و لذا هیچ پدیده ای از قبیل شهادت همرزمان و حتی عزیزانش نیز نباید او را از وظیفه اصلی اش بازدارد زیرا که کمترین تعللی در این راستا خود وی را نیز در همان کمند گرفتار خواهد نمود که دیگر همکارانش شدند .

درهمین واقعه اسفناک دیدیم که چگونه همکاران آتش نشانان با مشاهده پیکر همرزمان خود دست از کار کشیده و زانوی غم به بغل گرفته و بر سر و روی می کوفتند . قصدم خدای ناکرده مذمت آنان نیست اما خطاهارا نیز نمی توان نادیده گرفت.

عرصه پنجم؛ مسئولیت خطیر صاحبان اندیشه و متخصصین و رسانه های جمعی است . صاحبان اندیشه ، از اندیشمندان علوم انسانی گرفته تا علوم فنی مهندسی نیز یکی از اثر گذاران حتمی و غیر قابل تردید گردونه حوادث و بهران هایند و در واقع میتوانند با توسل به رسانه های جمعی پیشقراول آموزش های عمومی برای آحاد ملت باشند و از طرفی نیز عهده دار آموزش های تخصصی برای مدیران و مسئولان مربوطه.

در فیلم ها و گزارش هایی که این روز ها از رسانه های جمعی به سمع و نظر بینندگان رسید ، کاستی های آموزه های علوم اجتماعی و رفتار شهروندی ، از ایجاد ترافیک در جلوی ماشین های امدادی گرفته تا تجمع بسیار خطرناک در صحنه ی آتش سوزی و حتی ورود مردم به داخل ساختمانی که در حال تخریب است و یا گرفتن عکس های سلفی وسردادن شعار ها  و ابراز احساسات و انتشار شایعات و ... و خلاصه بسیاری از کنش های هنجار و غیرهنجار ، همه و همه نقش نظریه پردازان علوم اجتماعی  از یک طرف و نشر و تبلیغ اطلاعات عمومی و تخصصی در این خصوص از سوی رسانه های جمعی را کاملاً به رخ کشید .

در همین هنگامه بود که رسانه های مجازی نیز کلیپ هایی که رفتار مردم حاضر در اتوبان های شلوغ اروپایی را در برخورد با عبور اتومبیل های آتش نشانی و نجات امداد که تقدیر و تحسین همگان را بر می‌انگیخت در مقایسه با رفتار ما ایرانیان در همین راستا که تأسف و تأثر بیننده را موجب میشد به نمایش گذارد و در واقع این سؤال بزرگ را در اذهان ایجاد میکرد که چرا ما ایرانیان علیرغم شعارهای گوش پرکن نوعدوستی و مهمان دوستی و حتی میهن پرستی ، فاقد ابتدایی ترین رفتار های جامعه ی مدنی هستیم و بی بهره از آموزش های اساسی که لازمه ی حیات جمعی است ؟ و چرا هرگز نخواسته ایم با روش های نوین و مدرنی که در جوامع پیشرفته مرسوم است اینگونه آموزش ها را نهادینه کنیم به گونه ای که رفتارهای ناهنجار چنان مذموم باشد که رفتار کننده را در گرداب هاله ای از شرمساری فروبرد ؟

از سویی دیگر در خصوص مسؤلیت اندیشمندان علوم فنی و مهندسی نیز همن تذکرات ساری و جاری است و میتوان به ضرس قاطع گفت که چنانچه زلزله ای در شهر تهران و در حد هفت ریشتر اتفاق بیفتد به دلیل در دسترس نبودن اطلاعات جامع و کاملی در خصوص زیر ساختها و ساختار های خدمات رسانی از قبیل آب، برق، گاز، مخابرات و صنایع حساس نظیر نیروگاه اتمی ،پالایشگاه و همچنین ساختمان های حساس از قبیل وزارتخانه ها ،دانشگاه ها ، مدارس ، بیمارستان ها ، مراکز خدمات رسان وضعیت بحران و ... از یک طرف و عدم اعمال قوانین و مقررات نظام مهندسی و عدم نظارت مستمر فنی و تخصصی بر ساخت و ساز های شهری و بلندمرتبه سازی ها و برج ها و تراکم فروشی های بی منطق و بدون در نظر گرفتن اصول اولیه معماری و شهرسازی و ایجاد برج های متراکم با معبر های کج و معوج و بسیار کم عرض در محدوده های فوق العاده گران‌قیمت شمال شهری  و وجود حفره های زیر زمینی  و قنات های خشک شده قدیمی و بافت های بسیار فشرده و فرسوده قدیمی  و بازارهایی با سازه های خشتی گلی و لوله ها و شاه لوله هایی با اتصالات و کوپلینگ های فوق العاده قدیمی و در معرض آسیب و خطرناک و همچنین معابر و پل هایی که عمر مفید بسیاری از آنان گذشته است و ... و سایر عواملی از این دست مجموعه ای گسترده از خطر آفرینان هنگام زلزله خواهند بود . زلزله ای که واقعاً تصورش در حد یک انفجار اتمی است زیرا که فرو ریختن سازه های مورد اشاره از یک طرف و انفجار های ناشی از لوله های گاز و سرکشیدن شعله های آتش مهیب در اماکن و کوچه و خیابان و به راه افتادن سیل بنیان کن ناشی از گسیختگی اتصالات شاه لوله های آب و فرو ریختن بسیاری از پل ها و معابر دسترسی برای فرار و قربانی شدن خیل آدمیان درگیر در آتش و سیلاب  وبرق گرفتگی و فرو ریختن آوار های سهمگین بر روی حتی مردمانی که درحال فرار از مهلکه اند و ... از طرف دیگر ، داستانی بسیار غم انگیز و اسف بار را در تاریخ رقم خواهد زد که تا مدت های مدید از یاد جوامع بشری نخواهد رفت و لذا اینجاست که نقش اندیشمندان علوم مهندسی بسیار بارز تر از هر قشر اجتماعی به چشم می آید و واقعاً اگر همتی در این راستا صورت نپذیرد و نهضتی همگانی و با حضور قدرتمند شهروندان در برون رفت از فاجعه ای که امکان وقوعش میتواند هر لحظه ای باشد برپا نشود ، چاره ای جز انتقال تدریجی پایتخت و ساختار های حیاتی اش باقی نخواهد ماند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.