روایت زندگی این روزهای ما و سید مرتضی آوینی چندان پیچیده ومحیرالعقول نیست؛ بلکه ما به راه خود می‌رویم و او نیز به راه خود رفته است. ما اگر فیس‌بوک و وایبر و یوتیوب و اسکایپ و هزار فضای مجازی، اجازه بدهید بگویم فضای برجسته‌سازی رسانه‌ای مجال دهد، نوشته هایش را می‌خوانیم و می‌گوییم به به عجب قلمی، عجب رقص کلماتی، عجب مفهومی. مستند روایت فتح را می‌بینیم و می‌گوییم عجب دیالوگی، عجب صدایی، عجب احساسی. مقاله هایش را می‌خوانیم و می‌گوییم عجب تفکری، عجب احاطه‌ای، عجب فلسفه شناسی.
بعد هم می‌گوییم چه حیف شد شهید شد اگر زنده بود حتماً می‌توانست در عرصه فرهنگ وهنر این کشور تحول عظیمی پدید آورد البته اگر مجالش می‌دادند. ما در دنیای خودمان بدون ترمز می‌دویم و مسیر را طی می‌کنیم، این‌که این مسیر در جاده مستقیم است یا بیراهه را هم شاید نزدیک به انتهایش که شد، بفهمیم.
اما سید مرتضی از راه طی کرده خود در جوانی چنین سخن می‌گوید: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام. به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحث بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان موجود تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه را بی‌آن‌که آن زمان خوانده باشم‌اش طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده‌است که ناچار شده‌ام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جست‌وجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت.»
سمبل اقتدار معنوی
سید مرتضی از طی راهی سخن می‌گوید که او را از کامران آوینی به شهید مرتضی آوینی رساند. راهی که به گفته کوثر دخترش مسیری واحد است که طی می‌شود تا در 20 فروردین ماه 72 به نتیجه مطلوب می‌رسد. طریقی که این روزها بسیاری از ما در پستوی ذهنمان در پس دنیای ماشینی به دنبالش می‌گردیم. طریقی که البته با کسب قدرت، ثروت و هزاران سمبل دیگر اقتدار دنیایی دستیابی به آن امکانپذیر نیست.
طریقی که سید مرتضی، فوق لیسانس معماری دانشگاه تهران که به گفته خودش هرآنچه آموخته از خارج از دانشگاه است را به سوی فیلمسازی می‌کشاند. «بنده با یقین می‌گویم که تخصص حقیقی در سایه تعهد اسلامی به دست می‌آید ولاغیر، قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساختم اگر چه با سینما آشنایی داشته‌ام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... را در چند گونی ریختم وسوزاندم وتصمیم گرفتم که دیگر چیزی که حدیث نفس باشد ننویسم و دیگر از خود سخنی به میان نیاورم.»
طریقی که لازمه‌اش گذشتن از خود است که خود از بین برود و هرچه هست خدا شود. سید مرتضی می‌گوید: «خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همه هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست. اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار او جلوه گر می‌شود.حقیر چنین ادعایی ندارم ولی سعی‌ام براین بوده است.»
طریقی که سید مرتضی سالک آن شد و همان گونه که سعی داشت «خود» را از بین برد تا خدا در آثارش جلوه‌گر شود و چه زیبا مجموعه «شش روز در ترکمن صحرا» و«خان گزیده ها» را به «حقیقت» سقوط خرمشهر و «روایت فتح» 8 ساله پیوند زد. آنگاه که قدم و قلمش رنگ خدایی گرفت کم کم فهمید که « درعالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمی‌شود» و «حرم عشق کربلاست وچگونه در بند خاک بماند آن‌که پرواز آموخته است و راه کربلا می‌شناسد و چگونه از جان نگذرد آن کس که می‌داند جان بهای دیدار است».
با بریدن از خودش دیگر این‌که بر روایت فتح تیتراژ بگذارد؛ پدیدآورنده اصلی، کارگردان، نویسنده، گوینده «سید مرتضی آوینی» وچند بار ریز و درشت در ابتدا و انتهای اثرش بیاورد تا نکند نامش کمرنگ شود، معنا نداشت چراکه می‌دانست حیرت عقل وجرأت عشق را؛ «بنگر حیرت عقل را وجرأت عشق را، بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند، راحلان طریق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است».
دفترچه بنفش
سید مرتضی را اما نه فقط در طریق هدایت بلکه در زندگی خانوادگی نیز می‌توان شناخت. سید مرتضایی که دربعد زندگی خانوادگی‌اش در دوران ممنوعیت ویدئو در خانه دستگاه ویدیوی مخصوص پخش وی‌اچ‌اس داشت و یک دستگاه پخش بتاماکس تا فیلم‌های خوبی که به دستش می‌رسد را از دست ندهد و آنها را کپی می‌کرد و نامشان را در دفترچه بنفش رنگش به ‌همراه نام کارگردان با خط زیبا می‌نوشت. البته فرزندانش هم از تماشای فیلم‌ها بی‌نصیب نمی‌ماندند واجازه تماشای برخی از فیلم‌های مناسب با سن وسالشان همچون ترمیناتور 2 و پرندگان هیچکاک به آنان داده می‌شد. کوثر دخترش درباره پدر در گفت‌و‌گو با روزنامه شرق گفته است:< در دوران جنگ خیلی کم در خانه حضور داشت. اما پس از جنگ وقت بیشتری را صرف خانواده می‌کرد. گاهی سفر می‌رفتیم، حتی اگر ماشین نداشت ما را با اتوبوس به سفر می‌برد. پدر من در خانه، زندگی‌اش را در کنار خانواده‌اش می‌گذراند، مانند یک آدم معمولی.>
روایت زندگی ما وسید مرتضی به اینجا نیز ختم نمی‌شود. سید مرتضی چند بعدی و متفکر به فاصله سال‌های 68 تا 72درکنار همه دل مشغولی هایش در زمینه سینما ومستند‌سازی اما دست از مطبوعات نشست و مقالات بی‌شمارش دراین برهه نشان از فعالیت او دارد. مقالاتی تئوریک درباره ماهیت سینما ونقد سینمای ایران وجهان، حقیقت هنر وهنر وعرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنردینی وسنتی هنرانقلاب و.... در حالی که ما حاضریم هر کاری انجام دهیم اما یک صفحه کتاب نخوانیم. پروپوزال و پایان نامه که تعهد دانشگاهی به انجامش داریم را با قیمتی نازل به دست مؤسسات کپی‌برداری فوری می‌سپاریم و دل شاد که مدرک را گرفتیم. پایان راه سید مرتضی مشخص شد، شهادت و او در ازای یک حرف تغییر، مکه را با فکه جایگزین کرد و به سوی میعادگاه با معشوقش شتافت. «مکه برای شما فکه برای من؛ بالی نمی‌خواهم این پوتین‌های کهنه هم می‌توانند مرا به آسمان ببرند»، اما پایان راه ما نامشخص است تنها می‌توانیم دل خوش کنیم که به گفته او: «یاران شتاب کنید گویند قافله‌ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست.آری گنهکاران را راهی نیست اما پشیمانان را می‌پذیرند».

منبع: ایران

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.