پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

بازخوانی رابطه جنبش دانشجویی با امام خمینی

گفتمان اصلاحات جانمایه دیدگاه های مترقی امام است

جماران ـ سیدعمادالدین محمودی: امروز خمینی کبیر بزرگترین مظلوم تاریخ انقلاب است. او که نماد عزت خواهی و آرمان گرایی وعدالت طلبی مردم بود؛ در برابر دریایی از ستایش های شورانگیز و ناسزاگویی های بی بنیاد، بی پناه ایستاده است. جبهه گیری های جریانات ارتجاعی و سطحی نگر، با تکیه بر ظواهر و شعار های دینی و جهت گیری های جریانات اصطلاحا روشنفکری نا آشنا به بنیادهای دینی و سنتی جامعه؛ چیزی جز تصویری نا آشنا از پیر جماران ارائه نمی کند. چه؛ امروز میراث اندیشه و عملش، جمهوری اسلامی، چون خود او و پیروان طریقش در معرض طمع راهزنان تاریخند.
بدون تردید بازخوانی منش، روش و بینش حضرت امام، در مواجهه با بسیاری از معضلات امروز جامعه ما راهگشا خواهد بود.
آنچه در پی می آید حاصل گفت و گوی تفصیلی جماران با مهندس محمد نعیمی پور، در باب بازخوانی اندیشه و آرمان حضرت امام و بررسی نسبت جنبش دانشجویی با اندیشه ایشان است. گفت و گو با نعیمی پور در آخرین روزهای دی ماه صورت گرفت؛ اما موضوع بحث و ارتباط با آن با انقلاب اسلامی باعث شد؛ دهه فجر را برای انتشار آن ترجیح دهیم. محمد نعیمی پور نماینده مردم تهران در دوره ششم مجلس شورای اسلامی، مدیرمسئول روزنامه یاس نو و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت است.

جماران: ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، فارغ از حکایت و روایت تاریخی آن مفهوم و هویتی را وارد فضای سیاسی جامعه ما کرد که به نحوی تا به امروز ادامه پیدا کرده است. پیروی از خط امام، بدل به هویت، منش، بینش و روشی شد که از مبارزه علیه ستمگران تا دفاع از آزادی و کرامت انسانی را نمایندگی می کند. به نظر شما ریشه های شکل گیری این هویت اعتقادی-ـ سیاسی را از چه مقطعی باید جستجو کرد؟

قطعا پیروی از خط امام، هویتی است که یک شبه به دست نیامده است. این هویت پیشینه ای دارد و وقتی تسخیرسفارت آمریکا به وقوع می پیوندد، این هویت با عنوان "دانشجویان پیرو خط امام"ابراز می شود. وقتی به گذشته نگاه می کنیم، در نیمه دوم دهه چهل و اوایل دهه پنجاه، آنچه که بر فضای روشنفکری و فعالیت های مبارزاتی علیه رژیم پهلوی غلبه داشت؛ جریان چپ مارکسیستی متصل به چپ جهانی بود. جریانی که بخش عمده ای از آن به عنوان اقمار شوروی یا چین و یا سایر نحله های مارکسیتی مثل طرفداران انور خوجه و... عمل می کردند. اما به هر حال ادبیات و اتمسفر مسلط بر فعالیت های ضد رژیم و یا به تعبیر دیگری؛ ضد ظلم و ضد ستم، ادبیات چپ مارکسیستی است. به همین دلیل شکل گیری هسته اولیه مبارزات قهرآمیز علیه شاه هم توسط چریک های فدایی بود. جریانی که پیش از انشعاب نوعا منتقد حزب توده بودند، اما همچنان از اقمار مسکو محسوب می شدند. سازمان مجاهدین خلق هم به عنوان یک جریان مذهبی مبارز پیشرو، پس از تجربه جبهه ملی و نهضت آزادی به این جمع بندی رسیده بود که مبارزات را به شکل قهرآمیز صورت بندی کند. جریانی که به رهبری مرحوم حنیف نژاد شکل گرفت و در سال ۵۰ از سوی ساواک ضربه سختی خورد. این جریان نیز در جست وجوی علم مبارزه بود و این علم مبارزه را در جریان چپ و مارکسیم یافته بود. حتی تفاسیر دینی شان هم با فرهنگ سیاسی آن دوره که متاثر از مارکسیسم بود، هماهنگی داشت. لذا یقینا جریان چپ بر این فضا حاکم بود و مبارزات چریکی و مسلحانه هم توسط همین فرهنگ جا افتاده بود. در چنین شرایطی، وقتی مشخص شد جریان مجاهدین خلق، از سایر جریانات مذهبی جداست و اتفاقات تاسف برانگیزی که در جریان انقلاب ایدئولوژیک سال ۵۴ و شهادت مرحوم شریف واقفی و صمدیه لباف به وقوع پیوست؛ بسیاری از تفکرات و جریانات اسلامی دردانشگاه ها را بر آن داشت تا جدا از این جریانات فعالیت کنند. هرچند که در زندان هم مرزبندی و خط کشی هایی بود، اما پس از سال ۵۴ صف بندی ها در بین جریانات سیاسی بسیار جدی تر و غلیظ تر شد.

جماران: اتفاقات سال ۵۴ تا چه اندازه در انشعاب بین نیروهای مبارز موثر بود؟
شاید نتوان این موضوع را انشعاب تلقی کرد. چون پیش تر، نیروهای مستقل از مجاهدین خلق فعال بودند. چون مجاهدین نیروهای چریکی بودند و فعالیت زیرزمینی می کردند، فقط از بین نیروهای مذهبی عضوگیری می کردند. ولی بعد از این اتفاقات بسیاری از هواداران آنها در خصوص این مسال تامل کردند و ریشه این اتفاقات را واکاوی کردند و نسبت به جریان مجاهدین ابهامات اساسی پیدا کردند. نیروهای مستقل سیاسی روشنفکر به این نتیجه رسیدند که مسیر مبارزات را باید تغییر داد. البته این مباحث بعدها عمیق تر شد و وارد حوزه های نظری شد و موجب نقد تفاسیری که از سوی بنیانگذاران مجاهدین از اسلام شده بود، گردید. نیروهای مذهبی بعد از این دوران مرزبندی های خود را با این جریانات ابراز کردند. هرچند که سعی می شد در مبارزه علیه رژیم تقابلی ایجاد نشود.

جماران: قبل ازسال ۵۴ وضعیت نیروهای مبارزدر دانشگاه چگونه صورت بندی می شد؟
قبل از سال ۵۴ هم جریانات مستقل در دانشگاه وجود داشت؛ اما غلبه با مجاهدین بود. چون در آن دوران چپ سیاسی و خصوصا چپ فرهنگی دردانشگاه ها بسیار فعال بود. چپ فرهنگی در حوزه نشر بسیار فعال بود و نیروهای روشنفکر مستقل مسلمان بسیارمعدود بودند. حتی امام با اینکه پس ازفوت آیت الله العظمی بروجردی و خصوصا پس از وقایع سال ۴۲ در میان مبارزان شناخته شده بودند، اما در جریان روشنفکری جلوه مستقلی نداشتند. حتی جریانات مجاهدین خلق سعی می کردند تا امام را به سمت خودشان بکشانند تا بتوانند به نوعی نگاه امام را نمایندگی کنند. همان موقع هم میان بزرگانی مثل آقای هاشمی رفسنجانی، مطهری و بهشتی در مورد نوع حمایت از مجاهدین (حمایت مشروط یا بی قید و شرط) ابهام و اختلاف نظر وجود داشت. اما بعدا آشکار شد که امام با حمایت بی قید و شرط به هیچ وجه موافق نبودند. چرا که نظر ایشان اینگونه بود که به هرحال ما دیدگاه ها و نقطه نظراتی داریم، که بر همان اساس حرکت می کنیم. البته ازخصوصیات جریانات چپ رادیکال وجود نوعی تمامیت خواهی بود. چه در درون زندان که این تمامیت خواهی حس می شد و چه خارج از زندان، که نوعی تشکیلات آهنین وجود داشت که ورود به آن به این سادگی نبود. لذا این موارد اجازه نمی داد که تسامح یا تساهل نسبت به دیدگاه های دیگر وجود داشته باشد. ولذا همه چیز را برای خود می خواستند، حتی مبارزات امام خمینی وهواداران ایشان رابرای گسترش فعالیت های خودشان می خواستند.

بنابراین پس از آنکه مشخص شد که امام هم به این کیفیت از مجاهدین حمایت نمی کنند؛ خیلی از نیروهای سیاسی سعی کردند که فاصله شان را با آنها حفظ کنند. از این جهت می توانم اینگونه عرض کنم که در فضای دانشگاهی و دانشجویی، پس از تصفیه های سال ۵۴ این جداسازی بین نیروهای روشنفکر مذهبی به صورت جدی آشکار شد.

جماران: در این میان امام حامل چه سنخ ویژگی است، که جوانان روشنفکر مترقی و مدرن را به سمت خود جذب می کند؟ در حقیقت با توجه به دیدگاه نه چندان مثبتی که از سوی روشنفکران و به خصوص برخی از دانشجویان نسبت به روحانیت وجود داشت، چه عاملی سبب گرایش به امام؛ در کسوت یک فقیه و مرجع تقلید شده بود؟

بسیاری از کسانی که خود را پیرو خط امام می دانستند، از نزدیک با افکار دکتر شریعتی و مرحوم طالقانی آشنا بودند. در حقیقت مرحوم شریعتی، پرورش دهنده بسیاری از افرادی بود که بعدها امام را شناختند. اما با توجه به اینکه روحانیت اساسا مسائل مربوط به سیاست را دنبال نمی کرد و محافظه کارانه عمل می نمود، دیدگاه امام مبتنی بر اینکه، سیاست را عین دیانت؛ و دیانت را عین سیاست می دانستند، موجب تمایز امام از سایر علما و روحانبون می شد. بنابراین می بینید که این شاگردان امام هستند که این نحله و دیدگاه را دنبال می کنند. اما حوزه و سایرعلما آنگونه که امام به سیاست و فعالیت های سیاسی معتقد بودند، گرایش و اعتقاد چندانی نداشتند.

البته این به معنای حمایت سایر علمای حوزه از ظلم نبود؛ اما اصولا نقش فعال در پیشبرد یک فکر سیاسی از پایگاه مذهبی را نداشتند. بنابراین آبشخور جریان روشنفکری دینی در آن دوره افرادی چون مرحوم دکتر شریعتی، آیت الله طالقانی و حضرت امام بودند. همچنین امام پس از اینکه رهبری جریانات مبارز علیه رژیم را به دست گرفتند؛ نقشی کلیدی و برجستگی خاصی نسبت به سایرین پیدا کردند. و در حقیقت امام به پرچمدار مبارزه علیه رژیم بدل شدند.

من به یاد دارم که در دانشگاه صنعتی شریف، از مهرماه سال ۵۷ نیروهای سازمان مجاهدین خلق؛ تلاش کردند تا در سطح دانشگاه به کادرسازی و بازسازی تشکیلاتی بپردازند. ضمن اینکه سعی می کردند که یک وجهه دموکراتیک هم به مناسبات تشکیلاتی خودشان بدهند. پس از پیروزی انقلاب هم نشستی با حضور نیروهای مسلمان برگزار کردند. در آن نشست جریانی که با شیوه و مشی مجاهدین همراه نبود و نسبت به آن نقد داشت؛ توانست رای نیروهای مسلمان را کاملا به سمت خودشان جذب کند و اعضای سازمان مجاهدین، در آن نشست ـ که زحمات و تدارکات فراوانی هم برای آن کشیده بودند ـ به شدت شکست خوردند. مریم عضدانلو تنها نیرویی بود که با کناره گیری یکی از خانم هایی که رای آورده بود؛ از نیروهای آنها، با رای بسیار پایینی وارد شورای منتخب شد. پس از حدودچهار ماه از این نشست، آنها تصمیم گرفتند که از سازمان دانشجویان مسلمان انشعاب کنند و مجموعه خودشان را داشته باشند. بنابراین در سال ۵۷ و در سطح دانشگاه صنعتی شریف، این مرز بندی آنقدر روشن بود؛ که در یک جمعیت دویست نفری هواداران مجاهدین از سایر دانشجویان انقلابی متمایز بودند و این مجموعه از مقبولیت بسیار کمی برخوردار بود. چرا که در حقیقت اکثر نیروهای دانشگاه را افرادی تشکیل می دادند که از مجاهدین خلق مستقل بودند و از مشی و تفکرات آنها حمایت نمی کردند.

درشهریور و مهرماه سال 58 و همزمان با وقوع تسخیرسفارت امریکا ، با وجود هژمونی فرهنگ چپ در فضای سیاسی آن دوره و وجود گرایشات ضد استکباری و حمایت از مظلومان و مستضعفان و دشمنی با آمریکا، امام از یک موضع ملی؛ و نه از یک موضعی که ناشی از تاثیر از جریانات چپ باشد، در راس این مبارزه قرار گرفتند. ایشان آمریکا را جایگزین انگلیس و مسبب کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ می دانستند. در حقیقت امام تمام اتفاقات ضد ملی و ضد مذهبی را که در دوره پهلوی اتفاق می افتاد را بدون پشتوانه آمریکا ممکن نمی دیدند. اما آمریکا ستیزی حضرت امام ناشی از تحولات ناشی از جنگ سرد نبود. در حقیقت این نگاه امام نگاهی ملی و خارج از دیدگاه اردوگاه بلوک شرق بود. و لذا مخالفت با آمریکا و تحرکات ضد انقلاب اسلامی (که ناشی ازاقدامات خصمانه امریکا تلقی می شد) دراوج خود بود. با ورود شاه به امریکا غلیان احساسات ضد امریکائی بیشتر هم شد.

چریک های فدایی خلق پیش از تسخیر سفارت، اقدام به حمله به سفارت آمریکا کرده بودند. ضمن اینکه ما اطلاعات جدی داشتیم که مجاهدین خلق هم به دنبال این کار بودند. به همین دلیل نیروهای مستقل حامی امام، بسیار هوشیار بودند که عمل آنها با کاری که از سوی چپ ها انجام شده بود، در یک راستا قرار نگیرد. پس خیلی اهمیت داشت که مسئولین جمهوری اسلامی ازجمله امام اطمینان حاصل کنند که این اقدام را دانشجویان مستقل انجام داده اند وبه گروه های چپ وابستگی ندارند.

جماران: نیروهای چپ هم در واقعه تسخیر لانه حضور داشتند؟

در رهبری جریان تسخیر نیروهای چپ هیچگونه نقشی نداشتند و فقط نیروهای پیرو خط امام این حرکت را رهبری کردند. در بدنه تعداد کمی از نیروهای دیگر هم در این جریان حضور داشتند که بعدا توسط مسئولین و رهبران جریان تسخیر؛ به تعبیری اخراج شدند، تا این جریان بتواند مستقل باقی بماند. حتی نگرانی هایی از احتمال نفوذ مجاهدین خلق هم وجود داشت. بعدا شواهدی به دست آمد که نشان می داد خطراتی جان گروگان ها را از سوی این جریانات تهدید می کرد. به هرحال اصل و اساس پایه ریزی این جریان برعهده دانشجویان پیرو خط امام بود. به همین دلیل در همان روز اول تلاش کردند که هویت خودشان را مبتنی بر حمایت از امام و انقلاب و از موضع اعتراض به فعالیت های ضدانقلاب اسلامی آمریکا و حمایت آمریکا از شاه نشان دهند.

جماران: شما اشاره کردید که رویکرد انقلابی امام به گونه ای بود که تلقی خاصی را در ذهن دانشجویان به وجود آورد و امام را پرچمدار مبارزه بر اساس اندیشه اسلامی تلقی می کرد. بحث این است که شما چه درکی از رویکردهای مدرن امام، مثل مطرح کردن بحث جمهوریت و یا انتخابات آزاد داشتید؟ درحالی که به نظر میرسد در آن مقطع دغدغه جامعه در حوزه هایی مثل عدالت، برخورد با ستمگران و مبارزه با امپریالیسم تعریف و محدود می شد؟

باید اندیشه های امام را در حوزه های مختلف واکاوی کنیم. تفکر امام تحت عنوان ولایت فقیه که ایشان آن را مطرح و تدریس کردند، یک حوزه است. در این حوزه خیلی ها به این تفکر نقد وارد کرده اند، اینکه نباید حوزه دیانت با حوزه حکومت ادغام شود؛ چون متحمل ضررهای زیادی خواهد بود. و ازطرف دیگربحثی مطرح شد که بر اساس آن ولایت فقیه کشف می شود و او برای مردم حجت است و پس از آن سراسر مسلمین جهان تابع محض او می شوند. این مسائل باید در حوزه اندیشه بحث شود و افراد صاحب نظر این حوزه در مورد آن صحبت کنند و من اصلا در آن وارد نمی شوم. من در این موضوع وارد می شوم که در فضای روشنفکری و مبارزه علیه رژیم ستمشاهی چه می گذشت، که این خود بخشی از حوزه سیاسی است.

روشنفکر مبارز و مسلمان آن زمان، برایش خیلی مهم بود که امام وارد صحنه شده اند و لذا ازنظریات ایشان استقبال کردند، و در عین حال به آن افتخار می کرد و پای آن ایستاد و شهید شد. در حالی که از نظر بعضی دیگر که در حوزه مبارزه، مرتجع محسوب می شدند ـ مرتجع به این معنا که اساسا از مبارزه ی سیاسی و چالش با حکومت، دل خوشی نداشتند ـ سامان دادن مبارزه سیاسی اهمیت نداشت و فقط روابطی که بین حکومت و حوزه علمیه وجود داشت را به نوعی تنظیم می کرد و در ذهن آنها اصلا مساله مبارزه شکل نگرفته بود. تا اینکه امام و هواداران شان موفق شدند از دی ماه سال پنجاه و شش مبارزه را پیش ببرند و حکومت شاه را مستاصل کنند.

من در آن زمان دانشجوی مسلمانی بودم که تمایل به مبارزه با رژیم شاه داشتم و به روش مجاهدین خلق و تشکیلات آهنین اعتقادی نداشتم و الگوی مبارزه را در نحوه رهبری امام پیدا کرده بودم. به نظر من مواضع امام در زمانی که پاریس بودند، مورد توجه دانشجویان قرار گرفته بود. بحثی که در آن زمان مطرح بود، بحث حکومت اسلامی بود نه جمهوریت. آن چیزی که فضای ذهنی همه را اشغال کرده بود، این بود که چه کسی می تواند رژیم پهلوی را سرنگون کند؟

آن زمان مبارزات چریکی هم عملا شکست خورده بود (سال ۵۴). اندک حرکاتی که در این شکل ایجاد می شد یا سریعا سرکوب می شد و یا اینکه با نفوذ ساواک به داخل تشکیلات آن ها از بین رفت. این بود که صحبت های امام به عنوان رهبر مبارزه با حکومت شاه باعث شد موجی از توده های مردم ایجاد شد که رژیم نتوانست در برابر آن دوام بیاورد. امام در ادامه مبارزه علیه شاه و در پاریس، جمهوریت رامطرح کردند. انتخابات و رای مردم را عنوان کردند و البته که اصل حرکت امام ضد استبداد و ضد ظلم بود و طبعا عدالت در دیدگاه ایشان مطرح بود، اما نه ازموضع چپ.

جماران: نوگرایی های فقهی و دیدگاه های حضرت امام در در نگاه اسلام سیاسی مدنظر ایشان و در باب مسائلی که امروز به دغدغه بدل شده است، در سطح جریان روشفکری و دانشجویان از چه زمانی و به چه شکلی نمود پیدا کرد؟

امام درفقه دیدگاه های نوینی داشت و به اجتهاد مطابق با شرائط زمان ومکان یا به تعبیری اجتهاد پویا اعتقاد داشت. اما درعرصه سیاسی نیز ایشان دیدگاه های قابل توجهی داشتند. تکیه برقانون گرایی، اصرار بر میزان بودن رای مردم، اصرار به وجود پارلمان و انتخابات سالم ومردمی وموارد متعدد دیگر ازاین نوع، قابل توجه هستند. جریان خط امام پس از رحلت ایشان، ادامه یافت و بعدا با نظریه اصلاح طبی و به عنوان یکی از حامیان جدی انقلاب از مباحثی مانند رای مردم، آزاد اندیشی و مردم گرایی به شدت حمایت کرد؛ که همه اینها میراث تفکر حضرت امام است. در حقیقت اصلاح طلبی محصول منطقی اندیشه امام بود. شاه بیت این تفکر مسائلی از قبیل قانون گرایی و توجه به قانون است؛ که در واقع از وصیت های ایشان است. اینکه جریان اصلاحات مصر است تا بر اساس قانون عمل کند، ادامه تفکر حضرت امام است.
"میزان رای ملت است". این دیدگاه سیاسی امام است که جریان اصلاح طلبی به آن متکی است. یعنی اگر مردم نقش آراء خود را در اداره کشور ببینند؛ کاملا نسبت به آن وفادار و پایبند خواهند بود. لذا دیگر مهندسی آراء و استصواب معنا ندارد. اینهاست که تفاوت جدی با دیگر جریانات را مشخص می کند. جریانی که می گوید من کشف می کنم و رای مردم زینت است، با نگاه امام خمینی تمایز دارد.
امام می گوید سریعا انتخابات مجلس را برگزار کنید. چرا که وقتی مردم نماینده خودشان را انتخاب می کنند، در صلاح و مصلحت کشور خودشان دخالت می کنند. ولی وقتی مردم می بینند که جریانی افرادی را در دستگاه های مختلف تحمیل می کنند، دیگر انگیزه ای نخواهند داشت و حس نمی کنند که نماینده های واقعی آن ها کشور را اداره می کنند.

وقتی امام سیاست را عین دیانت می داند، دیانت بالطبع مبلغ اخلاق و سلامت نفس است. لذا ایشان سیاست را سالم می بیند نه همراه با دروغ گویی و حقه بازی. در عین حال ایشان نقد را می پذیرفتند و آن را موهبت الهی می شماردند. امام کارها را واگذار می کرد، امور را توزیع می کرد و اعتقادی به تمرکز گرایی در امور حکومتی نداشت. فلذا خط اصیل امام به این امور توجه دارد.

این روزها سه هزار نفر از کاندیداهای انتخابات مجلس را رد صلاحیت می کنند و بعد هم می گویند میزان رای ملت است. باید عمل و تفکر حضرت امام را در کنار این چنین اعمال ودیدگاه هایی قرار دهیم تا تفاوت ها مشخص شود. ما امروز با دو نوع تفکر مواجه هستیم. یکی تفکر امام و دیگری تفکر افرادی که قائل به نقش اراده مردم نیستند. من معتقدم این دو تفکر کاملا از هم جدا هستند و معتقدم تفکر امثال این جریان نمی توانست درزمان امام جایگاهی داشته باشد.

جماران: اندیشه حضرت امام در زمان پس از رحلت ایشان از سوی حامیان ایشان مورد بازخوانی قرار گرفت و بسیاری از اصول و ارزش های مطرح در فضای سیاست، از اندیشه امام وام گرفته شد. آیا امروز جریان اصلاحات نسبت خود را به درستی با امام مشخص کرده است؟

امام در زمان حیات شان، نامه ای نوشتند که تشکیل مجمع روحانیون مبارزرا تایید می کرد. برخی می گویند امام می خواست تا این مجمع را در برابر جامعه روحانیت راه بیاندازد. درحالی که اینطور نیست. این دو گروه اختلاف نظر داشتند. حضرت امام بر این نکته صحه گذاشتند که باید اختلاف نظررابه رسمیت شناخت، هرچند که جامعه روحایت مبارز سابقه ای طولانی داشته باشد. لذا به نظر می رسد که از آن دوران تا به امروز جریان اصلاحات نسبت خود را با اندیشه امام به خوبی مشخص کرده و به تعبیری اصلاحات ادامه جریان خط امام است، که با تفکری پویا و تکیه بر دستاورد های جمهوری اسلامی واستفاده ازتجربیات عموم بشری توانسته است گفتمانی راشکل دهد که جانمایه دیدگاه های مترقی امام است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.