جماران ـ سیدعماد الدین محمودی: چه بسیارند جوانان و دانشجویانی که در زندگی نه آن چنان برخاسته از طبقات مرفه بودند، و نه از امکانات مالی چشمگیر برخوردار. نه ملک و املاک و سرمایه چندانی داشتند، و نه دلخوش به رابطه و رانت و هزار راه و بیراه دیگر. افرادی که تنها سرمایه ی زندگی شان تلاش بود و تلاش.
افرادی که جبر و معادله زمان و زمانه، به آنها آموخته بود که گویی راه خوشبختی ـ اگر قصه پر غصه روزگار گوشه ای از آن را برای آنها روایت کند ـ از معبر تحصیل و مشقات آن می گذرد. جوانانی که تنها سرمایه شان تحصیل بود. کسانی که تنها امید شان چیزی جز شکست غول کنکور، ورود به دانشگاه و کسب مهارت های فنی و علمی نبود. دانشگاهی که البته سرشت و سرنوشت و سرگذشتی بس غمناک و غم بار دارد.

مگر نه این است انقلابی که سردمدار و پرچمدارش خمینی است، آرمانی جز عدالت داشت؟
مگر نه این است که پیر جماران جامعه آباد و مستقل را در گرو دانشگاه مستقل می خواند؟
مگر نه این است که امام روح الله (س) دانشگاه را مبدا همه تحولات، و دانشجویان را از مهم ترین موهبت های انقلاب، و در شمار عزیز ترین فرزندانش می شمارد؟
مگر نه این است که همین دانشجویان و جوانان بیست و چند ساله، با دست خالی در برابر مستکبران و مستبدان؛ هشت سال با اراده و عزم در برابر خصم ایستادند؟
مگر نه این است که زمانی که کهنه سیاستمداران چکمه پوش در برابر خصم دژخیمان ستم شاهی، بر خود می لرزیدند؛ خون این جوانان بر کف داغ خیابان های شهر ریخت و نهال انقلاب را آبیاری کرد؟
انقلابی که آرمانش؛ عدالت و آزادی، و سمبلش خمینی است... تا ابد! و به تعبیر رهبر انقلاب: "راه امام راه ما ،هدف او هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ما است "

ما را چه شده است که ارزش های انقلابی و دینی و اسلامی را به پای مطامع خویش ذبح می کنیم، و شعائر اسلامی را به قتلگاه می بریم؟
کجایند چشمان بیدار و وجدان های آگاه، تا ببیند که در برابر چشم ملت؛ برخی از نمایندگان مجلسی که امام در رأس امورش خواند، امروز در عرصه بیداد و ظلم چه می کنند؟

کافی است مدت اندکی از عمر دانشجویی افراد، در طی هشت سال اخیر طی شده باشد، تا ثمره برخی از مدیریت های امنیتی در دانشگاه را ببینند. متحجرانی که حاکمیت چماق را به حاکمیت اندیشه ترجیح می دادند.
ماجرا بسیار روشن است. آنقدر واضح و شفاف، که لازم نیست مدام سر در رسانه ها داشته باشی. همه دانشجویان از ماجرا آگاهند. همه مردم از وقایع باخبرند. همه از آنچه بر دانشگاه رفته است می نالند. به راستی مگر می توان فراموش کرد؛ حدیث آنچه در این سال ها بر دانشگاه رفت؟
تحریک ها و تخریب ها و خصومت ها و خشونت هایی که بر پیکره نحیف دانشگاه وارد آمد، به سان فریاد در گلومانده ای است؛ که تنها نشان از رونق تزویر دارد. بدون تردید این مقال و مجال اندک فرصت پرداختن به تراژدی مدیریت های امنیتی بر دانشگاه را نمی دهد. کسانی که ثابت کردند، بر خلاف ادعای شان حتی در زمینه مسائل امنیتی هم چندان مطلع و مجرب نیستند. افرادی که گمان برده اند تا با امنیتی کردن فضا، و ایجاد اتمسفر اختناق و سرکوب می توان در دانشگاه و جامعه، ثبات ایجاد کرد؛ به نظر می رسد پیشتر بازجو بوده اند؛ تا مدیر امنیتی.
عدم پیشرفت و ارتقای سطح علمی دانشگاه، عدم حمایت از حقوق دانشجویان، عدم رسیدگی به امور صنفی و رفاهی دانشجویان خوابگاهی که باعث بروز حوادث تلخی در این سال ها شده است، اخراج و بازنشستگی اجباری اساتید برجسته طی سالیان اخیر، عدم داشتن برنامه برای جذب دانشجویان نخبه، حاکم شدن فضای پادگانی بر دانشگاه، اعمال گرایشات سلیقه ای جهت دار در انتخاب و تعیین رؤسا و مسئولین سطوح مختلف دانشگاه، اعمال تفسیرهای خلاف قانون از آیین نامه های اجرایی، عدم مقبولیت در بین دانشجویان، کاهش قابل ملاحظه فعالیت های صنفی، وقوع حادثه تلخ حمله به کوی دانشگاه در سال۸۸ و عدم پیگیری و عدم حمایت از دانشجویان، گسترش فضای امنیتی از طریق برخوردهای انضباطی بی پایه و اساس، ایجاد ممانعت برای فعالیت آزاد تشکل های مستقل و نشریات دانشجویی و بسیاری از موارد دیگر؛ تنها شمایی از مصائب و فجایع سال های اخیر است. حال آنکه باید دانست راه مدیریت نهاد حساسی چون دانشگاه، ایجاد ثبات از طریق امنیت پایدار و ایجاد رقابت های درون دانشگاهی است، نه رویکردهای پادگانی.
اما ماجرا به اینجا ختم نمی شود. این بار سخن از تبعیض است. آن هم با هزینه کردن از انقلاب و ارزش های اسلامی. سخن از تباه کردن آینده بهترین جوانان و فرزندان انقلاب است. کسانی که با ستاره هایی که دولت مدعی عدالت محوری بر دوش شان گذاشت، از تحصیل محروم، و بعضا راهی ناکجا آبادها شدند تا عمر و جوانی و آینده شان در صحرای گمنامی نابود شود.
هفته ای که گذشت، آبستن خبری بس سهمگین و سنگین بود. خبری که بار دیگر از کشتی طوفان زده مجلس به گوش می رسد، خبر استیضاح وزیر محجوب و محبوب دولت است.
کسی که شمار زیاد سوابقش او را همچوت اسطوره ای در افسانه های کهن می نمایاند. کسی که اگر در احوال و مرامش سیر کنی، جز تحیر و تعجب، چیزی برایت باقی نمی ماند.
کسی که با تکیه زدن بر ویرانه وزارت علوم؛ همانجایی که تمام امید ملت برای رشد و توسعه به آن گره خورده است؛ در جهت بازگشت به آرمان های از دست رفته امام و انقلاب مبادرت کرد.
او امروز تنها به دلیل بیان گوشه ای از لطمات و فجایع حاصل از عملکرد کسانی که هشت سال میراث مملکت را به تاراج بردند، استیضاح می شود. تاریخ به یکی از نقاط عطف خویش رسیده. کیست که نداند، مهم ترین دغدغه و نگرانی امام؛ از حاکمیت نااهلان و نامردمان بود؟ آیا حاکمیت جهل و جور و فساد و تبعیض؛ چیزی جز نااهلی و نامردمی است؟
از وقایع مربوط به آنچه به عنوان ثمره مدیریت هشت سال قبل بر دانشگاه رفته است، این روزها سخن بسیار رفت. گویی در این احوال فرجی دانا حکم وصله ناجور و سازناکوکی است، که اسباب عیش و رانت خواری آقازاده ها را مکدر کرده است.
طنز روزگار اینجاست، که امروز سخن از استیضاح کسی است که یکی از موارد اتهامش سیاسی بودن است. حال آنکه در غیر سیاسی بودن فرجی همین بس که وی از مجلس ششم، بدین اتهام رای اعتماد کسب نکرد.
امروز کسی به کاهش سطح علمی دانشگاه متهم می شود که شاگرد اول دانشگاه تهران و دانشگاه تورنتو بوده است. حال آنکه از منظر دلواپسان پایدار!! وزیری که مدرک تقلبی دارد و همه مقاله‌هایش کپی‌برداری است، به رشد علمی کشور کمک کرده است.
آری؛ فرجی دانا را باید استیضاح کرد.
گویی استیضاح فرجی، برای وی و بسیاری دیگر چیزی بیش از چانه زنی و دعوا بر سر کرسی ریاست است. چراکه همه کسانی که وی را می شناسند، می دانند که فرجی کوچکترین دغدغه ریاست ندارد. زیرا از تبار همت و باکری، و از فرماندهان متواضع جنگ است.
آیینه تمام نمای تاریخ، باید برای آیندگان روز موعود را به تصویر بکشد.
روزی که تنها روایتی کوتاه از چپاول سرمایه های مردم به پای «برخی اعضای ارزشی تشکل های شبه دانشجویی حامی دولت سابق»، «برخی برادران و خواهران عرصه تبلیغات اسلامی در دانشگاه امام صادق»، و صدها نورچشمی و آقازاده به ظاهر متنسک و به باطن متحجرانی فرصت طلب ـ همان هایی که امام بیشترین خون دل را از آنان خورد ـ خواهد بود.
آری فرجی دانا را باید استیضاح کرد. هر چند برخی برادران دلواپس اگر می توانستند، او را اعدام هم می کردند.
باری، در روزگاری که «دریای حق و آزادی موج خون فشان دارد»، لقمه اندوه در دهان صبر می گذاریم و زجر و زنجیر خصومت و خشونت و تحریک و تخریب را به امید نصرتی و فرصتی به جان می خریم، و خسروانه خسرانی دیگر بر تار و پود وجود مان می نهیم و به رسم«وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا» دست جفای قضا را به رسم وفا پاسخ می گوییم و مشفقانه، دلسوزانه و دادخواهانه دست به انذار و تحذیر می بریم، و هشدار می دهیم که تا زمستان توطئه نگذشته است و تعفن رسوایی نکبت و ذلت این مدعیان پر لاف گزاف گوی سقف فلک را نشکافته است، متعدیان به حریم اندیشه و آزادی این بساط تظاهر و بنای تزویر را که به نام خدای لطیف و دین حنیف بر پا ساخته اند، برچینند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.