محمد رجائی نژاد

مطالعه‌ی زندگی بزرگان و اندیشمندان، مراجع و علما و سلسله‌ی روحانیت، و بررسی و دقت در کیفیت و نوع ارتباط میان آنان، خود عبرت آموز است و روشنگر خیلی از مسائل و پیچیدگی‌های رفتاری و اخلاقی. از طرفی، سیره و منش و روش آنان در ارتباطات و مراودات هم، بستری است بس مهم، جهت شناخت و پایبندی فزون تر بر اصول و فروع اسلام و سیره ی پیامبر اسلام(ص) و ائمه‌ی اطهار(ع)؛ بخصوص اگر این بزرگان از مراجع معظم باشند و عالمان ربانی؛ لذا در همین راستا سلسله مقالات کوتاهی خواهیم داشت پیرامون ارتباط امام خمینی و مراجع وقت عراق، در دوران حضور حضرت امام در نجف؛ یعنی: دهه‌های چهل و پنجاه شمسی. امید است مفید فایده بیفتد و خوانندگاه از آن بهره ای ببرند. شماره یک از نوشتار را اختصاص می‌دهم به بزرگ مرجع زمان خود، آیت الله العظمی سید محسن حکیم(ره).

گذری بر زندگی آیت‌الله حکیم(ره)

آیت‌الله العظمی سید محسن طباطبایی حکیم، 11 خرداد سال 1268 ش / یکم شوال 1306 ق. در شهر نجف اشرف چشم به جهان گشود. پدرش علامه حاج سید مهدی حکیم، از فقهای نامدار و مجتهدان سرشناس روزگار خود بود. نسب خاندان بزرگ حکیم، از طریق حضرت حسن المثنی به امام حسن مجتبی (ع) می‌رسد و از خانواده های علمی و اصیل عراقی بشمار می روند که نیاکان آنان از اوایل قرن دوم هجری در عراق سکنی گزیده و بعدها از میان آنان علمای نامداری در جهان تشیع ظهور کرده است.

از سید مهدی حکیم، ده فرزند به یادگار ماند؛ هفت دختر و سه پسر؛ محمود فرزند اول و ذکور و محسن پسر دوم خانواده بود.

محسن حکیم در 6 سالگی پدرش را از دست داد. خواندن و نوشتن را در منزل، نزد خانواده فرا گرفت و از 9 سالگى به تحصیل علوم ‏دینى پرداخت. دروس مقدماتى را نزد برادر بزرگش سید محمود حکیم شروع و سطوح عالى را در علوم مختلف، از محضر ‏جمعى از مراجع و علماى نامدار نجف اشرف آموخت؛ از جمله: با شرکت در درس سه سال آخر عمر آیت الله حاج محمد کاظم (آخوند) خراسانی، صاحب کفایه، در فقه و اصول بهره برد؛ همچنین از محضر: آیت الله شیخ علی باقر جواهری، آیت الله میرزا حسین نائینی، آیت الله آقا ضیاء الدین عراقی و آیت الله سید محمد سعید حبوبی بهره ها برد و به اجتهاد رسید.

آیت الله حکیم همزمان با تدریس و تألیف، به تربیت شاگردانی همت گماشت که بعدها بعضاً مرجعیت شیعه را عهده دار شده اند؛ بزرگانی چون: آیت الله سید علی حسینی سیستانی، آیت‌الله حسین وحید خراسانی، شهید سید اسد الله مدنی، شهید سید محمد باقر صدر، علامه شیخ محمد تقی جعفری، علامه سید محمد حسین فضل الله، شیخ محمد مهدی شمس الدین، سید محمد مهدی موسوی بجنوردی، شیخ مسلم ملکوتی، سید سعید حکیم، سید یوسف حکیم و سید محمد تقی حکیم.

ایشان پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، مرجع بزرگ و عامّه ی شیعیان جهان در ایران، حدود یک دهه، از سال 1340 ش تا خردا 1349 ش از مراجع بزرگو عامه شیعه محسوب می شد.

این عالم بزرگوار پس از عمری تلاش و کوشش در راه اسلام و قرآن، سرانجام ‏در27 ربیع‏الاول سال 1390 ق / 12 خرداد 1349 ش به ملکوت اعلی پیوست. در تشییع پیکر پاک او، صدها هزار نفر شرکت جستند و عملاً به تظاهراتی وسیع علیه رژیم بعث عراق مبدل گشت. بدن پاکش جنب کتابخانه خود ایشان در نجف اشرف به خاک سپرده شد.

سیره ی سیاسی و اجتماعی حکیم

با این‌که اکثریت مردم عراق شیعه و نجف هم مرکز حوزه های علمیه تشیع بوده است؛ اما: از زمان استقلال عراق هیچ وقت حکومت را در دست نداشته و همیشه اقلیت اهل سنت بر اکثریت شیعه حاکم بوده و حکام عراق نیز سعی می‌کردند با سیاست؛ زر و زور و تزویر فضایی به وجود آورند که آنها نظراً و عملاً از سیاست به دور باشند. در اصل یکی از دلایل تبعید امام خمینی توسط رژیم شاه به نجف وجود همین فضا بود. با همه ی این سختی‌ها و تضییغات، آیت الله محسن حکیم به دور از سیاست نبودند. در دیدگاه او ورود در وادی سیاست نه تنها نکوهیده نبود؛ بلکه: عین دیانت بود. ایشان در یکی از نامه‌هایش مرقوم کرده: «اگر معنی سیاست اصلاح امور مردم روی ‏اصول صحیح عقلایی و رفاه حال و آسایش بندگان خدا باشد، اسلام تمامش همین است و جز سیاست ‏چیز دیگری نیست و علماء غیر از این کار دیگری ندارند... و اگر منظور معنی دیگری باشد، اسلام از آن بیگانه و دور است.»

برخی از فعالیت‌ها و اقدامات سیاسی مهم ایشان به اختصار، عبارتند از: نخستین بار هنگامی که دولت انگلستان به قصد استعمار عراق لشکر خود را در خلیج فارس پیاده کرد، استاد اخلاق آقای حکیم، آیت‌الله حبوبی، فرمان جهاد و دفاع ‏صادر کرد و خود نیز شخصاً به جبهه قدم گذاشت. محسن حکیم نیز همراه استاد قدم به جبهه جنگ نهاد و شهامت و استقامت عجیبی از خود نشان داد.

مورد دیگر این‌که، هنگامی که کمونیست‌ها رخنه فوق العاده‌ای در تمام دستگاه‌های عراق کرده و با رهبری عبدالکریم قاسم محیطی پر از وحشت و رعب در همه جا ایجاد نموده بودند، با صدور فتوای معروف «الشیوعیة کفر و الحاد» قدرت آنان را درهم شکست.

همچنین در کمک به جنبش‌های آزادی بخش اسلامی فعال بود و مسلمانان را به کمک و پشتیبانی از برادران مسلمان فلسطینی تشویق می‌نمود. و اعلامیه های متعدد و مهمی در ارتباط با مسئله فلسطین و وحدت مسلمین جهان برای نجات مسجد الاقصی صادر کرده است.

در قضیه‌ی حکم اعدام «سید قطب»، یکی از رهبران جنبش اسلامی مصر، که از طرف حکومت جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) صادر شده بود، آیت‌الله حکیم به تاریخ رجب 1386 ق / آبان 1345 ش، تلگرافی را که متضمن درخواست عفو برای ایشان بود به عبدالناصر می فرستد.

ارتباط امام خمینی و آیت الله حکیم

یکی از خصلت‌ها و مشترکات شخصیتی امام و آیت‌الله حکیم، روحیه‌ی مبارزاتی و سیاسی و دغدغه ی دفاع از کیان مسلمین و جهان اسلام بود. اگر نخستین سند مبارزاتی و سیاسی حضرت امام مربوط به سال 1323 ش است، اولین سند آیت الله حکیم نیز مربوط به اواخر دهه‌ی سی شمسی، در برخورد ایشان با رژیم پهلوی در جریان به رسمیت شناخته شدن رژیم اسرائیل از جانب ایران بود. آقای حکیم طی نامه‌ای به آیت الله سید محمد بهبهانی به این عمل معترض می شوند. همچنین زمان آغاز مبارزات روحانیت ایران به رهبری امام خمینی که از سال 1341 ش با مسئله‏ انجمن‌های ایالتی و ولایتی شروع شد، آیت الله حکیم، از آن حمایت کرده، و در مواقع حساس از مواضع آنان اعلام ‏پشتیبانی می‌نمود. از جمله؛ تلگراف دعوت از مراجع عظام قم برای هجرت اعتراضی به نجف نسبت به عملکرد رژیم شاه، محکوم نمودن عوامل فاجعه 15 خرداد و دیگر فعالیتها می توان اشاره نمود. چندین نامه و تلگراف و سند در این باره موجود است که نشانگر دیدگاه و موضعگیری منفی ایشان نسبت به عملکرد و اقدامات رژیم پهلوی است.

با این‌حال از نظر حضرت امام اگر اجازه می دادند همه‌ی جنایت‌ها و اقدامات ضد دینی و ضد روحانیت رژیم شاه به گوش مراجع و علمای دیگر بلاد اسلامی، به ویژه آیت الله حکیم می‌رسید، قطعاً ساکت نمی‌نشستند و دست به اقدامات و اعتراضات بیشتری می زدند. در این باره حضرت امام می فرماید:

«خطر به قدرى زیاد است که هر کس درک کند، نمى تواند راحت بنشیند؛ و علت این‌که اگر بعضى ساکت بوده‌‏اند، مطلب را نفهمیدند. چنانکه آقاى حکیم را نگذاشتند مطلب را درک کند، و ساکت بود.»

با این‌که رژیم شاه تلاش زیادی کرد که هم مرجعیت را از ایران منفک نماید و هم آنها را کانالیزه کرده و از اخبار و وقایع ایران و جنایت های مرتکب شده دور کند، ولی آیت الله سید محسن حکیم با اطلاع از وقایع ایران و فشارهای وارده بر روحانیت و مراجع، طى نامه‌اى به امام خمینى، از ایشان تقاضا کرد همراه با دیگر علماى قم به نجف هجرت کنند. اما امام در پاسخ به ایشان، هجرت علما در آن برهه از زمان را به مصلحت ندانسته و 23 فروردین 43 در پاسخ مرقوم کردند:

«تلگراف محترم در تسلیت فاجعه عظمى‏ موجب تشکر گردید. امید است با وحدت کلمه علماى اعلام اسلام و مراجع، از حریم اسلام و قرآن کریم دفاع کرده، نگذاریم دست خیانت به احکام مسلّمه اسلام دراز شود. ما مى‌دانیم با هجرت مراجع و علماى اعلام - أعلَى اللَّه کلمتَهم- مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده خواهد شد، و برادران ایمانى عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد. ما مى دانیم با این هجرت، تغییرات و تحولات عظیمى روى خواهد داد که ما از آن بیمناکیم. ما عجالتاً در این آتش سوزان به سر برده و با خطرهاى جانى صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمین و از حریم قرآن و استقلال مملکت اسلام دفاع مى‌کنیم؛ و تا سر حد امکان مراکز روحانیت را حفظ نموده، امر به آرامش و سکوت مى نماییم؛ مگر آنکه دستگاه جبار راهى را بخواهد طى کند که ما را ناگزیر به مطالبى کند که به خداى تبارک و تعالى از آن پناه مى بریم.»

یک ماه از تبعید حضرت امام به ترکیه نگذشته بود که آقای حکیم عکس العمل نشان داده و در نامه‌ای (8 آذر 1343 ش) نسبت به اقدام رژیم اعتراض می کنند.

سرنوشت این‌گونه خواست که پس تبعیدگاه ترکیه، رژیم پهلوی از روی سیاست شیطانی کاری کنند که حضرت امام از روی اجبار و در اصل تبعید، به عراق هجرت نمایند و وارد نجف شوند. با این‌که استقبال خوبی از امام انجام گرفت؛ اما: باز خود و یارانش غریب و در تنگنا بودند. فضای بسته و روحیه ی غیر سیاسی حاکم بر حوزه ی نجف، از طرفی پنهان بودن چهره علمی امام در آن محیط، به خصوص برای مراجع و طلاب غیر ایرانی، به گونه ای که هنگام ورود حضرت امام به نجف، «آیت الله حکیم از شیخ نصرالله خلخالی می‌پرسند: ایُّ شیئ فضیلتُ سید؟ یعنی اعلمیت سید به چه میزان است؟» و مشهوریت چهره ی سیاسی و مبارزاتی و تبعیدی حضرت امام، همه ی این عوامل باعث شد از طرف آیت الله حکیم اقدام خاصی برای استقبال از حضرت امام صورت نگیرد، با اینحال «روز دوم ورود امام، ایشان به دیدن حضرت امام» می آیند. یعنی پس از آیت الله خوئی و شاهرودی. البته به ادعای یکی از نزدیکان آیت الله حکیم، ایشان پس دیدار با امام می‌گویند: من تا حالا فکر می کردم که حاج آقا روح الله یک طلبه ی فاضل، سیاسیمدار، متدین و دلسوز برای اسلام هستند و می خواهند به اسلام خدمت نمایند، اما الآن متوجه شدم که ایشان فقیهی دلسوز و جامع الشرایط هم هستند.»

در خاطرات یاران حضرت امام در نجف آمده است که؛ از همان بدو ورود امام به نجف عده‌ای از مزدوران و مواجب بگیران و وابستگان به ساواک در حوزه نجف سعی کردند بر علیه امام و یارانش مشکل ایجاد کنند و رابطه ی بین مراجع و امام را گل آلود و خدشه دار نمایند. به خصوص ارتباط بین آقای حکیم و امام را، دیدار دیر هنگام آیت الله حکیم هم بخاطر اخلال یکی از همین افراد بود. با اینحال وقتی آقای حکیم آمدند، امام چند قدمی به پیشواز آمده و با هم مصافحه ی گرمی کردند. سپس آن دو بزرگوار بسیار صمیمانه به گفتگو پرداختند. و با بدرقه ی گرم امام هم رفتند.

حضرت امام برای خنثی کردن شیطنت های مأموران و مزدوران ساواک در نجف و نقش بر آب کردن اهداف مخالفان، هنگام پاسخ به بازدیدهای مراجع و بزرگان نجف، بر عکس روال بازدید مراجع از ایشان، اول از همه به دیدار آیت الله حکیم رفت. ـ با اینکه آیت الله خوئی و آیت الله شاهرودی زودتر از آیت الله حکیم به دیدار امام آمده بودند و هنگام ورود امام هیئت هایی هم جهت استقبال فرستاده بودند ـ در این دیدار حضرت امام بعداز احوال‌پرسی معمولی به آقای حکیم پیشنهاد می کنند: «که سفری به ایران بکنید و اوضاع را از نزدیک ببینید و به گفته های دیگران اعتماد نکنید و جلو بیفتید و در مقابل دستگاه ظالم بایستید من هم از یاران شما می شوم و به دنبال شما حرکت می کنم.»

با همه‌ی تلاش‌های مزدوران رژیم شاه در نجف و دیگر مخالفان و بدخواهان با گذشت زمان جایگاه حضرت امام در نجف تثبیت شده و روز به روز توجهات به ایشان افزون‌تر و با سیاست ها و روحیات اخلاقی و معنوی حضرت امام رابطه‌ی با مراجع مستحکم تر می شد. در همین راستا یکی از یاران نزدیک حضرت امام نقل می کنند:

یکی از مقلدان امام مبلغ بسیار سنگینی را به عنوان وجوهات به یکی از علمای تهران داده بود تا آن را در نجف خدمت امام برساند. ایشان آن را داده بود دفتر آیت‌الله حکیم و چون مبلغ زیاد بود از ایشان قبضی گرفته و برگشته بود ایران و قبض را به مقلد داده بود. آن شخص گفته بود که من گفتم این پول را خدمت حاج آقا روح الله (امام خمینی) بدهید چرا قبض آیت الله حکیم را برای من آورده ای؟ این عالم دیده بود اگر قضیه پخش شود خوب نیست، سریع بلیت هواپیما گرفته و به نجف برگشت و رفت خدمت آیت الله شیخ نصرالله خلخالی و گفت جریان این طور شده و این قبض رسید آقای حکیم را از من قبول نمی‌کند. آقای خلخالی هم قبض را گرفت و به خدمت امام آورد. امام تا آن قبض را دیدند آن را گرفتند و فوراً یک قبض از خودشان نوشتند و دادند. نه اینکه قبض آیت الله حکیم را صرفاٌ تأیید نمایند! بلکه قبضی جدید صادر کردند که آن مبلغ پول به اینجانب رسید تا آبروی آن شخص محفوظ بماند و شأن مرجعیت آیت الله حکیم هم حفظ شود.» این نشانگر روح والا و خود ساخته امام راحل است و توجه ایشان به شأن و مقام مرجعیت! آیا در زمان فعلی، به سیره ی عملی ایشان عمل می‌شود؟

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
4 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.