به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در آستانه سالگرد ارتحال امام خمینی جمعی از مدیران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، نمایندگی قم، با آیت الله حیدر علی جلالی خمینی یکی از شاگردان و یاران نزدیک حضرت امام دیدار کردند. پس از توضیحات حجت الاسلام والمسلمین سید حبیب الله موسوی مسئول مؤسسه درباره فعالیتها و برنامههای دفتر قم، آیت الله جلالی خمینی اظهار داشت:
آغاز آشنایی من با حضرت امام روزی بود که پدرم به همراه پدر مرحوم آیت الله رضوانی ـ ما با هم، همدرس و هم بحث بودیم ـ ما را در قم خدمت امام بردند و از همان زمان تا پایان عمر شریف امام، ایشان یک لطف خاصی به ما دو نفر داشتند و من از همان زمان ارتباط نزدیک با امام و بیت امام در قم و خمین داشتم و حتی مرحوم آیت الله پسندیده اگر میخواست چیزی از خمین برای امام بفرستد من آن را به قم میبردم.
من پس از اتمام درسهای سطح در محضر اساتیدی مانند آیت الله سلطانی طباطبائی به درس خارج مرحوم آیت الله بروجردی و امام رفتم و پس از ارتحال آیت الله بروجردی هم دغدغه مرجعیت امام را داشتیم، چون ایشان امتناع میکردند و چندی نگذشت که مبارزات پیش آمد و منجر به دستگیری امام شد، البته من از سال 1342 به امر امام در شرق تهران مستقر شدم و زمان دستگیری امام در تهران بودم نه در قم و از طریق مرحوم آیت الله میرزا خلیل کمرهای توانستم با امام دیدار کنم. پس از آزادی امام، روزی خدمتشان بودیم وقتی خواستیم برویم، فرمودند چند نفرتان بمانید؛ فهمیدیم خبری هست! بنده و آقای رسولی و آقای صانعی ماندیم. پس از مدتی دو نفر از تهران آمدند، یکی موسوی رئیس ساواک و یکی هم معاون حسنعلی منصور. امام پس از یک ربع از اندرون به بیرونی آمدند و فرستادگان منصور حرفشان را زدند و اجازه خواستند تا منصور کار کند. امام جواب دادند که من بی جهت با کسی عقد اخوت نبستم و بی جهت هم با کسی دشمنی ندارم من باید ببینم که رویه آقای منصور چگونه است اگر همین رویه باشد که دارند، من همانم که هستم و اگر چنانچه رویه را عوض کرد من یک فکری میکنم. موسوی حرف پانزده خرداد و کشته شدن توده مردم را مطرح کرد که امام عصبانی شد و فرمود چه کسی آنها را کشت؟ این درست است که شخصی که خود را شخصیت اول کشور میداند بگوید میزنم و میکشم؟! موسوی میلرزید.
به هر حال من آن سالها در تهران بودم، همین منطقه شرق تهران که آن زمان مسجدی نداشت و عالم کم داشت، اولین کاری که من کردم این بود که کلمه «خمینی» را پشت لقبم قرار دادم و نوشتم «جلالی خمینی» و مخصوصاً این کار را کردم تا طرفدارهای امام بدانند که به کجا مراجعه کنند. من از آن زمان تا کنون پای همه اعلامیههای خودم را با عنوان «الاحقر جلالی خمینی» امضا میکنم.
برای همین مسئله ساواک مرا احضار کرد و گفتند این «بو» دارد: من گفتم من چه کار کنم، من که دلیجانی یا گلپایگانی نیستم!
من بنا را بر مسجد سازی و توسعه شبکه مساجد طرفدار فکر امام خمینی گذاشتم و 15 ـ 10 تن از شاگردان امام را به تدریج به منطقه شرق تهران دعوت کردم که آنها منشأ آثار مثبت فراوانی شدند. زرتشتیها در این منطقه زیاد بودند مردم مسلمان محله مرا به مراسم عزاداری محرم دعوت کرده بودند که پذیرفتم و از شب هفتم حرف احداث مسجد را مطرح کردم و شب عاشورا کمک مردم را گفتم جمع کنند و زمینی را از ارباب هرمز با قیمت کم و با همان کمک مردمی 36 هزار تومان خریدیم و آن را وقف مسجد کردیم. کم کم شنیدم که ساواک شایع کرده که این شیخ میخواهد پایگاهی برای خمینی درست کند. من عازم قم شدم و خدمت امام رسیدم و جریان را برایشان تعریف کردم و راهنمائی خواستم. امام گفتند خودت چه نظری داری؟ گفتم اگر اجازه بدهید من خدمت آیت الله سید احمدخوانساری برسم و با ایشان صحبت بکنم تا به من کمک کند. امام خمینی پسندیدند و من همین مسیر را طی کردم و حتی مرحوم آیت الله خوانساری برای کلنگ زدن مسجد هم تشریف آوردند و با مشکلاتی مسجد ابا عبدالله الحسین(ع) تأسیس شد و اگر نبود حمایت آیت الله خوانساری کار پیش نمیرفت، ایشان فرمودند آقای جلالی من کمکت میکنم، ناراحت نباش و نترس و برو جلو.
قدم بعدی من تبدیل سینمای مونت کارلو در میدان هفت حوض نارمک بود که با کمک دوستانی که در دعای ندبه ما شرکت میکردند آن را خریدیم و تبدیل به مسجد کردیم. این مسجد هم با اقامه نماز توسط آیت الله العظمی خوانساری آغاز به کار کرد. به همین صورت شبکهای از مساجد تأسیس شد که دوستانی که از شاگردان امام بودند مثل آیت الله مفید، مرحوم آیت الله سروش محلاتی را دعوت کردم و امامت جماعت این مساجد را بر عهده گرفتند.
ما جلسه دعای ندبهای داشتیم که سیار بود و 500 ـ 600 نفر در آن شرکت میکردند، بعدها حوزه احمدیه را بنا کردیم و این فعالیتها بود تا انقلاب پیروز شد و مسائلی در خمین بود که امام مرا برای امامت جمعه آنجا فرستادند، علاوه بر آن تقسیم اراضی موروثی امام در میان محرومین و بیخانهها را هم من از طرف امام انجام دادم.
امام قبل از انقلاب به من اجازه داده بود که از طرف ایشان افرادی را به امامت جماعت مساجدی که بنا میکنم تعیین کنم؛ البته فرمودند با درخواست مردم و رضایت آنها باشد نه اینکه تحمیل بر مردم شود.
امام با مجاهداتی که کردند و با فداکاری ملت انقلاب را پیروز کردند و نظام جمهوری اسلامی را بنا کردند و با اینکه همه امکانات کشور در اختیار او بود، آنگونه زاهدانه زندگی کرد. میراث امام جمهوری اسلامی است، همه مردم و بالخصوص روحانیت در این رابطه موظف به حفظ و حراست از آن هستند باید این میراث امام و شهدا را حفظ کرد، همه باید دست به دست هم بدهیم و در انجام وظیفه کوتاهی نکنیم.