«عقلانیت جمعی، متضمن دو ویژگی است: نقادانه بودن و گفت وگویی بودن. بر همین اساس، امروزه عقلانیت جمعی، مظاهر اجتماعی معین و تجربه شده ای دارد. نظام اندیشه گی (پژوهش در دانشگاه یا حوزه یا خارج از آن)، تشکل های سیاسی و صنفی، سازمان های غیردولتی، و رسانه های آزاد، از مهم ترین مظاهر عقلانیت جمعی است؛ بنابراین، نخبگان هم نه در پستوهای نفوذناپذیر قدرت، بلکه در خانه شیشه ای تصمیم می گیرند. استفاده از برآیند دستاوردهای نظام کارشناسی، خیلی با تفکر مبتنی بر خودکامگی که تصور می کند می تواند همه چیز را از بالا مهندسی کند، متفاوت است. در سیاست و امور اجتماعی، با انسان ها سروکار داریم نه مواد خام. تفکر مهندسی، به دلایل انسان شناختی، پیشاپیش محکوم به شکست است و تجربه های تاریخی هم مؤید همین مطلب است.»

به گزارش جماران، دکتر علیرضا بهشتی با بیان این مطلب در گفت وگو با شفقنا به تشریح مفهوم عقلانیت جمعی و اهمیت آن پرداخته است که در ادامه می خوانید:

* در بحث های علمی، بارها از مفهوم عقلانیت جمعی استفاده کرده اید. منظور از این اصطلاح چیست؟ آیا منظورتان استفاده از نظرات دیگران و مثلا شور و مشورت است؟ یا منظور دوری جستن از نخبه گرایی در تصمیم گیری ها و در نظر گرفتن میانگین فهم عمومی از مسایل و تصمیم گیری بر مبنای آن یا نوعی عوام گرایی است؟

بهشتی: سؤال خوبی کردید. چون خودم هم بارها در صحبت با دیگران با این ابهام ها مواجه شده ام. اجازه بدهید اول یک تعریف نسبتا روشن از مفهوم عقلانیت داشته باشیم. ببینید، وقتی می گوییم فلان تصمیم یا فلان عمل عقلانی است، منظورمان این است که متکی به استدلال یا استدلال هایی است که با ملاک ها و معیارهای عقلی منطبق است. در مقابل، تصمیم ها یا اعمال غیرعقلانی قرار دارد، مثل عمل یا عکس العمل هایی که بر اساس احساس انجام می دهیم. برای این که خیلی راه دوری نرفته باشیم، به خیلی از رفتارهای ما ایرانی ها در هنگام رانندگی در شهرهای شلوغ نگاه کنید. اگر تصویر خیلی از این رفتارهای مان را بعدا به ما نشان بدهند، متعجب یا خجالت زده می شویم. علت این است که آن را غیرعقلانی محسوب می کنیم. اما واقعیت این است که درباره آنچه عقلانی شمرده می شود، همیشه اختلاف نظر وجود داشته است. بشر، از ابتدای تاریخ مدون تفکرش، به دنبال یافتن ملاک ها و معیارهای عام و جهانشمول بوده تا بر اساس آن، بتوان عقلانی یا غیرعقلانی بودن تصمیم ها و اعمال را سنجید. چرا اصلا تمایل به انجام رفتارهای عقلانی در ما وجود دارد؟ چون می خواهیم آن تصمیم ها و اعمال، کمترین اشتباه و خسارت را داشته باشد. اصلا مگر علم معنایش چیزی به جز تجربه انباشته شده بشری است؟ یعنی می خواهیم از مجموعه اندیشه ورزی ها و تجربه های گذشته درس بگیریم تا به تعبیر آن روایت مشهور از معصوم، از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم. چون تکرار یک کار اشتباه، بعضی وقت ها خسارت های جبران ناپذیری به دنبال دارد. وقتی این مساله به حوزه زندگی اجتماعی ما انسان ها مربوط می شود، ابعاد خسارت ها بیش تر می شود. به تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید. گاه تصمیم گیری ها بدون توجه به تجربه یا علم بوده. مثلا وقتی شما بخواهید یک نظام اجرایی کارآمد و سالم داشته باشد، طبیعی است که هم به تاریخ گذشته خودمان مراجعه می کنید و هم به تجربیات انباشته شده ملل دیگر که در قالب دستاوردهای علمی ارایه شده. وگرنه، مجبور می شوید به روش آزمون و خطا متوسل شوید که هم مخاطراتش زیاد است و هم هزینه هایش. برای نمونه، مقایسه تطبیقی تصمیم هایی که درباره گروگان گیری، ادامه جنگ پس از آزادسازی مناطق اشغال شده و ماجرای هسته ای گرفته شده، نشان می دهد که خودمان را از تصمیم های منطبق با عقل و تجربه محروم کرده ایم و زمانی به تصمیم های عقلانی مبادرت کرده ایم که خسارت های زیاد و گاه جبران ناپذیر متحمل شده ایم. توسل به عقلانیت جمعی، برای پیشگیری از تکرار چنین تجربه های تلخی است.

*درباره ضرورت استفاده از عقلانیت صحبت کردید ولی هنوز تعریفی از عقلانیت جمعی نکرده اید.

بهشتی: بله، حق با شماست. می خواستم اول ضرورت طرح موضوع روشن شود. این کاری است که زمانی با دوستانمان انجام دادیم و در جزوه ای با عنوان «الگوی زیست مسلمانی» ارایه شد. تصمیم هایی را عقلانی می نامیم که متضمن (۱) روش‌مندی، (۲) استدلال، (۳) تعیین ملاک‌های صحت و خطا و (۴) ارزیابی است. درباره عقلانیت جمعی، در آنجا گفته شده بود که تصمیم هایی را متکی به عقلانیت جمعی محسوب می کنیم که با توجه به این مؤلفه ها شکل گرفته باشد: پیشینه تاریخی موضوع یا مسأله؛ وضعیت حال و پیش‌بینی روندهای آینده؛ تعامل با محیط در حال تحول و دگرگونی؛ هم‌سویی با ارزش‌های پذیرفته شده اجتماعی و هماهنگ با توان و ظرفیت‌های اجرایی جامعه. غیبت هر کدام از این مؤلفه ها، آن تصمیم را از عقلانیت جمعی دور می کند.

*این چقدر با عمل گرایی یا پراگماتیسم متفاوت است؟ آیا این همان چیزی نیست که این روزها صحبتش زیاد می شود که باید از آرمان گرایی و آرمانشهرگرایی فاصله گرفت و واقعگرایی را ملاک تصمیم گیری های کلان بکنیم؟ در واقع اشتباه ما این بوده که می خواسته ایم به ارزش های مورد نظرمان پایبند باشیم و در نتیجه، از واقعیت ها دور مانده ایم؟

بهشتی: به نکته خوبی اشاره کردید. شهید بهشتی تفکیکی قائل است میان «واقع بینی» و «واقع گرایی» که من خیلی می پسندم. انسان مسلمان، واقع بین است به این معنا که در فهم واقعیت های پیرامونش تلاش می کند، اما واقع گرا به این معنی که تسلیم واقعیت باشد و تلاشی برای دگرگونی وضع موجود انجام ندهد، نیست. برای همین، در نگرش انسان مدارانه اسلام، سازش و هماهنگی میان واقع بینی و آرمان گرایی ممکن است. از میان مؤلفه هایی که نام بردم، مؤلفه پنجم به واقع بینی و مؤلفه چهارم به آرمان گرایی مربوط می شود. در فرصت های دیگر عرض کرده ام که هیچ نظام سیاسی را نمی توان یافت که نسبت به ارزش هایی که فرایندهای تصمیم گیری اش بر اساس آن شکل می گیرد خنثی یا بی طرف باشد. در واقع، بی طرفی حکومت نه ممکن است و از دیدگاه برخی اندیشمندان، نه مطلوب.

* صفت «جمعی» را برای این نوع عقلانیت به کار می برید. آیا در زندگی فردی نباید به عقلانیت متکی بود؟

بهشتی: قطعا در زندگی فردی هم اگر کسی به عقلانیت متکی باشد، زندگی بهتری خواهد داشت. به این معنا که دستیابی اش به هدف یا اهدافی که برای زندگی خودش در نظر گرفته و از طریق آن زندگی اش معنادار می شود، با هزینه کم تر و شتاب بیش تر ممکن می شود. اما در حوزه اجتماعی، به دو دلیل صفت جمعی را به عقلانیت اضافه می کنیم: اول چون موضوع تصمیم گیری ها در این زمینه، جامعه است و نه یک فرد یا قشر و طبقه خاص اجتماعی؛ و دیگر این که امروزه دانش به قدری گسترده و متنوع شده است که ادعای این که حکمرانی در همه زمینه ها می تواند نظر کارشناسی بدهد، مضحک است. این، هم در تشخیص موضوع و فهم صورت مساله مصداق پیدا می کند و هم در یافتن راه حل. این مثل معروف که «دو چشم بهتر از یک چشم می بیند» اشاره به همین موضوع دارد. در نتیجه، تصمیم گیری های شخصی، دیگر حتی برای اداره یک شرکت تولیدی یا خدماتی کافی نیست، چه رسد به یک کشور.

* ولی بالاخره تصمیم گیرندگان نهایی نخبگان هستند.

بهشتی: توجه داشته باشید که عقلانیت جمعی، متضمن دو ویژگی است: نقادانه بودن و گفت وگویی بودن. بر همین اساس، امروزه عقلانیت جمعی، مظاهر اجتماعی معین و تجربه شده ای دارد. نظام اندیشه گی (پژوهش در دانشگاه یا حوزه یا خارج از آن)، تشکل های سیاسی و صنفی، سازمان های غیردولتی، و رسانه های آزاد، از مهم ترین مظاهر عقلانیت جمعی است؛ بنابراین، نخبگان هم نه در پستوهای نفوذناپذیر قدرت، بلکه در خانه شیشه ای تصمیم می گیرند. استفاده از برآیند دستاوردهای نظام کارشناسی، خیلی با تفکر مبتنی بر خودکامگی که تصور می کند می تواند همه چیز را از بالا مهندسی کند، متفاوت است. در سیاست و امور اجتماعی، با انسان ها سروکار داریم نه مواد خام. تفکر مهندسی، به دلایل انسان شناختی، پیشاپیش محکوم به شکست است و تجربه های تاریخی هم مؤید همین مطلب است. این روزها کتاب «بچه های ژیواگو: آخرین نسل روشنفکران روسیه» نوشته ولادیسلاو زوبوک که آقای میرزا صالح ترجمه کرده اند را می خوانم که در این زمینه بسیار روشنگر است. مطالعه تاریخ دیکتاتوری های آمریکای لاتین هم نشان می دهد که اساسا امید بستن به ایده «دیکتاتور خیرخواه» واهی است. این بحثی است که در اندیشه سیاسی بارها درباره آن صحبت شده است. به تاریخ کشور خودمان هم که نگاه می کنیم، توسعه آمرانه را بی نتیجه و بلکه مخرب می یابیم.

* این موضوع را کمی باز کنید. یعنی مثلا می شود دستاوردهای رضاخان در نوسازی ایران را نادیده گرفت؟

بهشتی: ببینید، هم علم و هم تجربه نشان داده که توسعه تا متوازن، آگاهانه، آزادانه و همه جانبه نباشد، در بهترین حالت، عقیم است. هم رضاشاه و هم محمدرضاشاه، در حوزه توسعه سیاسی ناموفق بودند چون به مهندسی سیاسی اعتقاد داشتند. محمدرضاشاه زمانی آمد برای مساله تعدد و تنوع سیاسی، دو حزب ایران نوین و مردم را درست کرد که در همان زمان به شوخی به عنوان «حزب بله قربان» و «حزب بله بله قربان» معروف شدند. بعدها هم که اصلا نظام تک حزبی رستاخیز را راه انداخت که نتایجش را هم دیدیم. اخیرا زندگینامه خودنوشت ماریا بارگاس یوسا با عنوان «ماهی در آب» را می خواندم و برایم جالب بود که در پرو هم دیکتاتورهای نظامی به همین شیوه ها متوسل شدند و در نهایت هم بساط شان برچیده شد.

* اگر این روش ها ناموفق است، چرا دائما توسط دیکتاتورها تکرار می شود؟

بهشتی: دیکتاتورها که از اول دیکتاتور نیستند. همیشه عده ای متملق و چاپلوس که دنبال منافع خودشان هستند، دور و بر آنها را می گیرند و دیکتاتور را به لحاظ دانش و قدرتش دچار توهم می کنند. هر دیکتاتوری هم تصور می کند لابد همقطاران شکست خورده اش، هوش و درایت او را نداشته اند. به تدریج نظام سیاسی به سمتی تحول پیدا می کند که به تعبیر امام علی (ع)، اراذل را در صدر می نشاند و فرهیختگان جامعه را به قعر می برد که این خود، در علم آسیب شناسی زوال و انحطاط تمدن ها، جامعه ها و حکومت ها، نشانه سرآغاز سقوط و اضمحلال است.

*برگردیم به مفهوم عقلانیت. آیا با توجه به مباحث پست مدرن و چندفرهنگی گرایی که امروزه در دنیا راج شده و به رسمیت هم شناخته شده، می شود صحبت از یک مفهوم واحد از عقلانیت کرد؟ اگر نه، آن وقت کدام عقلانیت باید ملاک فرار بگیرد؟

بهشتی: درست است، نقدهای مهم و عمیقی که از اندیشه تجدد و پروژه روشنگری شده، نشان می دهد که صحبت از یک عقلانیت واحد، نادرست است، هرچند آدمی چنین آرزویی داشته است. البته این ضرورتا به نسبیت گرایی مطلق هم نمی انجامد. پرسش مهمی که امروزه علم سیاست با آن مواجه است این است که با توجه به گوناگونی فرهنگی که همه اجتماعات بشری را در بر گرفته و با توجه به تنوع الگوهای زیستی که در دنیای امروز وجود دارد که هر یک به عقلانیت خاص خود متکی هستند، چگونه می توان نظام مردم سالار عادلی برپا کرد که این گوناگونی را محترم و به رسمیت بشناسد و در عین حال، همزیستی مسالمت آمیز پیروان الگوهای زیستی مختلف را امکان پذیر سازد؟ این پرسشی است که سعی کردم طی بیست و پنج درسگفتار با عنوان «عدالت اجتماعی در جوامع چندفرهنگی» در سال تحصیلی گذشته در دوره آموزشی آزادی که در «مؤسسه دین و اقتصاد» برگزار شد، با عنایت خاص به ایران، پاسخ دهم. در آنجا، با ارایه طرح واره ای از الگوهای زیستی اصلی ساکن ایران یعنی زرتشت، یهود، مسیحیت و اسلام، سعی کرده ام راه حلی عملی و در عین حال متکی به مباحث نظری، ارایه کنم. بحث آن مفصل است، ولی به اشاره عرض کنم که با استفاده از تفکیکی که جان رالز میان «امر عقلانی» و «امرعقلایی» می کند، همراه با اصلاحاتی و همچنین با الهام از مدل اجماع همپوش او، سعی کرده ام نشان دهم که هویت ملی مشترک ما ایرانیان که شامل دو عنصر دینی و ایرانی هست می تواند به عنوان کانون اجماع همپوش برای برپایی نظام سیاسی عادلانه در ایران به کار گرفته شود.

* چه فرقی بین امر عقلانی و امر عقلایی هست؟

بهشتی: بحثش مفصل است، ولی خلاصه اش این است که افراد هنگامی معقول شمرده می شوند که آماده باشند اصولی را به مثابه شروط منصفانه همکاری پیشنهاد کنند که مطمئن هستند دیگران هم با آنها موافقت خواهند کرد. در امر عقلانی، فرد در کوشش برای دستیابی به اهداف و منافع خویش، از توان و قضاوت، تأمل و مشورت برخوردار است. هدف امر عقلانی، رسیدن به زمینه همکاری منصفانه نیست. امر معقول، خصلتی عمومی دارد در حالی که امر عقلانی چنین نیست. در امر عقلانی، با مساله حقانیت و ارزشگذاری مدعیات و مباحث سروکار داریم، ولی در امر عقلایی، طرح این که کدام الگوی زیستی برتر است و کدامیک فروتر، این که کدام با ارزش تر از بقیه است... اصلا موضوعیت ندارد. در نتیجه، در یک جامعه معقول، که ساده ترین نمایش آن جامعه ای متشکل از مردمان برابر در قبال موضوعات اساسی است، همگان دارای اهداف عقلانی ویژه خویش با امید به تحقق آنها هستند و آماده اند شروط منصفانه ای را پیشنهاد کنند که می توان به گونه ای معقول انتظار داشت دیگران آن را بپذیرند و همگان از آن بهره مند شوند.

* برخی با مرور تاریخ از مشروطه به این طرف، تحقق طرح هایی از این دست را خیالبافانه و ناممکن می دانند. اعتقاد دارند ما طبعا ملتی استبدادطلب هستیم و امکان فرار از چرخه ای که در آن استبداد مرتبا بازتولید می شود، نداریم. به نظر شما اینطور نیست؟

بهشتی: صرف نظر از اشکالات جدی نظری که به این دیدگاه هست، خوشبختانه در سال های اخیر، تحولات مثبتی که در برخی از کشورهای در حال توسعه مانند مالزی، اندونزی، ترکیه و برزیل اتفاق افتاده، نشان می دهد که ملت ها محکوم به وضعیت موجودشان نیستند. برای ما به عنوان مسلمان، آیه «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغییروا ما بانفسهم»، بازگو کننده یک سنت نغییرناپذیر الهی است. البته این کار نیاز به هوشیاری، آگاهی و تلاش بسیار دارد. از طرف دیگر، ما احادیثی مثل «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم» را داریم. این ها سرمایه های نظری و معنوی ماست که ما را همواره در راه امید نگه می دارد.

*ولی از طرف دیگر، تجربه هایی مانند خیزش ملی مصر در میان کشورهای اسلامی یا ونزوئلا در آمریکای لاتین، ناموفق بودن اراده مردم را نشان می دهد.

بهشتی: قبول دارم. ولی به یاد داشته باشید که در این کشورها، هنوز آگاهی های سیاسی و حضور فعال شهروندان، عمومی نشده است. بله، شما کشورهایی را دارید که ظاهرا در آنها نظام انتخاباتی هم وجود دارد، ولی مردم سالار، با هر پسوندی که تصور کنید، نیستند. در علم سیاست، به این نوع نظام های سیاسی، «انتخاباتی اقتدارگرا» گفته می شود که ظاهری دموکراتیک دارند ولی دموکراتیک نیستند. انتخابات تا شفاف، عادلانه، رقابتی و آزاد نباشد، نشانه مردم سالاری نیست. وجود سازمان های غیردولتی که بتوانند وظیفه دیده بانی مستقل داشته باشند و به نظام های سیاسی کمک کنند تا امکان تخلف و تقلب را کمتر یا هیچ کنند، می توانند بسیار مؤثر باشند. در برزیل، چنین سازمان هایی توانسته اند به تدریج به جایی برسند که امروزه نظام انتخاباتی آن کشور، شفاف ترین نظام انتخاباتی دنیا باشد. راهی که برای تحقق حاکمیت عقلانیت جمعی بر کشور در پیش داریم طولانی است، اما طی آن امکان پذیر است.

* با سپاس از وقتی که برای مصاحبه دادید.

بهشتی: من هم متقابلا متشکرم و عید سعید فطر که مهم ترین عید مسلمانان است را به همه هموطنانم پیشاپیش تبریک می گویم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.