این‌روزها ایران عزیز آکنده از عطر و بوی فرهنگ جهاد و شهادت است. به روان همه رزمندگان شهید و بازمانده از راه شهادت و امامی که سلسله‌جنبان این قافله نور بود، درودی خالصانه دارم و به‌همین مناسبت ناگفته‌ای را که خود من راوی اول آن هستم به محضر ملت بزرگ ایران تقدیم می‌کنم. پس از عملیات «فاو» در سال64 در قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص) که کنار اروندرود و روبه‌روی بندر فاو قرار داشت، به گزارش جماران، در خدمت سرلشکر شهیدقاسمعلی ظهیرنژاد، از فرماندهان عالی‌رتبه ارتش در جنگ بودم. بحث از امام(س) شد و علاقه ایشان به رزمندگان اسلام؛ به مرحوم ظهیرنژاد گفتم خاطره‌ای از دیدارهایی که با امام داشته‌ای برایم بگو. آن مرحوم با لبخند شیرینی بر لب با محبت خاصی دست مرا در دست خود گرفت و با همان لهجه زیبای ترکی گفت آقای رجایی، خاطره شیرینی از امام را برایت می‌گویم که تا به‌حال گفته نشده است.
ادامه داد: در یکی از دیدارهایم با امام که با چندنفر از فرماندهان عملیاتی ارتش در محضر امام بودیم و دراتاق ایشان کالک و نقشه عملیاتی را پهن کرده و برایشان وضعیت منطقه را توضیح می‌دادیم پس از اینکه گزارش تمام شد، منتظر ماندم که اگر امام سوالی دارند، بفرمایند تا خدمتشان توضیح بیشتری بدهم، امام فرمودند آقای ظهیرنژاد حرف‌هایتان تمام شد؟ عرض کردم بله آقا. تا این را گفتم دیدم امام دستشان را دراز کردند و روی نقشه گذاشتند و خطاب به من و کسانی که در خدمتشان بودند، گفتند: ببینید، اگر دشمن بخواهد به اندازه این پنجه و کف دست من چند سانتیمتر از خاک ایران را اشغال و از نقشه جدا کند من ترجیح می‌دهم این پنجه دست من قطع شود ولی این چندسانتیمتر، از خاک ایران جدا نشود. بارها گفته و نوشته‌ام ایران و ایرانی بعد از لطف خدا و پایمردی فرزندان خود در قطعه هشت‌ساله مدیون امام خمینی است.

منبع: روزنامه شرق

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.