زندگی نامه امام خمینی(س)

امام خمینی در سنگر مبارزه و قیام:

روحیه مبارزه و جهاد در راه خدا ریشه در بینش اعتقادی و تربیت و محیط خانوادگی و شرایط سیاسی و اجتماعی طول دوران زندگی آن حضرت داشته است. مبارزات ایشان از نوجوانی آغاز، و سیر تکاملی آن به موازات تکامل ابعاد روحی و علمی ایشان از یک سو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران و جوامع اسلامی از سوی دیگر در اشکال مختلف ادامه یافته است و در سالهای 1340 و 41 ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی فرصتی پدید آورد تا ایشان در رهبریت قیام

روحانیت ایفای نقش کند و بدین ترتیب قیام سراسری روحانیت و ملت ایران در 15 خرداد سال 1342 با دو ویژگی برجسته یعنی رهبری واحد امام خمینی و اسلامی بودن انگیزه‏ها، شعارها و هدفهای قیام، سرآغازی شد بر فصل نوین مبارزات ملت ایران که بعدها تحت نام «انقلاب اسلامی» در جهان شناخته و معرفی شد.

امام خمینی در شرایطی دیده به جهان گشود که ایران یکی از سخت‏ترین ادوار تاریخ خویش را تجربه می‏کرد. نهضت مشروطیت با دسیسه‏ها و مخالفتهای عمال انگلیس در دربار قاجار و همچنین اختلافات داخلی و خیانت جمعی از روشنفکران غربزده به بیراهه رفته بود. روحانیت علی‏رغم پیشتازی در آغاز این نهضت با انواع حیله‏ها از صحنه کنار گذاشته شد. بار دیگر حکومت استبدادی برقرار گردید. ماهیت عشیره‏ای پادشاهی قاجار و ضعف و بی‏کفایتی سران آن، موجبات نابسامانی شدید اقتصادی و اجتماعی ایران را فراهم ساخته و دست خوانین و اشرار را در سلب امنیت مردم باز گذارده بود. در چنین شرایطی روحانیت در شهرها و مناطق ایران تنها پناهگاه و ملجأ مردم بود و چنانکه پیش از این گفتیم امام خمینی در اوان کودکی شهادت پدر بزرگوار خویش را در مسیر دفاع از حقوق حقه خود و مردم دیارش در مواجهۀ با خوانین و عمال حکومت وقت شاهد بوده است. اساساً خاندان حضرت امام با هجرت و جهاد الفتی دیرینه داشته است.

امام خمینی خاطرۀ خویش از جنگ بین‏الملل اوّل را در حالی که نوجوانی دوازده ساله بوده چنین یاد می‏کند:

من هر دو جنگ بین‏المللی را یادم هست... من کوچک بودم لکن مدرسه می‏رفتم، و سربازهای شوروی را در همان مرکزی که ما داشتیم؛ در خمین، من آنجا آنها را می‏دیدم، و مورد تاخت و تاز ما واقع شدیم در جنگ بین‏المللی اول.[1]

حضرت امام در جایی دیگر با یادآوری اسامی برخی از خوانین و اشرار ستمگر که در پناه حکومت مرکزی به غارت اموال و نوامیس مردم می‏پرداختند، می‏فرماید:

من از بچگی در جنگ بودم... ما مورد هجوم «زَلَّقی»ها بودیم. مورد هجوم «رجبعلی»ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم. و من در عین حالی که تقریباً اوایل شاید بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما، و اینها می‏خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا می‏رفتیم سنگرها را سرکشی می‏کردیم.[2]

و در جای دیگر می‏فرماید:

ما در همان محلی که بودیم، یعنی خمین که بودیم سنگربندی می‏کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازۀ بچگی‏ام. بچه شانزده، هفده ساله. ما‌تفنگ دستمان بود.زادگاه امام خمینی در شهرستان خمین

تعلم تفنگ هم می‏کردیم... ما سنگر می‏رفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می‏کردند و می‏خواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود... یک دفعه هم آمدند یک محله‏ای از خمین را گرفتند. و مردم با آنها معارضه کردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم.[3]

کودتای رضاخان در سوم اسفند 1299 شمسی که بنا بر گواهی اسناد و مدارک تاریخی و غیرقابل خدشه به‏وسیله انگلیسها حمایت و سازماندهی شده بود هرچند که به سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حدودی حکومت ملوک الطوایفی خوانین و اشرار پراکنده را محدود ساخت اما در عوض آنچنان دیکتاتوری پدید آورد که در سایه آن هزار فامیل بر سرنوشت ملت مظلوم ایران حاکم شدند و دودمان پهلوی عهده‏دار نقش سابق خوانین و اشرار گردید.

رضا خان (نفر چهارم)

رضاخان در طول دوران بیست ساله سلطنت خویش بر نیمی از اراضی حاصلخیز ایران چنگ انداخت و اسناد مالکیت را رسماً به نام خویش صادر کرد و تشکیلاتی به مراتب گسترده‏تر از وزارتخانه‏های بزرگ برای حفظ و نگهداری املاک اختصاصی سلطنتی دایر نمود و در این راه تا بدانجا پیش رفت که برای حلّ مشکل قانونی انتقال اسناد اراضی، حتی اراضی موقوفه، دهها لایحه و مصوبه قانونی از مجالس

فرمایشی زمان خود گرفت. ماجرای املاک و جواهرات سلطنتی و تملک شرکتها و مراکز تجاری و صنعتی رضاخان بخش عمده‏ای از زندگینامه‏های وی که توسط موافقین و منتقدینش نوشته شده است را به خود اختصاص داده است. اصول سیاست داخلی رضاخان بر سه اصل «حکومت خشن نظامی و پلیسی»، «مبارزه همه‏جانبه با مذهب و روحانیت» و «غربزدگی» پایه‏ریزی شده بود و در تمام دوران سلطنتش استمرار داشت.

در چنین شرایطی روحانیت ایران که پس از وقایع نهضت مشروطیت در تنگنای هجوم بی‏وقفه دولتهای وقت و عمّال انگلیسی از یک سو و دشمنیهای غرب‏زدگانِ روشنفکرمآب از سوی دیگر قرار داشت، برای دفاع از اسلام و حفظ موجودیت خویش به تکاپو افتاد.

آیت‏اللّه‏ العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری به دعوت علمای وقت قم از اراک به این شهر هجرت کرد و اندکی پس از آن امام خمینی که با بهره‏گیری از استعداد فوق‏العاده خویش دروس مقدماتی و سطوح حوزۀ علمیه را در خمین و اراک با سرعت طی کرده بود، به قم هجرت کرد و عملاً در تحکیم موقعیت حوزۀ نو تأسیس قم مشارکتی فعال داشت. زمان چندانی نگذشت که آن حضرت در عداد فضلای برجستۀ این حوزه در عرفان و فلسفه و فقه و اصول شناخته شد.

چنانکه اشاره کردیم در این ایام حفظ کیان روحانیت و مرجعیت مبرم‏ترین نیازی بود که می‏بایست اهداف و سیاستهای روحانیت‏ستیز رضاخان و سپس پسرش را ناکام سازد. از این رو حضرت امام علی‏رغم اختلاف نظری که در پاره‏ای موارد با آیت‏اللّه‏ العظمی حائری و در مراحل بعدی آیت‏اللّه‏ العظمی بروجردی در زمینه چگونگی رویارویی حوزه‏های علمیه و مراجع تقلید با شرایط پیش‏آمده و نقش روحانیت در این رابطه داشت، همواره به‏عنوان یکی از مدافعان سرسخت اقتدار مرجعیت در طول دوران زعامت هردو بزرگوار در خدمت آنان بود.

امام خمینی علاقۀ خاصی به پیگیری مسائل سیاسی و اجتماعی داشت. رضاخان پس از محکم کردن پایه‏های سلطنت خویش در همان

سالهای نخست برنامه‏های وسیعی را در جهت زدودن آثار فرهنگ اسلامی در جامعه ایران به معرض اجرا گذاشت. علاوه بر اِعمال انواع فشارها بر روحانیون، طی دستورالعملهای رسمی، مجالس روضه و خطابه‏های مذهبی را تعطیل کرد، تدریس امور دینی و قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع و زمزمه‏های کشف حجاب بانوان مسلمان ایرانی را آغاز کرد. قبل از آنکه رضاخان عملاً و در سطحی گسترده هدفهای خود را علنی سازد، روحانیت متعهد ایران نخستین قشری بود که با آگاهی از اهداف پشت پرده به مخالفت و اعتراض برخاست. علمای متعهد اصفهان به رهبری آیت‏اللّه‏ حاج آقا نوراللّه‏ اصفهانی در سال 1306 هجری شمسی دست به هجرت اعتراض‏آمیز به قم و تحصّن در این شهر زدند. این حرکت از سوی علمای دیگر شهرها نیز همراهی شد. هجرت و تحصّن 105 روزۀ علما در قم (21 شهریور تا 4 دیماه 1306 ه‌. ش) به عقب‏نشینی ظاهری رضاخان انجامید و نخست‏وزیر وقت (مخبرالسلطنه) متعهد به اجرای شرایط متحصنین گردید. با شهادت رهبر قیام در دیماه 1306 به دست عمّال رضاخان، تحصّن عملاً پایان یافت.

این ماجرا فرصتی بود برای طلبه‏ای جوان، با استعداد و دارای روحی سلحشور به نام روح‏اللّه‏ خمینی تا با حضور در متن جریان از نزدیک با مسائل مبارزه و چگونگی ستیز روحانیت و رضاخان آشنا شود. از سوی دیگر چند ماه پیش از این، در نوروز سال 1306 هجری شمسی ماجرای درگیری رویاروی آیت‏اللّه‏ بافقی با رضاخان در قم و محاصره این شهر به‏وسیله نیروهای نظامی و مضروب شدن این عالم مجاهد به‏وسیله شاه و تبعید او به شهر ری به وقوع پیوست. این حادثه و ماجراهای مشابه و جریاناتی که در مجالس قانونگذاری این ایام می‏گذشت بویژه مبارزات روحانی نامدار و مجاهد آیت‏اللّه‏ سید حسن مدرس تأثیر خود را بر روح حساس و پرشور امام برجای می‏نهاد.

هنگامی که رضاخان برای از هم پاشیدن حوزه علمیۀ قم فرمان برگزاری امتحانات دولتی برای روحانیون را صادر کرد، امام خمینی با

افشای اهداف پشت‏پرده به مخالفت با آن برخاست و به برخی از علمای صاحب‏نام قم که ساده‏اندیشانه این اقدام را گامی اصلاحی ارزیابی می‏کردند هشدار داد. متأسفانه در این ایام روحانیت ایران در پی تبلیغات وسیع رسانه‏های دولتی و شرایط پیش آمده و اختلافات و سرخوردگیهایِ بعد از نهضت مشروطیت دچار انزواگرایی شده بود به گونه‏ای که حتی تدریس و تدرّس رشته‏هایی همچون عرفان و فلسفه که در نهایت به روشنگری ضمیرها و بحث از مسائل و مصایب روز منتهی می‏شد، نیز از سوی کج‏اندیشان و راحت‏طلبان مقدس‏مآب، مهجور و مطرود معرفی شد. شرایط به گونه‏ای شد که امام خمینی برای تعطیل کردن درس فلسفه و عرفان و اخلاق خویش تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر از تغییر مکان درس و تدریس در خفا گردید. محصول این تلاشها پرورش شخصیتهایی همچون علامه شهید آیت‏اللّه‏ مطهری بود.

بر اثر مقاومت علما و مردم ایران، رضاخان با همۀ توانی که به کار گرفت در هدم کامل اسلام و کشف حجاب و ممنوعیت مراسم دینی تا حدود زیادی با شکست مواجه شد و در بسیاری از این موارد ناگزیر از عقب‏نشینی گردید.

پس از رحلت آیت‏اللّه‏ العظمی حائری (10 بهمن 1315 هـ. ش) حوزه علمیه قم را خطر انحلال تهدید می‏کرد. علمای متعهد به چاره‏جویی برخاستند. مدت هشت سال سرپرستی حوزۀ علمیه قم را آیات عظام: سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمدتقی خوانساری بر عهده گرفتند. در این فاصله و بخصوص پس از سقوط رضاخان، شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت‏اللّه‏ العظمی بروجردی شخصیت علمی برجسته‏ای بود که می‏توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حائری و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیت‏اللّه‏ حائری و از جمله امام خمینی به سرعت تعقیب شد. شخص امام در دعوت از آیت‏اللّه‏ بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه مجدانه تلاش کرد. امام خمینی که با دقت شرایط سیاسی جامعه و وضعیت حوزه‏ها را

زیر نظر داشت و اطلاعات خویش را از طریق مطالعه مستمر کتب تاریخ معاصر و مجلات و روزنامه‏های وقت و رفت و آمد به تهران[4]و درک محضر بزرگانی همچون آیت‏اللّه‏ مدرس تکمیل می‏کرد دریافته بود که تنها نقطه امید به رهایی و نجات از شرایط ذلت‏باری که پس از شکست مشروطیت و بخصوص پس از روی کار آوردن رضاخان پدید آمده است، بیداری حوزه‏های علمیه و پیش از آن تضمین حیات حوزه‏ها و ارتباط معنوی مردم با روحانیت می‏باشد. در زمان هجرت آیت‏اللّه‏ بروجردی به قم، امام خمینی که خود از مجتهدین و مدرسین بنام حوزۀ قم بود برای تحکیم موقعیت زعامت و مرجعیت آیت‏اللّه‏ بروجردی کوشش فراوان کرد و به گفتۀ شاگردان امام برای همین منظور نیز در جلسات درس اصول مرحوم آیت‏اللّه‏ بروجردی شرکت می‏کرد.

امام خمینی در تعقیب هدفهای ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساسی ساختار حوزۀ علمیه را با همکاری آیت‏اللّه‏ مرتضی حائری تهیه و به آیت‏اللّه‏ بروجردی(ره) پیشنهاد داد. این طرح از سوی شاگردان امام و طلاب روشن‏ضمیر حوزه مورد استقبال و حمایت قرار گرفت.

در شرایطی که می‏رفت این پیشنهاد جامۀ عمل بپوشد و حوزۀ علمیه به‏عنوان تشکیلاتی علمی و فراگیر ایفای نقش کند، خنّاسان و مقدس‏مآبهایی که اجرای این طرح را بر‌هم‌زننده زندگی آرام و منزوی روزمرۀ خود می‏دیدند به تکاپو افتادند. مخالفت و کارشکنی بدان پایه رسید که آیت‏اللّه‏ بروجردی برخلاف نظر اوّلیه و تمایل قلبی از انجام آن منصرف شد. آیت‏اللّه‏زادۀ حائری در پی این واقعه متأثر شده و برای مدتی به مشهد هجرت کرد. ولی امام خمینی علی‏رغم دشواری شرایط و دلتنگی شدید از این واقعه و حوادث مشابه دیگر همچنان چشم امید به بیداری و حرکتهای آتی حوزۀ علمیه داشت.

هشت سال پیش از این (در شهریور 1320) کشور ایران در جریان جنگ جهانی دوم به اشغال قوای متجاوز متفقین درآمد. دیکتاتوری که بیست سال با صرف هزینه‏های هنگفت ارتش را تجهیز کرده بود تا به

کمک آن نفس را در سینه‏های مردم حبس کند، در مقابل تاخت و تاز اشغالگران، دست تسلیم را بالا برد و بنا به اعتراف پسرش محمدرضا سربازانش پس از شلیک گلوله‏های مشقی و پیش از آنکه با متجاوزین روبه‏رو شوند از مناطق مختلف درگیری فرار کردند.[5]رضاشاه با همه ادعاهایش ذلیلانه از تخت سلطنت به زیر کشیده شد و از کشور اخراج گردید. داستان به ظاهر متناقض ِ اندوه عمیق ملی از اشغال کشور و خرسندی وصف‏ناپذیر عمومی مردم از سقوط دیکتاتوری که وقتی عزل شد، دارایی منقول او که به بهای فقر مردم و سالها چپاول منابع ملی به دست آمده بود، بیش از 680 میلیون ریال (در آن زمان!) می‏رسید[6]، عبرتهای زیادی در خود نهفته دارد.

فرمان سلطنت از سفارت انگلیس و با چراغ سبز یکی دیگر از دول عضو جبهه متفقین یعنی روسها به نام محمدرضا پهلوی صادر گردید. فصلی مشحون از رنج و گرفتاری به درازای 37 سال فروش استقلال و عزت کشور آغاز شد. دو سال اوّل سلطنت متزلزل شاه فرصتی برای نفس کشیدن بود. احزاب و اشخاص به بیان هدفها و مرامهای خود پرداختند. جمعی تکیه بر ناسیونالیسم را که اتفاقاً با شعارهای شاهِ جوان نیز همخوانی داشت، پیشه کردند و جمعی نیز به نفوذ در تشکیلات دولت و انتخابات پارلمانی دل بستند. عالمان مجاهدی همچون مدرس که وجودشان در این شرایط می‏توانست عمود استواری برای خیمه قیام ملت باشد سالها پیش از این به دست عمال رضاخان به شهادت رسیده بودند. کمونیستها و احزاب سیاسی وابسته نیز مواضع خویش را براساس دستورالعملهای حزبی ارسالی از مسکو و امثال آن تطبیق می‏دادند.

حوزه‏های علمیه نیز در این ایام ـ چنانکه قبلاً اشاره شد ـ بر اثر حملات رضاخان و مشی مصلحت‏گرایانه به کنج انزوا خزیده و از ورود جدی به میدان مسئولیتهای اجتماعی ناتوان بود. البته در همین شرایط بودند سلحشوران مجاهدی همچون نواب صفوی و یارانش که با ایدۀ تشکیل حکومت اسلامی، راه مبارزه قهرآمیز و مسلحانه را برای شرایط

دشوار آتی مطالعه و ارزیابی می‏کردند.

امام خمینی در وصف غربت مبارزین در سالهای اختناق رضاخانی ـ و در همان ایام ـ چنین سروده بود:

«از جور رضاشاه کجا داد کنیم

زین دیو، بَرِ که ناله بنیاد کنیم

آن دم که نَفَس بُود، ره ناله ببست

اکنون‏نفسی‏نیست‏که فریادکنیم»[7]

امام خمینی اینک فرصت را مغتنم شمرد و با تدوین و انتشار کتابکشف‏اسرار(‌1322ه‌.‌ش‌.) فجایع سلطنت بیست ساله پهلوی را افشا کرد و با دفاع از اسلام و روحانیت به پاسخگویی به شبهات و هجمه‏های منحرفین پرداخت و در همین کتاب ایدۀ حکومت اسلامی و ضرورت قیام برای تشکیل آن را مطرح ساخت. سال بعد (اردیبهشت 1323 ه‌.‌ش‌.) نخستین بیانیه سیاسی امام خمینی که در آن آشکارا علمای اسلام و جامعه اسلامی را به قیام عمومی فرا‌خوانده بود، صادر کرد. لحن و محتوای بیانیه و مخاطب آن به روشنی گواهی می‏دهد که حضرت امام در آن شرایط اسفبار حوزه‏ها انتظار قیامی زودهنگام را نداشته است بلکه انگیزه انتشار آن، به صدا درآوردن زنگ خطرها و‌بیدارباش برای طلاب جوان بوده است.[8]همچنان که انتظار می‏رفت، حضرت امام در دعوت به قیام پاسخی مناسب دریافت نکرد اما نور امید را در ضمیر طلابی که گرد وجود امام حلقه زده و جلسات درس او را محفل انس و حقیقت یافته بودند می‏تاباند. شخصیت وموضع سیاسی امام خمینی بعد از تلاشهای اخیر آشکارتر شده بود. بدین‏ترتیب بتدریج حلقه‏ای از یاران همفکر در جمع شاگردان امام شکل می‏گرفت. اغلب اینها کسانی بودند که بعدها در جریان قیام ‌15خرداد فداکاری کردند و در سالهای اختناق پس از آن از تلاش بازنایستادند و آنان که از حبسها و شکنجه‏ها جان سالم به‌در‌بردند، پس از

پیروزی انقلاب اسلامی در سخت‏ترین شرایط، نقش خویش را در مصادر کلیدی نظام نوپای اسلامی ایفا کردند. اندیشۀ اصلاح حوزۀ علمیه نیز در همین حلقه حمایت می‏شد اما به دلایلی که قبلاً اشاره کردیم در آن شرایط امکان تحقق نیافت. بنا به اسناد و خاطرات موجود، حضرت امام در تمام دوران زعامت آیت‏اللّه‏ بروجردی(ره) سعی خویش را در بعد حوزوی صرف نظر از تحقیق و درس و بحث در رشته‏های مختلف، مصروف حمایت از اقتدار مرجعیت و حوزه‏های علمیه از یک سو و انتقال اطلاعات سیاسی و اجتماعی و ارزیابیهای خویش از مسائل روز و هشدارهای به‌موقع در مورد هدفهای رژیم شاه و جلوگیری از نفوذ عناصر کج‏فهم و راحت‏طلب نموده است. و در همین حال ارتباط خویش را با عناصر سیاسی موجّه در تهران و شخصیتهایی نظیر آیت‏اللّه‏ کاشانی ادامه می‏داد و از طرق مختلف از جمله پیگیری مستمرِ مذاکرات مجلس شورای ملی و نشریات معتبرِ وقت، تحولات جاری را به دقت زیر نظر داشت.

هنگامی که زمزمۀ تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی و مطلق‏العنان کردن شاه در سال 1328 هـ. ش‌. مطرح گردید،

شایعه کردند که آیت‏اللّه‏ العظمی بروجردی با این تغییرات موافق بوده و مشورتهایی با مقامات دولتی داشته است. امام خمینی از این شایعه برآشفتند و ضمن هشدار در جلسات حضوری، به همراه چند تن از مراجع و علمای وقت طی نامه‏ای سرگشاده به آیت‏اللّه‏ بروجردی خواستار بیان حقیقت شدند. متعاقب آن، آیت‏اللّه‏ بروجردی طی بیانیه‏ای توافق در این مورد را تکذیب کردند. همزمان با این واقعه آیت‏اللّه‏ کاشانی نیز از تبعیدگاه خود در لبنان طی بیانیه‏ای بر لزوم مقاومت در برابر تصمیم جدید شاه تأکید کرد.

در جریان انتخابات دورۀ شانزدهم مجلس، آیت‏اللّه‏ کاشانی از سوی مردم تهران انتخاب گردید. همکاری و ائتلاف جناح روحانی مجاهد آیت‏اللّه‏ کاشانی با جبهه ملی کفه را به نفع طرفداران نهضت ملی شدن صنعت نفت و به زیان شاه سنگین کرد. فداییان اسلام که از حمایتهای آیت‏اللّه‏ کاشانی بهره‏مند بودند، طی چند عملیات کم‏سابقه ضربه‏های کاری بر دولتهای دست‏نشانده شاه وارد ساختند. دکتر مصدق رهبردکتر محمد مصدق و آیت‏اللّه‏ ابوالقاسم کاشانی

جبهه ملی با بهره‏مندی از همین حمایتها به صدارت رسید. قیام سی تیر 1331 در تهران شکل گرفت. ایران آرزوی دیرینۀ خود یعنی پیروزی ملی شدن صنعت نفت را شادمانی می‏کرد، اما دیری نپایید که ناسازگاری در جبهۀ ائتلاف رخ نمود و اختلافات بین فداییان اسلام و آیت‏اللّه‏ کاشانی و رهبران جبهه ملی تا مرز رویارویی توسعه یافت. مرحوم کاشانی بر مخالفت خویش با پرداخت غرامت به انگلیس در مقابل ملی‌کردن صنعت نفت اصرار می‏ورزید و معتقد بود که انگلیس به خاطر پنجاه سال غارت نفت ایران باید غرامت بپردازد نه ایران. او در مورد هرگونه مصالحه و مذاکره در این رابطه به دکتر مصدق هشدار جدی و تهدیدآمیز داده بود.

از سوی دیگر آیت‏اللّه‏ کاشانی با جایگزینی امریکا و شرکتهای امریکایی به جای انگلیس در صنعت نفت و دیگر پهنه‏های اقتصادی کشور شدیداً مخالف بود در حالی که بسیاری از کسانی که ارکان قدرت را در دولت دکتر مصدق اشغال کرده بودند به این نظریه تمایل آشکار نشان می‏دادند.

خطرات مشارکت عناصر غیرمذهبی در نهضت و اعتماد به حزب توده نیز از جمله موارد اختلاف بود. به موازات افزایش اختیارات نخست‏وزیر و نفوذ عناصر یادشده در دولت ملی، تبلیغات حساب‏شدۀ ضد دینی نیز افزایش یافت. خیانتهای حزب توده به اوج رسید و جناح مذهبی نهضت منزوی گردید. امریکا از این فرصت کمال استفاده را برد و با کودتای 28 مرداد 1332 سلطنت بلامنازع شاه را تضمین و مخالفین را ساقط کرد.

آنچه که از مجموعه پیامها و سخنرانیهای بعدی امام خمینی در رابطه با ماجرای نهضت ملی استنباط می‏شود این است که آن حضرت از ابتدا بر ناپایداری ائتلافِ پیش آمده واقف بود. نهضت ملی در اهداف ضد استعماری‏اش پیروزیهای چشمگیری به دست آورده بود اما ملی کردن صنعت نفت ماهیتاً دارای محدودیتهای فصلی و زمانی بود و به تنهایی نمی‏توانست استمرار نهضت را در درازمدت تضمین نماید.

جناح ملی‏گرای نهضت، اعتقادی به شعارها و هدفهای جناح مذهبی که از ناحیه توده‏های مردم حمایت می‏شد نداشت. فقدان رهبری واحد، نفوذ عناصر ناصالح و نبود اهداف مشترک سیاسی و فرهنگی که بتواند در درازمدت حمایت عمومی مردم مسلمان ایران را تضمین نماید از جمله موانعی بودند که قطع نظر از تحرکات امریکا و فشارهای خارجی، ادامه مسیر نهضت را ناممکن می‏ساختند. نهضت ملی نفت در مقیاسی کوچکتر برگردانی از شرایط سیاسی و اجتماعی نهضت مشروطیت و نقاط ضعف و قوت آن بود و به همان سرنوشت نیز دچار گردید. حتی در جناح مذهبی نیز وحدت نظر و حمایت عمومی وجود نداشت. فعالیت فداییان اسلام و همچنین تلاشهای آیت‏اللّه‏ کاشانی به دلایلی نه تنها مورد حمایت آیت‏اللّه‏ العظمی بروجردی، مرجع مقتدر آن روز، واقع نمی‏شد بلکه اختلافات فاحشی نیز در بین بود.

در چنین شرایطی حمایتهای آشکار شخصیتهایی نظیر آیت‏اللّه‏العظمی خوانساری در قم و حمایتهای ضمنی کسانی همچون امام خمینی نیز نمی‏توانست تغییری در روند اوضاع داشته باشد.

به هرحال قبل از آنکه شیرینی نهضت ملی نفت در ذائقه مردم ایران بنشیند تلخی اثر اختلافات و حوادث ناگوار بعدی و سرانجام کودتای 28 مرداد در کامها ریخته شد. فداییان اسلام دست از مبارزه نکشیدند ولی دو سال بعد (25/8/1334) در ماجرای ترور ناموفق حسین علاء نخست‏وزیر وقت که عازم سفر برای امضای پیمان بغداد (سنتو) بود دستگیر و رهبران آن در دیماه سال 1334 پس از محاکمه در دادگاههای سرّی نظامی شاه به جوخه اعدام سپرده شدند.

تلاشهای امام خمینی و دیگر علما در جلوگیری از اعدام آنان به نتیجه نرسید. این حوادث ناگوار بر روح حساس امام خمینی تأثیر می‏نهاد و در عین حال تجربه‏ای گرانقدر برای مراحل بعدی مبارزه بود.

شاه و دربار او بعد از کودتا در شرایطی متفاوت با دورۀ قبل به طور کامل در اختیار امریکا قرار گرفتند و دولت انگلیس جای خود را به

سید مجتبی نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام

امریکا داد. تشکیل ساواک در سال 1336 و قلع و قمع شدید مخالفین و تشدید حکومت اختناق به منظور فراهم نمودن شرایط اجتماعی برای اصلاحات امریکایی به سرعت پیگیری شد. شرکتهای امریکایی در دهۀ سی و چهل برای به دست گرفتن موقعیت قبلی استعمار انگلیس به‏سوی خلیج فارس سرازیر شده بودند. جنگ سرد و رقابت شدید امریکا و شوروی نیز بر حساسیتهای منطقه استراتژیک خلیج فارس افزوده بود. کاخ سفید به منابع نفتی ایران و منطقه چشم دوخته بود و شاه را برای قبول ژاندارمی خلیج‏فارس و حفاظت منافع غرب در این

منطقه از هر جهت بر دیگر رژیمهای موجود منطقه رجحان می‏داد. امریکا در برقراری پیوند با شاه و حمایت از رژیم او هدف دیگری را نیز تعقیب می‏کرد. رویارویی کشورهای اسلامی با اسرائیل غاصب به‏عنوان امری اجتناب‏ناپذیر پیش‏بینی می‏شد. ماهیت وابسته دودمان پهلوی و شخصیت روحی شاه زمینه‏ای مساعد برای ایجاد شکاف در جهان اسلام ارزیابی می‏شد. نفت در این ماجرا نیز نقش اساسی می‏یافت. بحران انرژی در صورت وقوع نبرد میان کشورهای نفت‏خیز اسلامی با اسرائیل نگرانی غربیها را برمی‏انگیخت. توسعه اکتشاف و بهره‏برداری نفت ایران و ثبات رژیم شاه تضمینی برای کاهش بحران در چنین شرایطی بود.

بافت اجتماعی و اقتصاد سنتی کشاورزی ایران مانعی عمده برای اصلاحات امریکا در ایران به حساب می‏آمدند. ایران در آن شرایط برای جذب درآمدهای نفتی در آینده که عمدتاً می‏بایست صرف خرید تجهیزات نظامی و مصرف کالاهای امریکایی شود، آمادگی لازم را نداشت.

سیل لوایح و طرحهای پیشنهادی برای تغییر شرایط ایران به مجلسین سنا و شورا سرازیر شد. به موجب اعترافات بعدی و صریح سران رژیم و همچنین اسناد و مدارک جاسوسخانۀ امریکا در ایران، طراحی محتوای بسیاری از این لوایح در امریکا و یا سفارت این کشور در ایران صورت می‏گرفت.

طرح اصلاحات ارضی، گامی آزمایشی برای زمینه‏سازی تصویب اصول انقلاب سفید شاه بود. اوّلین گام، حساب‏شده انتخاب شده بود. اصلاحات ارضی با تبلیغات فراوان و شعارهایی همچون مبارزه با خوانین و فئودالها، تقسیم اراضی بین زارعین محروم و افزایش تولید مطرح گردید.

مخالفت با هدفهای پشت پردۀ اصلاحات ارضی، حمایت از زمینداران بزرگ تلقی، و سرکوب می‏شد. تحرکات تازۀ امریکا و رژیم شاه در سال 1340 همزمان با وقوع دو حادثه ناگوار بود. دهم فروردین1340 آیت‏اللّه‏ العظمی بروجردی رحلت کرد. خدمات ارزنده و شخصیت علمی ایشان بار دیگر مرجعیت را به‏عنوان مهمترین پناهگاه مذهبی مردم در صحنه حیات اجتماعی ایران مطرح ساخته و این موقعیت فی نفسه مانعی عمده بر سر راه هدفهای رژیم شاه بود. فقدان ایشان ضایعه‏ای جبران‏ناپذیر به حساب می‏آمد. در اسفند همین سال نیز روحانی مبارز آیت‏اللّه‏ کاشانی که روزگاری نامش لرزه بر اندام شاه می‏انداخت، دار فانی را وداع گفت. امام خمینی بعد از رحلت آیت‏اللّه‏ بروجردی علی‏رغم استقبال حوزۀ علمیه و مردم، همچون ادوار گذشتۀ زندگی خویش کوچکترین قدمی برای مرجعیت خود برنداشت و حتی در مقابل پیشنهادات و اقدامات دوستان خویش در این مسیر سرسختانه مقاومت می‏کرد و این در حالی بود که تحریر فتاوای امام خمینی بر تمام ابواب کتابعروة‏الوثقیپنج سال قبل از رحلت آیت‏اللّه‏ بروجردی پایان یافته بود و در همین سالها نیز حاشیه امام خمینی بر کتابوسیلة‏النجاةـ به‏عنوان رسالۀ عملیه ـ نگارش یافته بود.نگاه زهدگرایانه امام خمینی به دنیا و بی‏ارزشی مقامات اعتباری دنیایی را می‏توان از‌بحثهای عمیق اخلاقی و عرفانی که در آثار ایشان نظیرشرح چهل‏حدیث،سرالصلوةوآداب نمازعنوان گردیده، دریافت، که سالها پیش از این تاریخ نوشته شده بود. پس از رحلت آیت‏اللّه‏ بروجردی و تجزیه

جان اف کندی (رئیس جمهور امریکا) و محمدرضا پهلوی

مرجعیت عظمی، رژیم شاه شتاب بیشتری به اصلاحات مورد نظر امریکا داد و همزمان کوشید تا امر مرجعیت را به خارج از ایران منتقل نماید.

اما رژیم در محاسباتش اشتباه کرده بود. لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی کـه به موجب آن شـرط «مسلمان بـودن، سوگند بـه قرآن کریـم و مرد بودن انتخاب کنندگان و کاندیداها» تغییر می‏یافت، در 14 مهر 1341 ه‌. ش. بـه تصویب کابینـه اسداللّه‏ علم رسیـد. آزادی انتخابات زنان پوششـی برای مخفی نگه داشتـن هدفهای دیگر بـود. حذف و تغییر دو شرط نخسـت دقیقاً به منظور قانونی کردن حضور عناصر بهایی در مصادر امـور کشور انتخاب شـده بود. چنانکه قبلاً نیـز اشاره شد پشتیبانـی شاه از رژیم صهیونیستی در توسعه مناسبات ایران و اسرائیل شرط حمایتهای امریکا از شاه بود. نفوذ پیروان مسلک استعماری بهاییت در قـوای سه‏گانه ایـران این شرط را تحقـق می‏بخشید. امام خمینی به همراه علمای بزرگ قم و تهران به محض انتشار خبر تصویب لایحۀ مزبور پس از تبادل نظر دست به اعتراضات همه‏جانبه زدند.

نقش حضرت امام در روشن ساختن اهداف واقعی رژیم شاه و گوشزد کردن رسالت خطیر علما و حوزه‏های علمیه در این شرایط بسیار مؤثر و کارساز بود. تلگرافها و نامه‏های سرگشادۀ اعتراض‏آمیز علما به شاه و اسداللّه‏ علم موجی از حمایت را در اقشار مختلف مردم برانگیخت. لحن تلگرافهای امام خمینی به شاه و نخست‏وزیر تند و هشداردهنده بود. در یکی از این تلگرافها آمده بود:

اینجانب مجدداً به شما نصیحت می‏کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون‌اساسی گردن نهید، و از عواقب وخیمۀ تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید؛ و بدون موجب، مملکت را به خطر نیندازید؛ والّا علمای اسلام دربارۀ شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد.[9]

امام خمینی و آیت‏اللّه‏ گلپایگانی

رژیم شاه ابتدا دست به تهدید و تبلیغات علیه روحانیت زد. اسداللّه‏ علم در نطق رادیویی خود گفت: «دولت از برنامه اصلاحی که در دست اجرا دارد عقب‏نشینی نمی‏کند»! با وجود این، دامنه قیام رو به فزونی نهاد. در تهران، قم و برخی شهرهای دیگر بازارها تعطیل و مردم در مساجد به حمایت از حرکت علما گرد آمدند. یک ماه و نیم پس از آغاز ماجرا، دولت یک گام عقب نشست و با ارسال پاسخ مکتوب شاه و

نخست‏وزیر درصدد دلجویی علما و توجیه آنها برآمد. رژیم شاه با شناختی که از شخصیت و انعطاف‏ناپذیری امام خمینی داشت، از ارسال پاسخ برای ایشان عمداً خودداری کرد. برخی از علمای حوزۀ علمیه موضع دولت را قانع‏کننده تشخیص داده وخواستار پایان دادن به قیام بودند؛ اما امام خمینی سرسختانه مخالفت کرد. حضرت امام معتقد بود که دولت می‏بایست رسماً لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را لغو کند و خبر آن را انتشار دهد. ایشان در بیانیه‏ای که در پاسخ به سؤال اصناف و بازاریان قم صادر کرد صریحاً هدفهای رژیم را از این مصوبه که نفوذ دادن عناصر بهایی و جاسوسان اسرائیلی در تشکیلات دولت ایران بود، افشا کرد و با صراحت اعلام داشت:

ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی‏کند. و اگر کسی سکوت کند، در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.[10]

در همین بیانیه، امام خمینی به نمایندگان مجلسین سنا و شورا نسبت به تصویب لایحۀ پیشنهادی دولت هشدار داد و نوشت:

ملت مسلمان و علمای اسلام زنده و پاینده هستند، و هر دست خیانتکاری که به اساس اسلام و نوامیس مسلمین دراز شود قطع می‏کنند.[11]

سرانجام رژیم شاه تن به شکست داد و رسماً در 7 آذر 1341 هیأت دولت،مصوبه قبلی را لغو کرد و خبر آن را به علما و مراجع تهران و قم اطلاع داد. امام خمینی در نشست با علمای قم مجدداً بر مواضع خویش پای فشرد و لغو مصوبه در پشت درهای بسته را کافی ندانست و اعلام کرد تا زمانی که لغو آن در رسانه‏ها پخش نشود، قیام ادامه خواهد داشت. فردای آن روز خبر لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در روزنامه‏های دولتی منعکس شد و مردم نخستین پیروزی بزرگ خویش را پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت جشن گرفتند.

امام خمینی در روزهای شادمانی ملت طی سخنانی فرمود:

شکست ظاهری مهم نیست؛ آنچه مهم است، شکست روحی است... کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد؛ شکست مال کسی است که آمالش دنیا باشد... خدا شکست نمی‏خورد:وَلاٰ تَهِنُوا وَلاٰ تَحْزَنُوا... در این دو ماه که این پیشامد کرد، ما نتوانستیم‌درست کار کنیم؛ شبهایی شد که من دو ساعت خواب کردم... باز اگر دیدیم شیطانی از خارج متوجه مملکت ما شد، ما همین هستیم و دولت همان... نصیحت از واجبات است... از شاه گرفته تا این آقایان، تا آخر مملکت، همه را باید علما نصیحت کنند.[12]

بدین ترتیب ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی تجربه‏ای پیروز و گرانقدر برای ملت ایران بود بویژه از آن جهت که طی آن ویژگیهای شخصیتی را شناختند که از هر جهت برای رهبری امت اسلام شایسته بود. با وجود شکست شاه در ماجرای انجمنها، فشار امریکا برای انجام اصلاحاتِ مورد نظر ادامه یافت. شاه در دیماه 1341 هجری شمسی اصول ششگانه اصلاحات خویش را برشمرد و خواستار رفراندوم شد. در همین زمان احزاب ملی‏گرا با شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» چراغ سبز نشان دادند. کمونیستها نیز با این تحلیل که اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالکتیکی نظام فئودالی به نظام صنعتی و سرمایه‏داری را تسریع می‏کند، با موضع رادیو مسکو هماهنگ شده و اصول انقلاب

سفید را مترقی خواندند؛ چنانکه همینها قیام 15 خرداد را حرکتی ارتجاعی و در حمایت از فئودالها لقب دادند.[13]

امام خمینی بار دیگر مراجع و علمای قم را به نشست و چاره‏جویی و قیامی دوباره فراخواند. قیام برای کسانی که زعامت را تنها از دریچۀ رتق و فتق آرام امور دینی مردم و نه از زاویه مسئولیت در قبال مسائل و مصایب جامعه اسلامی می‏نگریستند چندان خوشایند نبود. با آنکه هدفهای پشت پردۀ رژیم از اصلاحات و رفراندوم برای شخص امام آشکار، و رویارویی غیرقابل اجتناب بود، اما در این نشست تصمیم جمعی بر این شد که با شاه مذاکره و انگیزۀ او را جویا شوند. پیغامهای طرفین به‏وسیله اعزام نمایندگانی برای مذاکره در چند مرحله ردّ و بدل شد. شاه در ملاقات با آیت‏اللّه‏ کمالوند تهدید کرده بود که اصلاحات به هر قیمتی ولو با خونریزی انجام خواهد شد.[14]

در نشست بعدی علمای قم، حضرت امام خواستار تحریم رسمی رفراندوم شاه بود ولی محافظه‏کارانِ حاضر در جلسه، مبارزه در چنین شرایطی را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بی‏ثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمینی قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صریحاً اعلام و شرکت در آن را تحریم کنند. حضرت امام بیانیه‏ای کوبنده در دوم بهمن 1341 صادر کرد.[15]متعاقب آن بازار تهران تعطیل شد و مأمورین پلیس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانۀ رفراندوم تحمیلی، ابعاد مخالفت مردم فزونی گرفت. شاه ناگزیر برای کاهش دامنۀ مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گردید. امام خمینی از قبل با پیشنهاد استقبال مقامات روحانی از شاه بشدت مخالفت نمود، و حتی خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم کرد. تأثیر این تحریم چنان بود که نه تنها روحانیون و مردم قم بلکه تولیت آستانۀ مقدسه حضرت معصومه در این شهر ـ که مهمترین منصب حکومتی تلقی می‏شد ـ نیز به استقبال شاه نرفت و همین امر سبب عزل او گردید. شاه در سخنرانی خود در جمع تعدادی از کارگزاران رژیم و عواملی که به همراه او از تهران به قم آورده بودند، خشم خود را با

رکیک‏ترین عبارات علیه روحانیت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد رفراندوم غیرقانونی در شرایطی که بجز کارگزاران رژیم کسی دیگر در آن شرکت نداشت، برگزار شد. رسانه‏های رژیم با پخش مکرر تلگرافهای تبریکِ مقامات امریکا و دول اروپایی سعی داشتند تا رسوایی عدم مشارکت مردم در رفراندوم را مخفی نگاه دارند. امام خمینی با سخنرانیها و بیانیه‏های خویش همچنان به افشاگری دست می‏زد. از آن جمله اعلامیه‏ای بسیار تند و در عین حال مستدلّ تنظیم نمود که به اعلامیه 9 امضایی معروف و منتشر گردید[16]و در آن ضمن برشماری اقدامات خلاف قانون اساسی شاه و دولت دست‏نشانده وی، سقوط کشاورزی و استقلال کشور و ترویج فساد و فحشا به‏عنوان نتایج قطعی اصلاحات شاهانه پیش‏بینی شده بود.

با پیشنهاد امام خمینی عید باستانی نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد. در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به انقلاب سیاه تعبیر و همسویی شاه با اهداف امریکا و اسرائیل

افشا شده بود. در این بیانیه امام خمینی اعلام کرده بود:

من چاره در این می‏بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود؛ و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید.

بارالها! من تکلیف فعلی خود را ادا کردم؛الّلهُمَّ قَد بَلَّغتُ. و اگر‌زنده ماندم تکلیف بعدی خود را به خواست خداوند ادا خواهم کرد.[17]

درک اهمیت اینگونه اظهارات تنها برای کسانی میسر است که زندانهای مخوف و فضای آکنده از اختناق آن روزهای ایران را دیده باشند که کمترین انتقادی با شکنجه و حبس و تبعید همراه بود.

از سوی دیگر، شاه در مورد آمادگی جامعه ایران برای انجام اصلاحات امریکا به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود و نام اصلاحات را انقلاب سفید نهاده بود. مخالفت علما برای وی بسیار گران می‏آمد. تبلیغات وسیعی علیه روحانیت و امام خمینی آغاز شد. شاه تصمیم به سرکوبی قیام داشت. روز دوم فروردین 1342 که مصادف با شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) بود مأمورین مسلح رژیم با لباس مبدل اجتماع طلاب علوم دینی در مدرسه فیضیه را بر هم زدند و متعاقب آن نیروهای پلیس با سلاح گرم، وحشیانه به مدرسه فیضیه یورش بردند و به کشتار و جرح طلاب پرداختند. همزمان مدرسه دینی طالبیه تبریز نیز مورد هجوم مأمورین دولتی قرار گرفت. در پی این حوادث، منزل امام خمینی در قم هر روز شاهد حضور گروههای زیادی از نیروهای انقلابی و مردم خشمگینی بود که برای ابراز همدردی و حمایت علما و دیدن آثار جنایت رژیم به قم می‏آمدند.

امام خمینی در اجتماع مردم، با شجاعت از شخص شاه به‏عنوان عامل اصلی جنایات و هم‏پیمان با اسرائیل یاد می‏کرد و مردم را به قیام فرا می‏خواند. او در سخنرانی خود در روز 12 فروردین 1342 شدیداً از سکوت علمای قم و نجف و دیگر بلاد اسلامی در مقابل جنایات تازۀ رژیم انتقاد کرد و فرمود: امروز سکوتْ همراهی با دستگاه جبار است.[18]

حضرت امام روز بعد (13 فروردین 42) اعلامیه معروف خود را تحت عنوان «شاه‏دوستی یعنی غارتگری» منتشر ساخت. در این اعلامیه که یکی از تندترین بیانیه‏های سیاسی امام خمینی است، رژیم شاه به محاکمه کشیده شده و در پایان آن تأکید شده بود که در این شرایط تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (ولو بلغ ما بلغ). در همین اعلامیه است که امام خمینی خطاب به شاه و عمّالش می‏نویسد:

من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‏های مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد.[19]

امام خمینی راه خویش را آگاهانه انتخاب کرده بود. در پشت سر کوله‏باری از تجربیات تلخ و شیرین سیاسی و مبارزاتی داشت و در پیش رو حوادثی سهمگین و مسیری پرمخاطره می‏دید. اما او نه از گذشته و نه از آینده فرمان نمی‏گرفت، او به تکلیف شرعی می‏اندیشید و شعارش

«عمل به وظیفه، ولو بلغ ما بلغ» بود. در منطق امام معنای «شکست و پیروزی» غیر آن چیزی است که در عرف سیاستمداران حرفه‏ای تعریف می‏شود. برخلاف بسیاری از مبارزینِ بنام و رهبران و مشاهیر سیاسی جهان که نخست ـ به هر دلیل وانگیزه‏ای ـ وارد میدان مبارزه می‏شوند و آنگاه به خویشتن و نقش خود توجه کرده و شخصیتشان در چنین کشاکشی شکل می‏گیرد. امام می‏فرمود:

خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را می‏بازد، خود را گم می‏کند.[20]

امام خمینی زمانی در نقش رهبری انقلاب اسلامی در سال 1342 ظاهر شد که سالها پیش از آن، مراحل مختلف تهذیب نفس و جهاداکبر و کسب فضایل معنوی و معارف حقیقی را در سطوح عالیه گذرانده بود. او خودسازی و جهاد درونی را مقدم بر مبارزه بیرونی می‏دانست، و حتی می‏فرمود فراگیری علوم مختلف و علم توحید نیز اگر توأم با تهذیب نفس نباشد حجابی بیش نیست و ره به حقیقت نخواهد برد. جملات تند امام در بیانیۀ 13 فروردین 42 و مشابه آن که در آثار امام خمینی فراوانند، ژست سیاسی برای بیرون کردن حریف از صحنه نبود. بیان واقعیتی برخاسته از عمق وجود شخصیتی بود که عالم را محضر‌خدا می‏دانست. او نه با شاه و نه با صدام و کارتر و ریگان و دیگر کسانی که در طول دوران مبارزه‏اش به رویارویی آنان برخاسته بود، کینه و دشمنی شخصی نداشت. امام خمینی به اصلاح جامعهانسانی و نجات بشر از سلطۀ اصحاب شیطان و بازگشت بشریت به هویت فطری خویش که الهی و رحمانی است می‏اندیشید و مبارزه را از این زاویه می‏نگریست. او پیش از آنکه دیگران را دعوت کند، خود به این مبانی معتقد و عامل بود. راز موفقیتهای امام خمینی را باید در مجاهدۀ طولانی او با نفس و نیل به معرفت شهودی حقیقت جستجو کرد. فهم انگیزه و اهداف مبارزات سیاسی امام خمینی بدون نظر کردن به مراحل تکامل شخصیت روحی و معنوی و علمی وی ممکن نیست.

جهان، عناصر برجستۀ مبارز و انقلابی بسیاری به خود دیده است اما آنچه که کار امام را برجسته می‏کند و انقلاب او را از سایر انقلابها جدا و به نهضت انبیا پیوند می‏دهد آن است که شخصیتی دست به کار انقلاب اسلامی در قرن بیستم زد که به گفته تمام کسانی که با وی محشور بوده‏اند از بدو تکلیف تا روزهای آغاز قیام و از آن زمان تا روز کوچ و رحلت حتی یک شب نماز شب و نیایش شبانه‏اش ترک نشد تا چه رسد به واجبات و فرایض دینی. او همان مردی است که وقتی در روزهای پایانی اقامتش در نوفل لوشاتوی پاریس صدها خبرنگار و فیلمبردار از سراسر جهان برای ضبط آخرین مصاحبه در فرانسه گرد آمده بودند، دقایقی پس از آغاز گفتگو به محض رسیدن وقت نماز مصاحبه را نیمه کاره رها کرد.

راز تأثیر شگفت پیام و کلام امام در روان مخاطبینش که تا مرز جانبازی پیش می‏رفت را باید در همین اصالت اندیشه، صلابت رأی و صداقت بی‏شائبه‏اش با مردم جستجو کرد.

از برجسته‏ترین ویژگیهای نهضت امام خمینی اعلام خط مشی

مشخص در مبارزه، اتخاذ مواضع روشن و عدول نکردن از آنها و قاطعیت در پیگیریهای هدفهاست که دوست و دشمن بر آن اعتراف دارند. بررسی بیانیه‏ها و مواضع سیاسی امام خمینی در تمام دوران مبارزۀ او با شاه و امریکا و مقایسۀ آن با مواضع شخصیتهای روحانی و سیاسی و احزاب و گروهها به روشنی تفاوت میزان پایبندی امام به هدفها و عزم او بر ادامۀ نهضت را با دیگران نمایان می‏سازد. اسناد و مدارک تاریخی گواهی می‏دهند که چگونه در آغاز قیام در سالهای 1340 ـ 42 گروهها و افرادی از رجال بزرگ دینی و سیاسی وارد میدان‌مبارزه شدند و حتی در پاره‏ای موارد تندترین موضعگیریها را داشتند اما به محض برخورد با نخستین هجوم رژیم شاه عقب‏نشینی کردند و برخی از آنها انزوا و سکوتی طولانی را پیشه ساختند که تا روزهای اوج گرفتن دوبارۀ نهضت در سال 1357 و پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و عده‏ای نیز به سرعت از مواضع رهبری قیام فاصله گرفتند و به جای مبارزه با سیاستهای مداخله‏جویانه و استعماری امریکا در ایران و مخالفت با اساس نظام سلطنت و رژیم شاه به‏عنوان عامل تسلط بیگانه، به مسائل فرعی و شعارهایی همچون «انتخابات آزاد» و «اجرای قانون اساسی سلطنتی» روی آوردند. بر آگاهان به مسائل تاریخ معاصر ایران پوشیده نیست که در فضای آن روز جامعه ایران دم زدن از چنین شعارهایی جز منحرف ساختن مسیر قیام مردم از مبارزه با عوامل اصلی، ثمر دیگری نداشت و به همین سبب نیز ساواک شاه به تقویت چنین جریاناتی می‏پرداخت. در این میان امام خمینی و یاران معتقد به راه او بودند که در تمام دوران مبارزه هیچ‏گاه از مواضع اولیه خود عدول نکردند و علی‏رغم دشواریها و فراز و نشیبهای فراوانی که هر یک می‏توانست توجیهی برای تغییر موضع و روی کردن به سکوت و سازش باشد، بر همان هدفهایی پای فشردند و جانفشانی کردند که در آغاز قیام خویش اعلام کرده بودند. چنین پایداری و استقامتی جز با ایمان به مبانی و حقایقی برتر از اقتضای شرایط سیاسی و اجتماعی روز ممکن نیست.نماز جماعت امام خمینی، نوفل لوشاتو پاریس، 1357 هـ .ش

سال 1342 با تحریم مراسم عید نوروز آغاز و با خون مظلومین فیضیه خونرنگ شد. شاه بر انجام اصلاحات مورد نظر امریکا اصرار می‏ورزید و امام خمینی بر آگاه کردن مردم و قیام آنان در برابر دخالتهای امریکا و خیانتهای شاه پافشاری داشت. در چهارده فروردین 1342 آیت‏اللّه‏ العظمی حکیم از نجف طی تلگرافهایی به علما و مراجع ایران خواستار آن شد که همگی به طور دسته‏جمعی به نجف هجرت کنند. این پیشنهاد برای حفظ جان علما و کیان حوزه‏ها مطرح شده بود. رژیم شاه با دست زدن به اقداماتی خشم خود را از جانبداری علمای نجف و کربلا و آیت‏اللّه‏ حکیم در حمایت از قیام علمای ایران ابراز نمود. رژیم شاه برای ایجاد رعب و جلوگیری از پاسخگویی علما به تلگراف آیت‏اللّه‏ حکیم، نیروهای نظامی را به قم گسیل داشت و همزمان هیأتی را برای ابلاغ پیام تهدیدآمیز شاه به منزل مراجع تقلید فرستاد. امام خمینی از پذیرش این هیأت امتناع ورزید. چندی بعد امام خمینی در سخنرانی خود (12/2/42) با اشاره به همین قضیه و با یاد کردن از شاه به‏عنوان «مردک»! فرمود :

مردک می‏فرستد رئیس شهربانی را، رئیس این حکومت خبیث را، می‏فرستد منزل آقایان. من راهشان ندادم. ای کاش راه

داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد کرده بودم! می‏فرستند منزل آقایان که اگر نَفَستان در فلان قضیه درآید، فرموده‏اند اعلیحضرت فرموده‏اند: اگر نفس شما درآید، می‏فرستیم منزلهایتان را خراب می‏کنیم، خودتان را هم می‏کشیم، نوامیستان را هَتْک می‏کنیم.[21]

حضرت امام بدون اعتنا به این تهدیدها، پاسخ تلگراف آیت‏اللّه‏‌العظمی حکیم را ارسال نموده و در آن تأکید کرده بود که هجرت دسته‏جمعی علما و خالی کردن حوزۀ علمیۀ قم به مصلحت نیست. امام خمینی در قسمتی از این تلگراف نوشته بود:

ما تکلیف الهی خود را ان شاءاللّه‏ ادا خواهیم کرد؛ و به إحدی الْحُسْنَیَیْن نایل خواهیم شد: یا قطع دست خائنین از حریم اسلام و قرآن کریم؛ و یا جوار رحمت حق جلّ و علا :إِنِّی لاَ أَرَی المَوتَ إِلاَّسَعَادةً ولاَ الحَیوةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلاَّ بَرَماً.[22]

امام خمینی در پیامی (به تاریخ 12/2/1342) به مناسبت چهلم فاجعه فیضیه بر همراهی علما و ملت ایران در رویارویی سران ممالک اسلامی و دول عربی با اسرائیل غاصب تأکید ورزید و پیمانهای شاه و اسرائیل را محکوم کرد[23]و بدین ترتیب از آغاز قیام خویش نشان داد

که نهضت اسلامی در ایران از مصالح امت اسلامی جدا نیست و قیام او نهضتی اصلاح‏طلبانه در کل جهان اسلام است و محدود به مرزهای جغرافیایی ایران نیست. حضرت امام در نامه‏ای خطاب به علما نوشت:

خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیک است. پیمان با اسرائیل در مقابل دول اسلامی یا بسته شده یا می‏شود... با سکوت و کناره‏گیری همه چیز را از دست خواهیم داد. اسلام به ما حق دارد، پیغمبر اسلام حق دارد. باید در این زمان که زحمات جانفرسای آن سرور در معرض زوال است، علمای اسلام و وابستگان به دیانت مقدسه، دِینْ خود را ادا نمایند. من مصمم هستم که از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم.[24]

1 .صحیفه امام؛ ج 12، ص 374.
2 .همان؛ ج 11، ص 12ـ13.
3 .همان؛ ص 259.
4 . امام خمینى در سخنرانیهاى خویش اشاره دارند که بعضى از جلسات مجلس شوراى ملى در عصر رضاخان را از نزدیک دیده و جریان چگونگى جبهه‏بندیهاى سیاسى آن روز و مخالفتهاى مجاهد بزرگ آیت‏اللّه‏ مدرس با رضاخان را در صحن مجلس مشاهده کرده است.
5 . ن.ک.به: پهلوى، محمدرضا؛مأموریت براى وطنم؛ چ 3، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، 1350، ص 89‌‌88.
6 . ن.ک.به:کوثر... شرح وقایع انقلاب اسلامى؛ ج 3، ص 69.
7 .دیوان امام؛ چ 43، ص 317.
8 . بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم. قال‏اللّه‏ تعالى:قُلْ اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنىٰ وَ فُرادىٰ.خداى تعالى در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهاى سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظه‏هایى است که خداى عالم از میانۀ تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قیام براى خداست که ابراهیم خلیل‏الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه‏هاى گوناگون عالم طبیعت رهانده. خلیل آسا درِ علم الیقین زن نداى «لااُحبّ الآفلین» زن  قیام للّه‏ است که موسى کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صَعْق و صَحْو کشاند. قیام براى خداست که خاتم‏النبیین ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ را یک‏تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقامقابَ قوسیْن أوأدنىرساند. خودخواهى و ترک قیام براى خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همۀ جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهاى اسلامى را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام براى منافع شخصى است که روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه کرده. قیام براى نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طورى از هم متفرق و جدا کرده که طعمۀ مشتى شهوت‏پرست پشت میزنشین شدند. قیام براى شخص است که یک نفر مازندرانى بیسواد را بر یک گروه چندین میلیونى چیره مى‏کند که حَرْث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام براى نفع شخصى است که الآن هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام براى نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتى کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام براى خود است که موقوفات مدارس و محافل دینى را به رایگان تسلیم مشتى هرزه‏گرد بیشرف کرده و نَفَس از هیچ کس درنمى‏آید. قیام براى نفس است که چادر عفت رااز سر زنهاى عفیف مسلمان برداشت و الآن هم این امر خلاف دین وقانون درمملکت جارى است و کسى بر علیه آن سخنى نمى‏گوید. قیام براى نفعهاى شخصى است که روزنامه‏ها که کالاى پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه‏ها را که از مغز خشک رضاخان بیشرف تراوش کرده، تعقیب مى‏کنند و در میان توده پخش مى‏کنند. قیام براى خود است که مجال به بعضى از این وکلاى قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هرچه مى‏خواهد بگوید و کسى نفس نکشد. هان اى روحانیین اسلامى! اى علماى ربانى! اى دانشمندان دیندار! اى‏گویندگان آیین دوست! اى دینداران خداخواه! اى خداخواهان حق‏پرست! اى حق‏پرستان شرافتمند! اى شرافتمندان وطنخواه! اى وطنخواهان با ناموس!موعظت خداى جهان رابخوانید و یگانه راه اصلاحى را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفعهاى شخصى کرده تا به همۀ سعادتهاى دو جهان نایل شوید و با زندگانى شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید.اِنّ للّه‏ فى‏ایّام دهرکم نفحاتٌ ألا فتعرّضوا لها؛ امروز روزى است که نسیم روحانى الهى وزیدن گرفته و براى قیام اصلاحى بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فرداست که مشتى هرزه‏گرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطلۀ خود کنند.امروز شماها در پیشگاه خداى عالم چه عذرى دارید؟ همه دیدید کتابهاى یک نفر تبریزى بى‏سروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب ـ روحى له الفداء ـ آنهمه جسارتها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذرى در محکمۀ خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگى است که شماها را فراگرفته؟ اى آقاى محترم که این صفحات را جمع‏آورى نمودید و به‌نظر علماى بلاد و گویندگان رساندید! خوب است یک کتابى هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همۀ آنان را در مقاصد اسلامى همراه کرده از همه امضا مى‏گرفتید که اگر در یک گوشۀ مملکت به دین جسارتى مى‏شد، همه یکدل و جهت از تمام کشور قیام مى‏کردند. خوب است دیندارى را دست کم از بهاییان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دیه زندگى کند، از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئى تعدى به او شود براى او قیام کنند. شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره‏سران بى‏دین از جاى برخاستند و در هر گوشه زمزمۀ بى‏دینى را آغاز کردند و به همین‌زودى بر شما تفرقه‏زده‏ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سخت‏تر شود.وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللّه‏ِ وَ رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکْهُ الْمَوتُ فَقَد وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى‏اللّه‏ِ.11 شهر جمادى‏الاولى 1363سید روح‏اللّه‏ خمینى (صحیفه امام؛ ج 1، ص 21 ـ 23)
9 .صحیفه امام؛ ج 1، ص 90.
10 .همان؛ ص 110.
11 .همان؛ ص 111.
12 .همان؛ ص 119ـ121.
13 . رادیو مسکو شب 16 خرداد، قیام ملى و اسلامى 15 خرداد را چنین مورد ارزیابى قرار داد:عناصر ارتجاعى ایران که از اصلاحات این کشور مخصوصاً اصلاحات ارضى ناراضى هستند و افزایش حقوق اجتماعى و توسعۀ آزادى زنان ایران را باب میل خود نمى‏بینند، امروز در تهران، قم و مشهد تظاهرات خیابانى برپا کردند. آشوب که به‏وسیلۀ عده‏اى ایجاد شده، به قصد ضدیت با اصلاحاتى بود که از طرف حکومت ایران در دست اجراست و یا برنامه‏هاى آنها در دست تهیه است. رهبران و محرکین اصلى آن برخى از رهبران مذهبى بودند و عناصر ارتجاعى، بازار را به آتش کشیدند، چند مغازه را مورد حمله قرار داده و غارت کردند، اتومبیلها و اتوبوسها را در هم شکستند و به چند ادارۀ دولتى نیز حمله‏ور شدند. روزنامهایزو وستیا، ارگان دولت شوروى در 17 خرداد 1342 (‌7ژوئن) نوشت:... در تهران و مشهد و قم و رى به تحریک عده‏اى از روحانیون مرتجع مسلمان آشوب و بلوایى برپا شد. آشوب‏طلبان براى مبارزه علیه اصلاحات ارضى دولت از ایام سوگوارى مرسومى... استفاده نموده و عده‏اى از جوانان متعصب عقب‏افتاده چند مغازه را ویران، و چند اتومبیل را واژگون کردند. و مجلۀعصر جدیدمنتشره در شوروى نیز نوشت:خمینى و دستیارانش مؤمنین را بر علیه دولت بر انگیخته، حقوق متساوى زنان را بهانه کردند و در اثر تبلیغات آنان، اشخاصى که از تعصب کور شده‏اند به خیابان ریختند و به آشوب و بلوا دست زدند!. به نقل از:بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى؛ ج 1، ص 515.
14 .همان؛ ص 223.
15 .صحیفه امام؛ ج 1، ص 135ـ137.
16 . در ذیل این اعلامیه امضاى اسامى زیر به چشم مى‏خورد: مرتضى حسینى لنگرودى، احمد حسینى الزنجانى، محمدحسین طباطبایى، محمد موسوى یزدى، محمدرضا موسوى گلپایگانى، سیدکاظم شریعتمدارى، روح اللّه‏ موسوى خمینى، هاشم آملى، مرتضى حائرى. متن کامل اعلامیه همراه با توضیح چگونگى توافق علما بر امضاى آن در کتاببررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى؛ ج1‌، ص 294ـ302 درج شده است. متن اعلامیه در صحیفه امام ج 1، ص 145 درج شده است.
17 .صحیفه امام؛ ج 1، ص 154.
18 .همان؛ ص 213.
19 .همان؛ ص 179.
20 .جهاد اکبر؛ ص 11 ـ 12.
21 .صحیفه امام؛ ج 1، ص 213ـ214.
22 .همان؛ ص 183.
23 .همان؛ ص 196ـ198‌.
24 .همان؛ ص 186ـ187.