زندگی نامه امام خمینی(س)

سالهای آخر عمر امام خمینی و حوادث ناگوار:

منسوبین امام خمینی در خاطرات خویش از حالات و روحیات سالهای آخر عمر ایشان نکاتی نقل کرده‏اند که گویی آن حضرت لحظۀ دیدار یار و لقای محبوب را نزدیک می‏دیده است. صرف نظر از حالات

عرفانی امام در این سالها، ویژگیهایی نیز در پیامها و سخنرانیها و نوع مواضع و برخوردهای سیاسی او وجود دارد که آنها را با موارد پیشین متفاوت می‏سازد. به نمونه‏هایی از آن در سطرهای آینده اشاره خواهد شد.

چند حادثه در این سالها اتفاق افتاد که اثر آن بر روح امام سنگینی می‏کرد. یکی از این حوادث، شهادت مظلومانۀ حجاج بیت‏اللّه‏ الحرام در کنار خانه خدا و در مراسم حج سال 1366 بود. امام خمینی به استناد صدها آیه صریح قرآن و سیرۀ پیامبر اکرم(ص) و بزرگان دین و روایات بیشمار ائمه معصومین(ع) سخت معتقد بود که سیاست جزئی از دین است و تفکیک دین و سیاست در سده‏های اخیر به‏وسیله استعمارگران انجام گرفته و نتایج شوم این جدایی، در عالم اسلام و در بین پیروان دیگر ادیان الهی مشهود است. حضرت امام دین اسلام را آیین هدایت بشر در تمام مراحل و ابعاد و ادوار زندگی فردی و اجتماعی می‏دانست

و از آنجا که روابط اجتماعی و سیاست جزئی تفکیک‏ناپذیر از حیات بشری است، از این رو در عقیدۀ امام خمینی اسلامی که صرفاً محدود در جنبه‏های عبادی و اخلاق فردی معرفی شود و مسلمانان را از دخالت در سرنوشت خویش و مسائل اجتماعی و سیاسی بازدارد، اسلامی تحریف‏شده و به تعبیر امام «اسلام امریکایی» است. او نهضت خویش را نیز بر مبنای اندیشۀ جدایی‏ناپذیر بودن دین از سیاست آغاز کرده و ادامه داده بود.

امام خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر تشکیل حکومت اسلامی با شیوه‏ای کاملاً متفاوت با نظامهای سیاسی معاصر که ارکان و اصول آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی ترسیم گردیده است، به احیای شعائر اجتماعی اسلام و روح سیاسی احکام اسلامی پرداخت. احیا و برگزاری مراسم نمازجمعه و مراسم نماز در اعیاد بزرگ اسلامی در سراسر کشور به‏عنوان یک آیین عبادی ـ سیاسی و طرح مسائل و مشکلات جامعه اسلامی داخل و خارج کشور در خطبه‏های نمازجمعه و اعیاد مذهبی و تغییر آهنگ و محتوای مراسم عزاداری و روضه‏خوانی نمونه‏هایی از آن است.

یکی از برجسته‏ترین آثار امام خمینی احیای حج ابراهیمی است. تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به دلیل نوع نگرش و وابستگیهای حکام بلاد اسلامی و بخصوص حکام عربستان سعودی، مراسم سالانه حج به دور از روح واقعی آن برگزار می‏شد.

مسلمانان در حالی مناسک حج را به جا می‏آوردند که از فلسفۀ تشریع این بزرگترین گردهمایی دینی سالانه در جهان غافل بودند. با آنکه بنابه نصّ آیۀ قرآن، حج کانون قیام مردم و بارزترین جلوۀ نمایش و اعلان برائت از مشرکین خوانده شده است،[1]هیچ گونه اثری از طرح مشکلات جهان اسلام و برائت از مشرکین در آن دیده نمی‏شد؛ در حالی که در همان زمان جوامع اسلامی در سخت‏ترین شرایط به سر برده و از همه طرف مورد هجوم استعمارگران و اسرائیل قرار داشتند. پس از پیروزی انقلاب، امام خمینی با صدور پیامهای سالانه در مراسم حج بر

وجوب توجه مسلمین به مسائل سیاسی جهان اسلام و برائت از مشرکین به‏عنوان رکن حج، و بازگویی وظایف حجاج در این رابطه تأکید می‏کرد. بتدریج کنگرۀ عظیم حج شکل واقعی خویش را بازمی‏یافت و همه ساله آیین برائت از مشرکین با حضور دهها هزار زائر ایرانی و شرکت مسلمانان انقلابی از کشورهای دیگر برگزار می‏شد و طی راهپیمایی باشکوهی شعارهایی دایر بر اعلان بیزاری از امریکا، شوروی و اسرائیل به‏عنوان نمونه‏های بارز شرک و کفر جهانی و دعوت مسلمانان به اتحاد سر داده می‏شد و همزمان در ایام حج، گردهماییهایی برای تبادل نظر بین مسلمین و چاره‏جویی مشکلات آنان برگزار می‏گردید. تأثیر فوق‏العادۀ این اقدامات سبب شد تا امریکا فشار خویش را بر دولت سعودی برای جلوگیری از آن افزایش دهد.

در روز جمعه، ششم ذیحجه سال1407 هجری قمری هنگامی که بیش از 150 هزار زائر در خیابانهای مکه برای شرکت در مراسم برائت از مشرکین حرکت کردند، مأمورین مخفی و علنی دولت سعودی با آمادگی قبلی و مسدود نمودن محور اصلی حرکت جمعیت ناگهان با انواع سلاحهای سرد و گرم به سرکوبی تظاهرکنندگان پرداختند. در این

واقعه غم‏انگیز حدود چهار صد نفر از حجاج ایرانی، لبنانی، فلسطینی، پاکستانی، عراقی و دیگر کشورها به شهادت رسیده و حدود پنج هزار نفر مجروح و عده‏ای بیگناه دستگیر شدند. اکثریت شهیدان و مجروحین را زنان و سالخوردگانی تشکیل می‏دادند که قادر به فرار سریع از مهلکه نبودند. آنها در نهایت مظلومیت و بی‏دفاعی به اتهام

اینکه تکبیرگویان برائت از مشرکین را اعلام می‏کردند به خاک و خون کشیده شده بودند و مهمتر از این، حرمت حرم امن الهی در روز جمعه در ایام مبارک حج، در ماه حرام شکسته شده بود. آثار خشم امام خمینی از این جسارت و اندوه عمیق ایشان از اینکه مصالح امت اسلامی و شرایط جهان اسلام مانع از اقدام عملی می‏شد، تا روزهای آخر عمر امام در کلام و پیامش آشکار بود.

سال بعد از این واقعه بنا به دلایلی که در فصل قبل گفته شد جمهوری اسلامی ایران و دولت عراق قطعنامه 598 را پذیرفتند و جنگ تحمیلی پایان یافت. ایثار رزمندگان و حماسه‏های مقاومت ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس و ناکام ساختن دشمنان انقلاب در تمامی هدفهایی که به خاطر آنها جنگ را بر ملت ایران تحمیل کرده بودند و اخراج متجاوزین از شهرها و مناطق اشغال‏شده در نبردی بسیار

نابرابر، و پایان جنگ با پیروزی سپاه اسلام، افتخار و شادمانی را در پی داشت؛ اما شرایط و فجایعی که قبل از پایان جنگ پدید آمده بود و از آن جمله قتل عام فجیع مردم حلبچه در جریان بمباران شیمیایی این شهر به‏وسیله هواپیماهای عراقی و کشتار بیگناهان در بمبارانهای وسیع مناطق مسکونی ایران و دعوت دولتهای به ظاهر اسلامی از امریکا و اروپا برای گسیل ناوگانهای دریایی به خلیج‌فارس در حمایت از صدام و
منفجر ساختن هواپیمای مسافربری ایران بر فراز خلیج فارس به‏وسیله نیروهای نظامی امریکا مسائل دردناکی بودند که قلب هر مسلمان غیرتمندی را به درد می‏آورد چه رسد به پاکباخته‏ای همچون امام خمینی که عمرش را وقف خیر و صلاح امت اسلامی و قیام برای بازیابی مجد مسلمانان کرده بود.

او از اینکه می‏دید بسیاری از دولتهای حاکم بر ممالک اسلامی علی‏رغم خواست ملتهایشان با دشمنان کینه‏توز اسلام همسو شده و به حمایت از متجاوز برخاسته‏اند، بشدت رنج می‏برد بویژه آنکه امام خمینی به وضوح عواقب زیانبار این حمایتها را می‏دید و بارها هشدار داده بود که رو در رو قرار گرفتن با نظام اسلامی و تقویت حکام بعثی نه تنها مشکلی را از جهان اسلام حل نمی‏کند بلکه در آینده‏ای نه چندان دور خودشان در شعله‏های آتشی که زیر خاکستر کرده‏اند، گرفتار خواهند شد. نمونه‏ای از این پیش‏بینی حیرت‏انگیز امام خمینی را در سخنرانی ایشان که هشت سال قبل از حمله صدام به کویت در تاریخ 26/2/1361 ایراد گردیده، نقل می‏کنیم. امام خمینی در آن روز خطاب به کشورهای عربی حامی صدام فرمود: (صحیفه امام؛ ج16‌، ص 251)

این حکومتهایی که در منطقه هستند یا خارج منطقه هستند توجه داشته باشند که آنها را دارند وادار می‏کنند که خودشان را به هلاکت بیندازند، برای خاطر امریکا یا بلوک دیگر.

ما به آنها مکرر تنبه داده‏ایم که شما آلت دست ابرقدرتها هستید... شما بدانید که اگر صدام نجات پیدا کند و قدرت به‌دست بگیرد، آدمی نیست که قدرشناسی از امثال شما بکند،‌آدمی است که جنون بزرگ‏بینی خودش را دارد، و با این جنون با شما که با او هم همراهی کردید به جنگ برمی‏خیزد.[2]

همچنین امام خمینی سال پیش از این نیز در تاریخ 11/9/1360 طی سخنانی هشدار داد:

من به همۀ حکومتهای منطقه نصیحت می‏کنم که از پشتیبانی

صدام دست بردارید و بترسید از آن روزی که خدای تبارک و تعالی بر شما غضب کند.[3]

و شگفتا که چیزی از رحلت آن مرد خدا نگذشت که اینچنین شد و همانها که ایران را جنگ‏طلب، و متجاوز را صلح‏طلب معرفی می‏کردند، خود طعمه همان متجاوز شدند. با این تفاوت که آنها برخلاف دولت و ملت ایران برای خاموش کردن فتنه به دامن کسانی پناه بردند و از کشورهایی یاری خواستند که آتش همۀ این فتنه‏ها و آن جنگهای گذشته و حال را همانها افروخته‏اند.

بی‏تفاوتی دولتهای اسلامی در قبال تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و فجایع صهیونیستها در این کشور و سرکوبی بیرحمانه مسلمانان به‏پاخاسته فلسطین در سرزمینهای اشغالی و بدتر از آن رویکرد دولتهای عربی به سمت سازش با اسرائیل و دست کشیدن از هدف آزادسازی قدس، رنجهای دیگری بود که بر قلب پیر جماران سنگینی می‏کرد. او از آغاز نهضتش برای رهایی سرزمینهای اسلامی از چنگال صهیونیستها، علیه اسرائیل و حامی اصلی‏اش امریکا فریاد کشیده بود و به همین خاطر نیز چهارده سال به خارج از کشورش تبعید شده بود و در تمام دوران پس از پیروزی انقلاب نیز از هرگونه حمایت مادی و معنوی برای این هدف دریغ نورزیده بود. اینک می‏دید در شرایطی که امواج بیداری و اسلامخواهی در میان جوانان فلسطینی و در سطح جهان اسلام وضعیت را به زیان امریکا و اسرائیل تغییر داده است، سران دولتهای اسلامی و سران سازمانهای فلسطینی خود را برای امضای سند تسلیم آماده می‏کنند. اینها مسائلی بودند که غمی جانکاه بر روح امام وارد می‏ساختند.

در پهنه مسائل داخلی نیز شرایطی که منجر به برکناری قائم مقام رهبری از سوی امام خمینی (در تاریخ 8/1/68) گردید از جمله حوادث ناگوار دیگر بود. یکی از اصول مترقی قانون اساسی جمهوری اسلامی که بر اساس نظر امام خمینی در متن قانون پیش‏بینی و تصویب شده است: تشکیل مجلس خبرگان برای تعیین رهبر و صلاحیت رهبری نظام اسلامی است. خبرگان جمعی از فقها و مجتهدین واجد

شرایط می‏باشند که در جریان انتخابات، مستقیم از سوی مردم انتخاب می‏شوند و بدین ترتیب مردم در عالیترین امرِ مربوط به سرنوشت جامعه اسلامی یعنی رهبری از طریق رأی خبرگانِ منتخبشان دخالت و نظارت دارند.

نخستین مجلس خبرگان در جلسه تیرماه 1362، آیت‏اللّه‏ منتظری را به‏عنوان قائم مقام رهبری برگزید. ایشان از شاگردان برجسته امام خمینی و از مجتهدانی بود که در دفاع از قیام 15 خرداد و حوادث پس از آن در متن مبارزه حضور فعال داشت و به این خاطر نیز حبسهای طولانی رژیم شاه را همچون آیت‏اللّه‏ طالقانی و دیگر روحانیون انقلابی پشت سر نهاده بود.

امام خمینی در آخرین نامه‏ای که خطاب به وی نوشت و منجر به پذیرش استعفا و برکناری او از قائم مقام رهبری گردید. این نکته را تصریح کرده بود که او از ابتدا با انتخاب آقای منتظری به‏عنوان رهبر آیندۀ نظام اسلامی مخالف بوده و ایشان را فاقد طاقت لازم برای پذیرش این مسئولیت سنگین و خطیر و مشکل می‏دانسته است.[4]

در این نامه تصریح شده بود که عدم موضعگیری امام خمینی در مقابل انتخاب مجلس خبرگان به این دلیل بوده که او نمی‏خواسته در محدودۀ وظایف قانونی مجلس دخالت نماید. این نکته خود از جنبۀ نوع مدیریت امام خمینی بسیار حائز اهمیت است که او به قانون نظام اسلامی و رأی مردم چنان پایبند بوده است که حتی در حساسترین مسأله نیز حاضر به اعمال نظر شخصی خود نشده است هرچند که چنین دخالتی به دلیل محبوبیت و مقبولیت او نزد مردم و مسؤلین نظام هیچ گونه مشکلی را پدید نمی‏آورد.

در ادامۀ همان نامه، امام خمینی ضمن ابراز علاقهبه ایشان تأکیده کرده بود که مصلحت او را در این می‏بیند که از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری کند و بیت خود را از افراد ناصالح و رفت و آمد مخالفین نظام پاک سازد تا مردم و نظام و حوزه از نظرات فقهی ایشان استفاده کنند.

گفتنی است که امام خمینی پس از انتخاب مجلس خبرگان در مورد قائم مقام رهبری نه تنها نظر مخالف خویش را ابراز نکرد بلکه با تمام توان به تقویت او و اصلاح نقاط ضعف پرداخت و برای کسب تجربه و آماده ساختن وی برای پذیرش مسئولیت خطیر رهبری، بسیاری از امور مهمه را به وی محول نمود ولی متأسفانه آثار همان واقعیتِ «عدم وجود طاقت لازم برای تحمل این رسالت سنگین» بتدریج ظاهر گردید و عوامل ناصالح نفوذکرده در بیت آیت‏اللّه‏ منتظری، که اعترافات تکان‏دهندۀ تلویزیونی این عوامل پرده از گذشته سوء و هدفهای شوم بعدی آنها برداشت، از این نقطۀ ضعف استفاده کردند و کار را به جایی رساندند که نه تنها به نصایح حکیمانه و مشفقانه امام خمینی عمل نشد بلکه بر ادامه همان روش گذشته پافشاری شد. امام خمینی چندین بار با نامه و دیدار حضوری در مورد لزوم پاکسازی آنها و همدلی با مسئولین دلسوز نظام نصیحت کرده و هشدار داده بود.

برای درک نکات ظریف این واقعه و تلخی اثر آن در روح امام

خمینی و در عین حال دریافت میزان پایبندی امام به مصالح امت اسلامی و نادیده گرفتن روابط عاطفی و شخصی در برابر هدفهای مهمتر، نقل عین جملۀ امام که خطاب به نمایندگان مجلس و هیأت دولت در تاریخ 21 فروردین 1368 نوشته است، ما را بی‏نیاز از هرگونه تفسیر و تحلیل می‏سازد:

شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمی‏دانید قضیه از چه قرار است. همین‌قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیه‏ها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد.[5]از طرف دیگر وظیفۀ شرعی اقتضا می‏کرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.[6]

بدین ترتیب یکی از نگرانیهای مربوط به آینده نظام اسلامی به‏دست باکفایت امام خمینی برطرف شد و این کاری دشوار بود که تنها از شخصیتی چون او ساخته بود. امام خمینی نه تنها در مورد دیگران می‏فرمود:

انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد.[7]

من بارها اعلام کرده‏ام که با هیچ کس در هر مرتبه‏ای که باشد عقد اخوت نبسته‏ام.[8]

چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است.[9]

بلکه در پیام معروفش به حوزه‏های علمیه نوشته بود:

خدا می‏داند که شخصاً برای خود ذره‏ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی از من هم سر زند مهیای مؤاخذه‏ام.[10]

چنانکه قبلاً اشاره شد، پیامها و سخنرانیهای سالهای آخر عمر امام تفاوتهایی با ادوار قبلی دارد که خود گویای دوراندیشی و حس مسئولیت او در قبال عصر بعد از خویش است. برخلاف بیانات و پیامها

در ادوار پیشین که بیشتر ناظر بر راهنمایی مردم و مسئولین نسبت به مسائل روز جامعه و موضعگیری در قبال مسائل مبتلابه داخل کشور و جهان اسلام بود، در پیامهای اخیر ایشان جمع‏بندی مسائل گذشته و حال، و ترسیم دورنمای آینده، و بیان وظایف عمومی مسلمین در قبال مسئولیتهای آتی به نحو بارزتری نمود دارد. به بیان دیگر امام خمینی احساس رفتن داشت و بر این اساس در سالهای آخر سعی او این بود که مجموعه ارزشها و آرمانها و هدفهایی را که اساس نهضت برای تحقق آنها پایه‏ریزی شده بود، یادآوری کرده و اولویتهای نظام جمهوری اسلامی و انقلاب جهانی اسلام را براساس این آرمانها و ارزشها ترسیم و بازگو نماید.

امام خمینی در این پیامها با ارائه ارزیابی خویش از دسته‏بندیهای موجود در داخل جامعه ایران و در سطح جهان اسلام و همچنین تحلیل نظامهای مسلط و حاکم بر جهان معاصر کوشیده است تا راه را برای انتخاب و تشخیص آیندگان هموار سازد و وظایف هریک از قشرها را برای شرایطی که او دیگر در میان آنها نیست، باز گوید.

امام خمینی چندین سال قبل از رحلت خویش در تاریخ 26 بهمن 1361 وصیتنامه سیاسی ـ الهی مفصل خود را بر همین مبنا و با همین انگیزه نوشته است. این وصیتنامه که تاکنون به زبانهای مختلف ترجمه و چاپ شده است،[11]پیام جاوید امام و حاوی اصول اندیشه و آرمانهای امام و راهنمای همیشگی پیروان او خواهد بود. نوشتن چنین‌وصیتنامه‏ای با چنان سطح و ابعاد، خود کاری است کم‏سابقه در بین فقهای شیعه و مراجع تقلید و گویای آگاهی عمیق امام از نیازهای جاری و آتی جوامع اسلامی و احساس مسئولیت او در این رابطه است.

پیامهای اخیر امام خمینی درحقیقت شرح و تفسیر او بر ارزشهای دفاع‏شده در وصیتنامه ایشان و مسائل سیاسی مطرح شده در آن است. از جمله ویژگیهای پیامهای اخیر، تأکید امام بر ضرورت توجه مسلمین به دو نوعِ برداشت متقابل از اسلام است. او به استناد شواهد تاریخی

بیشمار معتقد بود که اسلام و دیگر ادیان الهی از قرون اوّلیه تا زمان حال همواره به دو صورت کاملاً متضاد عرضه شده‏اند: در یک سوی، دین و اسلامی تحریف‏شده است که در خدمت ستم‏پیشگان و استعمارگران حاکم، و به‏وسیلۀ روحانی‏نمایان دروغین ابداع و ارائه شده است؛ و در سوی دیگر دین و اسلام حقیقی و ناباست که با نثار خون مجاهدان و تلاش بی‏وقفۀ عالمان متعهد دینی در طول تاریخ از گزند پیرایه و خرافات و تحریفها مصون مانده است. یکی از رموز موفقیت امام خمینی در به حرکت درآوردن و به قیام واداشتن جامعه اسلامی، بیان همان تقابلِ دائمی و ویژگیهای هر یک از آن دو بوده است.

امام خمینی معتقد بود که بی‏توجهی و عدم بازشناسی این واقعیت تاریخی، منشأ رخنۀ استعمار در ممالک اسلامی، و دور شدن مسلمین از دوران تمدن و فرهنگ پرآوازه خویش، و در نهایت گرفتار آمدن در وضعیت کنونی است که می‏بینیم متأسفانه دولتهای اسلامی که روزگاری اسلاف آنان شعارشان «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه»[12]وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّٰهُ لِلْکٰافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً[13]بود، امروز حتی برای ادامه حیات و حفظ موجودیت مرزهای خویش نیز دست گدایی و نیاز به‏سوی دشمنان اسلام و کفار و مشرکین دراز کرده‏اند.

امام خمینی دو نوع برداشت متفاوت از اسلام در عصر حاضر را به «اسلام ناب» و «اسلام امریکایی» تعبیر می‏کرد. او معتقد بود اسلامی که در آن احکام مسلّم قرآن و سنّت پیامبر اکرم(ص) در باب مسئولیتهای اجتماعی نادیده گرفته شوند و اسلامی که در آن ابواب جهاد و امر به معروف و نهی از منکر وعدالت اسلامی و احکام مربوط به روابط اجتماعی و اقتصادی در جامعه اسلامی متروک شوند و مسلمانان از دخالت در سیاست و سرنوشت خویش بازداشته شوند و دین در مجموعه‏ای از اذکار و عبادات فردی، آن هم بدون توجه به فلسفه و روح حقیقی آنها خلاصه شود، چنین اسلامی ساخته و پرداخته امریکا و وابستگان به اوست.

حضرت امام برای این تحلیل خویش دلایل تاریخی و شواهد گویایی از وضع موجود در ممالک اسلامی داشت. او بر این باور بود که استعمار نوین برآیند تلاش استعمارگران گذشته است. آنها در تلاش گذشته خود برای تغییر دین مردمِ مسلمان به‏وسیله اعزام میسیونها و مبلّغین مسیحی با شکست مواجه گردیدند و از آن زمان تاکنون سعی خویش را معطوف به خنثی کردن احکام مترقی اسلام و بی‏خاصیت کردن دین از درون نموده‏اند. نتیجه آن نیز کاملاً مشهود است؛ امروز در اکثریت ممالک اسلامی نظام قانونگذاری و مجموعۀ قوانین موضوعه و روشهای قضایی و سیستم حکومتی و قوانین سیاسی و اجتماعی‏شان وام گرفته از قوانین و روشهای ضد دینی غرب است، که در اساس و ماهیت خود انطباقی با قوانین منبعث از وحی ندارد. اسلام امریکایی است که اجازه می‏دهد فرهنگ غربی و مفاسد و هرزگیهای آن در عمق جوامع اسلامی رخنه کند و حرث و نسل مسلمین را تهدید نماید. اسلام امریکایی است که در پناه آن حکومتهای وابسته به بیگانگان سر کار می‏آیند و به نام اسلام رو در روی مسلمانان واقعی قرار گرفته و در همان حال با اسرائیل و امریکا، دشمنان اسلام، طرح تسلیم و دوستی می‏ریزند.

امام خمینی در پیامهای اخیر خویش با وضوح بیشتری بر این

حقیقت پافشاری داشت که تنها راه نجات بشریت از بن‏بستهای کنونی بازگشت به عصر دین و دین‏باوری است و یگانه راه رهایی ممالک اسلامی از وضعیت اسفبار کنونی بازگشت آنان به اسلام ناب و هویت مستقل اسلامی خویش است.

1 .جعل اللّه‏ الکعبة البیت الحرام قیاماً للنّاس(مائده / 97) ؛و اذان من اللّه‏ و رسوله الى النّاس یوم الحج الاکبر انّ اللّه‏ برى‏ءٌ من المشرکین(توبه / 3).
2 .صحیفه امام؛ ج 16، ص 251ـ252.
3 .همان؛ ج 15، ص 404.
4 .همان؛ ج 21، ص 333ـ335‌.
5 . شرح غمها و خون‏دلهاى امام خمینى در این ماجرا و اسناد و نامه‏هاى ردّ و بدل شده را در کتابرنجنامه؛ به قلم فرزند امام خمینى؛ حجت‏الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى و همچنین کتابخاطرات سیاسى؛ آیت‏اللّه‏ محمدى رى‏شهرى ببینید.
6 .صحیفه امام؛ ج 21، ص 350.
7 .همان؛ ص 285.
8 .همان؛ ص 326.
9 .همان‏جا.
10 .همان؛ ص 282.
11 . مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى تاکنون این وصیتنامه را تحت نامآخرین پیام، همراه با توضیحات و فهرستها به بیش از ده زبان (از آن جمله: عربى، اردو، انگلیسى، فرانسه، آلمانى، روسى، ترکى آذرى و...) چاپ و منتشر نموده است. ضمناً متن فارسى آن نیز با دسته‏بندى موضوعى مطالب آن، در کتابى تحت نامنگرشى موضوعى بر وصیتنامه سیاسى ـ الهى امام خمینى(س)؛ همراه با تصویر نسخه خطى کامل آن چاپ شده است.
12 . اسلام بالا مى‏رود و برترى مى‏یابد و چیزى بر آن برترى نخواهد یافت.
13 . خداوند هیچ راهى براى (سلطۀ) کافرین بر مؤمنین قرار نداده است (نساء / 141).