مصطفی سلیمانی
مسیحیت و اسلام به صورت متوالی و پشت سرهم و نه مصادف با یکدیگر پدید آمدند و میان آنها شش قرن فاصله افتاده بود. در نظر پیامبران و واعظین و در نظر فقها و حکمای الهی، به طور مسلم تفاوت فاحشی میان یک دین پیشین و بعدی باید وجود داشته باشد. این تمایز ممکن است به توضیح ما در مورد دیدگاههای متضاد تندی که گاهی میان مسیحیان و مسلمانان در مقابل یکدیگر و هر کدام از آنها در مقابل یهودیان به وجود میآید، کمک شایانی نماید. در نظر مسیحیان، یهودیت دین پیشینیان و دینی ناکامل و ملغی بود که دین مسیحیت جایگزین آن شده و نقش مثبت آن دین را بر عهده گرفته بود. از این رو، یهودیان دست به ایستادگی در اروپای قرون وسطایی زدند؛ هرچند که این ایستادگی همیشه محدود میشد، اغلب ناپایدار بود و بعضی وقتها، به حالت تعلیق در میآمد، اما به هر صورتی که بود، یهودیان وجود خود را حفظ کردند.
مسلمانان به این شکل عمل نکردند و از طرف آنها غلبه مجدد بر مسیحیت سیسیل، اسپانیا، پرتغال پیگیری شد که این کار، بعضی وقتها، فوراً و بعضی وقتها مدتی بعد از اخراج یا تغییر دین اجباری ساکنان مسلمان آنها صورت میگرفت. مسلمانان و مسیحیان هر دو متقاعد شده بودند که دین آنها تنها کل حقیقت خداوندی نمیباشد، بلکه آخرین بیان حقیقت خداوندی است. از این رو، هر چیزی که بعد از آن میآمد، ضرورتاً دروغین و مضرّ بود و نمیتوانست جایز شمرده شود. در واقع، مسیحیت در مقایسه با اسلام، فقیر، کوچک، عقب افتاده و یک رنگ و متجانس بود.
نگاه اسلام به مسیحیت:
در نظر مسلمانان، مسیحیت، همانند یهودیت، یک دین پیشین بوده و با همان درجه سزاوار تساهل است. در نظر مسلمانان، دین مسیحیت همانند دین یهودیت، دینی «واقعی» و دارای وحی موثقی بوده است، اما دین کاملی نبوده و اسلام جانشین آن شده است. واژه «واقعی» بدین دلیل به کار برده شد که در بعضی موارد، مشکلاتی با دینهای پیشین به وجود میآمد، یعنی پیروان آن را به عنوان کسانی در نظر میگرفتند که وحی موثقی را که زمانی مالک آن بوده اند، تحریف کردهاند. علمای اسلامی در زمینه دکترینهای مسیحیت در رابطه با تثلیث، فرزندی و الوهیت حضرت مسیح(ع) اختلاف نظر دارند و در نظر آنها، این مقولات محالات کفرآمیزی بوده و به صراحت، از طرف قرآن مردود شمرده شدهاند.[مائده: 76-75؛ توحید: 4-1] اما، آنها در جهت تساهل و تسامح دینی در مورد دینهای اولیه که حقوق قرآنی بدان امر کرده است، تمایل داشتند.
در نظر بعضی از مسیحیان قرون وسطی، یهودیان تا وقتی که به تورات پایبند بودند، حتی اگر منکر انجیل نیز بودند، قابل تحمل بودند، اما با پیروی یهودیان از تلمود،[Talmud، مجموع قوانین شرعی و عرفی یهود] آن تساهل برای آنها در نظر گرفته نمیشد، تلمودی که قسمتهای زیادی از آن بعد از ظهور مسیحیت به وجود آمد و بنابراین، در نظر مسیحیان، اشتباهات زیادی در آن وجود داشت. اگر در نظر مسیحیان قرون وسطایی، یهودیت تلمودی تحریف شده بود، اسلام دین منحرفتری بود و به این خاطر که بر خلاف یهودیت تلمود یک، در صدد جذب دیگران به دین خود بود، باید محدود و مغلوب گردد. همانطوری که مسیحیان اسلام را ترسانیده و در صدد مقابله با آن بودند، مسلمانان نیز در صدد مقابله با جنبشهای مذهبی تحریف شده بعد از اسلام همانند بهائیت و احمدیه برآمدند. در نظر مسلمانان، مسیحیت دین منسوخی بود که پیروان آن به صورت غیر معقولانهای بر حفظ دین خود به جای پذیرش آخرین پیام خدا تاکید میورزیدند. اگر تسلیم میشدند، قابل تحمل بودند و اگر تسلیم نمیشدند، باید علیه آنها میجنگیدند تا اینکه بر آنها غلبه پیدا کرده یا اینکه درستی اعتقاد مسلمانان را بپذیرند و یا تسلیم حاکمیت دولت اسلامیشوند. در نظر مسیحیان، اسلام یک بدعت بود، دکترین دروغینی که توسط شخصی بنا نهاده شد که در نظر اروپاییان به عنوان یک بدعت گذار و بعد از آن، در عصر روشنفکری، به عنوان یک مدعی گرفتن الهامات تعریف میشد.
تفاوت اسلام و مسیحیت با سایر ادیان:
میان یازده دین زنده کنونی جهان، اسلام و مسیحیت به سبب آسمانی و ابراهیمی بودن، برخورداری از کتاب مقدس و آموزههای بینشی و ارزشی و کنشی که البته در اسلام بیشتر و کاملتر تجلی یافته، و نیز پیروان فراوان، امتیاز و برتری ویژه ای دارند.
اسلام و مسیحیت، میان ادیان کنونی و زنده دنیا از هر جهت دیگر، با سایر ادیان متفاوت است.
* تفاوت اسلام و مسیحیت با دین زرتشت: اگرچه دین زرتشت قدیم ترین دین شناخته شده است، به سبب ابهام درباره هویت، شخصیت و زندگی زرتشت، سادگی آموزههای آن، فقدان جامعیت کتاب مقدس، انحراف به دوگانه پرستی و عوامل دیگر، رویکرد بسیار ضعیفی میان جهانیان داشته و پیروان آن در سرتاسر جهان، حتی به یک میلیون نیز نمیرسد؛ بنابراین، دین زرتشت به رغم آسمانی بودن، از جهاتی چند هرگز با اسلام یا مسیحیت قابل مقایسه نیست.
* تفاوت اسلام و مسیحیت با آیین های بودیزم و هندوئیزم:
آیینهای بودیسم و هندوئیسم، البته دارای پیروان بسیاری به ویژه در هندوستان و چین است؛ به گونهای که از نظر میزان پیروان، جزو ادیان اصلی و اولیه جهان به شمار میآیند؛ اما از جهاتی چند با دین اسلام و مسیحیت تفاوت دارند:
الف: اسلام و مسیحیت دو دین آسمانی به شمار میآیند که از سوی دو پیامبر شناخته شده یعنی پیامبر اسلام و حضرت مسیح به مردم ابلاغ شده و هر یک از آنها دارای کتاب آسمانی هستند؛ در حالی که هیچ کس از صاحب نظران و دین شناسان جز شماری محدود، از بودیزم و هندوئیسم در جایگاه دین های آسمانی یاد نمیکنند؛ از این جهت عموما ترجیح میدهند از آنها در جایگاه آیین یاد شود تا دین؛ چنان که هیچ کس ادعا نمیکند بودا پیامبر بوده یا کتابهای مورد احترام بودیسم و هندوئیسم آسمانیاند.
ب: آموزههای دو آیین بودیسم و هندوئیسم به ویژه آیین بودا، سراسر بر مسائل اخلاقی و در سطحی اندک بر مسائل شریعت استوار است؛ در حالی که مسیحیت و به ویژه اسلام با تکبه به کتاب آسمانی و سنت خود و البته قرآن در مرحلهای کامل تر، در عرصههای گوناگون خداشناسی، هستیشناسی، انسان شناسی جامعیت درند.
* تفاوت اسلام و مسیحیت با دین یهود:
دین یهود به رغم اشتراک با اسلام و مسیحیت در آسمانی و ابراهیمی بودن و برخورداری از پیامبر و کتاب آسمانی، به سبب تعصب شدید و جاهلانه پیروان آن و خودبرتربینی و انحصار این دین به فرزندان اسرائیل، عملا در انحصار شماری اندک که خود را از همه خلایق برتر میدانند، زندانی شده است؛ بدین جهت پدیده تبشیر، دعوت و تبلیغ در دین یهود به هیچ روی دیده نمیشود؛ به همین دلیل، این دین از نظر میزان رویکرد و پیرو هیچگاه به پای دو دین اسلام و مسیحیت نمیرسد. این امر گذشته از این است که از نگاه شماری از فیلسوفان همچون هگل، دین یهود به سبب تاکید بسیار بر شریعت به جای اخلاق از نظر او در ردیف ادیان غیرانسانی قرار می گیرد. به عبارت دیگر، رویکرد جهانیان امروزه بیشتر به دینی است که فقط بر شریعت متکی نباشد.
* تفاوت اسلام و مسیحیت با آیینهایی همچون آیین شینتو و سیکادیان یا آیین هایی همچون آیین شینتو و سیک نیز به سبب فقدان بسیاری از عناصر و مقومات دین یا فقدان قدمت تاریخی و نیز از نظر تعداد و شمار پیروان آنها در دنیای کنونی، هیچگاه با اسلام یا مسیحیت قابل مقایسه نیستند. در برابر، مسحیت و اسلام کنار قدمت تاریخی، برخورداری از پیامبر و کتاب آسمانی، عدم انحصار پذیرش دین به عدهای خاص، برخورداری از آموزههای بینشی، ارزشی و کنشی که البته در اسلام جامعیت افزونی در مقایسه با مسیحت داشته، بر سایر ادیان برتری دارند؛ بدین جهت است که این دو دین با رویکرد فراوان جهانیان روبه رو شده و ساکنان عموم کشورهای جهان، و از نگاهی دیگر، تاثیرگذارترین کشوها یا مسلمان یا مسیحاند. واقعیت های موجود در بررسی مقایسه ای این دو دین به خوبی نشان می دهد که میان ادیان زنده موجود دنیا، فقط این دو دین است که همچنان بیشترین تاثیر را در اندیشه ها و رفتار بشر گذاشته است و میگذارد و به نظر میرسد که هر روز بر شمار پیروان و تاثیرگذاری این دو دین افزوده میشود؛ البته چنان که بسیاری از اندیشهوران معتقدند میزان رویکرد جهانیان به اسلام
به رغم محدودیتهای فراوان موجود در عرصه تبلیغ آن به مراتب بیشتر از مسیحیت است. گویا زنده بودن عیسی(ع) که جزو معتقدات برخی مسیحیان است و از سویی دیگر نزول همزمان وی با حضرت مهدی(ع) و اقتدا به وی که مورد وفاق مسلمانان است، بیانگر فرجام خوش این دو دین است. جالب آن که بیشترین تحقیقات که از آغاز تاکنون در عرصه دین شناسی ارائه شده، از سوی اندیشه وران و متکملان اسلام و مسیحیت بوده است.
نقاط اختلاف اسلام و مسیحیت:
در رابطه با اسلام و مسیحیت باید بگوئیم این دو، از ادیان ابراهیمی هستند و مانند سایر ادیان توحیدی، مردم را به سوی یکتا پرستی دعوت کرده اند، با این تفاوت که تا قبل از اسلام هر یک از ادیان به برهه خاصی از زمان اختصاص داشت و زمینهساز دین بعد از خود بوده است، چنانکه حضرت موسی بشارت حضرت عیسی را به قوم خود می داده است و مسیحیت نیز زمینهساز اسلام بوده و ظهور حضرت محمد(ص) به عنوان پیغمبر بعدی توسط حضرت عیسی(ع) بشارت داده شده بود، اما دین مسیح در طول تاریخ دستخوش حوادث و تغییرات و انحرافاتی شد تا به امروز رسید و آنچه امروز به عنوان دین مسیحیت مطرح است چیزی جز یک دین تحریف شده نیست که تمام اصول و مبانی آن دستخوش تحریف شده است و مسلم است که اسلام با این آئین تحریف شده در بسیاری جهات اختلاف دارد که ما در اینجا تنها به بعضی از این موارد اشاره می کنیم:
در رابطه با اسلام و مسیحیت باید بگوئیم این دو، از ادیان ابراهیمی هستند و مانند سایر ادیان توحیدی، مردم را به سوی یکتا پرستی دعوت کردهاند، با این تفاوت که تا قبل از اسلام هر یک از ادیان به برهه خاصی از زمان اختصاص داشت و زمینهساز دین بعد از خود بوده است، چنانکه حضرت موسی بشارت حضرت عیسی را به قوم خود میداده است و مسیحیت نیز زمینه ساز اسلام بوده و ظهور حضرت محمد(ص) به عنوان پیغمبر بعدی توسط حضرت عیسی(ع) بشارت داده شده بود، اما دین مسیح در طول تاریخ دستخوش حوادث و تغییرات و انحرافاتی شد تا به امروز رسید و آنچه امروز به عنوان دین مسیحیت مطرح است چیزی جز یک دین تحریف شده نیست که تمام اصول و مبانی آن دستخوش تحریف شده است و مسلم است که اسلام با این آئین تحریف شده در بسیاری جهات اختلاف دارد که ما در اینجا تنها به بعضی از این موارد اشاره میکنیم:
1ـ تثلیث:
اسلام به سوی توحید دعوت میکند اما مسیحیت به سوی اقانیم ثلاثه (پدر و پسر و روح القدس) و تثلیث را عین توحید و توحید را عین تثلیث میخواند.
پس در واقع تثلیث به این معناست که خداوند در سه شخص، خداى پدر، خداى پسر و روح القدس ظهور یافته است. به این ترتیب خدا در عین حال که از نظر تعدد یکى است، در سه شخصیت، یعنى خداى پدر، خداى پسر و خداى روح القدس موجود است. این سه در ازلیت، قدرت و جلال با هم برابرند و هر یک از آنها از همهى صفات الهى برخوردارند.
- نقد نظریۀ تثلیث:
اولاً، چنین اعتقادى در میان مسیحیان اولیه جایى نداشته و گفته شده است که اولین بار این عقیده را «پولس» وارد مسیحیت نموده است و بعدها، بر اساس مصوبه اى که شوراى اسقفهاى اعظم کلیسا در 325 میلادى در شهر «نیکائیه» منتشر نمودند، این عقیده جزئى از ایمان مسیحى شمرده شد.
ثانیاً، عقیده به تثلیث با عقل ناسازگار است؛ زیرا محال است که یک چیز، در عین این که یکى است، سه چیز باشد.
دیگر این که، هر یک از آن سه چیز را اگر نامحدود بدانیم، تعددبردار نیست و اگر محدود بدانیم، مستلزم نقص است که با وجوب وجود خداوند نمىسازد. به خاطر همین عدم درک عقل است که الهیون در مسئلهى تثلیث دچار سرگردانى شده و اعتقاد به تثلیث را صرفا یک تعبد قلبى دانستهاند که عقل آن را نمىفهمد و به همین دلیل، مسیحیت تمایلى به پذیرش آن ندارد.
ثالثاً، قرآن تثلیث را ناشى از غلو در دین دانسته و آن را رد مىکند.[نساء: 171] اسلام عیسى مسیح(ع) را فرزند مریم و فرستادۀ خدا،[نساء: 171؛ مائده: 75] و خدا را معبودى یگانه مىداند که از داشتن فرزند منزه است[نساء: 171؛ مریم: 35] از نظر قرآن، کسانى که خداوند را یکى از سه خدا مىدانند، کافرند.[مائده: 73] قرآن آفرینش عیسى(ع) را همانند خلقت آدم(ع) مىداند [آل عمران: 59] و آن را نشانه و آیهاى الهى و رحمتى از ناحیهى خود بر مردم [مریم: 21] و نشانى از قدرشناسى نسبت به عظمت مقام مادرش مریم مىداند. [آل عمران: 42؛ مؤمنون: 50]
2- اولوهیت:
یکى دیگر از عقاید مسیحیت، قائل شدن جنبۀ الوهیت براى عیسى است؛ به این معنا که مسیح را تجلى ذات خدا مىداند. سرگذشت مسیحیت، تاریخ دیانتى است که از عقیده به تجسم الهى در جسد شارع و بانى آن ناشى شده است.
- نقد نظریه ى الوهیت:
اولاً، چنین اعتقادى در میان مسیحیان اولیه وجود نداشت و مسیحیان اولیه بر این باور بودند که مسیح انسانى است که از دو جنبهى الهى و انسانى برخوردار است. اولین بار، پولس رسول، براى مسیح جنبهى الوهیت قائل شد و انجیل یوحنا دیدگاه مشابهى را براى حیات ازل مسیح در نظر گرفت.
ثانیاً، حتى براساس متون مسیحى، خود عیسى(ع) مقام الوهیت را از خود نفى مىکند و خود را داراى رسالتى از جانب خدا مىداند: زیرا من از جانب خود سخن نمىگویم، بلکه پدر که مرا فرستاده، به من وصیت کرده که چه بگویم و به چه چیز سخن بگویم. و بر جنبهى انسانى خود که فارغ از هرگونه الوهیت است، تأکید مىکند: و من انسانى هستم که با شما به حقى که از ناحیه ى خدا شنیده ام سخن مىگویم.
ثالثاً، قرآن با نقل داستان زندگى مسیح، بر جنبهى بشرى بودن وى تأکید دارد[مریم: 16-33] و براى وى مقام رسالت قایل است.[نساء: 171؛ مائده: 75 و صف: 6] پذیرش بندگى خدا از ناحیهى عیسى(ع) به طورى که اولین سخن وى آگاه نمودن مردم بر این مطلب بوده است[مریم: 30] و نیز، دعوت مردم به قبول عبودیت خداوند، بهترین گواه بر عدم الوهیت مسیح است[آل عمران: 51؛ مائده: 72 و 118 و زخرف: 59] قرآن اراده ى مطلق خدا را در این که اگر بخواهد مسیح و مادرش و انسان هاى دیگر را هلاک کند، کسى را یاراى آن نیست که جلوى چنین امرى را بگیرد، دلیل بر عدم الوهیت عیسى(ع) مىداند. [مائده: 17]
3- به صلیب کشیده شدن عیسى به منزلۀ کفاره:
مسیحیان معتقدند که آدم با خوردن میوهى درخت نهى شده، خود و همهى اولادش را مستوجب عقوبت کرد؛ و چون خداوند متصف به دو صفت عدل و رحمت است و نادیده گرفتن چنین خطایى با عدلش نمىسازد و از دیگر سو، عقاب نمودن بندگان با رحمتش ناسازگار است، پسر خود عیسى را به زمین فرستاد تا دشمنان با به صلیب کشیدنش وى را فداى بشریت سازند و همهى انسانها را از بار گناه برهانند؛ و به این وسیله خشم خداوند در مجازات انسان ارضا گردید.
- نقد نظریۀ کفاره:
اولاً، نظریهى فدیه، بدعتى است که پولس وارد مسیحیت نمود و تا قبل از وى اثرى از آن در مسیحیت دیده نمىشود.
ثانیاً، مسئلهى کفاره به عنوان بازخرید گناه اولیه را عقل نمىتواند درک نماید. خداوند در برابر کسى مسئول نیست که بخواهد قربانى را در برابر وى انجام دهد. آیا خداوند قربانى نمودن عیسى(ع) را در پیشگاه خود انجام داده است؟!
ثالثاً، قرآن به صلیب کشیده شدن عیسى(ع) را نمىپذیرد و معتقد است که فرد دیگرى اشتباها به جاى وى به صلیب کشیده شده و خداوند، عیسى(ع) را با جسم و روح به آسمان برده است؛ از آن گذشته، با توجه به غناى ذاتى خداوند و رحمت بىانتهایش، چه لزومى دارد که براى بخشش بشر، ثمن و فدیه دریافت کند؟ افزون بر این که، به نظر اسلام، تمام انبیاى الهى معصوم اند و آدم(ع) مرتکب هیچ گناهى نشده است تا با فدا شدن عیسى(ع) گناه او و فرزندانش که از وى به ارث برده اند، بخشوده شود.
4ـ نبوت:
مسیحیت تحریف شده، حضرت محمد(ص) را به عنوان خاتم پیامبران الهی قبول نمیکند.
5ـ مسیحیان امروز عقیده دارند که خدای پدر، حساب مردم را به خدای پسر واگذار نموده است زیرا فرزندان آدم را بهتر درک میکند و این مخالف با تعلیمات اسلام است.
6ـ دعوت مسیحیان به: اعتراف به گناهان نزد پدر روحانی که یکی از مسائلی است که اسلام آن را نفی میکند و اعتراف به گناهان را تنها در پیشگاه خداوند بزرگ مجاز میشمارد.
7ـ در بسیاری از احکام عبادی و اجتماعی و ... این دو آئین با هم اختلاف دارند.
خلاصه کلام اینکه نقاط اختلاف بین اسلام و مسیحیت تحریف شده بسیار زیاد است و بیان آن در این فرصت کوتاه نمیگنجد.[ر.ک: مقارنة الادیان المسیحیة، احمد شلبی]
دلایل تحریف مسیحیت و برتری اسلام:
در بحث از تحریف مسیحیت لازم است به چند نکته اشاره شود:
1- کتاب مقدس مسیحیان دو بخش دارد، «عهد جدید» و «عهد عتیق». علت این نامگذاری آن است که مسیحیان معتقدند: خدا با انسان دو پیمان بسته است، یکی پیمان کهن، به وسیلۀ پیامبران پیش از عیسی مسیح؛ و دیگری پیمان نو، توسط خدای متجلی یعنی عیسی مسیح.
در حقیقت عهد عتیق کتاب آسمانی یهودیان است که مسیحیان برای آن احترام قائل شده و آن را در آغاز کتاب خود قرار دادهاند.[آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، ص 127]
2- طبق نص صریح قرآن مجید، انجیل حقیقی بر حضرت عیسی(ع) نازل و به او عطا شده است.[آل عمران: 3 و 65؛ مائده: 46؛ مریم: 30؛ حدید: 27] و آن کتاب هیچ گونه سنخیتی با انجیلهای موجود ندارد. اما تا آنجا که تاریخ نشان میدهد مسیحیان هرگز برای حضرت عیسی(ع) به کتابی قائل نبودهاند و این انجیلها را صرفاً بیانگر زندگی و سخنان وی دانسته اند.
توماس میشل، دانشمند معاصر مینویسد:
«پیش از نوشته شدن اناجیل، یک سنت شفاهی وجود داشت. عیسی به عقیدهی مسیحیان در حدود سال 30 میلادی وفات یافت و کسانی که از او پیروی کرده، وی را شناخته، کارهایش را دیده و سخنانش را شنیده بودند، خاطرات خویش از او را در حافظه نگه میداشتند، هنگامی که مسیحیان نختسین برای عبادت گرد میآمدند، آن خاطرات نقل میشد. اندک اندک این منقولات شکل مشخصی یافت و بر حجم آنها افزوده شد.[ میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 43]
در جای دیگر نیز میگوید:
«مسیحیان هرگز نمیگویند: عیسی کتابی به نام انجیل آورد. آوردن وحی توسط عیسی به گونهای که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند در مسیحیت جایی ندارد.
مسیحیان، عیسی را تجسم وحی الهی میدانند و به عقیدهی آنان، وی نه حامل پیام بلکه عین پیام بوده است.»[کلام مسیحی، ص 49]
3- اعتبار کتاب مقدس را از دو دیدگاه میتوان بررسی کرد:
الف. دیدگاه کلیسا: همانگونه که بیان شد مسیحیان نسبت به کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) نظری کاملاً موافق دارند و تمام القاب و احترامات شایستهی یک کتاب آسمانی را نسبت به آن روا میدارند و تعبیراتش مانند کتاب خدا و وحی در مورد آن کتب معمول است. بدیهی است که هیچ گونه تحریفی را در مورد آن کتاب قبول ندارند.[میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 26]
هر چند که میپذیرند انجیل وحی الهی مانند قرآن نیست.
بلکه اصولاً زندگینامۀ عیسی است پس ربطی به انجیل نازل شده ندارد.
تشخیصِ تحریفِ کتابِ مقدس از دیدگاه قرآن و روایات:
مسلمانان از دیرباز معتقد بودهاند تورات و انجیلی که خدا نازل کرده است، دستخوش تحریف قرار گرفته و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت محمد(ص) از آن حذف و خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است.
تحریف در کتاب مقدس را از چند طریق میتوان به وسیلۀ آیات و روایات اثبات نمود:
الف. برخی آیات و روایات آشکارا تحریف را در این کتاب بازگو میکنند:
قرآن کریم میفرماید: «وإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَیَقُولُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ»[آل عمران: 78] و در واقع برخی از آنان دستهای هستند که زبانشان را به [خواندن] کتاب میپیچانند تا بپندارید آن[را که میخوانند،] از کتاب خدا است؛ در حالی که آن از کتاب خدا نیست. و میگویند: «آن از نزد خداست.» در حالی که آن از نزد خدانیست، و بر خدا دروغ میبندند، در حالی که آنان میدانند.
و در روایتی از علی(ع) حکایت شده: پس از غیبت موسی(ع) و عیسی(ع) تورات و انجیل را تغییر دادند و عبارات و کلمهها را از مواضع خود تحریف کردند. و خدا هم دل آنان را کور نمود که به واسطهی این کور دلی مطالب اضافی و تحریف شده را در کتاب باقی گذاردند، و همین مطلب آنان را در این تهمتهای بزرگ و تلبیس امور و کتمان واقعیات رسوا ساخت.[بحارالانوار، ج 92، ص 43، ح 3 و ج 77، ص 276، ح 1]
ب. برخی آیات قرآن نیز به طور ضمنی و تلویحی به وقوع تحریف در کتاب مقدس نظر دارند.
ج. با دقت در مضامین مختلف کتاب مقدس به موارد بسیاری از تناقضات واضح و آشکار میرسیم که نشانگر وجود دستهای جاعلینی بوده که ناشیانه به این عمل فسادانگیز اقدام نمودهاند. به عنوان نمونه در «انجیل یوحنا» از «یحیی» پرسیده میشود: آیا تو همان ایلیای نبی ـ الیاس ـ هستی که قبل از فرا رسیدن روز موعود (ظهور مسیح) باید بیاید؟ یحیی تاکید میکند که من چنین شخصی نیستم اما در انجیل به عیسی(ع) نسبت دادهاند که فرمود: «و اگر خواهید قبول کنید که یحیی همان الیاس است که باید بیاید).[درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایینژاد، ص 82 ـ 85]
نویسندهی انجیل لوقا برای برداشتن تنافی موجود بین این دو عبارت، مسئله را به گونهای دیگر توجیه کرده و میگوید: «و او (یحیی) به روح قوت الیاس پیش روی وی (خداوند) خواهد خرامید.»172 و نیز در انجیل «متی» سخن از «انظلام» یعنی ظلم پذیری است که با شریر مقاومت مکنید و اگر کسی برگونهی راست تو سیلی زد گونهی چپ خود را نیز به طرف او بگردان...[انجیل متی، باب 5 / 39 ـ 41]
د. از مهمترین دلایل تحریف مسیحیت عقیده به «تثلیث» یعنی سه خدائی (پدر ـ پسر ـ روح القدس) است یعنی عیسی را خدا میداند در حالی که مسیحیت دین توحیدی بوده است و این تثلیث در انجیلهای کنونی نیز به صراحت یافت نمیشود.
حاصل سخن اینکه:
1- مسیحیت و اسلام به نوعی به دنبال هم آمدهاند و هر یک ادیان قبلی خود را تایید میکنند اما قوانینی در این ادیان وجود دارد که با هم تناسب ندارد و یا مثلا در دین قبلی وجود نداشته است. مثلا خوردن شراب در مسیحیت ایرادی ندارد ولی در اسلام حرام است. وقتی دنبال دلیل این امر باشیم، عمدتاً با این پاسخ برخورد میکنیم که انسانها در زمانهای گذشته ظرفیت پذیرش برخی از این قوانین را نداشتهاند و باید ادیان قبلی میآمدهاند و زمینه را برای ظهور ادیان جدیدتر فراهم میکردند.
2- مقتضیات هر دینی را با توجه به زمانه و شرایط موجود معلوم می کرد که حتی نوع معجزات نیز با توجه به شرایط زمان مشخص میشد به همین دلیل دین در راه خود از اول تا به دین اسلام مراحل تکمیل را سپری کرده و به خود ادیان نیز قوانین به صورت تدریجی ارائه میشد که در اسلام نیز این نکته را به وضوح شاهد هستیم ولی نکته اینجا است که تکمیل دین را میتوان قبول کرد امّا تضاد ادیان را نمی توان قبول کرد مثلا حلیت شراب در مسحیت و حرمت آن در اسلام که یک نمونه بارز و آشکار آن است و تضاد هایی دیگر که این از تحریفی ناشی میشود که خود بزرگان مسیحیت و یهود بر آن اعتقاد دارند.
3- پیامبران با همه اختلافات فرعی، حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند، این مکتب تدریجاً بر حسب استعداد جامعه انسانی، عرضه شده تا به آن جا که بشریت به حدی رسید که مکتب به صورت کامل و جامع عرضه شد و چون به این نقطه رسید، نبوت پایان پذیرفت.
با این وصف دین اسلام یک قانون کامل و سیاسی است و با وجود چنین قانونی، رجوع به قوانین ناقص و غیر کامل عقلا درست نیست.
خلاصه آن که خدای متعال می فرماید: ادیان دیگر، با اعلام این که دین اسلام به عنوان آخرین دین است، نسخ شده و از اعتبار ساقط میباشند، البته هر دینی در زمان خود و قبل از نسخ شدن توسط دین بعدی، دین حق بوده و مردم آن زمان باید از آن دین اطاعت میکردند.[آل عمران: 85]
حال با توجه به این اصل عقلی و فطری (رجوع به قانون کاملتر) و تحریف کتب آسمانی دیگر نیازی به این نیست که در دین یهودیت یا مسیحیت نیز شواهدی بر حقانیت «دین اسلام» وجود داشته باشد، هر چند با توجه به آیۀ [بقره: 42]، که گواهی میدهد، نشانههای پیامبر اکرم و آیین او در همان کتب که در دست یهود و نصارا در زمان نزول قرآن بوده، وجود داشته است، ولی دانشمندان یهود و نصارا آن را کتمان میکردند.