یکی از رزمندگان دفاع مقدس با تأکید بر اینکه «اگر امام نبود، جبههها آنگونه که دیدیم اداره نمیشد»، گفت: مدیریت امام در جنگ و نگاهی که به دفاع از کشور داشتند، فرهنگی در جبههها به وجود آورد که بعید میدانم در طول تاریخ تکرار شود.
«محمد تیموری» که از اهالی قدیمی جماران نیز هست، در گفتوگو با خبرنگار جماران به مناسبت هفته دفاع مقدس، زیبایی این دفاع هشت ساله را در وجود امام و مدیریت او دانست و اظهار کرد: دشمنان جنگ را راه انداختند که نگذارند انقلاب پا بگیرد. مدیریت امام در جنگ و نگاهی که به دفاع از کشور داشتند، فرهنگی در جبههها به وجود آورد که بعید میدانم در طول تاریخ تکرار شود.
وی افزود: بچههایی که با تمام وجود انقلاب کرده بودند، زمانی که جنگ شد به این دلیل که این دفاع، الگوگرفته از فرهنگ عاشورا و واقعه کربلاست، روحیه ایثارگریای داشتند که تاریخی است. این مقطع به این لحاظ برای همه رزمندگان فراموش ناشدنی است.
تیموری با اشاره به وجوه مغفول مانده دفاع مقدس اضافه کرد: یکی از نکات دفاع مقدس که کمتر به آن پرداخته شده، رهبری امام در آن هشت سال است. ما باید دیدگاههای امام درباره جنگ و تأثیر آن بر شکلگیری فرهنگ دفاع مقدس را بررسی کنیم. امام اعتقاد داشت که جنگ برای ما برکت است؛ این در حالی است که جنگ برای دیگران جز خرابی چیزی در بر ندارد.
تیموری افزود: شما میتوانید برکات جنگ را در جامعه امروز ببینید. جبهه برای بسیاری از رزمندگان که امروز برای مملکت ما کارهای بزرگ میکنند، دانشگاه بود.
این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: امروز دشمن تمام توان خود را برای تخریب دستاوردهای انقلاب و دفاع مقدس در ذهن جوانان گذاشته است. دشمن به خوبی میداند که همه داشتههای امروز ما ناشی از دفاع مقدس است و قصد دارند این داشتهها و آن اثرگذاری را در ذهن مردم خراب کنند.
وی یکی دیگر از نکات مغفولمانده در سالهای بعد از جنگ را بیتوجهی به قدرت عراق دانست و گفت: متأسفانه افرادی در کشور ما فیلم ساختهاند که خودشان در منطقه نبودند و بنابراین نمیدانستند در جنگ چه میگذشت. همین باعث شد که عراقیها را ضعیف و زبون نشان دهند. در حالی که عراقیها در جنگیدن بینظیر بودند.
تیموری اظهار کرد: مردم ما باید بدانند که ما با قویترین ارتش جهان که نیروی زمینی عراق بود جنگیدیم. صدام اگر در ابتدای جنگ یک بود، در آخر جنگ به لحاظ امکانات جنگی به 90 رسید. بسیاری از کشورهای جهان به صدام کمک میکردند؛ چه به لحاظ تسهیلات و چه از نظر اطلاعات. در مقابل، کشور ما همراهی جز سوریه و حافظ اسد نداشت.
محمد تیموری در ادامه به بیان خاطرهای از دوران حضورش در جبهههای جنگ پرداخت و گفت:
«زمانی که در اطلاعات عملیات فعال بودم، قرار بود در «ام الرصاص» در خرمشهر عملیات ایذایی انجام دهیم که حواس دشمن را به خود جلب کنیم و بچهها بتوانند در فاو عملیات انجام دهند. در آن زمان اروندرود مرز بین ما و عراق بود و ما مخصوصا این مکان را برای انجام عملیات انتخاب کرده بودیم، چون هیچ وقت دشمن فکر نمیکرد از پس انجام عملیات آبی- خاکی بربیاییم.
جالبی این کار این بود که ما حدود یک سال برای انجام عملیات در آب تلاش کردیم و آموزش دیدیم. به طوری که بچهها میتوانستند با توجه به جزر و مد آب، ساعت را تشخیص دهند. بچهها یک شب در میان در تیمهای دو-سه نفره آب را رد میکردند و تا نزدیکی عراقیها میرفتند تا ببینند لب خط چه خبر است و از وضعیت دشمن، مینگذاری، سیم خاردارها و چیزهایی اینچنین گزارش تهیه کنند.
یک شب شهید «غلام کیانپور» فرمانده واحد اطلاعات عملیات آمد و گفت امشب باید آب را رد کنیم. قرار شد یکی از بچهها همراه با کیانپور برود. چند تا از بچهها را معرفی کردم که کیانپور نپذیرفت. میگفت این بچهها قدیمی هستند و به لحاظ اطلاعاتی به دردمان میخوردند. قرار شد از بچههایی که تازه وارد واحد اطلاعات شده بودند استفاده کنیم. رفتم و یکی از آنها را بیدار کردم. جالب است بدانید که این بچهها معمولا خوشحال میشدند از اینکه به عملیات بروند. علی را بیدار کردیم و لباس غواصی پوشاندیم.
قبل از این جریان، ما دو اسیر برای چنین عملیاتی داده بودیم. من عادتم بود که بچهها را خودم لب آب میبردم و ردشان میکردم. قرار بود بچهها برای شناسایی یک پل که پشت «ام الرصاص» قرار داشت بروند که ببینیم برای انفجار آن، چه مواد منفجرهای لازم است. در راه دلشوره داشتم و میترسیدم از اینکه بچهها اسیر شوند و در اثر شکنجه اطلاعات عملیات را لو بدهند. به آنها گفتم بهتر است حرفتان را یکی کنید، چون عراقیها تکتک بازجویی میکنند. من را که یادتان نمیرود؟ من محمد تیموری هستم. در بازجویی جفتتان بگویید فرمانده ما محمد تیموری است و ما آمده بودیم از وضعیت دشمن اطلاعاتی به دست بیاوریم. قرار ما هم در همه عملیاتها این بود که 48 ساعت منتظر بچهها میماندیم اگر نمیآمدند متوجه میشدیم که اسیر شدهاند. آن بار 48 ساعت گذشت و بچهها برنگشتند. از طرفی دشمن چنان آتشی بر منطقه ریخت که من به شهید عراقی گفتم، فکر کنم بچهها را گرفتهاند. در طول آن یک سال سابقه نداشت که دشمن به این شدت اروندرود را آتشباران کند.
به همین دلیل در عملیات دوم که کیانپور و سیف اللهی میخواستند بروند آن طرف آب، دلشورهمان بیشتر بود. با این وجود ردشان کردیم و هر شب میپاییدیم که بچهها برگردند. شب دوم دیدیم که آتش دشمن دوباره شدت گرفته است. گفتیم حتما دوباره اسیرشان کردهاند. غلام کیانپور یکی از مهرههای کلیدی اطلاعات عملیات بود، به طوری که هر راهکاری را که قفل میکرد. مورد اعتماد سران بود، به خصوص شهید صیاد شیرازی به ایشان اعتماد خاصی داشتند. صبح حاضر شدیم که به قرارگاه برویم و گزارش بدهیم که بچهها اسیر شدهاند. دیدیم همه دارند داد میزنند که یک نفر دارد میآید. دویدیم و دیدیم که غلام است. البته حالش خوب نبود و مجبور شدیم کمی او را راه ببریم تا حالش جا بیاید. بعد از اینکه حالش جا آمد برایمان تعریف کرد که مجبور شده برای اسیرنشدن در آب بماند.
غلام قهرمان کشتی و بسیار خوشفکر بود. برایمان تعریف کرد که بعد از شناسایی، رفته بود روی یک پل برای اینکه متراژ و اندازه آن را بگیرد. همین که روی پل رسیده بود یکی از سربازهای عراقی او را میبیند و داد میزند «ایرانی، ایرانی». غلام بلافاصله یک نی در دهانش میگذارد و میپرد توی آب. علی هم به نیزار فرار کرد و عراقیها او را گرفتند. خوشفکری غلام این بود که در مسیر آب حرکت نکرده بود، مخالف آب شناکرده بود تا عراقیها نتوانند اسیرش کنند. تمام این مدت در آب مانده بود، آن هم در سرمای دی و بهمن که استخوان میترکاند به همین دلیل هم بود که وقتی به ما رسید کاملا بدنش باد کرده بود، چون یک روز کامل در آب مانده بود.»