به گزارش جماران، شرق نوشت:
وقتی همه راهها برای کسب مجوز بازدید از داخل محوطه سفارت آمریکا به بنبست میرسد، تنها یکراه باقی میماند و آنهم قدمزدن در امتداد دیوارهای بیرونی باغی است که هنوز چراغهای قدیمی و کاج و چنارهای کهنسالش از پشت نردههای نصبشده بر بالای دیوارها، خودنمایی میکند. در این میان تنها چیزی که ظاهر محوطه را با گذشته متفاوت کرده، دوربینهای مداربسته و تابلوهایی است که بر سردرهای آن نصب شده و البته نقاشیها و دیوارنوشتههایی که در سرتاسر محوطه به چشم میخورد. پس از بهنتیجهنرسیدن رایزنی با روابط عمومی سپاه، آخرین تلاش برای ورود به ساختمان سفارت آمریکا را از دری در وسط دیوارجنوبی ساختمان که مشرف به خیابان طالقانی است، آغاز میکنم؛ درِ بزرگ ماشینرویی که باز است و یک باجه نگهبانی هم پشت آن قرار دارد. از در ورودی که عبور میکنم تا به باجه نگهبانی برسم، به این فکر میکنم اگر زمین سفارت هرکشور جزیی از خاک آن کشور به حساب میآید، حالا من در این صبح پاییزی بدون اخذ ویزا در حال قدمزدن در خاک آمریکا هستم. نگهبان برای ورود، نامه میخواهد و وقتی میگویم برای تهیه گزارش آمدهام، شمارهتلفن روابطعمومی را در اختیارم
میگذارد و پاسخی که میگیرم، این است: «تهیه گزارش از داخل محوطه ممکن نیست و برای استفاده از سالن اجتماعات هم، بسیج دانشجویی که تشکیلات اصلیاش در این محوطه مستقر است، اولویت دارد. سایر نهادها و دانشگاهها هم میتوانند برای برنامههای خود این سالن را اجاره کنند.» همزمان با این مکالمه، جوانی که از طرف یکی از واحدهای بسیج دانشجویی برای تحویلگرفتن اتومبیل آمده، نامهاش را به نگهبانی نشان میدهد و به سمت داخل محوطه راهنمایی میشود و من هم پس از پایان مکالمه به سمت در خروجی هدایت میشوم. در فاصله این در تا تقاطع طالقانی و مفتح، یک در بزرگ دیگر قرار دارد که بهنظر میرسد سالهاست مورد استفاده قرار نگرفته. بر بالای آن موتور اسقاطشده هواپیمایی که گویا از بقایای طبس است، به چشم میخورد. از بالای این در هم بهوضوح میتوان ساختمان قرمزرنگ سفارت سابق را دید که بر بالای آن تابلوی آبیرنگی نصب شده و رویش نوشتهاند «نمایشگاه بزرگ 13آبان».
خوشگوشت در خاک آمریکا
امتداد این دیوار به تقاطع طالقانی و مفتح میرسد. در انتهای این دیوار، فروشگاهی با نام «خانه کتاب 57» است که شمارههای مختلف نشریه «پنجره» و کتابهایی همچون «تاکتیکهای مبارزاتی امامخمینی» پشت ویترین آن به چشم میخورد. آن سوی تقاطع، دقیقا در نقطه قرینه محل سفارت آمریکا، ساختمان کوچک و فرسوده سفارت یونان با صلیبی بر بام، خودنمایی میکند؛ گویی که نماد تمدن باستان در مقابل نماد تمدن مدرن در محل بههمرسیدن خیابانهای «روزولت» و «تختجمشید»؛ همان جایی که حالا طالقانی و مفتح بههم میرسند، روبهروی هم ایستاده بودند. درست در گوشه محوطه سفارت آمریکا و روبهروی سفارت یونان؛ جایی که امروز ورودی ایستگاه مترو طالقانی قرار دارد، در بسیار بزرگ آبیرنگی که بالای آن تابلوی «بسیج دانشجویی کشور، مجتمع فرهنگی- دانشجویی 13آبان» نصب شده است. ضلعشرقی ساختمان سفارت بازهم دیواری با آجرهای قرمز و دیوارنوشتههای مختلف تا نبش خیابان اردلان در میانههای خیابان مفتح است. طول این دیوار تنها یک در کوچک دارد که سالهاست از آن رفتوآمد نمیشود. اما وقتی به انتهای این دیوار و نبش خیابان اردلان، یعنی جایی که دیوارشمالی سفارت آغاز
میشود میرسم، با صحنهای جالب برخورد میکنم. در محل اتصال ضلع شرقی و شمالی محوطه سفارت یعنی نبش خیابان اردلان، یک در کوچک باز است که بالای آن تابلوی «باشگاه ورزشی شهدای دانشجو» نصب شده؛ زیر تابلو قید شده که ورود برای عموم آزاد است و بر دیوار هم تابلویی نصب شده که عابران را به صرف نوشیدنیهای گرم و سرد و البته جگر و خوشگوشت، در بوفه دعوت میکند. از در وارد میشوم و برای دومینبار در چنددقیقه احساس قدمزدن در خاک آمریکا میکنم؛ آنهم در یک صبح پاییزی بدون ویزا و اینبار به صرف دل، جگر و خوشگوشت. بخشی از محوطه سفارت تسطیح شده و با دیواری از بقیه محوطه جدا شده و در آن یک سالن ورزشی، تعدادی تجهیزات ورزشی نظیر آنچه که در پارکها وجود دارد و چندصندلی و هویجهای آماده آبگیری به چشم میخورد؛ جایی که حالا هرکسی در شمالیترین قسمت محوطه سفارت ایالاتمتحدهآمریکا در تهران، با چندسیخ جگر یا لیوانی چای داغ، پذیرایی میشود. اینجا فاصله تهران تا خاک آمریکا، فقط یکقدم است و آنچه ایندو را از هم جدا میکند، تنها دری است که عبور از آن برای عموم آزاد است.
فرشتهها بر بالای دیوار سفارت
دیوار شمالی سفارت تا میانههای خیابان اردلان ادامه دارد و از میانههای اردلان، ساختمانهای مسکونی و اداری غیرمرتبط با سفارت آمریکا در امتداد دیوار سفارت وجود دارد. ساختمانی مربوط به دبیرخانه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان شورایعالی انقلاب فرهنگی، بعد از آن ساختمانی با نام «جامعه متوسلین به ثامنالائمه، تربتحیدریهایهای مقیم مرکز» و بعد از آن هم ساختمان یک هتل رستوران هندی و تعدادی ساختمان مسکونی تا انتهای اردلان ادامه پیدا میکند. از مشاور املاکی که انتهای اردلان واقع شده، میپرسم چرا این ساختمانها در قسمتی که به نظر میرسد امتداد زمین سفارت آمریکاست بنا شده و برایم توضیح میدهد از ابتدا، زمین سفارت به همین شکل بوده و قطعه بزرگی که در واقع قسمت شمال غربی محوطه میشده، از آغاز جزو املاک سفارت نبوده و به همین شکل در اختیار افراد عادی بوده است. در انتهای اردلان باید به سمت جنوب حرکت کنم تا دوباره بعد از عبور از بخشهای مسکونی و شخصی به دیوار سفارت برسم. بنبست بیژن و بنبست لاله را که روبهروی ضلع غربی پارک هنرمندان هستند، رد میکنم و به در بزرگی که هم خودش و هم دیوار اطرافش نوساز هستند، میرسم. تابلوی
بزرگی بالای در بزرگ آهنی نصب شده و نشان میدهد این قسمت از سفارت تبدیل به «مجتمع پژوهشی و تحقیقاتی جوادالائمه» شده است. در بزرگ بسته است و هر از چندگاهی وقتی اتومبیلی قصد خروج دارد یا اتومبیلی میخواهد به این قسمت وارد شود، بهسرعت توسط دومامور، بازوبسته میشود. امتداد این دیوار به سمت جنوب و به موازات ضلع شرقی پارک هنرمندان تا انتهای پارک ادامه پیدا میکند، آخرین قسمت از این بخش دیوار سفارت که در واقع دیوار غربی بخش کمعرض سفارت است، دری کهنه است که در کنارش تابلوی «آمادگاه شهید شوکتپور» نصب شده است. از اینجا به بعد، دیوار سفارت به سمت غرب امتداد پیدا میکند و موازی با ضلع جنوبی پارک هنرمندان تا نبش خیابان 15 خرداد امتداد دارد. این عرض اضافی سفارت که روبهروی ضلع جنوبی پارک هنرمندان قرار دارد، کلا در اختیار «مرکز آفرینشهای فرهنگی و هنری بسیج» است که با تابلوهای مختلف مشخص شده است. انتهای این دیوار هم خیابان 15خرداد قرار دارد که از روبهروی پارک هنرمندان تا خیابان طالقانی ادامه دارد و تمام طول این خیابان را دیوارغربی سفارت دربر گرفته است. یک در قدیمی و بزرگ آهنی با تابلوی «مرکز تخصصی معاونت فرهنگی
اجتماعی سازمان بسیج مستضعفین» در این قسمت از سفارت به چشم میخورد. در امتداد 15خرداد و وقتی به طالقانی نزدیکتر میشوم، یک در جدید با دوربینهای مداربسته و آیفون تصویری بدون هیچ تابلو و نشانهای وجود دارد که بسته است و تردد زیادی هم از آن انجام نمیشود. دیوارغربی به پایان میرسد و حالا دوباره در مقابل دیوار جنوبی سفارت در مجاورت خیابان طالقانی هستم؛ بازهم چند در کوچکوبزرگ و دیوارنوشتهای که در میان همه دیوارنوشتههای اطراف سفارت، بیشتر توجهم را جلب میکند. از قول دانشجوی شهیدی به نام شهیدمحسن وزوایی روی دیوار سفارت اینگونه نوشته شده: «ما کار کوچکی نکردیم. بالای نردههای لانه جاسوسی آمریکا که بودیم، احساس کردم فرشتههای هفتآسمان نگاهمان میکنند. به خود گفتم ما که این کار را کردیم، یا از روی نردهها به آسمان چنگ میزنیم، یا با سر به قعر جهنم میرویم.» ناخودآگاه یاد همین چندسال قبل افتادم، حالا بیش از همیشه میتوانستم تسخیرکنندگان سفارت را درک کنم. راهم را ادامه دادم و دوباره رسیدم به همان در بزرگی که مراجعان در حال تردد از آن بودند. نگهبان نامهها را میدید و مراجعان را به ساختمانهای مربوطه هدایت
میکرد.
روایت شاهد عینی
برای اینکه بدانم این محوطه پرماجرا چگونه بوده و چه بر آن گذشته، دنبال کسی میگشتم که گذشتههای دور را دیده باشد. کسبه خیابان مفتح، آدرس مغازه «محمود درودینیا» را دادند. ساندویچفروشی کوچکی که در خیابان مفتح، روبهروی دیوار سفارت و درست روبهروی همان در کوچکی که سالهاست بسته است، قرار دارد. از جلو مغازهاش که به محوطه سفارت نگاه میکنیم، یک ساختمان سفیدرنگ درست روبهروی مغازه ساندویچ محمود و در وسط حیاط سفارت دیده میشود. با دست ساختمان را نشان میدهد و میگوید: «این خانه خود سفیر بود. بچه که بودیم من و بعضی بچههای محل با بچههای آمریکاییها بازی میکردیم. من حتی در حیاط سفارت هم میرفتم و با بچه سفیربازی میکردم.» میگوید این ساختمانی که الان میبینی سفیدرنگ است، یکدست سنگمرمر بود. میگوید اینقدر حیاط پر از درخت بوده که ساختمان بهراحتی از داخل خیابان دیده نمیشده. از سالهای اوایل دهه40 میگوید که دیوارهای سفارت کاهگلی بوده. کمی بالاتر از مغازه او و نزدیک به خیابان اردلان، یک ساختمان چندطبقه نوساز با تجهیزات مخابراتی در وسط حیاط سفارت به چشم میخورد که آقامحمود میگوید این را همین چندسال قبل
ساختهاند و قبلا این محوطه یکدست پوشیده از درخت بوده. قسمت انتهایی محوطه که نبش اردلان قرار دارد و حالا به باشگاه ورزشی و بوفه جگرکی تبدیل شده را نشان میدهد و میگوید: «در این قسمت اوایل یک کارخانه شیشه و بلورسازی وجود داشت و بعدها آمریکاییها آن را خریدند و به زمین سفارت اضافه کردند.» حالا متوجه میشوم که چرا شکل زمین نامتقارن است. میگوید: «در همین خیابان اردلان و پشت سفارت، فروشگاهشان بود. همه آمریکاییها و خیلی دیگر از خارجیها اینجا میآمدند خرید میکردند و چیزهایی که میخواستند و در بیشتر مغازههای شهر پیدا نمیشد، اینجا وجود داشت. همه چیزهایی که در فروشگاههای خودشان دارند، اینجا هم داشتند.» آقامحمود از شبهایی میگوید که همین خیابان مفتح فعلی، محل قدمزدنهای شبانه آمریکاییها و خانوادههایشان بوده و بعد، از روز 13آبان میگوید. میپرسم از کدام در بالا رفتند؟ میگوید: «از همهجا ریختند داخل. از همین دیوار روبهروی مغازه من هم بالا رفتند و وارد محوطه شدند.» خانه سفیر را نشان میدهد و میگوید: «بعد از گرفتن سفارت، چندسالی اینجا را مدرسه کردند و بعد هم تعطیل شد و این در کوچک را هم بستند.» میگوید:
«این ساختمان همهاش سنگمرمر است اما رویش رنگ سفید زدهاند و به همین دلیل سنگهایش دیده نمیشود.»
از آقامحمود خداحافظی میکنم و راهم را به طرف شمال خیابان ادامه میدهم. از مقابل کلیسای قدیمی که هنوز روبهروی سفارت آمریکا پابرجاست، میگذرم، از مجموعه ورزشی شهیدشیرودی که بهگفته آقامحمود، زمینش را تیمسارامجد داده بوده، عبور میکنم و وقتی برمیگردم تا دوباره به دیوارهای سفارت نگاه کنم، چندنفر با ساک ورزشی در حال ورود به حیاط سفارت سابق و باشگاه ورزشی فعلی هستند؛ همانجایی که بوفه جگرفروشی در حیاط سفارت آماده پذیرایی از عموم مردم است.