ارزشمندترین خاطره نگاری های دفاع مقدس کارهای زنانه هستند/ /در حالی که اکثر آثار ادبی دفاع مقدس زنانه هستند؛ زنان خود از اهمیت کاری که در پشت جبهه ها انجام دادند باخبر نیستند/ از نظر من چون زنان هم صبر و عشق بیشتری دارند و هم احتمالا تنها عواید مالی را دنبال نمی کنند/ دستگاه های عریض و طویل رسمی چندان در ایجاد پیوند عمیق میان سرمایه های دفاع مقدس و مردم خصوصا نسل جوان موفق نبوده اند/ همسران شهدا از اینکه به نوعی در حاشیه هستند، آزرده اند/

جماران ـ زهرا رضایی: «آنچه که در ایران بزرگتر از هر چیز بود، تحولی است که در بانوان ایران حاصل شد. بانوان ایران در این نهضت و انقلاب سهم بیشتری از مردان دارند و امروز هم که در پشت جبهه‌ها مشغول فعالیت هستند، سهم آنان بیشتر از دیگران است و در تربیتی که اشتغال دارند، چه تربیت کودکانشان و چه تربیت خردسالانشان و چه تربیت هایی که در کلاس‌ها و جاهای دیگر مجالس دارند، باز سهم بزرگی در این انقلاب دارند. عواطفی که در بانوان هست مخصوص خودشان است؛ در مردها این عواطف نیست و لهذا، آن چیزی که در پشت جبهه از روی عواطف از بانوان صادر می شود، بیشتر و بالاتر و ارزنده تر است از آن چیزی که از مردها صادر می شود. به موجب عواطفی که بانوان دارند، آنها برای جبهه ها کارهای بسیار مفیدی انجام داده اند و انجام می دهند.» (صحیفه امام، جلد 14، صفحه 355)

اینها جملاتی است از حضرت امام خمینی(س) در پاسداشت رشادت‌ها و همراهی‌های زنان شجاع ایرانی با فرزندان، برادران و پدران رزمنده خود، خصوصا در نقش پشتیبانی و حمایت‌های پشت جبهه آنان.

حضور بی‌بدیل زنان در دفاع مقدس و نقش‌های مختلف و متعدد بانوان در روند این دفاع هشت ساله، بی‌شک موضوعی غیرقابل انکار است که شاید تاکنون آنگونه که بایسته است به آن پرداخته نشده یا وجوهی از آن مورد غفلت واقع شده است. گفت‌وگوی جماران با دکتر "سمیه سادات شفیعی" عضو هیئت علمی گروه مطالعات زنان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، محورهایی از همین دست دارد.

شفیعی که در حال انجام پروژه تحقیقاتی با موضوع "مشارکت اجتماعی زنان در کمک رسانی به جبهه ها در جریان دفاع مقدس" است، با تعدادی از زنان فعال در فعالیت‌های پشتیبانی رزمندگان و کمک رسانی پشت جبهه مصاحبه داشته که در این گفت و گو ما را در جریان فرازهایی از یافته ها و داده های میدانی خود قرار داده است:

انگیزه شما از این پروژه تحقیقاتی و با این موضوع چه بود؟ چرا به سراغ نقش زنان در دفاع مقدس رفتید و چطور شد که این موضوع برای شما به مسئله تبدیل شد؟

من به لحاظ سنی چند ماه قبل از شروع جنگ به دنیا آمدم و شاید خیلی انتظار نباشد که نسل من از ماوقع جنگ هشت ساله مطلع باشد. اما به هر حال در سطوح میان‌فردی و نیز سطوح کلان اجتماعی همه ما به نوعی با جنگ و ابعاد آن تا اندازه‌ای آشنا هستیم؛ البته نه مانند کسانی که در آن دوران تجربه زیست داشته‌اند. خرد نقادی که علوم اجتماعی و مباحث جامعه شناسی به شما عرضه می‌دارد کمک می‌کند تا با پرسشگری، سراغ علایق و دغدغه‌هایتان بروید و چون جنگ برای من هم به لحاظ انگیزه، تعداد و سطوح نیروهای درگیر و هم به لحاظ مدت زمان و نیز تبعات، پدیده بسیار قابل تأملی است، به این امر مبادرت کردم.

از سوی دیگر، بحث زنان موضوع و ماهیت فعالیت حرفه‌ای من است و حداقل به طور متمرکز از دوره کارشناسی ارشد تاکنون یعنی نزدیک به 13 سال گذشته را صرف مطالعه و پژوهش در این زمینه کرده‌ام. عمیقا معتقد به تولید دانش بومی هستم و همینطور به توانایی‌ها و درک انسان ایرانی در این زمینه ایمان دارم. البته این بحث مفصلی است.

مجموع این موضوعات خود موجب شد توجه من به بحث "مشارکت اجتماعی زنان در دفاع مقدس" جلب شود. در آغاز، واقعا مرادم این بود که فعالیت‌های داوطلبانه خانم‌هایی را که دور هم می‌نشستند، آجیل بسته‌بندی می‌کردند و لباس می‌دوختند و بسیاری امور پشتیبانی دیگر را انجام می‌دادند، دنبال کنم. خودم که آن زمان در این مکان‌ها حضور نداشتم و الان هم اطلاعات و داده‌های بسیار کمی از تلاش‌های این دست زنان در عرصه دفاع مقدس به جا مانده، پس من باید چه می‌کردم؟ با یکسری از اطرافیان و آشنایانی که می‌دانستم درگیر این فعالیت‌ها بودند یا حداقل کمک‌رسانی را می شناختند، موضوع را در میان گذاشتم و پرس و جوی اینکه اگر کسی یا کسانی را می‌شناختند که در این زمینه حضور و نقش داشته‌اند، به من معرفی کنند. نکته عجیبی که یکی از موج‌های مانع طرح این قضیه هم می‌توانست باشد، نگاه برخی از خانم‌های طرف جستجوی من بود. برخی از آنها با تعجب بسیار با موضوع پروژه تحقیقاتی من برخورد می‌کردند و صراحتا می‌گفتند: این هم شد موضوع برای تحقیق؟! اینها زنانی بودند که کنار هم می‌نشستند و قصه می‌گفتند و این کارها را هم انجام می‌دادند. بعضی از این پیرزن‌ها معلوم نیست اصلا الان باشند یا نباشند. این قضیه در عین دردناکی برای من جالب بود؛ سؤالم این بود که چرا اثری از آن کامیون‌هایی نیست که من عکس‌هایشان را پیدا کردم و گفته می‌شد زنان فعالین اصلی ستادهای کمک‌رسانی بودند؟ و چطور می‌شود این نکته که از نگاه مردان کنار گذاشته شده، به طور تاریخی مطرح نشده و خصوصا از جنبه مثبت آن گرامی داشته نشده است، از دید زنان هم اینگونه مورد بی‌مهری قرار گیرد؟ و باز چرا خود این زنان نقش و اهمیت کاری که انجام داده‌اند را نمی‌دانند؟

به این نتیجه رسیدم که باید از رازهایی که پشت این قضیه هست پرده بردارم و بزرگترین راز این است که این شبکه‌های اجتماعی نیرومندی که پشت سر قضیه تدارکات و کمک‌رسانی بوده، چگونه شکل گرفته است. چه تیپولوژی از فعالیت‌ها می توان ارائه داد و چگونه تقسیم کار به معنای جامعه شناختی‌اش در آن اتفاق افتاده است.

منظور شما از "مشارکت" آن هم به معنای جامعه‌شناسانه‌ای که گفتید، شامل چه فعالت‌هایی می‌شد؟

من مفهومی که از مشارکت مدنظرم است؛ هرگونه کنش متقابل داوطلبانه، آگاهانه و جمعی افراد و گروه‌ها و فعالیت‌های خارج از خانواده و گروه‌های وابسته به سازمان‌های سیاسی و غیرسیاسی را شامل می‌شود. بسیج هم به آن معنایی که من مدنظرم بود، در سال‌های جنگ یک کانون و نیروی مردمی بود.

شیوه شما برای انجام این پروژه تحقیقاتی چه بود؟ از کمک چه نهادهای مرتبطی بهره‌مند شدید و کار چگونه پیش رفته است؟ آیا تحقیقات به طور کامل انجام شده یا پروژه همچنان ادامه دارد؟

من در ابتدای این کار تحقیقاتی، سعی بر ارتباط گیری با سازمان تبلیغات اسلامی و به طور خاص حوزه هنری داشتم؛ اما متاسفانه استقبال چندانی از این موضوع و پروژه تحقیقاتی مرتبط با آن نشد. پذیرای داستان، خاطره و کارهای ادبی بودند. البته آقای سرهنگی که ویژگی‌های منحصر به فردی دارند، زمان درخوری را به طرح بحث و نظر اختصاص دادند که خود موجب دلگرمی بود؛ لذا من شروع کردم به انجام یکسری تحقیق انفرادی و در مرحله بعد موضوع را در کلاس‌های دانشگاهی‌ام با دانشجویان مطرح کردم که با معرفی فعالان، در این تحقیق با من همکاری کنند. البته سال‌ها گذشته بود و به نظر می‌رسید پیدا کردن افراد مطلع و نمونه به معنای فنی آن، کار دشواری باشد.

با توجه به شرایط و امکانات موجود، این تنها راهی بود که به ذهنم رسید. علی رغم اینکه در ابتدا هیچ تمایل جدی‌ای در میان دانشجویان ندیدم اما اتفاقات بسیار خوبی در جریان رایزنی‌ها پیش آمده که بخش‌هایی از آن را به عنوان یافته‌های کار، خدمت‌تان عرض خواهم کرد. همانطور که گفتم دانشجویان اگر چه در ابتدا تمایل چندانی برای همکاری نشان نمی‌دادند اما هر جلسه تشویق و البته تهییج‌شان کرده‌ام. و بالاخره خیلی از آنها با من همراه شدند. واقعا تا امروز کمتر به تأمین مالی فکر کردم؛ ماجرای تحقیق آنقدر برایم جالب بود که مرا با خود به پیش می‌برد. به طور فردی پیش رفتم. کم کم توانستم نمونه‌هایی پیدا کنم که تنوع داشتند. هم ساکنین تهران و هم ساکنین سایر شهرها، حتی مهاجری که در کمپ‌های جنگ زده‌ها زندگی می‌کرد، ساکنین محلی مثل کردهایی که در غرب ایران زندگی می‌کردند، یا زنی که همراه همسر سپاهی‌اش به خطوط مرزی و مقدم رفته بود و این را به عنوان یک فعالیت داوطلبانه و نظام‌مند دنبال کرده بود. در مورد میزان پیشرفت پروژه تحقیقاتی هم باید بگویم که اگرچه خوشبختانه بسیار خوب پیش رفته‌ایم، اما راه زیادی در پیش است و همچنان راه پژوهش باز است و من امیداوارم حاصل آن، مجموعه معتبر، روشمند و البته ثمربخشی در جهت معرفی ابعاد و تیپولوژی مشارکت‌های داوطلبانه اجتماعی زنان حاضر در یکی از مهمترین برهه‌های تاریخی سرزمین ما باشد.

چند مورد از خاطرات و فعالیت‌های این زنان را که بیش از بقیه توجه خود شما را جلب کرد؛ برای ما به عنوان نمونه می‌فرمایید؟

چند نمونه مثال می‌زنم که شاید بتواند یادآور این نکته باشد که چقدر فعالیت‌ها و حرکت‌های این زنان در آن شرایط مفید بوده است. اکثر این زنان زمانی که برای رزمندگان بسته‌های آجیل را تهیه می‌کردند، روی آن نامه‌های کوچکی می‌نوشتند که در حقیقت یک دلنوشته شخصی بود و به یک تعبیر یک دریچه برای روحیه‌بخشی. چه چیزی بیشتر از یک نامه گرم و امیدبخش می‌تواند به این رزمندگان در شرایط طاقت‌فرسای جنگ توان مضاعف ببخشد؟ تا اواسط دهه 60 که لباسشویی‌های عظیم صنعتی در شکل لباسشویی‌های بیمارستانی کمتر موجود بود، پتوهای رزمندگان مجروح و شهید را به شهرهای اصلی از جمله تهران انتقال می‌دادند. این زنان در تهران هفته‌ای چند بار در سرما و گرما به مناطقی مثل تپه‌های عباس آباد می‌رفتند و این پتوها را در آب سرد می‌شستند و مجددا رفو و تمیز شده به جبهه‌ها ارسال می‌شد. شما فکر کنید چه نیرویی باید این حجم از خدمات را به طور داوطلبانه و فعالانه انجام دهد.

یا به طور مثال، شاید پختن مربا در وهله اول خیلی کار مهمی به نظر نرسد. ولی شما فکر کنید اگر قرار باشد مربا را در حجم بسیار زیاد تولید کنیم و از طریق آزمایش‌های کاملا خانگی به راهی برسیم که این مرباها در حجم انبوه و با عمر بالا تولید شود، به طوری که مدت زمان زیادی بتوان از آن استفاده کرد، کار دیگر چندان آسان و ساده نیست؛ بلکه مهارت، تجربه و زحمت بسیار می‌طلبد.

شما در این پروژه تحقیقاتی تا این مرحله، مهمترین نتایجی را که به دست آوردید از نظر خودتان چه می‌دانید؟

تحقیق من همانطور که عرض کردم همچنان در مرحله انجام است و چون حمایت مالی به معنای مرسوم آن نبوده تا مدت‌ها شخصاً این پروژه را پیش برده‌ام. به هر صورت کار در حال انجام است. نمونه‌گیری بر اساس نظریه مبنایی تا رسیدن به اشباع نظری پیش خواهد رفت و همچنان در جست‌وجوی اطلاع رسان‌های نمایا هستم. اما تا این مرحله حداقل می‌توانم به دو موضوع اشاره کنم؛ اول اینکه این قضیه به من و دانشجویان من این امید را داد که ما می‌توانیم بر اساس تجربه زیسته این زنانی که با شعف و انرژی تمام، داوطلبانه به این دست فعالیت‌ها در آن دوران خطیر می‌پرداختند، در جهت تولید دانش پژوهش‌محور بومی گام برداریم. و این هم نوعی از انجام تحقیقات میدانی است؛ ناوابسته به حمایت مالی سازمان‌ها، با دل کار کردن. از طرفی، وقتی به همراه دانشجویانم با این بانوان مصاحبه می‌کردم، برداشتم این بود که این همه احساس و شعف به آنان انتقال پیدا کرده است و شاید علی رغم گسست نسلی و فاصله نگرشی، ایستاری که دانشجویان من با این زنان داشتند، اما به طور شگفت‌آوری ارتباط ذهنی و روحی آنان با هم برقرار شده بود. شما فکر کنید دانشجویی با فضای فکری متفاوت با اشتیاق بگوید استاد یک موردی را پیدا کردم، همان که شما می‌خواهید. بعد می‌بینم با یک خانم 75 ساله دوست شده و پای حرف‌هایش نشسته و از او خواسته برایش از جنگ بگوید! خدا را شکر این ارتباط به بهترین شکل برقرار شده بود و واقعا این خاطرات و تجربیات انتقال یافت.

تجربه مفید دوم به تأسی از ایده گیدنز که معتقد است مدرنیته یک پروژه ناتمام است، من فکر می‌کنم که پژوهش درباره مشارکت زنان در جنگ تحمیلی هم چنین پروژه‌ای‌ست؛ پروژه‌ای ناتمام! به عنوان مثال، شما هم اکنون در حوزه ادبیات و هنر می‌بینید که کارهایی همچون "نورالدین پسر ایران" یا "کوچه نقاش‌ها" و امثال آن هرچند راویان مرد هستند اما همه اینها به طور شگفت انگیزی یک کار زنانه است. یعنی زنانی که اینها را به رشته تحریر درآورده‌اند که بعضا اصلا میدان جنگ را تجربه نکرده‌اند. باید دید چرا بیشتر آثار و پژوهش‌های پس از جنگ را زنان پیگیری کرده‌اند؟ از نظر من چون زنان هم صبر و عشق بیشتری دارند و هم احتمالا تنها عواید مالی را دنبال نمی‌کنند. ولی در عین حال حاضرند مثلا پنج یا شش سال را صرف پروژه‌های این‌چنینی کنند. من به عنوان مثال با خانم "اعظم حسینی" که صحبت ‌می‌کردم، می‌‎گفت: من پنج سال رفتم و برگشتم تا خاطرات خانم زهرا حسینی را در قالب کتاب "دا" جمع‌آوری کنم.

یا مثلا ما چند هزار نفر در ناحیه سردشت و بانه داریم که از تأثیرات شیمیایی جنگ عذاب می‌کشند، بچه‌هایی به دنیا می‌آورند که ناقص الخلقه‌اند و مشکلات دیگر که زنان بیش از همه درگیر این داستان هستند. همچنین خانواده‌های جانبازی داریم که سه دهه است از فرد جانباز در شرایط گاه واقعا طاقت‌فرسا و غیرقابل تحمل مراقبت می‌کنند. در مورد خانواده‌های شهدا هم همین داستان است. من بارها با همسران شهدا صحبت کرده‌ام و آنها از اینکه به نوعی تنها و در حاشیه‌اند، آزرده‌اند. کلامشان این است که زمانی که یک اجلاس یا برنامه‌ای برقرار است از ما دعوت می‌شود و ذکری و یادی؛ اما پس از اینها باز هم برمی‌گردند به همان دنیایی که داشتند. به نظر می‌رسد دستگاه‌های عریض و طویل رسمی چندان در ایجاد پیوند عمیق میان سرمایه‌های دفاع مقدس و مردم خصوصا نسل جوان موفق نبوده‌اند. لذا من فکر می‌کنم که پروژه‌های مطالعاتی، تحقیقاتی زنان در ارتباط با جنگ همچنان باز و ناتمام است.


انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.