پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

پیرو اظهار نظر عیسی سحر خیز و عکس العمل ها؛

امام شایسته سالار بود نه قبیله گرا!

به گزارش جماران، احسان رستگار در سایت شفاف نوشت:
داستان از آن جا آغاز می شود که عیسی سحرخیز (مدیر کل مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت سید محمد خاتمی و از محکومین فتنه ی ۸۸ که در تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۹۲ محکومیتش به پایان رسید و آزاد شد) در گفت‌وگو با جرس گفت «خیلی از اصلاح‌طلبان برخلاف اول انقلاب دیگر علاقه‌ای به آقای خمینی ندارند‌.»

این اظهار نظر سحرخیز، دقیقا همان اتهامی بود که برخی از تحلیل گران و جریان های سیاسی، بعد از فتنه ی ۸۸، به بسیاری از اصلاح طلبان نسبت می دادند. این بار دیگر حسین شریعتمداری در روزنامه ی کیهان این برچسب را به اصلاحات یا اصلاح طلبان نزده بود، بلکه عیسی سحرخیز که از نزدیک ترین افراد به سید محمد خاتمی و از موثرترین افراد حلقه ی فکری اصلاحات محسوب می شد، در سایت جرس اعلام کرده بود. خلاصه این بار نه کیهانی در کار بود و نه حسین شریعتمداری. این گونه بود که این مصاحبه ی وی با سایت ضد انقلاب جنبش راه سبز،‌ برای اصلاح طلبان دردسر آفرین شد.

بعد از این مصاحبه،‌ بعضی اصلاح طلبان در مقام پاسخگویی و روشنگری برآمدند تا این اتهام را از اصلاحات و اصلاح طلبان، مبرا کنند.

مهم ترین عکس العمل به اظهار نظر سحرخیز، مصاحبه ی حمیدرضا جلائی پور با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران بود. عملا اظهار نظر عجیب سحرخیز، باعث شد تا نظراتی که به طور مبهم و اتهام گونه به طیفی از اصلاح طلبان منتسب می شد، خیلی شجاعانه و بی پیرایه از قول حمیدرضا جلائی پور، مطرح شوند.

اگرچه نگارنده، نه از آن دسته ای است که معتقدند اصلاح طلب خوب،‌ اصلاح طلب مرده است و نه از آن گروهی است که اصلاح طلبی و فتنه را دو سر یک کلاف پیچ در پیچ می دانند، اما بدون هیچ تعارف و هراس از برچسب خوردن،‌ با لحاظ کردن صرفا همین یک مورد اظهار نظر آقای جلائی پور اصلاح طلب در پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران اصلاح طلب، قطعا طیفی از آنان را مشمول همان اظهار نظر دردسرساز سحرخیز دانسته و قرائت طیفی از اصلاح طلبان نسبت به امام را، مصادره به مطلوب اندیشه ی امام و کاریکاتوری از گفتمان بنیانگزار انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران به شمار می آورد.

شاید از نظر فنون روزنامه نگاری، این موضع گیری در ابتدای یادداشت، اشتباه به نظر برسد،‌ ولی این موضع گیری،‌ حکمتی دارد و آن هم این است که خواستم عرض کنم، نویسنده معتقد است که انقلابی بودن یعنی این؛ یعنی بیان عقاید با ادبیاتی صادقانه، مؤدبانه و محترمانه، بدون لکنت، با استدلال، محکم و متقن. انقلابی بودن یعنی این که حتی خطر لوث شدن مطلب هم اهمیتی برای نگارنده نداشته باشد و نهراسد که مخاطب نوشته اش را در همان ابتدای داستان، از دست بدهد چون مشتش برای آن ها باز شده و موضعش را لو داده است.

این یعنی یادداشت نویسی انقلابی (مزاح بود ولی دروغ نبود).

و اما بعد!

آن چه در موردش نوشتن ساده است، حرف آقای سحرخیز و آن چه باید پیرامونش کتاب ها نوشت، مصاحبه ی عجیب آقای جلائی پور است. از آن جا که نمی توان بحر را در کوزه ای ریخت و کتابی را ضمیمه ی هفته نامه ی مثلث کرد، پس صرفا به ذکر چند نکته از نکاتی که باید،‌ آن هم ما قل و دل،‌ بسنده می شود:

۱- هیچ عجیب نیست که در طیفی یا جریانی سیاسی، گروهی آلوده به نفاق باشند. به قول استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری، بسیاری عصر ما را عصر ارتباطات می دانند، برخی عصر علم و فناوری و خلاصه هر کسی اسمی می گذارد بر این عصر؛ اما واقعیت تلخ این است که رواترین نام بر این عصر، «عصر نفاق» است. چه در داخل یا خارج،‌ چه در الآن یا گذشته، کدام طیف یا حزب یا گروه یا دسته یا جریانی را می شناسیم که در آن نفاق وجود نداشته باشد؟!

پس اگر اندیشه ی امام را مهم ترین شاخص و سنگ محک اصالت یک جریان در جمهوری اسلامی ایران بدانیم، بدون شک بسیاری هستند که به این اندیشه و گفتمان اعتقاد ندارند،‌ ولی برای سیراب کردن شهوت قدرت خود، حتی به گفتمان امام هم رحم نکرده و آن را دستاویزی جهت نزدیک شدنشان به قدرت به صورت عام و حاکمیت به صورت خاص قرار می دهند (قدرت در حاکمیت خلاصه نمی شود و تمامی منافقین هم الزاما کسانی نیستند که در مناصب حکومتی قرار دارند؛ اشکالی از نفاق هست، که اتفاقا خود را از حاکمیت دور می کند، نه چون اهل دنیا و قدرت نیست،‌ بلکه روغن ریخته را نزد امام زاده کرده و چون امکان حضورش [دیگر] در حاکمیت فراهم نیست، با شکم گرسنه ی شهوت قدرت طلبش، عارق هایی با صدای بلند و از روی تظاهر به شکم سیری می زند تا اظهار مناعت طبع و عزت نفسی دروغین کند).

الغرض؛ هم در میان اصلاح طلبان افرادی هستند که به امام اعتقاد و التزام عملی ندارند، هم در میان اصول گرایان کسانی هستند که به گفتمان رهبری، اعتقاد و التزام عملی ندارند، اما امان از قدرت و وسوسه هایش که انسان را به چه تظاهرهایی که وا نمی دارد.

۲- با در نظر گرفتن مورد اول، پس هیچ اظهار نظر محیرالعقولی رخ نداده، بلکه اتفاقا توضیحات واضحاتی داده شده که اصلا هم عجیب نیست، اما الحق و والانصاف از آن آتوهایی است که ثبت شد بر جریده ی عالم، دوام آن و تا اطلاع ثانوی، اصلاح طلبان گله نباید کنند از شوخی های گفت و شنودی کیهان و آقای حسین شریعتمداری. خودشان هم اگر جای وی بودند،‌ ول کن معامله نمی شدند.

آن چه این اظهار نظر را خاص و بکر می کند،‌ اول سمت مهم و مقرب درگاه بودن سحرخیز است و این که او درباره ی فقط برخی از اصلاح طلبان که به قول طیف مجمع روحانیون مبارز و شورای هماهنگی جبهه ی اصلاحات،‌ آن ها را اصلاح طلبان بدلی، درجه ی دو یا نفوذی می دانند،‌ این نظر را اعلام نکرده،‌ بلکه این صفت غیر خط امامی بودن را،‌ نسبت به طیفی از کسانی اطلاق کرده که خود را خط امامی می نامند! این جاست که ماجرا جدی و خاص می شود.

الغرض؛ بر اساس حدس قوی، معنای مصاحبه ی سحرخیز، این است که من به امام انتقاد دارم و اعلام هم می کنم، ولی مردم گمان نکنند که آن هایی که هر لحظه، ابراز ارادت بیش از پیش به امام در جلوت می کنند، در خلوت نیز الزاما همگی چنین افکاری دارند؛ بلکه بسیاری شان از ترس و نفاق است که افکار واقعی خود را نمایان نمی کنند. از این رو،‌ جا دارد به صداقت و شجاعت آقای سحرخیز، احسنت بگوییم.

در این جا به نظر می رسد که بهتر است تحلیل اظهار نظر سحرخیز را گره بزنیم به تحلیل مصاحبه ی عجیب و منحصر به فرد جلائی پور. باشد که این گونه سخن نو آریم که نو را حلاوتی دگر است؛

۳- مهم ترین مشکل جنس استدلال و منظرگاه ورود به بحث آقای جلائی پور، این است که ایشان این موضوع و مساله ی پیش آمده را، با یک مساله ی جامعه شناختی مدرن اشتباه گرفته و طوری استدلال می کند، انگار نه انگار که این گفته، بیش از این هم بسیار مسبوق به سابقه بوده و پچ پچ های آن هم به گوش مردم رسیده و هم مستنداتش، به گوش مسئولان مربوطه که اصولا همیشه خیلی گوش هایشان تیز است.

انگار مثلا الآن سال ۸۷ است و هنوز پریده ها دریده نشده و برخی اختلافات مبنایی و اصولی، هویدا نگشته است. این که شخصی به نگاه امام خمینی انتقاد داشته باشد، ذنب لا یغفر نیست، ولی در هیاهوی فتنه ی ۸۸، بسیاری از مواضع بسیاری از سیاست مداران، مشخص شد و برخی زوایا آشکار.

از این رو، استفاده ی مکرر ایشان از عبارت «شواهد تجربی»، خیلی شبیه اظهار نظر یک کارآگاه جنایی یا یک استاد درس آزمایشگاه به نظر می رسد. گویی مثلا شخصی داشته از کوچه ای تاریک و باریک رد می شده و از روی مستی، به دیگری سیلی زده و فرار کرده و هیچ دوربینی هم این صحنه را ثبت نکرده است؛ خب در این صورت چون «شواهد تجربی» وجود ندارد، جرم قابل اثبات نیست به احتمال قوی.

از آقای جلائی پور که بعضا اظهار نظرهایشان در مورد بسیاری از معضلات عمیق اجتماعی، بدون هیچ «شواهد تجربی» متقن یا فکت های مسلم است، بعید به نظر می رسید که در مورد یک مساله ی سیاسی که بسیاری از اصلاح طلبان امروزه به آن اذعان دارند، تا این حد معماگونه به طرح مساله و پرسش گری بپردازد،‌ گویی خانم مارپل و موسیو پوآرو با مشارکت شرلوک هولمز، به دنبال کشف معمای پیچیده و لاینحل غیب شدن یک پیرمرد در یک روز نمور پاییزی و در یک حمام مستهلک هستند (حالت بیان عبارت «شواهد تجربی» در این فقره، برای نگارنده تا این حد نامانوس،‌ لوس و نامربوط به نظر می رسید. اگر مثال عجیب بود، به بزرگی خودتان ما را دعا کنید).

الغرض؛ مثلا وقتی آقای جلائی پور در مورد برخی اصول گرایان می گوید که آن ها خیلی تند و بی فکر هستند یا می گوید طیفی از آنان هیچ سنخیتی با تفکر اصیل حضرت امام ندارند یا زمانی که مثلا آقای شکوری راد کل جریان غیر اصلاح طلب را با برچسب های مختلف و تهمت های عجیب که فقط در مورد طیف اندکی مصداق دارد همراه می کند، آقای جلائی پور با پلاکارد «شواهد تجربیت کو» جلو می روند و مدرک مستدل طلب می کنند؟!

۴- در بخشی از مصاحبه، آقای جلائی پور می گوید:

این را هم نباید فراموش کرد که برخی خطاهای اول انقلاب نیز خطاهای جمعی جامعه و سیاست‌ورزان ایرانی بود و مثلا برخی تندروی‌ها در برخوردهای قضایی و به درازا کشیدن تسخیر سفارت آمریکا بیش از این‌که مورد حمایت امام باشد مورد حمایت بسیاری از گروه‌های سیاسی چپ سکولار و مسلمان و طیف وسیعی‌ از نیروهای سیاسی و اجتماعی بود. آن‌چه در دهه‌ی اول انقلاب اتفاق افتاد را نمی‌توان به اتفاقات ناروا فروکاست و اتفاقات ناروا را نیز نمی‌توان به رهبری امام تقلیل داد. نیروهای اجتماعی و سیاسی در قبال خوب و بد وقایع سال‌های اول انقلاب مسئولیت جمعی دارند و البته هیچ کس ـ از جمله امام راحل ـ هم از بررسی و نقد غیرزمان‌پریشانه معاف نیست.

به جای استدلال ها و صغری کبری چیدن های ملال آور، صرفا نگاهی می اندازیم به فرازی از صحیفه ی امام خمینی (ره) که از هر استدلالی،‌ رهگشاتر است:

من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی‌رود، گر چه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی امریکای جهانخوار قناعت نمی‌کنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند.

امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان‌ خود را به گروهها و لیبرالها می‌خوریم، آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول، که چرا مرگ بر امریکا گفتید! چرا جنگ کردید!

چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری می‌کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده‌اید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده‌ایم و صدها چرای دیگر. و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحمهای بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونه‌ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سئوال بروند. من بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمی‌دانم که معتقدم دشمنان از آن بهره می‌برند، من به آنهایی که دستشان به رادیو - تلویزیون و مطبوعات می‌رسد و چه بسا حرف‌های دیگران را می‌زنند صریحاً اعلام می‌کنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی‌پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی امریکا و شوروی را در تمام زمینه‌ها کوتاه می‌کنم


الغرض؛ برای نگارنده، بسیار ساده است که بند به بند مصاحبه ی آقای جلائی پور را به همین سبک، در معرض قضاوت منصفانه ی مخاطبین قرار دهد، اما چون بحث همان کتابچه و هفته نامه و بحر و کوزه پیش می آید، به همین یک مشت نمونه ی خروار از نگاه تطبیقی ادعا با صحیفه بسنده می شود و وقتی امام این گونه محکم و مصداقی، از تسخیر لانه ی جاسوسی و تمامی اتفاقات دهه ی اول، کاملا در جهت عکس نگاه آقای جلائی پور، تمام قد دفاع می کنند،‌ نیازی به توضیحات حقیر نیست.

انقلابی تر از این که امام، در سال پایانی عمر خود، نزدیک ترین شخص به ایشان و قائم مقامشان را به دلیل ناصالح و ساده لوح بودن، عزل کردند؟!

۵- وی در قسمت دیگری از مصاحبه ی غیر قابل دفاع خود می گوید:

«حرف اصلاح‌طلبان این است که باید درس گرفت از این‌که امام در شرایط هرج و مرج به جای انقلابیگری قانونگرایی کرد»

با لحاظ کردن نقل قول امام در بند چهار که به وضوح بیانگر جهان بینی انقلابی امام آن هم دقیقا یک دهه بعد از انقلاب است و نیز با ذکر این نکته که امام در بسیاری از سخنرانی هایشان، به تقدس قانون در جمهوری اسلامی تاکید موکد دارند تا آن جا که عبور از یک چراغ قرمز در جمهوری اسلامی را حرام می دانند و تا ان جا که قانون گرایی را مهم ترین معیار انقلابی بودن معرفی می کنند، این مصادره گری آقای جلائی پور، باطل و بلاموضوع می شود. اصرار امثال ایشان برای نامتجانس نمایی انقلابی گری و قانون مداری، نشان از اصرار بر تحریف گفتمان امام و یا فهم نکردن گفنمان امام آن هم بعد از گذشت ۳۶ سال از انقلاب دارد!

امام انقلابی گری را یک ارزش لایتغیر می داند که همیشه ارزش است، چه در اوایل انقلاب، چه در زمان ثبات و اتفاقا قانون مداری را، از ملزومات و در خدمت انقلابی گری تعریف می کنند. اگر چون که صد آید، نود نیز پیش ماست، چون که بخواهیم انقلابی شویم، باید قانون مدار هم باشیم در گفتمان اصیل انقلاب و امام.

الغرض؛ امام با همان روحیه ی انقلابی بود که می فرمودند: تو غلط می کنی قانون را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد! تکرار این جمله و یادآوری شان نزولش به آقای جلائی پور و همفکران ایشان شدیدا توصیه می شود تا گره کوری را که بین قانون مداری و انقلابی گری در گفتمان امام خورده، بتوانند به خود بقبولانند، البته ان شاء الله!

۶- مصادره گرایانه ترین و انحصارطلبانه ترین بخش مصاحبه ی وی، آن جاست که می گوید:

اگر امام امروز بود زمینه‌های اصلاح را فراهم تر می‌کرد. اصلا من معتقدم اگر امام امروز زنده بود اصلاح‌طلب بود، همان‌طور که نزدیک‌ترین یاران و اعضای خانواده‌اش امروز ازاصلاح‌ امور دفاع می کنند و مجیزگو نیستند. اگر امام بود نظام یعنی نظم، قانون و برابری سیاسی را تثبیت می‌کرد و عزت ایرانیان را افزایش می‌داد و رخصت نمی‌داد در دوران امنیت و ثبات، جامعه را به خودی و غیرخودی و بی خودی تقسیم کنند و برخی اتفاقات برای دراویش و اقلیت های دینی بیفتد.

این جملات آقای جلائی پورِ، دقیقا هم جنس نگاه رئیس جمهور سابق که هر چه بود، از انقلاب و امام و رهبری و نظام و کشور گرفته تا مردم و جهان را با خود و نگاه خود همراه می دانست و دیگران را نخودی به شمار می آورد.

مثل این است که حزب پایداری بگوید، اگر امام امروز بود، شک نکنید که هم صدا با آقای مصباح بود و با جبهه ی پایداری همراه! یا مثلا شخص دیگری بگوید اگر امام امروز بود، خودش می شد منتقد جمهوری اسلامی! یا آن یکی بگوید، اگر امام امروز بود، مذاکرات تا الآن به نتیجه رسیده بود یا آن دیگری بگوید اگر امام بود، شک نکنید اصلا حاضر به مذاکره نمی شد و از این اظهار نظرهایی که چون نقش بر آب هستند و بی پایه و سست.

این استدلال که چون نزدیک ترین یاران و اعضای خانواده ی امام به فلان طیف گرایش دارند، پس امام هم اگر می بود گرایش می داشت، متاسفانه ما را هم مجبور می کند تا مانند بسیاری که نگاهشان را قبول نداریم، مدام بحث طلحه و زبیر و داستان های متواتر صدر اسلام و داستان سید حسین خمینی را یادآوری کنیم. اما با این ملاحظه که یکی از اهداف امثال آقای جلائی پور، مصادره ی حجت الاسلام سید حسن خمینی به نفع جریان خود است. وقتی امام را مصادره می کنند، نوه جای خود دارد.

الغرض؛ اولا حاج سید حسن خمینی، بارها تاکید کرده است که خود را در فضای تنگ هیچ یک از جناح بندی های سیاسی چه اصول گرا و چه اصلاح طلب تعریف نمی کند و نگاهش، فراجناحی است و ثانیا، فرض محال که بخشی از بیت امام، به گرایشی باور داشته باشند، آیا این بدان معناست که امام اگر می بود، باید مثلا از نوادگانش تبعیت می کرد؟! شاید خوشایند نباشد، ولی بر کسی پوشیده نیست که امام در آن فقره ی سخنرانی مادر رضایی ها در بهشت زهرا، نظر حاج احمد آقا را رد کرد و نظر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری را ارجح و لازم الاجرا دانست و علی رغم اصرار حاج احمد آقای خمینی و بسیاری از نزدیکان امام، امام فرمودند: همان کاری را بکنید که آقای مطهری می گوید؛ چون امام شایسته سالار بود نه قبیله گرا!

حرف آخر:

خیلی تاسف آور است که جایگاه ولایت فقیه و تبعیت از ولایت فقیه در نگاهی که آقای جلائی پور و همفکرانش تبیین می کند، صرفا جایگاه نمادین و تشریفاتی دارد و این بوی آزار دهنده ی امام جدا و آیت الله خامنه ای جدا، این که ما خط امامی هستیم ولی ولی فقیه زمان را نمی پسندیم، این که امام را چون خود انقلابی نیستیم، علی رغم تاکیدات موکد خود ایشان و علی رغم «شواهد تجربی» موجود در صحیفه و علی رغم موضع گیری های مشخصشان مبنی بر انقلابی بودن،‌ بخواهیم در فرآیند ملوس سازی، غیر انقلابی نشان دهیم و دو قطبی و در شیپور تقابل انقلابی بودن را با عقلانیت و قانون مداری بدمیم، اول خیانت به امام است و دوم زیر سؤال بردن یک جریان به نام اصلاح طلبان و سوم تخطئه عقلانیت و واقع بینی خودمان نسبت به گفتمان امام (اتفاقا به قول آقای جلائی پور بر اساس «شواهد تجربی» همه ی این ها کاملا مشهود و قابل اثبات است).

امام مصلح بود نه اصلاح طلب و نه اصول گرا؛ بدترین اهانت این است که امام را ذیل جناح سیاسی خود تعریف کنیم. این یعنی محصور کردن اندیشه و گفتمان امام!

منبع: شفاف نیوز

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.