آیت‌الله سید یوسف مدنی تبریزی از مراجع تقلید شیعه معاصر در آذربایجان بود که درحوزه علمیه قم زیر نظر اساتیدی چون سید حسین طباطبایی بروجردی، امام خمینی(س)، سید محمدحسین طباطبایی و سید محمدصادق روحانی به تحصیل پرداخت. غیر از رساله توضیح المسایل که کتاب فقهی وی جهت مراجعه مقلدینش می‌باشد کتابهای دیگری در موضوعات فقهی و سیاسی از او چاپ شد ه است و یکی از کتابهای معروف ایشان در حوزه فقه سیاسی، کتابی است که درباره ولایت فقیه که در آن نگاهی انتقادی به نظریه ولایت مطلقه فقیه دارد. وی در 26 خرداد 1392 در قم درگذشت.
آنچه در پی می‌آید گفت‌و‌گویی است با ایشان که از نظر می‌گذرد:

حاج آقا اساتید شما چه کسانی بودند؟

ادبیات را در تبریز خواندم. رسائل را نزد حاج شیخ حسین شنبه گزانی خواندم و مکاسب را در محضر آقای شهیدی. آقای شهیدی شرحی بر مکاسب نوشته است که 9 بار تجدید چاپ شده است. کفایه را اینجا در قم خواندم؛ جلد اول کفایه را نزد حاج میرزا محمد مجاهدی و جلد دوم را پیش آقای سلطانی طباطبایی خواندم. درس خارج را هم در محضر آقای بروجردی و آقای محقق داماد بودم. کتاب های سیوطی و مطول و شرح مطالع و شمسیه را هم خواندم. بعضی از این کتاب ها مهجور است و کسی نمی خواند.

حضرتعالی نیز از نویسندگان شرح کتاب های درسی حوزه هستید و گویا حضرت آیت الله العظمی بروجردی بر یکی از کتابهای شما یادداشتی نوشته اند؟

در زمان مرحوم آقای بروجردی در مدرسه حجتیه بودم. شرحی بر رسائل نوشتم. جلد اول را که تمام کردم، خدمت آقای بروجردی بردم. نامه ای نوشتم: «حضرت آیت الله! این جانب سید یوسف مدنی تبریزی، ساکن مدرسه حجتیه، مدرس رسائل هستم. شرحی بر این کتاب نوشتم. لطفا مطالعه فرمایید! اگر مورد پسند واقع شد، نوشتن جلدهای بعدی را ادامه دهم. در غیر این صورت به همین یک جلد کفایت کنم».
ظهر رفتم با ایشان ملاقات کنم. گفتند آقای بروجردی چون از تدریس برگشته اند، خسته هستند. بعدازظهر رفتم. کتاب را زیر عبا پنهان کردم. آقای میرزا ابوالحسن، مستشکل و ملازم ایشان، فکر کرد برای پرداخت پول آمده ام.
گفت: «قبض ها آماده است؟» گفتم: «همه چیز حاضر است». اجازه ملاقات داد. تا خدمتشان رسیدم فورا کتاب را تقدیم کردم. آقای بروجردی خیلی قوی و مسلط بود. کتاب را گرفت و پسندید. بر آن یادداشتی نوشت و تایید کرد.

با مرحوم علامه طباطبایی نیز ارتباطی داشتید؟

زمانی مطول تدریس می کردم. شرحی 20 جلدی بر مطول نوشتم. کتاب را به علامه طباطبایی دادم تا مطالعه کنند و نظرشان را بگویند. آن زمان ایشان در کوچه ارک ساکن بودند. بعد از شش ماه ایشان را دیدم. گفتند: «بر کتاب تقریضیه نوشته ام». رفتم خدمتشان، دیدم برای هیچ کسی این طور تقریضیه ننوشته اند.

حاج آق شما از شاگردان حضرت امام نیز بوده اید، خصوصیت ممتاز امام خمینی چه بود؟

بر عقیده شان ایستادگی می کردند.

چرا به شما اصحاب سر امام می‌گفتند؟

چون خیلی به ایشان نزدیک بودیم و هر چه می‌گفتیم قبول می‌کردند.

چرا حوزه امروز مجتهدپرور نیست؟

مشکل این است که طلبه ها درست درس نمی‌خوانند. برای همین حوزه مجتهدپرور نیست. آقای استادی به من می گفت: «من غیر از شرح شما، به هیچ شرح دیگری مراجعه نمی کنم».
خب خیلی شرح ها بر رسائل نوشته شده است. اما وقتی رجوع می کنید می بینید کتاب اصلی از آن شرح قوی تر است. وقتی به خاطر پول کتاب می نویسند، ارزش علمی کتاب پایین می آید. هر کاری که صرفا برای پول انجام شود اینچنین است. مثلا یک سخنران بود که خطبه ها را غلط می خواند. وقتی فقط به فکر گرفتن پول باشد، همین می شود. شخصی را دعوت کردیم برای ایام فاطمیه و محرم ده روز به منبر برود. به دامادم گفتم: «به ایشان بگو برای منبر خوب مطالعه کند چون این جا اگر غلط بگویی خیلی ها اشکال وارد می کنند. آن مسئله هم که گفتید در تاریخ نیست، غلط بود».
ایشان گفت: «چرا این جا با نیت اشکال کردن می آیند؟» گفتم: «مجتهدهای قدیم با همین نیت مباحثه می کردند». یا مثلا شخصی بر کتاب کفایه آخوند شرح نوشته است. در جایی آخوند می گوید: «یتوقف علی مقدماتٍ خمس» او در شرحش نوشته: «یتوقف علی مقدمات عشر»؛ اشکالی به این درشتی. مجتهدهای قدیمی مثل ضبط صوت دقیق بودند. اجتهاد شیعه حسنش این است که باب نقد در آن باز است.

شما در نحوه اداره حوزه نیز به آقایان شورای مدیریت مشورت می‌رسانید؟

زمانی که آقای مشکینی و فاضل لنکرانی در شورای مدیریت حوزه بودند، برای حوزه نوشتم: «آقای خمینی ارشد است. در زمینه های علمی شجاع است و حرف خود را می زند. باید در زمینه علم شجاع باشید. نترسید. تحقیق کنید و استنباط خودتان را بگویید. اگر احساس کردید مجتهد اعلم در فلان منطقه است و دستتان به او نمی‌رسد، باید صرفا تقلید کنید؟ مگر شجاعت در مرجعیت شرط نیست؟ باید مطالعه کنید و مسئله را خوب از آب دربیاورید. نه این که صرفا از روی تقلید حرف بزنید».

در اوضاع سیاسی امروز هم دخالتی دارید؟

یک روز یکی از سران قوا درخواست ملاقات کرده بود. گفتم: «من سیاست بلد نیستم و با سیاسی ها رابطه ای ندارم». نامه نوشت به مدیر دفترم آقای جعفری و اصرار کرد ملاقاتی داشته باشد. بالاخره آمد. به او گفتم: «به مملکت رسیدگی کنید. اوضاع اقتصادی بد است. جنس ها روز به روز گرانتر می شود». گفت: «شما که وضعتان خوب است، چرا غصه می خورید؟» گفتم: «من دارم اما همسایه ندارد».

جایگاه مرجعیت را در جامعه و حکومت چطور می‌بینید؟

به خاطر بعضی مادی گرایی ها بعضی ها از علما اعراض کرده اند. بعضی ها خیلی به فکر دنیا و مال و منال هستند. چندین سال پیش یکی از دامادهایم به من اصرار می کرد که به ساختمانی در سالاریه نقل مکان کنم. می گفت ساختمان پنج طبقه و چنین و چنان است. قبول نکردم. گفتم: «هرقدر گرایش علما به سمت دنیا بیشتر باشد، جایگاهشان ضعیف تر می شود». علی بن ابیطالب زندگی ساده و بی آلایشی داشت. نه از سر بی پولی. بلکه چون خلیفه بود زندگی و اوضاع مالی اش مانند پایین ترین و فقیرترین سطح مردم بود. یک قنات داشت که وقف حسنین کرده بود. خودش در کمال سادگی زندگی می کرد.

طلبه‌ها در امور معنوی و عبادی باید چطور باشند؟

باید درس بخوانند. پیشنهادم به طلبه‌هایی که می‌آیند این است که بروید درس بخوانید. قبلا سواد طلبه ها بیشتر بود. الان خیلی ها با فوق دیپلم و لیسانس دستشان خالی است. من همیشه به طلبه ها پیشنهاد می کنم که تبلیغ نروند؛ می گویم اول سطح علمی‌تان را بالا ببرید، بعد که علمیتتان تثبیت شد، برای تبلیغ بروید. آن زمان که درس می خواندم دعا می کردم پولی برای تامین مخارجم برسد. مثل کمک هایی که آیت الله خویی می کردند. به طلبه های سطح صد تومان و به طلبه های خارج دویست تومان می دادند. در آن زمان کسی مثل ایشان پولدار نبود.

الان به طلاب شهریه می دهید؟

سه مرتبه در دارالشفاء تقسیمی دادم. هر تقسیمی 450 میلیون تومان بود.


انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.