عسل عباسیان: در این روزها گاه خبرهای ناخوشی چون فجایع داعش، اسیدپاشی و ... به گوش می‌رسد، حرکت‌های خوبی هم صورت می‌گیرد. همین چندوقت پیش بود که سه‌تار حسین علیزاده به‌نفع کودکان نقص ایمنی به حراج گذاشته شد یا کمی پیش‌تر پیراهن شماره 9 حمید استیلی به نفع بیماران سرطانی 5/1میلیارد تومان فروخته شد. بماند که گاهی این حراج‌ها برای خریداران صرفا جنبه نمایشی دارند.

به گزارش جماران، شرق با «سعید لیلاز» درباره ابعاد اقتصادی چنین اعمالی که ارزش معنوی هم دارد گفت‌وگویی کوتاه داشته‌ که در ادامه می‌خوانید.

‌حراج‌ ساز موزیسین‌ها یا پیراهن ورزشکارها معمولا برای امور خیریه اتفاق می‌افتند. ارزشگذاری مادی کالایی را که ارزش معنوی دارد درست می‌دانید؟
بله. به این دلیل که یک فرد براساس مطلوبیت کالایی را می‌خرد. مطلوبیت یا utility بحث مهمی در فلسفه اقتصاد به‌شمار می‌آید. «رابرت انگل»، اقتصاددان آمریکایی در این‌باره می‌گوید: «هر قدر درآمد یک فرد یا یک خانواده بالاتر می‌رود، سهم مواد غذایی در الگوی مصرفش کاهش پیدا می‌کند و هر قدر درآمد یک فرد یا خانواده کاهش می‌یابد، سهم مواد غذایی در سبد کالایش بیشتر می‌شود.» این را می‌شود تعمیم داد به این واقعیت که هر مقدار درآمد افراد بالاتر می‌رود، نوع مطلوبیت و الگوی مصرفشان برای خرید کالاها تغییر می‌کند، بنابراین کالایی که ارزش معنوی دارد را فردی برایش هزینه کند که دیگران حاضر نیستند این هزینه را بکنند. نوع مطلوبیت برای افراد با توجه به فرهنگ و عقایدشان متفاوت است؛ مثلا ممکن است کسی که درآمد بالایی دارد ‌میلیون‌هادلار هزینه کند تا یک تابلوی نقاشی بخرد در شرایطی که فردی دیگر با همان میزان درآمد این مبلغ را صرف نذورات کند. در واقع افراد برای کالایی هزینه می‌کنند که برمبنای طرز فکرشان و قدرت خریدشان برایشان مطلوبیت دارد؛ مثلا وقتی فردی خودرو دومیلیاردی می‌خرد، آن خودرو دومیلیاردی به اندازه 200میلیون برای او کارآمد است اما برایش مطلوبیت دارد. پس ممکن است یک فرد بر این اساس برای چیزی هزینه کند که به آن اندازه برایش سود مادی ندارد اما مطلوبیتی پشت آن نهفته است. یک کالای معنوی ممکن است ارزش اقتصادی داشته باشد یا نداشته باشد؛ مثلا هوا ارزش اقتصادی ندارد اما اگر نباشد همه از بین می‌روند و بالعکس. کالایی اقتصادی هم ممکن است از ارزش معنوی بی‌بهره باشد. در واقع کالایی که برمبنای عرضه‌وتقاضا مبادله می‌شود، ارزش اقتصادی پیدا می‌کند. برخی کالاها صرفا ارزش معنوی دارند به همین دلیل قیمت مادی هم پیدا می‌کنند. مطلوبیت براساس نظریه انگل با گذر زمان تغییر می‌کند. برای مثال اگر کسی پیراهن ورزشکار مشهوری را صدمیلیون بخرد، ممکن است بتواند بعد از مدتی آن پیراهن را 120‌میلیون بفروشد. کالا به مرور ارزش مبادله‌ای پیدا می‌کند؛ یعنی گذر زمان میزان مطلوبیت را تغییر می‌دهد. نمونه‌اش هم اینکه ونسان‌ونگوگ در فقر و بدبختی مرد اما در سال‌های پس از مرگش افراد بسیاری با فروش نقاشی‌های او پولدار شدند.
‌بر این اساس خریدوفروش کالاهایی نظیر همان ساز موزیسین یا پیراهن ورزشکار به چه دلیل انجام می‌گیرد؟ صرف‌نظر از خیریه‌بودن چنین اموری، انگیزه افراد برای داشتن این کالاها چیست؟
انجام این کار برای برخی مطلوبیت و بها دارد. در اقتصاد باز، ما با دو مفهوم متفاوت بها و قیمت مواجهیم؛ مثلا ببینید وقتی دوست شما برایتان شاخه‌ای گل می‌خرد، قیمت آن یک شاخه پنج‌هزارتومان است اما ممکن است برای شما به اندازه همه دنیا بیرزد و این بهای آن یک‌شاخه است.
‌در شرایطی که فرض کنیم چنین هزینه‌هایی صرفا و بعد خیریه‌ای دارند و نه بُعد تجارت، خریدوفروش این کالاها و برگزاری این حراج‌ها بر روحیه جامعه چه ‌تاثیری خواهد داشت؟
اینجا باز بحث مطلوبیت مطرح است. مسلما روحیه جامعه را از حالت خشک و خشن دور نگه می‌دارد، همدلی ایجاد می‌کند و جامعه را به حالت انسانی‌تری درمی‌آورد.
‌صرف هزینه برای امور خیریه از این دست در آن سوی مرزها چقدر طرفدار دارد؟
در همه جای دنیا امور خیریه طرفدارانی دارند اما آمریکایی‌ها در این زمینه سرآمد هستند. در آمارها آمده که سالانه 100 تا 120میلیارددلار در این کشور صرف امور خیریه می‌شود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.