پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

به مناسبت 13 رجب سالروز ولادت حضرت علی علیه السلام؛

هشدارهای تکان دهنده از نهج البلاغه

مصطفی سلیمانی

از آنجایی که اتفاقات گذشته در حال تکرار است و باید از آن پند گرفت و از طرف دیگر، بهترین اشخاص برای الگو گیری و عبرت از حوادث گذشته، رفتار و گفتار کسانی است که دارای عصمت هستند، به سراغ نهج البلاغه اثر جاویدان حضرت علی(ع) می رویم و خود را در محضر ایشان قرار می دهیم:

ترغیب به عفو و گذشت از ابن ملجم:

1- سخنى از آن حضرت(ع) هنگامى که ابن ملجم، او را ضربت زد، کمى پیش از وفاتش این وصیت را بیان فرمود:

«...إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِیعَادِی وَ إِنْأَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَلاتُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اَللَّهُ لَکُمْ وَ اَللَّهِ مَا فَجَأَنِی مِنَاَلْمَوْتِ وَارِدٌ کَرِهْتُهُ وَلاَ طَالِعٌ أَنْکَرْتُهُ وَ مَا کُنْتُ إِلاَّکَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرار»[نهج البلاغه، نامۀ 23]

اگر زنده بمانم، خود اختیار خون خود را دارم و اگر بمیرم، مرگ میعادگاه من است. اگر عفو کنم، موجب تقرب من به خداست و براى شما حسنه است. پس عفو کنید: آیادوست ندارید که خدا بیامرزدتان؟
به خدا سوگند، چون بمیرم، چیزى که آن راناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد یا کسى که دیدارش را نخواسته باشم بر من آشکارنخواهد شد. من همانند تشنه‌اى هستم که به طلب آب مى رود و آب مى یابد. آنچه نزدخداوند است براى نیکان بهتر است‌.

2- سفارش به رعایت مقررات و عدالت در قصاص:

«...ثم قال: یا بنی عبدالمطلب، لا ألفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً، تقولون: قتل أمیرالمؤمنین. ألا لا تقتلن بی إلا قاتلی. انظروا إذا أنا مت من ضربته هذه، فاضربوه ضربةً بضربة، ولا یمثلوا بالرجل، فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: إیاکم والمثلة ولو بالکلب العقور...»[نهج البلاغه، نامۀ 47]
ترجمه:ای فرزندان عبدالمطلب: مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید و بگویید: امیر مومنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید، و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید، من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.

** فساد خود در مقابل اصلاح و خشنودی شما، هرگز!

«...و اِنّی لعالم بما یصلحکم و یقیم اَوَدَکموَلَکِنِّی‌ لاَ أَرَی‌ إصْلاَحَکُمْ بِإفْسَادِ نَفْسِی‌»[نهج البلاغه، خطبه 69]

من به آنچه شما را اصلاح می‏کند آگاهم، اما اصلاح شما را در تباهی خویش جست‏وجو نمی‏کنم.

گویا امام اشاره می فرمایند: این خیال باطل را از مغز خود دور کنید که برای تحصیل خشنودی شما، خود را فاسد کنم.

نهی از کشتار خوارج:

«...لاَ تَقْتُلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِی، فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ، کَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَکَهُ»[نهج البلاغه، خطبه 61]

بعد از من با خوارج نبرد نکنید، زیرا کسى که در جستجوى حق بوده و خطا کرد مانند کسى نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است.

اجازه بر بدگویی، هنگام اجبار دشمن:

«أما إنّهُ سیَظْهَرُ عَلَیْکُمْبَعْدی رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُوم مُنْدَحقُ الْبَطْن یَأْکُلُ مَا یَجدُ، وَیَطْلُبُ مَا لاَ یَجدُ، فَاقْتُلُوهُ، وَلَنْ تَقْتُلُوهُ! أَلاَ وَإنَّهُ سَیَأْمُرُکُمْ بسَبّی وَالْبَرَاءَة منّی؛ فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونی، فَإنَّهُ لی زَکَاةٌ،وَلَکُمْ نَجَاةٌ؛ وَأَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلاَ تَتَبَرَّأُوا منّی، فَإنّی وَلدْتُ عَلَى الْفطْرَة، وَسَبَقْتُ إلَى الاْیمَان وَالْهجْرَة»[نهج البلاغه، خطبه 57]

آگاه باشید پس از من مردى با گلوى گشاده، و شکمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد، که هر چه بیابد مى ‏خورد، و تلاش مى ‏کند آنچه ندارد به دست آورد او را بکشید ولى هرگز نمى‏ توانید او را بکشید. آگاه باشید به زودى معاویه شما را به بیزارى و بدگویى من وادار مى ‏کند، بدگویى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى ‏دهم که مایه بلندى درجات من و نجات شماست، امّا هرگز در دل از من بیزارى نجویید که من بر فطرت توحید تولّد یافته ‏ام و در ایمان و هجرت از همه پیش قدم‏تر بوده ‏ام.

** طمع بر هدایت دیگران:

[توضیحاتى پیرامون جنگ صفین]:

«فَوَاللهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلاَّ وَأَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی، وَتَعْشُوَ إِلى ضَوْئِی فهُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلالِهَا، وَإِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»[نهج البلاغه، خطبه 55]

اینکه مى‏‌گویید، خویشتن دارى از ترس مرگ است، بخدا سوگند باکى ندارم که من به سوى مرگ روم یا مرگ به سوى من آید، و اگر تصوّر مى کنید در جنگ با شامیان تردید دارم، بخدا سوگند هر روزى که جنگ را به تأخیر مى‌‏اندازم براى آن است که آرزو دارم عدّه‌اى از آن‌ها به ما ملحق شوند و هدایت گردند. و در لابلاى تاریکى ‏ها، نور مرا نگریسته به سوى من بشتابند، که این براى من از کشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، گر چه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار مى‌گردند.

موضع گیرى علی(ع) در برابر تهدید به ترور:

[آرامش علی در میدان جنگ]

«...وَ إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اَللَّهِ جُنَّةً حَصِینَةً فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی اِنْفَرَجَتْ عَنِّی وَ أَسْلَمَتْنِی فَحِینَئِذٍ لاَ یَطِیشُ اَلسَّهْمُ وَ لاَ یَبْرَأُ اَلْکَلْمُ»

پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد که مرا حفظ نماید، هنگامى که عمرم بسر آید، از من دور شده و مرا تسلیم مرگ مى‏ کند، که در آن روز نه تیر خطا مى ‏رود و نه زخم بهبود مى‏ یابد.

توضیح:

1- حضرت در روایتی دیگر می فرمایند: «کفی بالاجل حارساً» اجل و سرنوشت قطعی برای حفاظت انسان کافی است.[نهج البلاغه، حکمت 306] هر انسانی به وسیله فرشتگان مخصوص پاسداری و حفاظت می شود. وقتی اجل انسان فرا رسید، آن فرشتگان انسان را رها می سازند.

2- و در روایت دیگر چنین آمده: «انّ مع کلّ انسان ملکین یحفظانه، فاذا جاء القدر خلّیا بینه و بینه و انّ الاجل جنّهٌ حصینهٌ»[نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 201]همراه هر انسانی دو فرشته است که او را پاسداری می کنند، ولی هنگامی که مقدّرات فرا رسد او را رها می سازند. اجل سپری محکم است.

** تشکیل حکومت به خواست مردم:

[مرا رها کنید زیرا شما طاقت تحمل اجراى حق و عدالت مرا ندارید]

این قسمت از خطبه، یکى از سخنانى است که بعد از کشته شدن عثمان هنگام بیعت مردم با وى بیان‏فرموده است‏:

«... وَاعْلَمُوا أَنِّی إنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ، وَلَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَعَتْبِ الْعَاتِبِ، وَإِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ؛ وَلَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَأَطْوَعُکُمْ لِمنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ، وَأَنَا لَکُمْ وَزِیراً، خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً» [نهج البلاغه، خطبه 92]

آگاه باشید اگر دعوت شما را اجابت کنم طبق آنچه خود می‌‏دانم با شما رفتار میکنم ‏و به سخن این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نخواهم داد،اگر مرا رها کنیدمن هم چون یکى از شما هستم،شاید من شنواتر و مطیع‏تر از شما نسبت‏به رئیس ‏حکومت ‏باشم. و در چنان حالى من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر ورهبرتان گردم.

توضیح:

باید توجه داشت که موضوع امامت با قضیه حکومت جدا است؛ چون امامت یک منصب خداوندى است؛ ولى حکومت یکى از شئونات إمامت است؛ پس هر کسى را که خداوند او را به این مقام والا نصب کند، امام است؛ چه مردم بخواهند و یا نخواهند، اراده مردم در تعیین امام هیچ‌گونه نقشى ندارد؛ همان‌گونه که در تعیین پیامبر نیز نقشى ندارد.

اما اینکه آن حضرت خواهان بیعت نبوده‌اند منافاتى با حق امامت آن حضرت ندارد؛ چون بیعت با مردم(حکومت)، نیاز به اقبال و آمادگى مردم دارد؛ اما امامت منصوب از طرف خدای تبارک و تعالى نیازى به اقبال و آمادگى مردم ندارد و مثل نبوت پیامبر(ص) مى‌باشد. همچنان‌که پیامبر(ص)، در شهر مکه سیزده سال قبل از هجرت، حکومت اسلامى‌را تشکیل ندادند؛ چون زمینه تشکیل حکومت در مکه فراهم نبود.

بزرگترین جهنم؛ محرومیت از محبت و رحمت الهی!

[غضب خدای متعال به معنای دور شدن برخی از انسان ها با اختیار خود از رحمت الهی]

این خطبه به خطبه اشباح معروف است. کسى از حضرت خواست که خدا را برایش توصیف کند، آنسان که گویى او را به چشم مى‏بیند. حضرت فرمود:

«...هُو الّذِی اشْتدّتْ نِقْمتُهُعلى أعْدائِهِ فِی سعةِ رحْمتِهِ، واتّسعتْ رحْمتُهُ لاِوْلِیائِهِ فِی شِدّةِ نِقْمتِهِ، قاهِرُ منْ عازّهُ ومُدمِّرُ منْ شاقّهُ و مُذِلُّ منْ ناواهُزک، وغالِبُ منْ عاداهُ. منْ توکّل علیْهِ کفاهُ، و منْ سألهُ أعْطاهُ، ومنْ أقْرضهُ قضاهُ ومنْ شکرهُجزاهُ» [نهج البلاغه، خطبه 90]
با وسعتى که رحمتش دارد کیفرش بر دشمنان سخت و سنگین است، و با اینکه کیفرش ‏شدید است رحمتش همه دوستان را فرا گرفته.

هر کس که در قلمرو کارهاى او وارد گردد مغلوب می‌‏شود، و کسى که با او به منازعه ‏برخیزد نابودش می‌‏سازد، و کسى که به مخالفتش برخیزد ذلیل می‌‏نماید، و آن کس که از دردشمنى در آید مغلوب می‌‏گردد.

هر کس بر او توکل کند پشتیبان او است، و هر کس از او درخواست نماید به او عطا مى‏کندو کسى که به او قرض دهد اداء و سپاسگزارش را پاداش می‌‏دهد.

توضیح:

1- خدای دانا، از خشم های کینه توزانه که گاه گاهی در بعضی از افراد آشکار می شود به دور است. زیرا دیگران خشمگین می شوند تا کمبودهای خود را جبران کنند، و با انتقام گیری از دشمنان شعله های کینه و عناد را خاموش کنند؛ در حالی که خدای توانا، کمبودی ندارد، تا به وسیلۀ کینه و خشم (که بعضی از ما زمینیان به آن آلوده ایم) نیاز خود را برآورده کنند. بنابراین غضب خداوند به معنای دور شدن برخی از انسان ها با اختیار خود از رحمت الهی و عذاب آخرت است که تجسم اعمال خود آنان است، پس خشم خدا با رحمت او منافاتی ندارد.نباید خشم و رحم خدا را با خشم ورحم انسان ها یکی دانست.

2- واقعیت آن است که آفریدگار توانا سرچشمه خورشید مهربانی است و همه مهرها و خوبی های جهان پرتویی از مهربانی اوست. از او جز اقیانوس رحمت و صمیمیت جاری نمی شود، و با کینه توزی و زمینه کینه ورزی بی گانه است. و چون مهربان است در توبه را به روی بندگانش باز گشوده است و می فرماید: «هر روز هفتاد بار بندگانم را می نگرم، و هر بار که آنان را تماشا می کنم با آنان سخن می گویم و آنچه را که به آنان داده ام هفتاد برابر می کنم.»[سلوک عارفان، میرزا جواد ملکی، ص 203]

او مهربان است؛ زیرا شیطان در قیامت وقتی مهربانی و گستردگی رحمت خدا را می بیند به طمع بخشیده شدن می اندیشد. [سفینه البحار، ج 1، ص 517]

3- برای مجنون، آتشی بالاتر از فراق لیلی نبود؛ این آتش از درون است. وقتی بدانیم او زیبایی نامحدود است، فراق بزرگترین جهنم است. متأسفانه امروزه در مورد غضب یا جهن خدای متعال، به گونه ای تفسیر می شود که هیچگونه انگیزه ای در رفاقت و انس با او وجود ندارد.

عدالت؛ شاخصۀ حکومت علی(ع):

[معرّفى الگوى انسان کامل]

«... ألمْ أعْملْ فیکُمْ بالثّقل الاْکْبر وأتْرُکْ فیکُمُالثّقل الاْصْغر! ورکزْتُ فیکُمْ رایة الاْیمان، ووقفْتُکُمْ على حُدُود الْحلال والْحرام، وألْبسْتُکُمُ الْعافیة منْ عدْلی، وفرشْتُکُمُالمعْرُوف منْ قوْلی وفعْلی، وأریْتُکُمْ کرائم الاْخْلاق منْ نفْسی؟ فلا تسْتعْملُوا الرّأْی فیما لا یُدْرکُ قعْرهُ الْبصرُ، ولا تتغلْغلُ إلیْهالْفکرُ» [نهج البلاغه، خطبه 87]

مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم و نیکى ‏ها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم و ملکات اخلاق انسانى را به شما نشان ندادم پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشم دل ژرفاى آن را مشاهده نمى‏ کند، و فکرتان توانایى تاختن در آن راه ندارد، به کار نگیرید.

توضیح:

1- علی(ع) احقاق حقوق مردم را یک رویه ای عادلانه و از وظایف حاکم اسلامی می داند و در این رابطه می‌فرماید:

«خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را باز گردانم و فرد قوی در نزد من پست و ناتوان است تا حق او را بازستانم.» [نهج البلاغه، خطبه 37]

«مرد را سرزنش نکنند که چرا حق اش را با تأخیر می گیرد، بلکه سرزنش در آنجاست که آنچه حق اش نیست بگیرد.» [نهج البلاغه، حکمت 166]

«هیچ عدلی سودمندتر از بازگرداندن مظلمه و ادای دیون نمی باشد.»[غرر الحکم، ص 187]

2- معنی و مفهوم دیگر عدل، از دیدگاه علی(ع)، «انصاف» است. انصاف به معنی رفتار درستکارانه و سازگار با اصول عدالت است.[فرهنگ معاصر، ص 153]

علی(ع) در این باره می‌فرماید:

«خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد. عدل، مراعات انصاف است و احسان همان بخشش و تفضل می باشد.»[نهج البلاغه، حکمت 231]

از علی(ع) پرسیدند که عدل برتر است یا بخشش؟

آن حضرت فرمود: «عدل و عدالت هر چیزی را در جای خود می نهد در حالی‌ که بخشش آن را از جای خود خارج می سازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است، در حالیکه بخشش گروه خاصی را شامل است. پس عدالت شریف و برتر است.»[نهج البلاغه، حکمت 437]

3- نقطه مقابل عدل و عدالت، جور و ستم و ظلم در امور مختلف می باشد و بر هر فرد مسلمان واجب است که نه تنها به دیگران ظلم نکند بلکه در برابر ظالمان ایستادگی و با آنها مقابله نماید.

در نظر گرفتن اصول عدل و عدالت از دیدگاه امام علی(ع) می تواند الگو و ضابطه مناسبی برای بر پایی هر حکومت اسلامی باشد و از مسئولین کشور اسلامی ما انتظار می رود که هر چه بیشتر در اقامه قسط و عدل علوی اقدام نمایند.

تفسیر «نواقص العقل» بودنِ زنان:

این خطبه پس از فراغت از جنگ جمل بیان شده است:

«...إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ» [نهج البلاغه، خطبه 80] زنان را عقل‌هایشان ناقص است.

توضیح:

1- دیدگاه اسلام درباره زن و مرد:
بنا بر دیدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شریف انسانیت مشترک هستند. در عین حال نظام زیباى آفرینش هر یک از این دو را با ابزارهاى ویژه اى مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسئولیت خاصى نیز بر دوش هر کدام نهاده است. تجهیز هر یک از دو صنف فوق به گونه اى است که از ترکیبشان شرایط و بستر مطبوع و دلپذیرى براى ایجاد خانواده و کانونى فعال و پر مهر و صفا پدید مى آید. هر یک در کنار دیگرى مى تواند آرامش و رشد بیابد. هم چنین زمینه مناسبى براى رشد و تربیت سالم فرزندان به وجود مى آید. در این تقسیم طبیعى آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بیشترى دارد، قدرت و توانایى بیشتر براى انجام کارهاى سخت و طاقت فرسا مى باشد و نیز زیرکى و حسابگرى در امورى است که به تعقّل و دوراندیشى نیازمند است و آنچه در زن نمود و پیدایى بیشتر دارد؛ لطافت، زیبایى، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبى است.
آنچه گفته شد، به معناى بى خردى زن یا بى عاطفگى مرد نیست و به معناى آن نیست که هر زنى، کم اندیش تر از هر مردى و هر مردى، کم عاطفه تر از هر زنى است؛ بلکه مى توان گفت که به طور متوسّط غالب کُنش هاى مرد، رفتارهاى حسابگرانه، و غالب کُنش هاى زن کردارهاى مهرانگیز و عاطفى است.
علاوه بر اینکه هر یک از ویژگى هاى زن و مرد در جاى خود بسیار ضرورى است و این تقسیم تکوینى به هیچ روى نشانگر ارزش گذارى مرد در برابر زن و فرومایگى زن نیست؛ بلکه هر یک جلوه اى خاص از اسماى حُسناى الهى است. به قول شاعر:

2- به کارگیرى و بهره گیرى زن و مرد از عقل و عاطفه متفاوت است تعقل زنان و بهره گیرى آنان از دریافت هاى عقلى نسبت به مردان کمتراست، همان طور که عاطفه و احساسات مردان نسبت به زنان کمتر است، براساس نظام احسن آفرینش و به مقتضاى حکمت الهى، مسئولیت بین انسان ها تقسیم و براى انجام آن مسئولیت ها امکانات، شرایط و تجهیزات متناسب با آن در اختیار افراد قرار داده شد و این شاهکار خلقت است که زنان داراى عاطفه و احساسات بیشتر باشند تا مادرى مهربان براى فرزندان باشند و بتوانند نقش تربیتى خود را به درستى ایفا کنند.
همان طور که مردان براى مدیریت منزل و انجام کارهاى سخت نیاز به قوه تعقل بیشتر و قدرت جسمى بیشتر دارند. بنابراین عبارت خطبه نهج البلاغه به هیچ وجه در مقام تحقیر زنان نیست بلکه صرفاً تبیین تفاوت تکوینى و تشریعى در مورد توانایى هاى زن و مرد و لزوم تطبیق وظایف و مسئولیت ها با توانایى هاست.

گناهان عادی!

[آفات اصلی که بدان توجهی نمی شود]

از دعاهاى امیرالمومنین(ع)است که با آنها راز و نیاز مى‏کرده و سرمشقى براى مردم‏در آن نهفته است‏:

«اغْفِرْ لِی مَا وَأَیْتُ مِنْ نَفْسِی وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدی. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیْکَ بِلِسَانی، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ، وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» [نهج البلاغه، خطبه 78] بار خدایا آنچه را که تو از من به آن آگاه‏ترى بر من ببخشاى!و اگر بار دیگر به سوى‏آن باز گردم،تو هم مغفرت خود را باز گردان! خداوندا آنچه را از کارهاى نیک که تصمیم گرفته‏ام و انجام نداده‏ام ببخش. خداوندا آنچه را با زبان به تو تقرب می‌‏جویم و قلبم با آن همآهنگ نیست مورد مغفرت‏خویش قرار ده! الهى! نگاه‌هاى اشارت آمیز، سخنان بى فایده و خواسته‏‌هاى نابجاى دل و لغزشهاى‏زبان را بر من ببخش!

توضیح:

1- این جملات درسی است برای این‌که چگونه در مقابل اعمال خود مسؤولیت نشان دهیم و از خدای رحمان طلب بخشش کنیم، آن ‌هم از اعمالی که ممکن است در نظر افراد عادی گناه تلقی نشود.

2- این که ائمه(ع) در بعضی از دعاها و مناجات ها خود را گناهکار می دانند و از خداوند طلب آمرزش می کنند نه به این خاطر است که معصوم گناه می کند بلکه به دلیل اقتضا و مناسبت مقام آنان یعنی دوام عبودیت و ادب تام آنان است، که با تمام تلاش و کوشش و فداکاری و ایثار گری ها باز اعمال و کردار خود را لایق مقام ذات اقدس الاهی نمی‌دانند و این را گناه می شمرده اند.

عجزِ زبان از توصیفِ حقیقتِ آخرت:

[عظمت دنیای دیگر]

«... وکُلُّ شیْءٍ مِن الدُّنْیا سماعُهُ أعْظمُ مِنْ عِیانِهِ، وکُلُّ شیْءٍ مِن الاْخِرةِ عِیانُهُ أعْظمُ مِنْ سماعِهِ، فلْیکْفِکُمْ مِن الْعِیانِ السّماعُ، ومِن الْغیْبِ الْخبرُ. واعْلمُوا أنّ ما نقص مِن الدُّنْیا وزاد فی الاْخِرةِ خیْرٌ مِمّا نقص مِن الاْخِرةِ وزاد فِی الدُّنْیا» [نهج البلاغه، خطبه 114] همه چیز دنیا شنیدن آن بزرگتر از دیدن آن است، و هر چیز از آخرت دیدن آن بزرگتر از شنیدن آن است. پس کفایت مى‏ کند شما را شنیدن از دیدن، و خبر دادن از پنهانى ‏هاى آخرت. آگاه باشید، هر گاه از دنیاى شما کاهش یابد و به آخرت افزوده گردد بهتر از آن است که از پاداش آخرت شما کاسته و بر دنیاى شما افزوده شود.

توضیح:

یعنی هر چه از آخرت بشنوی باز حقیقت، آن چیزی فراتر از شنیده هاست و زبان ها از توصیف و درک ها از فهم همۀ عظمت آنها عاجزند.

تحمیل آراء و عقاید به مردم؛ هرگز!

[تدبیر در بحران و آزادی اندیشه]

«أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرِی مَعَکُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِکَتْکُمُ اَلْحَرْبُ وَ قَدْ وَ اَللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکُمْ وَ تَرَکَتْ وَ هِیَ لِعَدُوِّکُمْ أَنْهَکُ لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ اَلْیَوْمَ مَأْمُوراً وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً فَأَصْبَحْتُ اَلْیَوْمَ مَنْهِیّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ اَلْبَقَاءَ وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُونَ» [نهج البلاغه، خطبه 208] من دیروز امیر و فرمانده شما بودم ولى امروز فرمانم مى دهید. دیروز بازدارنده بودم ولى امروز مرا باز مى دارند شما زنده ماندن را دوست دارید و من نمى توانم شما را به راهى که دوست ندارید اجبار کنم.

توضیح:

1- یکی از شیوه های حکومتی امام علی(ع) عدم بهره گیری از زور و فشار و قدرت و تهدید برای تحمیل فکر و عقیده است. حضرتش هرگز رأی و فکر خود را (گرچه بحق بوده) به دیگران تحمیل نکرده مخصوصاً چون قدرت داشته از روش ارعاب و تهدید استفاده نکرده است و مردم را با همان گرایش فکری و اعتقادی خودشان از آدمی گذاشته است. اما برعکس مردم بعضی امور ناخواسته را به علی(ع) تحمیل می کردند و حضرتش ناگزیر به قبول تصمیم و رأی جمعی بوده است (گرچه بطلان و خسارت آن بر حضرتش هویدا بود) چرا که اساس حکومت علی(ع) بر مبنای آزادی اجتماعی و عدم تحمیل فکر و اندیشه بود.

2- اصول حاکم بر اندیشة سیاسی در نهج البلاغه، پرهیز از اجبار و اکراه و توجه به حقوق، آزادیها و اندیشه اجتماعی است، اگر از مطالب نهج البلاغه سلیقه ای برداشت نکنیم و تحلیل و تغییر محدود و دلبخواه نداشته باشیم، گستردگی و تنوع موضوعات و تعابیر بکار رفته در زمینه اندیشه سیاسی و حکومتی پاسخگوی هر سؤال و شبهه‌ای نیز خواهد بود.

عینیت یافتن امامت در تجلی نقش امت(مقبولیت):

هنگامی که‏ «طلحه‏» و «زبیر» پس از بیعت‏به امیرالمومنین(ع) اعتراض کردند که ‏چرا در امور با آنان مشورت نکرده و از آنها کمک نگرفته است، امام(ع) این سخن را در پاسخ آن‌ها فرمود:

«...وَ اَللَّهِ مَا کَانَتْ لِی فِی اَلْخِلاَفَةِ رَغْبَةٌ وَ لاَ فِی اَلْوِلاَیَةِ إِرْبَةٌ وَ لَکِنَّکُمْ دَعَوْتُمُونِی إِلَیْهَا وَ حَمَلْتُمُونِی عَلَیْهَا فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَیَّ نَظَرْتُ إِلَى کِتَابِ اَللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ أَمَرَنَا بِالْحُکْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ وَ مَا اِسْتَنَّ اَلنَّبِیُّ ص فَاقْتَدَیْتُهُ فَلَمْ أَحْتَجْ فِی ذَلِکَ إِلَى رَأْیِکُمَا وَ لاَ رَأْیِ غَیْرِکُمَا وَ لاَ وَقَعَ حُکْمٌ جَهِلْتُهُ فَأَسْتَشِیرَکُمَا وَ إِخْوَانِی مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْکُمَا وَ لاَ عَنْ غَیْرِکُمَا» [نهج البلاغه، خطبه 205] به خدا سوگند!من به خلافت رغبتى نداشتم،و به ولایت و زمامدارى شما علاقه‏اى‏نشان نمى‏دادمو این شما بودید که مرا به آن دعوت کردید و آنرا به من تحمیل نمودید و آن‌گاه که حکومت و زمامدارى به من رسید من در کتاب خدا نظر انداختم، هر دستورى که‏ داده و هر امرى که فرموده بود متابعت کردم.به سنت و روش پیامبر(ص) توجه نموده، به آن اقتدا نمودم، لذا هیچ نیازى به حکم و راى شما و دیگران پیدا نکردم. هنوز حکمی ‏پیش نیامده که آن را ندانم و نیاز به مشورت شما و برادران مسلمان خود پیدا کنم. اگر چنین‏ پیشامدى می‌‏شد از شما و دیگران روى گردان نبودم!

حاکمان وروش برخورد با مردم:

نامه‌ای از طرف امیر المومنین(ع) به مالک اشتر، زمانى که او را به امارت مصر و مناطق تابعه آن انتخاب نمود:

«...و اشعر قَلبکَ الرّحمةَ للرّعیّة، و المحبة لَهم، و اللُطف بهم، ولا تَکوننَّ عَلیهم سَبُعاً ضاریاً تَغتنمُ اَکلهُم، فانّهم صِنفانِ: اِمّا اخٌ لکَ فی الدّینِ، او نَظیرٌ لک فی الخَلقِ، یَفرطُ مِنهمُ الزّلل، و تَعرِضُ لهُمُ العِللُ، و یوتی علی ایدیهم فی العَمدِ و الخَطا، فَاعطهِم مِن عَفوکَ و صَفحِکَ مِثلَ الّذی تُحبُّ و تَرضی اَن یُعطیکَ اللهُ مِن عَفوهِ و صَفحهِ» [نهج البلاغه، نامه 53] مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دینى تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می‌‏باشند. اگر گناهى از آنان سر مى‏زند یا علّت‏هایى بر آنان عارض مى‏شود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب مى‏گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست دارى خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.

توضیح:

پیامبر اسلام(ص) مى‌فرماید:
«ادْرَءُوا الْحُدُودَ عَنِ الْمُسْلِمِینَ مَا اسْتَطَعْتُمْ فَإِنْ کَانَ لَهُ مَخْرَجٌ فَخَلُّوا سَبِیلَهُ فَإِنَّ الإِمَامَ أَنْ یُخْطِئَ فِى الْعَفْوِ خَیْرٌ مِنْ أَنْ یُخْطِئَ فِى الْعُقُوبَةِ» [سنن ترمذی از پیامبر اکرم(ص)]
تا مى‌توانید مجازات‌ها و حدها را از مسلمانان دور کنید، و اگر راهى براى خلاصى او هست، او را رها کنید؛ چون امام اگر در عفو و گذشت خطا کند، بهتر از این است که در مجازات اشتباه کند.

و در پایان

هر بلایی که بر سر ما می‌آید، ناشی از آن است که ما به سیره امیر المؤمنین عمل نکردهایم و مرام او به مزاجِ ما خوش نمی‌آید!

مرحوم آیت‌لله بهجت(ره) می‌فرمودند: «جرج جرداق مسیحی که استاد ادبیات عرب در کشور لبنان است می‌گوید: جاذبه کلمات امیرالمومنین(ع) چنان شوری در من ایجاد کرد که نهج البلاغه را دویست مرتبه مطالعه کردم. اگر مقداری به جمله جرج جرداق که یک فرد مسیحی است دقت کنیم، حسابی در فکر فرو خواهیم رفت و خیلی شرمنده خواهیم شد. ما که ادعا می‌کنیم شیعه هستیم و مدعی سیر و سلوک الی‌الله هستیم، داریم دنبال دستورالعمل‌هایی می‌گردیم. ما چقدر با نهج البلاغه آشنایی داریم؟» [صاحب دلان۱، پرده نشین، ص۵۹]

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
18 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.