پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

نقدی بر یاداشت " تعدیل نیروی مازاد درنظام آموزشی،اولین قدم برای اصلاح مدیریت منابع انسانی "

نخستین گام در افزایش کیفیت آموزشی ، کاهش شمار دانش آموزان کلاس است/آموزش و پرورش نیازمند توجه ویژه مسئولان است

آنچه که در پی می آید متن کامل یادداشت محمد رضا نیک نژاد ،عضو کانون صنفی معلمان ایران ، برای پایگاه خبری و اطلاع رسانی جماران است که به نقد نوشته سید منصور موسوی با عنوان :" تعدیل نیروی مازاد درنظام آموزشی،اولین قدم برای اصلاح مدیریت منابع انسانی "،که پیشتر در جماران منتشر شده بود، می پردازد . به تعبیر امام خمینی «اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه الهی است برای رشد انسان ها(صحیفه امام، ج 20، ص 421)». بر این اساس جماران از ایجاد عرصه ای عمومی برای گفت و گو درباره سیاست های آموزشی کشور استقبال می کند و آمادگی کامل خود را برای نشر پاسخ های هر شخص و سازمانی که در این زمینه مورد نقد واقع می شود؛ اعلام می کند .

جستار تعدیل نیرو از سال ها پیش همواره ورد زبان وزیران آموزش و پرورش بوده و البته هر یک برداشت خویش را از آن داشته اند و بنابر این برداشت،سیاست های مدیریت نیروی انسانی خویش را پی گرفته اند و باز هم البته هیچکدام در این راستا کامیاب نبوده اند. علت این عدم کامیابی،پیش فرض های نادرست و برداشت های نابجا و گاه اشتباه از وضع نیروهای وزارت آموزش و پرورش بوده است. وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم نیز با رسیدن به وزارت،سخن از تعدیل نیرو راند و تا به امروز در پی اجرای برداشتِ ویژه خود در این باره است. در این برداشت،او به دنبال کاهش 250 هزار نیروی آموزش و پرورش در مدت ده سال است. وزیر با تقسیم شمار کل حقوق بگیران سامانه آموزشی بر شمار دانش آموزان کشور،به عدد یک به یازده رسیده است و با این پیش فرض نادرست به دنبال رسیدن به نسبت یک به پانزده است! اما این یاداشت در پی نقد دیدگاه وزیر آموزش و پرورش در این زمینه نیست،زیرا نگارنده بارها در یاداشت ها و یا گفتگوها به نقد و بررسی دیدگاه های وزیر پرداخته و سخن های خویش را گفته است. بهانه این یاداشت،نوشتاری از جناب منصور موسوی با عنوان "تعدیل نیروی مازاد درنظام آموزشی،اولین قدم برای اصلاح مدیریت منابع انسانی"منتشر شده در تارنمای جماران است. نویسنده در این یاداشت با مقدمه ای نظری،در پی پشتیبانی و توجیه سیاست های تعدیل نیرو در آموزش و پرورش بوده و در پایان نیز این دیدگاه را نخستین گام برای اصلاح مدیریت منابع انسانی دانسته است. اما چگونه از چنین مقدمه ای به چنان نتیجه ای رسیده اند،جای پرسش دارد! جناب موسوی پایه یاداشت خویش را بر زیاد بودن نیرو در آموزش و پرورش گذاشته و برای این دیدگاه خویش از آماری اشتباه بهره می گیرد. او شمار کل حقوق بگیران آموزش و پرورش را یک میلیون و 200 هزار تن می داند. حال آن که بر پایه واپسین آمار "یوسف نوری" رییس مرکزآمار و فناوری ارتباطات واطلاعات وزارت آموزش وپرورش شمار کارکنان این وزارتخانه نزدیک یک میلیون و سیزده هزار تن می باشد. گرچه این آمار در نسبت پیش گفته ی یک به یازده فرادستان آموزشی پایه ارزیابی بوده است،اما نویسنده شمار کارکنان را برای محکم کاری! بیش از اندازه واقعی نشان داده است. در سخنان فرادستان آموزشی،از کل این شمار حقوق بگیر آموزش و پرورش،نزدیک 650 هزار معلم و باقی مانده نیروهای پشتیبانی کننده هستند - با این حساب نزدیک 40 درصد حقوق بگیران وزارتخانه در کلاس کار آموزشی ندارند. با تقسیم 650 هزار معلم بر شمار دانش آموزان مورد اشاره "نوری" یعنی نزدیک 12 میلیون و 242 دانش آموز به نسبت کمتر از یک به بیستم می رسیم،که بسیار با آمار جناب موسوی و البته فرادستان آموزشی فاصله دارد. از سوی دیگر جناب موسوی به آمار دانش آموز در دهه های 60 و 70 اشاره دارد و می نویسد که در آن زمان شمار دانش آموزان بیش از 18 میلیون بوده و امروز به نزدیک 12 میلیون رسیده است و بنابراین ما امروز نسبت یه آن زمان نیاز به کاهش نیرو داریم. اما نباید فراموش کرد که در آن دوران گرفتاری های دوران جنگ هنوز گریبان کشور را رها نکرده بود و معلمان در آن زمان تا صد ساعت در هفته و سه شیفت کار می کردند. اما شرایط امروز با آن دوران بسیار فرق دارد. هر معلم تنها می تواند تا 15 ساعت اضافه تدریس داشته باشد - و البته سیاست هایی از این دست،بسیاری از فرهنگیان را به سوی شغل های دوم و سوم رانده است! با این حال،روز نخست مهر که مدیر کل آموزش و پرورش استان تهران با بخش خبرِ رادیو گفتگو می کرد از کمبود 5 هزار ساعت کمبود نیرو تنها در استان تهران خبر می داد. بی گمان آموزش و پرورش به مدیریت نیروی انسانی نیاز دارد اما نه آن گونه که فرادستان آموزشی و جناب موسوی می گویند. برای نمونه چرا باید 40 درصد نیروهای آموزش و پرورش در بخش غیر آموزشی کار کنند؟ جناب موسوی برای درست جلو دادن دیدگاه خویش،به هر ریسمانی چنگ می زند و می نویسد " ترافیک وتورم نیروی انسانی درمدارس ابتدائی با آموزگاران دارای تقلیل ساعات تدریس،مدارس روستایی با تعداد دانش اموزان بسیارکم ودرمدارس راهنمایی ودبیرستان که برخی ازدبیران به دلیل تراکم نیرو دررشته یتحصیلی خاص سر کلاس نمی روند چشمگیراست. اگرخیل بازنشستگان پیش ازموعد که درنتیجه بی توجهی به شاخصهای جسمی وروانی استاندارد حرفه معلمی درفرایند جذب وگزینش برگرده نظام آموزشی تحمیل شده اند،تعداد بالای نیروهای خدماتی،عناوین وپستهای متعدد وناکارآمد اداری،تعدد معاونان مدارس،تعداد نیروهای دراختیار و آموزگاران زن درایام بارداری وشیردهی رابه این میزان اضافه کنیم،رقم قابل توجهی بدست می آید. " گویا با استدلال های نویسنده باید همه مدرسه های روستایی - حتی پس از تجمیعِ دوران علی احمدی- تعطیل شوند و زنان معلم به جرم بارداری و شیردهی و دبیران مازاد در رشته های تحصیلی خاص،اخراج شوند و معاونان مدرسه ها حذف شوند و معلمان در زنگ های تفریح به نوبت به معاونت بپردازند و .... بی گمان همه این ها در چارچوب استدلال های جناب موسوی پذیرفتنی است،اما گویا ایشان در نظر دارند که بازنشستگان پیش از موعد را به کار دعوت نمایند! نویسنده در پایان عدد دویست هزار تن نیروی مازاد را از ناکجا آباد آورده و بر پایه آن به میلیاردها تومان بودجه ای که برای این نیروهای ناکارآمد،هزینه می شود اشاره کرده و نتیجه می گیرد که آموزش و پرورش برای کیفی سازی حداقلی!باید به کاهش نیرو روی آورد.

بر پایه آمارهای تازه ی کشوری نزدیک 70 درصد جمعیت کشور شهر نشین هستند و 30 درصد باقی مانده در روستاها زندگی می کنند. پس آمار دانش آموزان روستایی نمی تواند چندان در زیاد بودن نیروهای آموزش و پرورش موثر باشد. به فرض هم باشد!چرا دولت با تجمیع مدرسه ها در روستا ها زمینه بازماندن بسیاری از روستا نشینان - به ویژه دختران - را فراهم نماید؟ جناب موسوی می دانند که فرهنگ حاکم بر کشور ما به ویژه در روستاها اجازه ی سفرهای میان روستایی،به کودکان و دختران نمی دهد. چرا باید زمینه ای فراهم شود که بخشی - هر چند اندک - از ایرانیان از آموزش بازبمانند!؟ دور از ذهن است که کسی- به گفته شما - رومانتیسیسم یک دانش آموز یک آموزگار را پیگیری نماید،اما به باور من حاکمیت وظیفه دارد که شرایط آموزشی را برای دورترین روستاها فراهم نماید و حتی بیش از شهرها برای این کار هزینه نماید.

افزون بر ساماندهی نیروی انسانی،آموزش و پرورش برای بالا بردن استاندارهای آموزشی،نیاز به افزایش نیرو دارد. همچنان که اشاره شد،بیشتر جمعیت دانش آموزی کشور در شهرها هستند. آمار دانش آموزان در شهرها،بسیار بیش از استاندارهای آموزشی نوین و حتی سند تحول بنیادین است. سند تاکید دارد به میزان بالا رفتن پایه آموزشی،از شمار دانش آموزان کاسته شود. من به عنوان معلمی با بیش بیست سال سابقه،تاکنون ندیده ام که آمار کلاس های شهری کاهشی را نشان دهد. اگر بنا به گفته شما و البته فرادستان آموزشی،به دنبال افزایش کیفیت آموزشی هستیم،نخستین گام کاهش شمار دانش آموزان کلاس است. بی گمان کلاس های 45 تا 50 نفره دبستان و 35 تا 40 نفره دبیرستان کیفیتی در بر ندارد. با این دیدگاه باید هر کلاس به دو کلاس تقسیم شده و برای هر کلاس،یک معلم و یک کمک معلم به کار گرفته شود. با این حساب به دست کم دو برابر کردن نیروهای آموزشی مدرسه ها نیاز داریم - اگر از افزایش تعداد مشاورها،معاون ها،کتابداران،پرستاران مدرسه ها و مشاوره های روانی و ... بگذریم.

به باور من همه این دعوا ها سر لحاف ملاست! بودجه آموزش و پرورش به گفته یکی از منتقدین آموزشی پر نفوذ،در اولویت های دهم و یازدهم قرار دارد و حاکمیت نظر مثبتی به آموزش،آن هم به گفته ی برخی "به سبک غربی" ندارد! برای همین،واژه ی تعدیل نیرو را بر سر زبان ها می اندازد و در پی کاهش بودجه آموزشی کشور است. نگویید که ما با واقعیت ها روبروییم! واقعیت آن است که بودجه برخی از نهادهای پرنفوذ کشوری و لشکری بیش از 60 درصد افزایش یافته است! اما بودجه آموزش و پرورش چه!؟ جناب موسوی شما خود می دانید که دولت توانایی افزایش بودجه آموزش و پرورش را دارد. پس باید با او وارد گفتگو شد تا سهم بودجه در آموزش را افزایش دهد. به باور من استدلال نهفته در یاداشت دچار ضعف تئوریک است و بی گمان فرادستان آموزشی نیز نه دلایل بنیادینی دارند ونه ابزارهای کارآمدی برای اجرای تعدیل نیرو. راه بسامان کردن سامانه ی آموزشی،نگاه ویژه به آن و هزینه کردن برای آن است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.