به گزارش جماران، غلامعلی رجایی طی یادداشتی در شرق با عنوان تخریب برای التیام زخم نهیب! نوشت:
تازه از نجف برگشته بودم که مصاحبه آقای سیدمحمد خامنهای را دیدم.
برخلاف بعضیها که از این جریان برآشفته شدند، معتقدم خوب شد ایشان باطن اعتقاد خود را نسبت به امام(ره) نشان داد و علاوهبر این سطح اطلاعات و قدرت تحلیل خود را نسبت به مسایل مهم کشور بر همگان آشکار کرد.
یک نمونه آن اینکه وی در اظهارنظری میگوید هاشمی در رقابت با فقیه عالیقدر مرحوم آیتالله العظمی منتظری بر سر تصرف مسند رهبری پس از امام(ره) بود که وارد مساله مکفارلین شد تا در آینده موضع رهبری خود را با آمریکا هماهنگ کند!!! آری اینکه ایشان آمریکا را چنان همهکاره در مساله مهم تعیین رهبری آینده میداند که نزدیکترین یاران امام به ایشان یعنی هاشمی- که از معدود کسانی بود که در سال ٤٣ اطلاعات پیرامون تصویب لایحه کاپیتولاسیون را در مجلسین سنا و شورای ملی به امام داد و امام آن نطق تاریخی را علیه دولت آمریکا کرد-ناچار است در این زمینه با آمریکا هماهنگی کند!! من نمیدانم آقای سیدمحمد خامنهای در طول عمر خود با امام چندبار بهطور خصوصی دیدار کرده اما از سخنانش بهخوبی پیداست یا از سیره مدیریتی امام و ابعاد شخصیتی وی کاملا بیاطلاع است و امام را نمیشناسد یا آن نهیب کار خود را کرده و زخم آن عتاب پس از اینهمه سال هنوز التیام نیافته! نمونه آشکار این بیاطلاعی آن است که وی امام را که دوست و دشمن بر فراست و زیرکی و مدیریت منحصربهفرد وی در اداره کشور گواهی داده و میدهند، فردی گرفتار اطرافیان میداند که وی را از
عمق مسایل مهم کشور بیخبر نگه میداشتهاند. به فرازهای زیر که موید این ادعاست در مصاحبه وی توجه کنید. این جملات را بدون تحلیل و توضیح بخوانید و خود قضاوت کنید سیدمحمد خامنهای تا چه حد امام را فردی معرفی میکند که بهراحتی توسط دیگران اداره میشده است:
-«موضوع اصلی ملاقات مکفارلین و ریسک سفر او که اگر کشف میشد کاخ سفید و حزب متبوع رییسجمهور آمریکا ریگان را سخت در فشار قرار میداد، موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوقسری بود که باید کاملا محرمانه میماند و جز اصحاب سر، باید حتی کنگره آمریکا و همه مقامات ایرانی ـ چه رسد به مجلس و امام ـ هم بویی نمیبردند.»
-«به دروغ به امام وانمود کردند که مکفارلین بدون اطلاع دادن به ایرانیها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشتهاند و ناامید از ایران رفته که ادعایی نامعقول و غیرقابلقبول بود.»
-«به امام وانمود کردند که این هیات بلندپایه آمریکایی خودسرانه و بدون اطلاع مقامات ایرانی به فرودگاه تهران و سپس هتل آمدهاند و گذرنامه تقلبی داشتهاند.»
-«سعی و تلاش برای فریب امام و بهاصطلاح قانونی «گزارش خلاف» دادن مامور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال میشد.»
-«شخصی غیرمسوول در روابط خارجی دست به ریسک بزرگی برای ایجاد رابطه صمیمی و خودمانی با دشمن انقلاب زده بود که مسوولترین مقامهای جمهوریاسلامی ایران از آن مطلقا! خبری نداشت.»
- «در اوایل که قرار جانشینی آقای منتظری در میان بود باند هاشمی و افرادی در جماران طمع داشتند که به این وسیله به اهدافشان برسند و با نام منتظری و رهبری او نفوذ و جایگاه خود را حفظ کنند ولی پس از مدتی متوجه شدند که سیدمهدی هاشمی و باند بیت منتظری حصاری دور او کشیدهاند و کسی را در آن مجموعه راه نخواهند داد، وضع برگشت و حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمسآبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند اینها را مطرح کردند و با وسایطی موثر منتظری را بهوسیله امام از قائممقامی عزل و بیت او را زیرنظر قرار دادند، تا قدرت پس از امام دست آنها نیفتد و آن را در دست بگیرند.»
-«من شخصا طبق وظیفه خودم نامهای با طرح یک سوال کلی به وزیر خارجه نوشتم دونفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رییس مجلس و باند او شده بودند و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئهای کردند و سوالاتی که امام را عصبانی و ناراحت میکردند تهیه و بهزور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشتنفر معروف شدند. پیش من هم آوردند من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا هفت امضا هست همه را یککاسه بکنید بهتر است. از دونفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که درواقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهرا امضا کردم و به دام آنها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیشفرضهای دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضاکنندهها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسراییل دانستند.» از نظر سیدمحمد خامنهای، فرزند و اعضای دفتر امام و کسی همچون هاشمی که امام آنقدر به او علاقه داشت که به شکرانه بازگشت او از یک
سفر خارجی، دستور داد گوسفند قربانی کنند و تا آنجا به وی اطمینان داشت که امر خطیر جنگ را به او سپرد؛ همه العیاذبالله تشنه قدرت و خائن به امام هستند! امید که موسسه تنظیم و نشر آثار امام در این زمینه، حسب وظیفهای که دارد در یک موضعگیری آشکار از امام، یادگار وی و یاران ایشان دفاعی داشته باشد. اشتباهات تاریخی در این سخنان از این قرار است:
* درحالیکه اسناد تاریخی در این دوره بهخوبی حاکی از این است که ژنرال هایزر به ایران آمده تا هم مانع کودتای فرماندهان ارتش که با خروج شاه از کشور برآشفته شده بودند، بشود و هم بهنحوی آنها را در پشتیبانی از دولت بختیار متقاعد کند. ایشان به کودتای نافرجام آمریکا در ٢٢بهمن معتقد است!! :
-«آمریکا به سبب سیاست غلط، نزدیکبین و عجولی که دارد بلافاصله برای براندازی انقلاب و نظام! دستبهکار شد. اول طرح کودتای ۲۲بهمن ۵۷ بود که عمل نکرد.»
* وی معتقد است امام، مرحوم مهندس بازرگان را که در اعتراض به تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام با کابینه خود به قم رفت و دستهجمعی اعلام استعفا کرد و امام هم در حرکتی غیرمنتظره و البته به تعبیر وی قدری دیر! استعفای وی را از نخستوزیری پذیرفت، برکناری بازرگان میداند!!!!:
-«هوشیاری امام و عزم ملت مسلمان ایران باعث شد که گرچه قدری دیر شده بود ولی امامخمینی (ره)، مهدی بازرگان را به کناری بگذارد و نهضت آزادی را که برای اسارت دوباره ملت نقشه ریخته بود، ابطال و برکنار کند.»
* آقای سیدمحمدخامنهای بدون اینکه سندی ارایه کند و از کسی نامی ببرد در جایگاه یک مقام مطلع امنیتی میگوید قبل از انقلاب بعضی از اطرافیان مرحوم آیتاللهالعظمی منتظری با ساواک در ارتباط بودند!! :
-«بهطورطبیعی! همه آگاهان! میدانستند که جانشین امام یا شهید مطهری یا آقای منتظری یا آقای بهشتی است و دشمن فکر میکرد در صورتی که راهی با توافق با آنها پیدا نشود باید آنها را از سر راه برداشت، پس از شهادت استاد مطهری نگاه به سمت این دو نفر دیگر رفت. آقای منتظری شخصا دست دوستی با آمریکا نمیداد ولی در اطراف او کسانی بودند که با ساواک سابقه همکاری داشتند و به آمریکا ندای همکاری داده بودند.»
* فراز مهم مصاحبه درباره ماجرای مکفارلین مشاور امنیتی ریگان، رییسجمهور وقت آمریکا و سفر وی به ایران و بنا به ادعای وی بیاطلاعی امام از این مساله مهم است. من در این نوشته قصد ورود به ماجرای مکفارلین را ندارم. علاقهمندان میتوانند به کتابهایی که در این موضوع از جمله «ماجرای مکفارلین فروش سلاح آزادی گروگانها» تالیف محسن هاشمی و حبیبالله حمیدی از انتشارات بنیاد نشر معارف انقلاب اسلامی مراجعه کنند. خلاصه ماجرای مکفارلین این است که با وساطت یک ایرانی دلال اسلحه بهنام منوچهر قربانیفر، آمریکا پیشنهاد کرد در ازای وساطت ایران برای آزادی گروگانهای غربی در لبنان مقداری سلاح که ایران به آنها نیاز زیادی داشت و در بازار سیاه هم گیر نمیآمد، به ایران بفروشد. در آن زمان مساله مهم کشور، جنگ و تهیه سلاح برای رزمندگان در برابر عراقی بود که ابرقدرتها حامی آن بودند. ایران این سلاحها را از بازار سیاه و به قیمت چند برابر میخرید و بهخصوص در زمینه لامپهای رادارها و سیستم دفاعی موشکها برای زدن هواپیماهای میگ ٢٥ روسی ارتش عراق که آنهمه راه را به دلیل اینکه متوجه ضعف پدافندی ما شده بودند با فراغبال میآمدند
و مناطق نفتی ازجمله خارک و غیرنفتی را بمباران میکردند و میرفتند و نیز موشک تاو برای ازکارانداختن ماشین زرهی ارتش عراق که نقطه قوت آن بود مشکل فراوانی داشت. یکی از اصلیترین وظایف آقای هاشمی بهعنوان فرمانده جنگ از سوی امام، تامین سلاح موردنیاز جبههها بود که با پرداخت چندبرابر از بازار سیاه تامین میشد.
مساله از سوی مشاور نخستوزیر وقت که مسوولیت استفاده از بازار سیاه برای تهیه سلاحهایی که به ما نمیدادند، شروع شد. سپس گروه پنجنفره مرکب از روسای قوا و آقایان موسوی و نیز آقای احمدآقا از سوی امام بررسی شد و امام در همه مراحل در جریان امر بودند. پس این ادعا که امام در جریان امر نبودهاند با وجود و حضور مرحوم حاج احمدآقا که مستمرا خبرهای جلسات سران قوا و جلسات مهم دیگری را که در آنها شرکت میکرد را به ایشان میرساند صحیح نیست. هاشمی با هوشمندی خاصی که دارد وقتی با این پیشنهاد مواجه شد که آمریکاییها در قبال وساطت ایران در مساله آزادی گروگانهای خود در لبنان حاضر به دادن بعضی از نیازهای بسیار ضروری موشکی و... ما هستند، در جهت پیشبرد بهتر جنگ تصمیم به مدیریت این ارتباط گرفت و در تدبیری درست اندیشید این وساطت علاوهبر آنکه برای کشور هزینهای در بر ندارد، بخشی از نیازهای جبههها را هم تامین میکند، مساله را بهخوبی هدایت کرد. [آقا. محسن رفیقدوست مسوول تدارکات سپاه در دوران جنگ درباره صعوبت و سختی تهیه سلاح از بازار سیاه و آزاد جهانی در کتاب خاطرات خود تحت عنوان «برای تاریخ میگویم»در اینباره مفصل توضیح
داده است]- بعدها برخلاف آنچه سیدمحمد خامنهای گفته است معلوم شد مقام واردشده آمریکایی با گذرنامه جعلی به ایران، مکفارلین، مشاور امنیتی ریگان است؛ امری که هیچکس از مسوولان ایرانی تا زمانی که وی خود را معرفی کرد از ماهیت وی اطلاعی نداشت. خندهدار اینکه وی مکفارلین، مشاور امنیتی ریگان را شخص دوم آمریکا میداند!!!! :
«چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آنهمه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید.» آقای سیدمحمد خامنهای ادعا کرده است هاشمی بدون اطلاع امام وارد این مساله مهم شده و با مک فارلین ملاقات کرده است. این ادعای نادرست درحالی است که حتی خود مقامات آمریکایی بعد از افشاشدن این مساله بهصراحت اظهار کردند مکفارلین نتوانسته است در دوره اقامت سهروزه خود در ایران با مقامات برجسته ایرانی- از جمله هاشمی- ملاقاتی داشته باشد! لازم به یادآوری است پس از افشای ماجرای مکفارلین، آمریکاییها برای علتیابی ضعف مدیریت و ضربهای که در این ماجرا خوردند، پنج گروه را مامور تحقیق و بررسی درباره این شکست کردند که دو گزارش بهنام گزارش تاور و والش در این زمینه چاپ و منتشر شد. در این گزارش بهصراحت تاکید شده که هیات آمریکایی نتوانسته است حتی با یک مدیر ارشد دولت ایران ملاقات داشته باشد. پس از اینکه هیات آمریکایی با ناکامی برگشت و آقای هاشمی درباره این ماجرا مصاحبه کرد، اگر امام در جریان امر نبودند از آنجا که با کسی تعارف نداشتند حتما این مساله را تکذیب میکردند اما نکردند. از این بهتر میتوان دلیل آورد؟ بهعلاوه
میبینیم امام نهتنها در این مساله به سران قوا و ازجمله هاشمی عتابی نمیکند، نمایندگان بازخواستکننده از وزیر امور خارجه را مورد عتاب قرار میدهد و لحن آنها را از اسراییل بدتر میداند!! نکته مهم این است که اگر ادعای ایشان مبنیبر اینکه آقای هاشمی امام را در این مساله دور زده است درست باشد -که نیست - پرسش مهمی که مطرح میشود این است که وقتی نمایندگان مجلس نسبت به بیاطلاعی خود از این مساله معترضند و وزیر خارجه را درباره این سفر مورد سوال و بازخواست قرار میدهند- که البته حق قانونی آنها بود که میتوانست به گونه دیگری مطرح شود- به طریق اولی امام که در صراحت لهجه و قاطعیت وی هیچکس تردیدی نداشت، آدمی نبود که در چنین مسالهای اگر بیخبر مانده باشد هاشمی و دستاندرکاران این مساله را از عتاب و نهیب خود در امان بدارد. در این ماجرا نهتنها از سوی امام عتابی متوجه هاشمی و سایر سران قوا نشد و نیست، برعکس امام با تایید کلی این روند و استمالت از آنان دل مسوولان ما را نشکنید- در سخنرانی تاریخی 1365/5/29 به سوالکنندگان این مساله از وزیر خارجه در مجلس نهیب «این تذهبون» زدند و فرمودند:
«نمیخواهم در این روز مبارک [عید مبعث] اسباب افسردگی اشخاص بشوم. ... چرا میخواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید دودستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید میروید؟ این تذهبون؟ من نمیتوانم آن طوری که میخواهم، با شما صحبت کنم و نمیخواهم در روز عید رنجش برای شما پیدا کنم، لکن شما انصاف بدهید که در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟!
... لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسراییل تندتر است، از لحن خود کاخنشینان آنجا تندتر است. شما را چه شده است اینطور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان؟ من بعضیتان را میشناسم، شما اینطور نبودید. من امیدوارم که شما باز توجه کنید به مسایل، توجه کنید به دنیا، توجه کنید به خودتان، توجه کنید به قدرت خودتان، نشکنید این قدرت را، گرچه شماها نمیتوانید، لکن نباید یک همچو کاری در ایران بشود. من نمیخواهم دل شما را بشکنم، لکن شما دل ملت ما را نشکنید، شما دل مسوولان ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کارها را...» (صحیفه امام، جلد ٢٠، صص١62 و ١٦٣)
از سوی دیگر بعضی از نمایندگان این دوره مجلس ازجمله حجتالاسلاموالمسلمین سیدمهدی طباطبایی اخیرا در مصاحبهای از اطلاع امام از این ماجرا سخن گفتهاند: «بنده زودتر از هر کسی از قضیه مکفارلین باخبر شدم. همان روزی که این افراد وارد کشور شدند به حضور آیتالله هاشمیرفسنجانی رسیدم و از وی درخصوص ورود یکسری افراد خاص با هواپیمای خاص سوال پرسیدم. خب بنده در آن زمان نماینده مجلس بودم، آقای هاشمیرفسنجانی تنها یک کلمه پاسخ دادند و گفتند امام در جریان امر قرار دارد خیال شما راحت باشد. من هم آن زمان که نماینده مجلس بودم و هماکنون به آقایهاشمی اطمینان داشته و دارم، وقتی که گفتند امام در جریان هستند بنده دیگر پیگیری نکردم و آرام شدم.»
آقای طباطبایی در ادامه مصاحبه خود گفته است:
«آن روزی که این مطلب در مجلس شورای اسلامی عنوان شد، برنامهریزان اصلیاش دونفر بودند: آقایان سیدمحمد خامنهای و زوارهای که از قدیم با هم رفاقت داشتند. ایندو استدلالهای قانونی برای کار خودشان میآوردند، من هم با همان استدلالهای قانونی به آنها میگفتم که طبق قانون اگر هم مذاکراتی صورت گرفته قطعا رهبر انقلاب نظر مثبت داشتند که این اتفاق افتاده است، اما آنها زیربار نمیرفتند. من هم چون اعتقاد داشتم که این اقدام با هماهنگی حضرتامام بوده است، طرح سوال از وزیر خارجه را امضا نکردم. ببینید در آن مقطع امضای من برای آن چندنفر بسیار مهم بود؛ زیرا بنده عضو کمیسیون سوالات از وزرا بودم و امضای من خیلی میتوانست به اجرای حرکت آنان کمک کند که بنده امتناع کردم. کماکان معتقدم که امام از ماجرای مکفارلین کاملا آگاه بودند. هماکنون به آقای هاشمی اطمینان داشته و دارم وقتی که گفتند امام در جریان هستند، بنده دیگر پیگیری نکردم و آرام شدم.»
* مساله مهم دیگر در مصاحبه ادعای رقابت هاشمی با منتظری درباره تسلط بر مسند رهبری پس از امام است. وی در ادعایی عجیب و تکاندهنده ضمن ربط این مساله با سفر مک فارلین که صددرصد در ارتباط با تامین سلاح برای جنگ بود، گفته است:
«یکی از دلایل وقوع سفر مکفارلین به ایران و میهمان هاشمی شدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود؛ یعنی سفر مکفارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب میدانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند.»
از سوی دیگر مگر هاشمی عضو مجلس خبرگانی نبود که در آن قائممقامی مرحوم منتظری تصویب شده بود، علیالقاعده وی اگر چنین تصمیمی برای کنارزدن او داشت میبایست نه از کانال آمریکا! که از سوی مجلس خبرگان بهدنبال عملیشدن آن باشد!
درحالی که در خاطرات هاشمی در سال ٦٥ آمده که در جریان مطرحشدن دوباره مساله سیدمهدی هاشمی در مورد قتل مرحوم شمسآبادی در دوران انقلاب، وی پیشنهاد کرده مهدی هاشمی برای مدتی به خارج از کشور بهعنوان سفیر برود، اما آقای سیدمحمد خامنهای معتقد است مهدی هاشمی سر خود را توسط رقیب منتظری- هاشمی- برای کسب مسند قدرت آینده از دست داد!! یعنی هاشمی از سویی میخواسته مهدی هاشمی را از مسایل دور و از تعقیب در امان نگه دارد تا با دورشدن و عدمدستگیری وی مرحوم منتظری آسیب نبیند و از سویی بهدنبال قصاص وی بوده است!!!
* سیدمحمد خامنهای معتقد است کنگرلو - که در هیچ دورهای از حواشی آقای هاشمی نبوده است و معاون امنیتی نخستوزیر وقت بود- از اعضای باند هاشمی است!!! :
«باند هاشمی از مدتها پیش با آمریکا ارتباط داشتند مثلا کنگرلو مشاور سیاسی میرحسین یکی از آنها بود.»
* مادامالعمری ریاستجمهوری هاشمی!!
از محورهای دیگر تخریب هاشمی در این مصاحبه طرح مساله مادامالعمری ریاستجمهوری هاشمی است. آقای سیدمحمد خامنهای دو دور نماینده مجلس بوده و عجیب است نداند این مساله حتی با حکم رهبری هیچ وجهه و جایگاه قانونی ندارد. وی بدون آنکه به اصل مساله اشاره کند نامه سیدعطاءالله مهاجرانی، معاون پارلمانی وقت رییسجمهور به رهبری مبنی بر تمدید یک دوره دیگر ریاستجمهوری هاشمی بهدلیل ضرورت تکمیل بعضی برنامههای مهم ایشان را برنامهای در جهت مادامالعمری هاشمی بر مسند ریاستجمهوری تلقی و القا میکند!!!
«طی ریاستجمهوری هم زمزمه مادام العمر کردن ریاستجمهوری برای هاشمی هم شروع شد که با هوشیاری مقاممعظمرهبری توطئه خنثی شد.»
درحالی که امام معتقد بود در قضیه مکفارلین کاخسفید باید عزا بگیرد، [رئیس جمهور امریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد] (صحیفه امام /ج20 /ص ١٦٠) سیدمحمد خامنهای این مساله را «افتضاح ایران» میداند: «من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهرا امضا کردم.»
سیدمحمد خامنهای معتقد است امام تازه پس از نخستوزیرشدن دوباره مهندس موسوی با رای مجلس بود که به عمق قضایا - لابد! ماهیت موسوی!!! - پی برد و علیالقاعده میخواهد بگوید او از امام زودتر این شخص را شناخته بود! که در جریان ٩٩ نفر در عدم ابقای او در مسند نخستوزیری ایفای نقش نمود!: «وقتی به مجلس وارد شدم بسیاری از نمایندگان که از نظر و رای من پرسش میکردند گفتم که قطعا رای نخواهم داد، نتیجه رای مجلس امضای نخستوزیری میرحسین موسوی شد منهای ۹۹نفر که رای نداده بودند و بعدها هم امام با هوشیاری به عمق قضایا پی برده بود و شخص رییسجمهور (آقای خامنهای) هم بعدها گفته بود که ایشان هم نفر صدم بوده است.»رییسجمهور وقت (آقای خامنهای) با آنکه در دوره اول ریاست قوهمجریه خود با علاقه و اصرار میرحسین موسوی را برای نخستوزیری انتخاب کرده بود ولی در دو سال اخیر آن دوره حرکات و اقداماتی سیاسی و اجتماعی و اداری از طرف موسوی پدید آمد که رییسجمهور وقت احساس خطر برای نظام کرده و اندکاندک به این نتیجه رسیده بود که در دوره دوم او را انتخاب نکنند. موسوی با هاشمی و بخشهایی از جماران! از جمله فرزند امام ارتباطاتی مستقیم و
موثر ایجاد کرده بود و به محض اطلاع از نظر آقای خامنهای به آنها متوسل شده بود که امام را واسطه قرار دهند و در نتیجه امامخمینی(ره) بدون آنکه دستور و امر شرعی یا قانونی بکند، برای حفظ مصلحت فرضی اظهار میل کرده بودند که موسوی بماند، گفته شد که به امام گفته بودند اگر موسوی نخستوزیر نشود در جبهه جنگ خلل وارد میشود و مدافعان جنگ طرفدار موسوی هستند. میزان ارادت ایشان به امام را در این مثال ملاحظه کنید: «من آن روز چند بار وسوسه شدم گلهای از حضرت امام بکنم که شما خودتان به ما درس دادید که هر متهم فرضی حق دارد که پاسخ و دفاعش را در محکمه بگوید و به قول فقها «الغایب علی حجته» پس چرا از ما نپرسیده، ما را محکوم کردید یا قصه دزدی را بگویم که از دیوار منزل کسی افتاده بود و پایش شکسته بود از صاحبخانه به دادگاه شکایت کرده بود که چرا دیوار بلندی ساخته؟ و عجیب آنکه دادگاه صاحبخانه را محکوم کرد نه دزد را ولی صبورانه گذشتم.»به نظر میرسد پروژه هاشمیهراسی بهدلیل موقعیت ممتاز و ویژگیهایی که وی دارد هر ازچندگاهی تکرار بشود و در این میان کسانی که چندان با هاشمی بر سر مهر نیستند و در تحلیل مسایل دچار توهمند به خیال خود تلاش
میکنند موقعیت این شخصیت برجسته دوران امام را تضعیف کنند. گمان میکنم امثال این مصاحبهها همانگونه که در قضیه ردصلاحیت هاشمی در انتخابات ریاستجمهوری دیده شد در تخریب وجهه هاشمی نهتنها نتیجهای در برنخواهد داشت بلکه بر میزان وجاهت وی نزد مردم بیش از پیش خواهد افزود.