مثلاً معاویه می گفت من خازنی از خازنان خدا هستم. یعنی در حقیقت اگر خدا گفت منع کن؛ منع می کنم. اگر خدا گفت بده؛ می دهم. اگر جایی ندادم؛ خدا گفته است و ندادن من جبری است! این اندیشه در بعد از معاویه، دوباره پررنگ تر شد؛ چون آن ها فسقه بودند و کارهای فسق انجام می دادند. وقتی کسی از آن ها انتقاد می کرد، می گفتند ارتباطی به ما ندارد، خدا این گونه خواسته است! این جریان به مرور،به صورت پررنگ تری در آمده است و آن اینکه اساساً معاویه و بعد برخی دیگر از بنی امیه مانند یزید بن عبدالملک(یزید بن عبدالملک بن مروان؛ نهمین خلیفه اموی است که از سال 101 هجری تا سال 105 هجری خلافت کرد)، یک عده را جمع کردند تا شهادت بدهند به اینکه اصلاً خلیفه با آتش جهنم نمی سوزد! معاویه تعبیری دارد که می گوید خداوند خلفا را به خلافت کرامت بخشید و آن ها را از آتش جهنم نجات داد و بهشت را بر آن ها واجب کرد! وقتی یزید عبدبن الملک بر سر کار آمد، پنجاه تن از فقهای محل را جمع کرد تا شهادت بدهند به اینکه خلیفه به جهنم نمی رود.

سید حسن خمینی ،در اولین جلسه از تدریس کتاب طلب و اراده حضرت امام(س) ،گفت : «بحث جبر قبل از اسلام به شدت در میان اعراب طرفدار داشت »

به گزارش جماران ،این استاد حوزه و دانشگاه با بیان این که طلب و اراده به طور معمول، در دل مباحث علم اصول مطرح می شود، اما در واقع گستره ی بحث،ارتباط چندانی به علم اصول ندارد و بیشتر یک بحث کلامی ـ فلسفی است،اظهار داشت :« محور بحثمان را کتاب «طلب و اراده» امام قرار می دهیم. البته شاید در برخی حوزه ها،توسعه بحثمان بیشتر از مباحث حضرت امام باشد؛ کما اینکه لازم است یک مقدمه نسبتاً طولانی درباره تاریخچه جبرگرایی مطرح کنیم که معمولاً اصولیون آن را مطرح نمی کنند.»

وی افزود :«مناسبت اصولی این بحث معلوم است. در مباحث علم اصول، این بحث مطرح می شود که آیا طلب همان اراده است یا همان اراده نیست؟ مرحوم حاج محمد تقی اصفهانی صاحب «حاشیه هدایة المسترشدین»(علامه محقق و فقیه و اصولی شیخ محمد تقی رازی نجفی اصفهانی از عالمان محقق فرقه امامیه است و در فقه و اصول صاحب آرا و افکار مشهوری است که اصولی ها و فقیهان بعد از او پیوسته پیرامون افکار و اقوال او به بحث و تحقیق پرداخته و از آن ها متأثر گردیده اند و از شاگردان وحید بهبهانی و سید مهدی بحرالعلوم و متوفای ۱۲۴۸ هـ . ق است) قائل به تفاوت بین طلب و اراده شده و گفته اراده کیف نفسانی است و قابل ارائه و انشاء نیست؛بنابراین،طلب با اراده فرق دارد.»

مولف کتاب« فرهنگ جامع فرق اسلامی » با بیان این که برخی بر سخن ایشان اشکال کرده اند و گفته اند که این حرف همان حرف اشاعره است، تصریح کرد :«به این مناسبت، مدافعینی پیدا شدند و گفتند طلب و اراده یکی است. برخی گفتند طلب و اراده دو مقوله جداگانه هستند.»

یادگار امام بیان داشت :«طلب اقسامی دارد: انشایی، حقیقی و ... و بحث هایی از این دست که آقای آخوند پیش برده و واقعاً طول و تفصیل آن بیش از سیاق کفایه است. »

مولف کتاب «آئین مسلمانی » با تاکید بر این که این بحث،ارتباط چندانی به بحث علم اصول ندارد، اضافه کرد :«حضرت امام هم این بحث را مستقل از مباحث علم اصول طرح کرده و به طور مستقل نوشته اند. اصلاً طلب و اراده را در مباحث «مناهج الاصول» که شامل نوشته های اصولی ایشان است،وارد نکرده اند. این جهت بحث و علل جدایی آن از علم اصول است که ما هم به تبع ایشان، بحث را مجزای از مباحث اصول طرح می کنیم.»

حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی ،درباره نسخه های موجود از کتاب طلب و اراده حضرت امام(س) گفت :« متأسفانه از میان نسخ موجود کتاب «طلب و اراده»، نسخه ای که به خط امام بوده، مفقود شده است. یکی از جهات مفقود شدن عمده نوشته های ایشان را می توان حمله ساواک به کتابخانه امام دانست. در آن حمله، ساواکی ها بسیاری از دست نویس ها را برده اند و دیگر برنگردانده اندو آن نسخه ها هرگز پیدا نشده است.»

وی ادامه داد :«کتاب های حضرت امام در منزل نبود، بلکه در جایی تحت عنوان کتابخانه نگهداری می شد؛ همین جایی که اکنون درمانگاه قرآن و عترت است و رو به روی مسجد حجتیه واقع شده است.لذا مثلاً حاشیه ایشان بر اسفار موجود نیست. نسخه کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» بعدها پیدا شد. یا بعضی از حواشی ایشان، کتاب هایی بود که بعد از انقلاب پیدا شد؛ بعضاً ساواک آن ها را بیرون داده بود و دست به دست فروخته شده بودند. لذا این نسخه ها خیلی در اختیار نبوده است.»

مولف کتاب «دلیل راه» ،با بیان این که از جمله موارد گم شده آثار امام، همین نسخه اصلی نوشته حضرت امام در طلب و اراده است که مسوده ـ چرک نویس ـ و مبیضه ـ پاکنویس ـ آن موجود نیست، ابراز داشت :« تقریباً همه نوشته های امام هم مسوده و هم مبیضه دارند و هر دوی آن ها موجود هستند. عادت ایشان این گونه بود که زمان تدریس،مطالب راسریع در کاغذهایی می نوشتند و هنگامی که تابستان فرا می رسید؛آن ها را پاکنویس می کردند.»

وی افزود : «به گفته ی فرزندان امام، وقتی ایشان برای سفر به محلات و جاهای دیگر می رفتند؛ عصرها تشکچه ای گوشه حیاط می انداختند و آن ها را پاکنویس می کردند و ضمناً اگر نکته یاتحقیقی به ذهنشان می رسید، همان جا به آن اضافه می کردند. بنابراین، یکی از کارهای ایشان در تابستان و ایامی که به سفر می رفتند، پاکنویس کردن این مسوده ها بود. لذا از نوشته های امام هم مسوده و هم مبیضه، به صورت بسیار تمیز و خوش خط موجود است. خط ایشان، خط فاخری است، نه تنها در میان علما، بلکه شاید بتوان آن را در زمره خط های بسیار قشنگ، چارچوب دار و کلاس دیده موجود دانست. آن زمان خودنویس نبود و امام با قلم نی و دوات می نوشتند.»

یادگار امام درباره نحوه یادگیری اصول خوشنویسی توسط حضرت امام گفت :«خط امام داستانی هم دارد. ایشان خط را نزد مرحوم آیت الله پسندیده آموخته بودند. در حقیقت مرحوم آقای پسندیده در خمین، مرجع تمام اسناد بود.در آن دوران، که ثبت اسناد وجود نداشت،امضای برخی افراد در شهر سند بود. همه به آن ها مراجعه می کردند. بعدها هم که حکومت پهلوی اسناد را منظم کرد، به همان ها دفتر اسناد داد. لذا آقای پسندیده به این مناسبت، در خمین دفتر اسناد داشت. معمولاً امضا و مهر آخوند اول شهر،حکم سند داشت و افراد، دعواهای مربوط به خرید و فروش، مهریه، بنجاق و ... رانزد وی می بردند و ایشان آنجا می نوشت و امضا می کرد. این در حقیقت سندی محکمه پسند بودکه فردا اگر اختلاف و دعوایی بینشان پیش می آمد، می توانستند به آن استناد کنند؛ چون یک دفتر خانه آن را امضا کرده بود. این مرسوم تاریخ ایران است.بعد از مدتی، یک روز آقای پسندیده خط امام را دیده بود و گفته بود: «خط شما شبیه خط من شده است. من نمی توانم خطم را تغییردهم و این باعث می شود برای مرکزیت اسناد ما مشابه پیدا شود؛ شما خطت را عوض کن.» از آنجا به بعد، امام خطشان را عوض کردند.»

مولف کتاب «ده مقاله » با بیان این که بعد از کتاب طلب و اراده امام، نسخی در زمان خود امام استنساخ شد؛ بیان کرد :« پیداست برخی از شاگردان امام، این کتاب را از ایشان می گرفتند و از روی آن استنساخ می کردند. آن کتاب ها موجود است و نسخی که کتاب از روی آن ها منتشر شده، نسخی است که از روی نسخه امام نوشته شده اند؛ وگرنه خود نسخه امام در دست نیست. یکی نسخه مرحوم آیت الله احمد فهری است که خود ایشان هم شرح و ترجمه ای بر این کتاب دارد. دیگری نسخه مرجوم آیت الله محمدی گیلانی است، که ایشان هم یک شرح عربی برای این مطلب نوشته اند. مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی هم نسخه ای را استنساخ کرده بودند. آیت الله گرامی و آقایی به نام «محمد علی موسوی» هم نسخه ای داشته اند. پنج نسخه از آن موجود است.»

وی افزود :«آن نسخه ها با فراز و فرودهایی مشابه هم هستند،اما نسخه مرجوم آیت الله محمدی گیلانی نسخه ی متفاوتی است.بسیاری از قسمت های آن، اصلاً با نسخه اصلی تفاوت دارد و ظاهراً دخالت های خود ایشان در متن است. چون خود ایشان در ابتدا نوشته اند که من برخی از اغلاط را تصحیح کرده ام. به هر حال، تصحیحاتی از خود ایشان در آن اعمال شده که به مرور،به هر یک از آن موارد رسیدیم، تفاوت های نسخه ی مرحوم آیت الله محمدی گیلانی را یادآوری می کنم.»

سید حسن خمینی در ادامه جلسه و پیش از بیان تاریخچه ی جبر گرایی به ترجمه بخشی از مقدمه کتاب طلب و اراده امام خمینی(س) ،که به زبان عربی نگارش یافته است ، پرداخت :

«....این بحث را به محل خودش موکول می کنیم و آن را به عهده اهلش می گذاریم که بحث علم کلام است. به خاطر اینکه اگر بخواهیم حق بحث طلب و اراده را ادا کنیم؛ در علم اصول، آن گونه که باید افاقه نمی کند. به خاطر اینکه مقدمات آن بسیار زیاد، مطالبش دقیق و از فهم اکثر افراد دور است. بعضی از کسانی که عطش دارند و راغبند به اینکه مباحث منقح شود، من را وادار کردند که در مورد بعضی از اطراف مسئله بحث کنم و به آن چیزی که مطابق تحقیق است، از اموری که برهان افاده می کند اشاره کنم. اما در اینجا ادله را نمی گوییم. ادله فلسفی موکول به محل آن می شود. فقط روی مبانی فلاسفه پیش می رویم. البته غالباً این گونه است؛در برخی موارد، براهین را نیز می گوییم. براهین مربوط به علوم بالادستی چون کلام و فلسفه است. با اینکه بنا نداشتیم برهان ها را بگوییم و قصد داشتیم سریع تر رد شویم و فقط برای مشتاقین به این مباحث اشاره ای کنیم؛ به هر حال مسئله طولانی شد. من این را از مباحث اصول جدا کردم و آن را در یک رساله مفرد و تنها قراردادم و کنار گذاشتم. این رساله ما مشتمل بر مطالب و مقدماتی است.....»

مولف کتاب «مبانی فقهی تنظیم خانواده » با بیان این این که ریشه این بحث، جبرگرایی است و یک پای بحث طلب و اراده در بحث فِرَق و یک پای دیگر آن در علم تاریخ و یک پای آن در علم کلام است، گفت :« جبر و جبرگرایی یک ریشه تاریخی دارد. برخی گفته اند اساساً قدمایی نظیر افلاطون و ارسطو جبری بوده اند. من در این زمینه پژوهشی نکرده ام،اما نقل شده و نسبت داده اند. اما قدر مسلم این است که قبل از اسلام،بحث جبر در میان اعراب،به شدت مطرح بود. هم در قرآن اشاراتی به این مسئله هست و هم مطابق تاریخ قبل از اسلام چنین است. جبر یعنی اینکه کارهایی که انجام می دهیم، کار خودمان نیست؛هر آنچه می کنیم، کار خداست. ما همانند ابزار و وسیله ای هستیم که در اختیار یک شخص بالادستی قرار داریم و او انجام می دهد.»

وی اظهار کرد :« در دل اندیشه اسلامی، بحثی به نام قضا و قدر وجود دارد. قدر از اصطلاحاتی است که در این باب، دو معنای به شدت متضاد دارد. قدر اگر به تنهایی به کار رود؛ به معنای جبر است؛ یعنی آنچه تقدیر شده است. یعنی آن چیزی که دیگر مقدر است. اما قدریه به کسانی گفته می شود که قائل به اختیار هستند. نقطه مقابل جبر است. قدر به معنای جبر است، اما قدریه به معنای جبریه نیست. قدریه نقطه مقابل جبر است. کسانی که قائل به جبر نیستند.»

یادگار امام افزود :«مطابق برخی روایات، بسیاری از کسانی که قائل به جبرگرایی هستند، گفتند آیا افعال ما شئ است؟ شئ از مفاهیم عامه است و بر هر چیزی صدق می کند. پس وقتی خداوند در سوره نحل، آیه 16 و سوره زمر، آیه 62 می فرماید:«الله خالق کل شئ ـ خدا خالق همه است»؛ پس افعال شما را هم خدا خلق کرده است، اطلاق دارد و شامل عموم و همه می شود.مثلاً می گویند قرآن در سوره اعراف آیه 28 حکایت می کند «وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَـ وقتی کار بدی انجام می دهند؛ می گویند خداگفته این کار را بکنیم.» در واقع بیت منسوب به خیام که :

مى خوردن من حق ز ازل مى دانست گر مى نخورم علم خدا جهل بود

بر اساس این دیدگاه است .در رابطه با علم می گوید خدا می دانسته و اصلاً خدا گفته این را بکنیم. این امر هم امر تکوینی است؛ نه اینکه امر تشریعی باشد. خدا این را مقدر کرده و در آیه 148انعام می فرماید:«سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلا ءَابَاؤُنَا وَلا حَرَّمْنَا مِنْ شَیْءٍ ـ اگر خدا می خواست؛نه ما مشرک می شدیم و نه پدران ما و نه چیزی را حرام می کردیم.»

سید حسن خمینی با بیان این که این سابقه ذهنی در عرب وجود داشت و این گونه نیست که این بحث در دوره اسلام پدید آمده باشدو قضا و قدر ،که اسلام هم آن زمان پذیرفته و فی الجمله از مسلمات است؛بحث های بسیاری دارد که باید در مورد آن مفصل تر صحبت کرد.گفت :«اما اشاعره در رابطه با قضا و قدر می گویند، قضا یعنی آن چیزی که مراد بالذات خداست. قدر یعنی آن چیزی که مراد بالتبع است. مثلاً قرار بوده شما تا صد سالگی زندگی کنید؛ یعنی مراد بالذات الهی، زندگی فرد تا صد سالگی بوده، امابین راه در شصت سالگی قدر یا تقدیری آمده است. درست مانند کسی که در راه کاشان، در روستایی توقف می کند؛در حالی که از ابتدا چنین اراده ای نداشته است. برخی گفته اند قضا، اراده ازلی به اشیاء، اما قدر، ایجاد اشیاء به اندازه است. این ها همه اقوال اشاعره است که در اشعار جافظ هم نمود یافته است :

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود / کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

این قضاست، اما ممکن است به عللی، این حکم ازلی در زمان تحقق در خارج،تغییر کند.

گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود / گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

تولیت حرم مطهر امام خمینی(س ) افزود :«اگر بخواهیم عبارت فنی تری بگوییم، این گونه است که قضا یعنی قاعده کلی، ولی وقتی این قاعده کلی می خواهد روی مصادیق بیاید؛ بعضاً مصادیق تحت دو قاعده قرار می گیرند که یکی بر دیگری چیره می شود. آن که بر مصادیق پیاده می شود؛ قدر و آن قاعده کلی قضاست. قاعده کلی این است که آتش بسوزاند. یک قاعده کلی دیگر هم این است که جان انبیا در هنگام محاجه، حفظ شود. وقتی ابراهیم در آتش می افتد، مصداق دو قاعده کلی می شود. چیزی مثل تزاحم است. قدر به معنای تزاحم دو قضای الهی در مصداق خارجی است که باعث می شود یکی بر دیگری چیره شود.»

شاگرد مرجوم آیة الله انصاری شیرازی اضافه کرد :«هر دوی این موارد نیز تعبیر قرآنی دارد. در مورد قضا، سوره اسراء آیه 23 «و قضی ربک الّا تعبدوا الا ایاه...» در مورد قدر، سوره قمر آیه 49 «انا کل شئ خلقناه بقدر ـ ما هر چیز را به اندازه خلق کردیم.» برخی از متکلمین شیعه گفتند قدر یعنی تحدید وجود، قضا یعنی ابرام او. اول قالب می زنند و بعد در کوره می گذارند. الآن نمی خواهیم بحث قضا و قدر را مطرح کنیم؛ می خواهیم بگوییم قضا و قدر در دل بحث های اسلامی،بحث مسلمی بود. نکته این است که این بحث چگونه با آن جبرگرایی پیش از اسلام، قابل جمع بوده و ذهن مسلمانان را به هم ریخته بود.»

شاگرد آیت الله العظمی جوادی آملی افزود:«از خود دوره پیامبر نیز مواردی از این دست حکایت شده است. مثلاً روایت کرده اند که یک بار ابوبکر و عمر،سر همین قضا و قدر با یکدیگر محاجه می کردند. ابوبکر می گفت کارهای نیک از خدا و کارهای بد متعلق به خود انسان است. یک آیه قرآن هم با همین مضمون داریم. «مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ ...» (آیه 79 سوه نساء)از طرف دیگر، عمر می گفت همه چیز، چه خوب چه بد، مربوط به خداست. البته این روایت در منابع اهل سنت آمده است.می گویند دعوا را خدمت پیامبر بردند و پیامبر در آنجا حق را به عمر داد و فرمود اساساً هر چه خوب و هر چه بد از آن خداست.»

یادگار امام با بیان روایات دیگری از پیامبر اظهار کرد :« پیامبر فرموده اند: «وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ ـایمان بیاور به قدر چه خیرش و چه شرش.»یعنی همه چیز من عندالله است.طبیعتاً ریشه های جبرگرایی موجود در قبل از اسلام، جلوتر آمده و این بحث را جدی تر کرده است. نکته مهم اینکه به گفته ی ترمذی(عیسى محمّد بن عیسى ترمذى، از عالمان مشهور اهل سنّت است که در سال 209 هجرى، در ترمذ از نواحى ماوراء النهر به دنیا آمد. وى براى کسب حدیث به مناطق مختلفى هم چون خراسان، حجاز و عراق مسافرت نمود و از اشخاصى هم چون بخارى، ابوداوود سجستانى و احمد بن حنبل استفاده نمود. وى متوفاى سال 297 قمرى است) در همان زمان، صحابه در مسئله قدر و جبر و تفویض بحث می کردند، اما پیامبر منعشان کرد وگفت راجع به این قضیه بحث نکنیدو سپس روایت «تؤمن بالقدر خیره و شره»رابیان کرد و گفت این را بالاجمال بپذیرید، ولی در آن خوض نکنید. »

شاگرد آیة الله العظمی وحید خراسانی بیان کرد:«جلوتر که می آییم، باز می بینیم که به گفته ی مسلم (ابوالحسن مسلم بن حجاج نیشابوری معروف به امام مسلم متوفای ۲۶۱ در نیشابور صاحب صحیح مسلم.)و ابن ماجه(از صحاح سته اهل سنت که اهل قزوین و متوفای 273 ه.ق بوده است) مشرکان قریش درباره قدر با پیامبر منازعه می کردند. اما وقتی نگاه می کنیم می بینیم در زمان پیامبر، بحث جبر یا اختیار به یک بحث جدی اعتقادی تبدیل نشده بود. البته این امر طبیعی است.ممکن است امروزه بحث های بسیاری مطرح باشد که بعدها بحث روز شود،اما امروز کسی در رابطه با آن ها به عنوان یک دغدغه صحبت نمی کند. برخی بحث ها ناگهان در جامعه،بنا به دلایلی به یک بحث بسیار مهم تبدیل می شوند. می تواند علل سیاسی یا فرهنگی داشته باشد. یک مثال ساده بزنمYمی دانید که رئیس جمهور امریکا، از میان مسائل مختلف، حتماً باید راجع به پنج شش مسئله ابراز نظر کند:مثلاً باید بگوید مالیات ها را چه کار می کند؟ بحث روابط همجنس بازها چطور است؟ یا اینکه بگوید نظر من راجع به سقط جنین چیست؟ این چند مورد جزو مباحث داغ جامعه آنجاست. لذا رییس جمهور آمریکا همیشه باید نسبت به این مسائل،نظر موافق یا مخالفش را بگوید.این مباحث در جامعه ما هم مهم است،اما اکنون بحث اصلی نیست. آنجا هم ممکن است بحث اصلی نبوده،اما به عللی اصلی شده است.»

یادگار امام افزود :«در زمان پیامبر، بحث جبر یا اختیار بحث اصلی جامعه اسلامی نبود؛ ولو اینکه حکایت ها و گزارش هایی در این موارد مطرح شده باشد. حوادثی در جامعه اسلامی پیش آمده و این حوادث، موافق میل نبوده است. یکی از مواقعی که آدم ها جبری می شوند،زمانی است که حوادث مطابق میل آن ها پیش نمی رود. می خواهند مسئولیت را از گردن خود باز کنند و به گردن دیگری بیندازند. خیلی از اوقات، آدم ها به همین علت استخاره می کنند؛چرا که نمی خواهند مسئولیت قبول کنند و تمام بار مسئولیت را برعهده استخاره بگذارند.بحث جبر نیز این گونه است. زمان پیامبر به علت فتح و فتوح و پیروزی های مسلمانان،این بحث چندان مطرح نبود، اما از زمانی که بحث ها به سمت شکست، مصیبت، دغدغه و مشکلات رفت، آرام آرام خیلی ها این مشکلات را به خواست خدا ارتباط دادند.»

سید حسن خمینی عامل دوم را در رشد مباحث جبر و اختیار، پیدا شدن اهل فسق در زمان بنی امیه دانست و گفت :«عامل دوم اینکه بسیاری از فسقه بر سر کار آمدند؛به خصوص در دوره بنی امیه می بینیم که چقدر به بحث جبر دامن زدند.آن ها با یک بحث سنگین انتقادی مواجه شده بودند و آن را به جبر نسبت می دادند و می گفتند دست ما نیست!در زمان بنی امیه،دو اندیشه آن هم به صورت خیلی پررنگ مطرح شد: یکی اندیشه ارجاء(دو معنا برای آن گفته اند : به تاخیر انداختن و امید داشتن)و دیگری اندیشه جبر بود. این دو به مذاق بنی امیه خوش آمده بود. اندیشه ارجاء این بود که هر کسی حتی اگر مرتکب گناه شود؛ از اسلام خارج نمی گردد و ایرادی به ایمانش وارد نمی شود. زیرا معتقد بودند ایمان یک امر قلبی است و عمل در آن دخالت ندارد.»

این استاد دروس خارج حوزه تصریح کرد :«به هر حال، بر اثر جنگ های پایان دوره عثمان و بعد بحث ها و جنگ های دوره امیرالمؤمنین (ع)و دیگر دوری از تعالیم اهل بیت ،دوباره آرام آرام ریشه تاریخی قبل از اسلام بحث جبر رو آمد. قرائنی در این مورد وجود دارد. مثلاً گفتند روزی عمر به سارقی گفت:«چرا دزدی کردی؟»دزد پاسخ داد:«قضای الهی این بود.» این گزارش نشان می دهد که این ادبیات در آن زمان وجود داشت. یا می گویند عده ای از کسانی که عثمان را کشتند، بعدها وقتی در مقابل عمل خود بازخواست شدند، گفتند ما او را نکشتیم؛ خدا کشت. در جنگ حنین، بسیاری از جنگ فرار کردند و وقتی مورد نقد قرار گرفتند، به همین بحث جبر تمسک جستند و گفتند کار ما نبود؛ کار خدا بود.

وی افزود:«در رابطه با قضیه جنگ حنین روایت کردند که در فرار مسلمین، یک نفر به عمربن خطاب رسید؛ در حالی که در حال فرار بود.از او پرسید:«چرا چنین می کنی؟» عمر گفت:«خدا گفته است.» یا در مورد دیگری می گویند یک نفر را به جرم زناپیش ابوبکر آوردند. وی رو به ابوبکر کرد و گفت: «آیا قبول داری که زنا هم به قدر مربوط است؟» ابوبکر گفت:«بله این هم به نوعی قضا و قدر به حساب می آید.» گفت:«پس اگر خداوند این را تقدیر کرده؛ تو چگونه می خواهی من را عذاب کنی؟»

ججت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی با بیان قول شهرستانی،نویسنده کتاب ملل و نحل،که از کتب مرجع در این موضوع است، که می گوید:«قدر خیره و شره من الله»، گفت :«این اجماع بین صحابه بوده و تقریباً بر سر این مسئله، اجماع وجود داشت که قدرت الهی احاطه دارد و همه را در بر می گیرد. اولین بار در مقابل این بحث،قولی پیدا می شود که قول مقابل است و آرام آرام در مقابل، اختیار را مطرح می کند. این قول از دو نفر روایت شده است: یکی از فردی به نام «معبد جهنی» که مقتول در 80 است.دیگر از کسی به نام «غیلان دمشقی».یکی این قول را در بصره و دیگری آن را در شام مطرح کرده است. راجع به این دو نفر به این علت که آغازین کسانی هستند که بحث قدریه را مطرح کرده اند و بیشتر هم اتکایشان به مباحث عدالت بوده، صحبت خواهیم کرد.»

وی در ادامه بحث جبر به ذکر شاهدی از زمان خلافت معاویه پرداخت و گفت :« مثلاً معاویه می گفت من خازنی از خازنان خدا هستم. یعنی در حقیقت اگر خدا گفت منع کن؛ منع می کنم. اگر خدا گفت بده؛ می دهم. اگر جایی ندادم؛ خدا گفته است و ندادن من جبری است! این اندیشه در بعد از معاویه، دوباره پررنگ تر شد؛ چون آن ها فسقه بودند و کارهای فسق انجام می دادند. وقتی کسی از آن ها انتقاد می کرد، می گفتند ارتباطی به ما ندارد، خدا این گونه خواسته است! این جریان به مرور،به صورت پررنگ تری در آمده است و آن اینکه اساساً معاویه و بعد برخی دیگر از بنی امیه مانند یزید بن عبدالملک(یزید بن عبدالملک بن مروان؛ نهمین خلیفه اموی است که از سال 101 هجری تا سال 105 هجری خلافت کرد)، یک عده را جمع کردند تا شهادت بدهند به اینکه اصلاً خلیفه با آتش جهنم نمی سوزد! معاویه تعبیری دارد که می گوید خداوند خلفا را به خلافت کرامت بخشید و آن ها را از آتش جهنم نجات داد و بهشت را بر آن ها واجب کرد! وقتی یزید عبدبن الملک بر سر کار آمد، پنجاه تن از فقهای محل را جمع کرد تا شهادت بدهند به اینکه خلیفه به جهنم نمی رود.»

وی ادامه داد :«بعضاً برخی روایات جبری در کلمات اهل سنت وجود دارد. مثلاً روایتی صحیح از مسلم که می گوید:«قال: حدثنا رسول الله صلى الله علیه وسلم و هو الصادق المصدوق قالإن أحدکم یُجمع خلقه فی بطن أمه أربعین یوما نطفةً، ثم یکون علقةً مثل ذلک، ثم یکون مضغةً مثل ذلک، ثم یُرسل إلیه الملک فینفخ فیه الروح، ویُؤمر بأربع کلمات: بکتب رزقه وأجله وعمله وشقی أم سعید. فوالله الذی لا إله غیره، إن أحدکم لیعمل بعمل أهل الجنة، حتى ما یکون بینه وبینها إلا ذراع، فیسبق علیه الکتاب فیعمل بعمل أهل النار فیدخلها، وإن أحدکم لیعمل بعمل أهل النار حتى ما یکون بینه وبینها إلا ذراع، فیسبق علیه الکتاب، فیعمل بعمل أهل الجنة فیدخلها»

ترجمه :

«رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم ودر حالیکه راستگوی راستگو شمرده شده اند فرمودند: همانا هریک از شما در شکم مادرش تا چهل روز خلقتش به صورت نطفه جمع و تکمیل می شود ، سپس به همین اندازه به صورت تکه خون می ماند، سپس به همین اندازه به صورت تکه گوشت می ماند سپس به سوی آن فرشته فرستاده می شود، پس در آن روح دمیده می شود، وبه فرشته دستورنوشتن چهار کلمه داده می شود: به نوشتن روزیش ، عمرش ، عملش و نیک بخت ویا بدبخت بودنش، سوگند به آنی که جز او دیگر معبود به حقی نیست همانا یکی از شما به عمل اهل بهشت عمل می کند، تا اینکه در میان او و بهشت بجز یک گز باقی نمی ماند سپس نوشته تقدیر بر آن سبقت گرفته پس به اعمال اهل دوزخ عمل می کند و سپس به جهنم می رود،همانا یکی از شما به عمل اهل دوزخ عمل می کند، تا اینکه در میان او و دوزخ بجز یک گز باقی نمی ماند سپس نوشته تقدیر بر آن سبقت گرفته پس به عمل اهل بهشت عمل می کند و سپس به بهشت می رود. »

یادگار امام افزود :«مسلم روایت دیگری را نیز در صحیح خویش آورده است:« قال سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول: یدخل الملک على النطفة بعد ما تستقر فی الرحم بأربعین لیلة فیقول یا رب أشقی أم سعید فیقول الله عز وجل فیکتبان فیقولان أذکر أم أنثى ؟فیقول الله عز وجل فیکتبان فیکتب عمله و أثره و اجله و رزقه ثم تطوى الصحیفة فلا یزداد على ما فیها و لا ینقص»

در جدیث اصطلاح بستن کتاب اهمیت دارد. امروزه کتاب ها را پرینت می گیرند، اما در گذشته کتاب ها را برگه برگه می نوشتند. وقتی صحافی می کردند، دیگر تمام بود و نمی شد چیزی به آن اضافه یا از آن کم کرد. یعنی وقتی کتاب را صحافی می کردند، ته آن را می بستند و دیگر کتاب تمام شده بود و قابل اضافه کردن و کم کردن نبود.

از این روایات در کتاب های اهل سنت بسیار است. البته اگر کتاب های شیعه را بگردیم؛ ممکن است از این نوع روایت ها پیدا کنیم. این تعبیر آخوند که «السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه» مستظهر به این روایات است.»

سید حسن خمینی در جمع بندی مطالب این جلسه بیان کرد «بنا بر آن چه که گفته شد یکم) جبر ریشه در پیش از اسلام دارد. دوم) این جبر بعد از اسلام، در برخی از عقاید اسلامی از جمله قضا و قدر پذیرفته شده؛ نه اینکه آن جبر پذیرفته باشد،بلکه قضا و قدری که پذیرفته شده توسط بسیاری از مسلمان ها مطابق آن جبرِ پیش از اسلام دانسته شده است. سوم،) احاطه قدرت الهی و اینکه همه در پیشگاه خدا هستند و آن سیطره قدرت الهی باعث شده که این بحث، قبول شود و اصلاً راجع به آن منازعه ای ای صورت نگیرد.»

وی اظهار کرد :«مباحث اجتماعی نیز به گونه ای بودکه احتیاج به بحث چندانی نداشت؛ لذا در اول اسلام به محل منازعه تبدیل نشده است؛ ضمن اینکه باید این نکته را بدانیم که در آغاز اسلام، پیامبر بود و هر چه می گفت سمعاً و طاعتاً پذیرفته می شد و چندان عقلی راجع به آن بحث نمی کردند. طبیعی است که این بحث باید بعد از پیامبر آماده شده باشد. چون از پیامبر سؤال کردند و پیامبر هم گفتند در آن خوض نکنید، اما وقتی آرام آرام شکست ها، اختلاف ها و نزاع ها پیش آمد؛ راحت ترین راه حل این بوده که بگویند خدا می خواهد و مسئولیت را از خودشان باز کنند. این مسئله، بسیار مسئله مهمی است. این از علل است؛ از ادله نیست. یکی از عللی که باعث رونق این بحث در جامعه می شود،سرخوردگی هاست.»

این استاد فلسفه و عرفان حمله مغول را یکی از علل بارور شدن تصوف در ایران دانست و گفت :«شکست از مغول،ناگهان جامعه را درونگرا می کند. درونگرایی اینطور نیست که خیلی یاد خدا کرده باشند. آدمی که در احتضار می افتد، اگر یاد خدا نکند؛ چه کار کند؟پررنگ شدن ناگهانی بحث های صوفیه در ایران،مربوط به شکست از مغول است. جامعه شکست خورده و دارای سرخوردگی شدید به نوعی عرفان البته عرفان منفی منتهی می شود. «عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد» پررنگی اتفاقات منفی، این نوع عرفان های کاذب را ایجاد می کند. از یک طرف،شکست هایی در جامعه وجود داشت و هم حاکم و هم محکوم بدشان نمی آمد بگویند خدا این کار را کرده است و از طرف دیگر، خلفا نیز آمده اند و مطابق ذوق بنی امیه هم بوده است.»

وی بیان داشت : «در مقطع ربع آخر قرن اول یا ثلث آخر که اندیشه اختیار شکل می گیرد. اتکای اندیشه اختیار یکی دیگر از قواعد اسلامی است. همانطور که اندیشه جبر مستظهر به قضا و قدر و احاطه و سیطره و اطلاق قدرت خداست؛ریشه ی اندیشه قدریه و اختیار، در اندیشه و قاعده ی عدالت الهی است. اینکه با عدالت خدا سازگار نیست که چنین کند. این ظلم است که خدا مرا به کار بد وادار و سپس مرا عقاب کند. این ریشه،به پیدایش اندیشه نقطه مقابل منجر می شود.»

وی در پایان تاکید کرد :«اگر دقیق تر نگاه کنیم، مخالفین اصلی بنی امیه از نظر سیاسی، کسانی هستند که به این بحث دامن زده اند. یعنی غیلان دمشقی (متوفای حدود 120ق)و معبدجهمی(متوفای80ق)(هر دوی آن ها توسط امویان کشته شدند) در گروه های مبارزاتی هستند. پیدایش این بحث یک رگه ی سیاسی نیز دارد. اینجا باید چندین فرقه را مطرح کنیم که پایه گذاران بحث جبر و تفویض هستند:معبدیه،جهمیه و غیلانیه.»

لازم به ذکر است که بیان تاریخ این سه قرقه به جلسه بعد موکول شد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.