دو حدیث امام هشتم دارد: یکی در عقل؛ یکی در ایمان. در هر حدیثی، در هر جمله‌ای، شق القمر کرده! آن وقت، امام هشتم شناخته می‌شود!

به گزارش جماران به نقل از شفقنا حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی به مناسبت میلاد امام رضا علیه السلام سخنانی بیان داشت ،متن سخنان این مرجع تقلید شیعیان درپی می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فی الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین

بحث ما در حروف تهجی قرآن بود و بحث در «الف» تمام نشد؛ ولی امروز، چون جمعیت خواستند نسبت به امام علی بن موسی علیهما السلام بحث بشود، ولو این بحث بسیار مشکل است، اما به قدر میسور…؛ بحث از او، بحث از حقیقت قرآن است. مجلس هم مجلس قرآن است، منتها شناخت آن حضرت فوق طاقت ما است! وقتی امام هشتم شناخته می‌شود که انسانیت و کمال انسانیت فهمیده بشود. آن وقت معلوم می‌شود او کیست که می‌تواند خلقت را به غایت نهایی برساند.

در این خلقت، تمام آفاق، مقدمه‌ی انفس است؛ فهم قرآن بسیار مشکل است! «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی‏ أنفسهم»؛ این انسان در یک کفه‌ی میزان است؛ تمام آفاق در یک کفه. این است که مقدمه چقدر عظیم است، تا برسد به ذی المقدمه! بعد آن ذی المقدمه به غایت قصوی برسد.

در قرآن مجید، کلمه‌ی «تبارک» در حدود نه مورد آمده؛ ولی هر موردی به قدری عمیق است که اصلا ورود در بحث بسیار مشکل است! نمونه‌ی مطلب این است:

دو سوره در قرآن است، اما چه دو سوره‌ای! ـ‌خود آن باز بحث مفصلی داردـ یکی سوره‌ی فرقان؛ یکی سوره‌ی ملک. آن‌هایی که اهل تأمل و دقت هستند، مطالعه کنند، ببینند در سوره‌ی ملک چه غوغایی است، در هر آیه‌ای! در سوره‌ی فرقان چه خبر است! هر یک از این دو سوره مصدر است به آیه‌ای. هر یک از این دو آیه باز مصدر است به «تبارک». «تبارک» را خدا کجا گفته؟ «تبارک الذی نزل الفرقان علی‏ عبده لیکون للعالمین نذیرا».

در این وقت کم و بحث معرفت امام هشتم، کجا می‌شود به مطلب، حتی در حد ادنی، رسید؟!

در سوره‌ی ملک: «بسم الله الرحمن الرحیم، تبارک الذی بیده الملک وهو علی‏ کل شی‏ء قدیر، الذی خلق الموت والحیاة» که بعد غوغایی است و قیامتی! به خلقت انسان که می‌رسد، اطوار سبعه‌ی خلقت را شرح می‌دهد. انسان تا شناخته نشود، امام رضا شناخته نخواهد شد.

انسان اطوار سبعه دارد؛ طور اول شروع می‌شود از «لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین»؛ طور هفتم: «ثم أنشأناه خلقا آخر». دنبال طور هفتم، «فتبارک الله أحسنُ الخالقین». این کیفیت استعمال «تبارک» است؛ آن «تبارک» در سوره‌ی ملک، آن «تبارک» در سوره‌ی فرقان، این «تبارک» در سوره‌ی مؤمنون، باید ضمیمه بشود. در این جا، خدا می‌فرماید: «فتبارک الله أحسن الخالقین»؛ این است انسان!

حالا، کمال انسان به چیست؟ کمال انسان به دو کلمه است؛ حرف حساب هم دو کلمه است: یکی عقل؛ یکی ایمان. این جوهر همه‌ی عقلیات و نقلیات است: کمال خلقت، انسان است؛ کمال انسان، عقل و ایمان است.

دو حدیث امام هشتم دارد: یکی در عقل؛ یکی در ایمان. در هر حدیثی، در هر جمله‌ای، شق القمر کرده! آن وقت، امام هشتم شناخته می‌شود!

ابن سکّیت کسی است که ابن خلّکان، درباره‌ی کتاب او، می‌نویسد: این کتابی است که مانندش نیست و مرجع است برای کل. همچو مردی آمد زانو به زمین زد، گفت: یابن رسول الله! حجت، امروز چیست؟ فرمود: «العقل». این‌ها را کسانی می‌فهمند که تمام علوم عقلیه، حکمت نظری، حکمت عملی، من الصدر الی الذیل را طی کرده باشند، بعد می‌فهمند او به ابن سکیت چه فرموده! فرمود: حجت، عقل است. بعد در بیان دیگر، کمال عقل را بیان کرد که کمال عقل در چیست. اینها را باید فهمید، آن وقت فهمید دنیا از چه تعلیم و تربیتی محروم شد!

فرمود: عقل کسی تمام نمی‌شود الا به این امور؛ - ما مختصر قسمتی را می‌گوییم- اول: «الخیر منه مأمول…». شروع می‌کند به چه کلمه‌ای؟! جمله‌ی اولش ابتدا می‌شود به «خیر». این است که فهم این احادیث و فقه این روایات، دونه خرط القتاد!

«الخیر منه مأمول والشر منه مأمون». دو کلمه را گرفته، «خیر» و «شر». «الف» بر سر هر دو آمده، «الف و لام» جنس. جنس خیر، از او مأمول است؛ جنس شر از او مأمون است. گفتیم: هر جمله‌ای بحث مفصلی دارد. امام هشتم در این جمله‌ها شناخته می‌شود.

دوم، از این دو تا که می‌گذرد: کثیر خیر را از خودش قلیل می‌شمرد؛ اما قلیل خیر را از دیگری کثیر می‌شمرد. این چنین عقل به کمال می‌رسد. ملول نمی‌شود از طلب حوائج؛ آنچه ارباب حاجت به او رجوع کنند، ملالی در او محقق نمی‌شود. این نسبت به خلق؛

اما نسبت به خود: «ولا یسأم من طلب العلم طول دهره»؛ سیر نمی‌شود از طلب علم در طول دهر خودش. چه کرده در هر جمله‌ای!

بعد فرمود: فقر فی الله احب است نزد او از غنا؛ ذلت فی الله احب است نزد او از عزّ. این چنین پرورش می‌دهد آن جوهر انسانیت را؛ «دعامة الإنسان العقل»، این بذر، باید زیر دست این باغبان به ثمر برسد!

حدیث مفصل است، آخرش را بگویم؛ چون خودش در کلمه‌ی آخر عنایت کرد؛ فرمود: «العاشرة وما العاشرة». آن آخری این است: احدی را نبیند…- کلمه‌ی احد چقدر عموم دارد- احدی را نبیند الا این که بگوید او از من بهتر است. وقتی به این جا رسید، عقل کامل می‌شود؛ چرا؟ بعد تحلیل کرد؛ چون هر که را ببینی، از دو حال خارج نیست: یا از تو بهتر است، یا از تو بدتر است. آن کسی که بدتر است، وقتی به او رسیدی، ببین شرّ او ظاهر است، اما لعلخیری در باطن باشد؛ ولی نسبت به خودت، خیرت ظاهر است. شاید آن خیر باطنی او مقبول درگاه باشد و آن شرّ باطنی تو موجب طرد و آن خیر ظاهر تو هم مردود باشد. وقتی چنین است، پس آن(انسان به ظاهر) شرّ از من بهتر است.

خلاصه‌ی بیان این است: کسانی که اهل فن هستند [توجه کنند]: بالنسبه به خودت علم به عدم است، بالنسبه به او عدم العلم است. عدم العلم با علم به عدم هرگز تعارض نمی‌کند. آن وقت، عقل کامل می‌شود. اما اگر دیدی بهتر است، باید آنچنان به دنبال او بروی تا به هر بهتری برسی. اگر این چنین شد، عقل کامل است. این کلمه‌اش در کمال عقل.

وقتی می‌رسد به ایمان…- کی خوابیده در طوس؟! کیست؟!- وقتی می‌رسد به ایمان، فرمود: مؤمن، ایمانش کامل نمی‌شود مگر این که سه سنت در او باشد: اول از خدا؛ دوم از رسول خدا؛ سوم از ائمه‌ی هدی. اما از خدا «کتمان السر». وقتی مؤمن، ایمانش کامل می‌شود که از خدا بیاموزد ستار العیوبی را؛ حامل اسرار باشد. باز در این کلمه غوغایی است! یعنی چه کتمان السر را از خدا بگیرد؟!

اما از رسول خدا «مداراة الخلق»؛ چه کرد؟ ببینید، دندانش را شکستند، خاکستر بر سرش ریختند، شخص اول عالم بود، به آن وضع با او معامله کردند، بعد گفت: «اللهم اهد قومی فإنهم لا یعلمون». به جای آن همه عذاب که از مردم کشید، دعا کرد، آن هم از خدا چه خواست؟! «اللهم اهد قومی». بعد قیامت این است: دنبال «اللهم اهد…» کلمه‌ی «قومی» است. آن مردم جزیرة العرب را به خودش منسوب کرد که جلو عذاب را بگیرد. بعد آنچه عقل را حیران می‌کند، این است که آخر هم برای خود آن‌ها عذرخواهی کرد؛ علت آورد، گفت: «فإنهم لا یعلمون»؛ ببخش این‌ها را که جاهل هستند. عذرشان را بپذیر. از این مدارات را بگیر؛ آن وقت می‌شوی مؤمن.

اما از ما؛ «الصبر فی البأساء والضراء».

به این سه کلمه، بشر به غایت القصوای خلقت می‌رسد.

تمام علما اخلاق، از زمان ارسطو تا حال، آنچه تمام رجالی که در تهذیب بشریت کار کردند، سه مرحله است: مرحله‌ی اول، تخلیه؛ مرحله‌ی دوم، تجزیه؛ مرحله، سوم تحلیه. تمام مراحل ثلاثه را در دو روایت جمع کرده! آن هم تمام نواقص حکمت عملی عالم را به دو روایت از بین برده!

اگر کلمات او تحقیق می‌شد، تشریح می‌شد، فهمیده می‌شد، به کار بسته می‌شد؛ دو حدیث او، دنیا را منقلب می‌کرد! شناختن همچو کسی سهل است؟!

این روایت را علی بن ابراهیم از ابراهیم بن هاشم، او از ابن ابی عمیر، ابن ابی عمیر از بعض اصحابه از عمر بن یزید، عن الصادق علیه السلام… روایت همچو روایتی است! با این سند!

امام فرمود: یک حج برابر است با عتق هفتاد رقبه.

بعد، عمر بن یزید...- کسانی که اهل فقه هستند، روات را بشناسند. در فقاهت لازم است این نکته که آن راوی کیست. عمر بن یزید است، معاویه بن عمار است، زراره است، ابو بصیر است-... پرسید: آیا عدل حج چیزی هست؟ امام فرمود: هیچ چیز عدیل حج نیست. یک درهم در راه حج برابر است با دو هزار هزار درهم در غیر حج من سبیل الله. این روایت را خوب داشته باشید.

مشایخ ثلاثه، یعنی ثقة الاسلام کلینی، شیخ الطائفه در تهذیب، شیخ المحدثین صدوق در عیون و امالی، روایتی که مشایح ثلاثه متفقا نقل کنند… قسمتی از این روایت این است: امام هفتم فرمود: زیارت ولد من علی- خوب دقت کنید- زیارت ولد من علی افضل است از هفتاد حج مبرور! آن حج، با آن عظمت! یک زیارت او معادل می‌شود، در یک کفه قرار می‌گیرد، هفتاد حج مبرور، نه هر حجی! این جمله‌ی اول. از این «إن»، از راه اثر پی به مؤثر ببرید.

بعد مطلب به این جا خاتمه پیدا نکرد؛ فرمود: کسی که او را زیارت کند، یک شب کنار قبر او بیتوته کند، «کان کمن زار الله فی عرشه». این بیان کسی است که ضمان عصمت از خدا دارد! «کان کمن زار الله فی عرشه»!

مرحله بعد، فرمود: وقتی عرش خدا در قیامت سر پا می‌شود، هشت نفر هستند: چهار نفر از اولین، چهار نفر از آخرین. از اولین نوح، ابراهیم، موسی، عیسی؛ از آخرین: جدش ، امیرالمؤمنین، حسن بن علی، حسین بن علی. خود این سرّی دارد!

بعد از این جمله، فرمود: زوار قبور ائمه همنشین اند با خود ائمه؛ اما «أعلاهم منزلة و أقربهم حبوة زوار قبر ولدی علی». این است امام رضا! «أعلاهم منزلة » و اقرب آن‌ها به عطیه‌ی خدا زوار قبر علی بن موسی است!

امام هشتم، معرفتش فوق طاقت بشر است! حالا چه خصوصیاتی است در آن؟

ختام مطلب...، چون باید مردم بدانند چه خبر است. افسوس که نفهمیدیم! ندانستیم این مملکت در پرتو چه کسی برقرار است! یک عمر صلوات فرستادید. در صلوات چه گفتید؟ آل محمد کیان اند؟ خوب دقت کنید. آن وقت حدیث این است:

امام ششم، رأس و رئیس مذهب، به فرزندش امام هفتم فرمود: در صلب تو عالم آل محمد است!

یک وقت می‌گویند: عالم قوم، یک وقت می‌گویند عالم فلان طائفه؛ اما تعبیر این است؛ اصلا این تعبیر محیر العقول است! جمله‌ی دومش حیرت‌انگیزتر است! و آن جمله این است... کسی که هیچ آرزویی جز خدا ندارد، کسی که به جایی رسیده که در «إیاک نعبد و إیاک نستعین» آن قدر می‌گوید که از خود خدا می‌شنود! همچو کسی به فرزندش این جمله را گفت… فکر کنید تا هر چه می‌توانید! بعد فرمود: «لیتنی أدرکته»؛ ای کاش من زنده بودم و پسر تو علی را می‌دیدم!

اللهم صل وسلم علی ولیک وحجتک علی بن موسی الرضا عدد ما احاط به علمک صلاة ‌دائمة بدوام ملکک و سلطانک.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.