پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

گذری بر جریانات تاریخی غدیر

فانوسِ غدیر بر بام تاریخ

مصطفی سلیمانی

واقعۀ غدیر از نگاه تاریخ

در نظر خردمندان ارج و ارزش هر چیز به نتیجه و ثمره‌اى است که از آن به جا مى‌ماند؛ لذا در گستره پهناور تاریخ و مسائل آن، مهم‌‏ترین مطالبى که با توجه به ثمره‌‏اش، داراى موقعیت ویژه‌اى مى‌‏باشد، قسمت‌هایى است که پیدایش ادیان را نشان داده و مذاهب بر آن بنا شده و سرچشمه عقاید ملّت‌‏ها و جمعیت‏‌ها قرار گرفته؛ لذا این بخش تاریخ که مبدأ مقدسات ملت‏هاست، به ابدیت راه پیدا کرده و هرگز تاریخ جهان آن را فراموش نمى‌کند.
به این علت است که دانشمندان بزرگ و امین تاریخ، در ثبت و ضبط و صحیح نگاشتن آغاز مذاهب تلاش و کوشش بسیار نموده‌اند.
واقعه غدیر از بااهمیت‏ترین موضوعات تاریخ اسلام بوده؛ چراکه بسیارى از دلایل محکم دیگر بر این واقعه پایه‏گذارى شده است.
درست است که سال‌‏ها از واقعه غدیر گذشته، اما حقیقت غدیر از وجوه مختلف براى مسلمانان مطرح می‌‏باشد، خاصه از نظر عقیده دینى؛ چرا که حقیقت غدیر براى هر مسلمانى که بر پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم ایمان دارد و می‌‏خواهد از گفته‏‌ها و دستورات ایشان پیروى کند و سنت حضرت را عملى سازد تا دامنه رستاخیز مطرح بوده و جزء حقایقى است که همواره با خورشید طلوع می‌‏کند و در متن لحظه‏‌ها تکرار می‌‏شود. لذا مورخان، محدثان، مفسران به بیان این واقعه پرداخته‌‏اند و آن را با مدارک و سندهاى فراوانى در کتاب‏هاى خود آورده‌‏اند و اینک آنچه که از این واقعه براى ما نقل شده است، مرور می‌کنیم.


قصد زیارت خانه خدا:
در دهمین سال هجرت، پیامبر خدا(ص) به امر خدا قصد زیارت خانه خدا نمودند، حضرت دستور دادند که در میان قبایل اعلام کنند که رسول خدا عازم حج است.
خبر به سرعت میان مسلمانان مدینه و خارج از آن پیچید که پیامبر به فرمان الهى براى انجام مراسم حج، مدینه را ترک خواهند نمود، هر کس می‌‏خواهد از فیض معنوى همراهى با رسول الله در این سفر بهره‌‏مند شود، خود را سریع‌‏تر به کاروان حاجیان و زائران بیت‏ الله الحرام برساند. مسلمانان دسته‏‌دسته از گوشه و کنار و شهرهاى دور و نزدیک خود را به مکه می‌‏رساندند تا در کنار پیامبر مناسک و اعمال حج را بیاموزند. تا آن سال و حتى پس از فتح مکه که سه سال قبل صورت گرفته بود، چنین فرصتى براى حضرت دست نیامده بود. لذا این تنها حجّى بود که پیامبر بعد از مهاجرت به مدینه انجام می‌‏دادند که به نام‏هاى متعدد از قبیل «حجة الوداع»، «حجة الاسلام»، «حجة البلاغ» «حجة الکمال» و «حجة التمام» [مقریزى، امتاع الاسماع، ج 1، ص 510] در تاریخ ثبت شده است.
پیامبر(ص) پنج روز مانده از ماه ذى القعده پیشاپیش مردم، در حالى که تمام زنان و اهل حرم خود را نیز همراه داشتند، از مدینه خارج شدند، مهاجران و انصار و گروهى از قبایل عرب و جمع انبوهى از مردم در این سفر حضرت را همراهى می‌‏کردند.[ابن کثیر، السیرة النبویه، ج 4، ص 217؛ ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 2، ص173]


اجراى مسئولیتى بس عظیم و سترگ‌‌‌

مناسک حج به پایان رسید و پیامبر خدا و همراهان‌شان به قصد مراجعت به شهر و دیار خود مکه را ترک نمودند. آفتاب حجاز آتش بر کوه‌‏ها و دره‏‌ها می‌‏پاشید، اما شیرینى این سفر روحانى بی‌‏نظیر، همه‏ چیز را آسان می‌‏کرد. هر کس در این فکر که خداوند توفیق و افتخارى بزرگ و شاید دست ‏نیافتنى به وى عطا نموده است، اما پیامبر خدا را اندیشه‌‏اى سخت می‌‏آزرد. خداوند وى را فرمانى داده بود که اجراى آن مسئولیتى بس عظیم و سترگ بود و اینک که قصد اجراى این دستور الهى را داشت، بسیار نگران بود؛ زیرا می‌‏دانست که بسیارى از مردم و خصوصاً قریش در مقابل این مأموریت الهى خواهند ایستاد و اگر امروز به مخالفت علنى با آن برنخیزند در آینده نزدیک مخالفت خود را آشکار می‌‏کنند. این مأموریت بزرگ، چیزى جز معرفى جانشین و خلیفه پس از پیامبر(ص) یعنى علی‌ علیه السلام نبود.
جابربن عبدالله انصارى گوید:[طبرسى، الاحتجاج، ص 70؛ امینى، الغدیر، ج 1، ص 215] زمانى که پیامبر(ص) به انتصاب على ‏علیه السلام براى جانشینى پس از خود فرمان یافت، از آن بیم داشت که قومش و منافقان و مخالفان این امر، پراکنده شده و به جاهلیت بازگردند؛ زیرا حضرت از کینه و دشمنى آنها نسبت به على ‏علیه السلام با خبر بود. از این رو از جبرئیل خواست تا حفظ و صیانتش را از پروردگار طلب نماید.
نزول آیه ابلاغ:
زمانى که به محل غدیر خم رسیدند مصادف با روز پنجشنبه بود، روز هیجدهم ماه ذى الحجه [سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 298؛ امینى، الغدیر، ج 1، ص 215]، در این هنگام جبرئیل با آیه حفظ و صیانت بر پیامبر خدا(ص) نازل گردید و این آیه را آورد که: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فیما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس»[مائده: 67]
امین وحى، از طرف خداوند به پیامبر(ص) امر کرد تا على ‏علیه السلام را ولى و امام معرفى کرده و وجوب پیروى و اطاعت از او را به خلق ابلاغ کند.
اعلام توقف برای شنیدن خبر مهم:
دستور توقف از طرف پیامبر(ص) به همراهان داده شد. مسلمانان با صداى بلند آنهایى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت کردند و مهلت دادند تا عقب‏ افتادگان نیز برسند. مؤذن پیامبر(ص) مردم را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم آماده نماز شدند.[ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، ج 1، ص 240]
بعد از نماز مردم قصد برگشت به خیمه‏‌هاى خود را داشتند؛ اما پیامبر(ص) به آنها اطلاع دادند که باید براى شنیدن یک خبر مهم خود را آماده کنند.[هندى، کنز العمال، ج 13، ص 104؛ خوارزمى، المناقب، ص 154]
پیامبر(ص) دستور دادند تا خار و خاشاک زیر درختان آنجا جمع [نیشابورى، المستدرک، ج 3، ص 109 و 533؛ هیثمى، ابابکر، مجمع الزوائد، ج 9، ص 105] و شاخه‏‌هاى اضافه درختان که تا سطح پایین آمده بود، قطع شود تا بر سر مردم اصابت نکند.[الامینى، الغدیر، ج 1، ص 47]
نوشته‌‏اند که آن روز هوا بسیار گرم بود به ‏طورى که مردم جامه‏‌هاى خود را بر سر کشیده و قسمتى از آن را زیر پا افکنده بودند.[ ابن‏مغازلى، مناقب، ص 16، حدیث 23]
آنگاه پیامبر(ص) دستور دادند تا از جهاز شتران منبرى تهیه کنند.[مهدوى دامغانى، غدیر در اسلام، ص 67] حضرت بر فراز آن رفته و فرمودند چنین می‌‏بینم که به سوى خدا فراخوانده می‌‏شوم و پذیراى این هستم، همانا که میان شما دو امانت گران‏سنگ باقى می‌‏گذارم: کتاب خدا و عترتم. بنگرید که پس از من با آن دو چگونه رفتار می‌‏کنید و بدانید که آن دو تا کنار حوض کوثر از هم جدا نمی‌‏شوند.[نیشابورى، المستدرک، ج 3، ص 109 و 533؛ هیثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 106]
سپس حضرت سه بار خطاب به مردم فرمودند که: آیا من بر هر مؤمنى سزاوارتر از خود او نیستم؟ و همگان گفتند: آرى.[یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 112] سپس دست امیرالمؤمنین‏‌ علیه السلام را گرفته و بالا بردند، به‏ طورى که مردم سپیدى زیر بغل ایشان را دیدند.[خوارزمى، المناقب، ص 135]
نزول آیه اکمال:
هنوز مردم پراکنده نشده بودند که این آیه نازل شد.[سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 259]
... الیوم اکملت لکم دینکم و اتمت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا...[مائده: 3]

پیامبر(ص) از شادى تبریک گفتند و افزودند: سپاس خدا را براى کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و خشنودى پروردگار به پیامبرى من و به ولایت على ‏علیه السلام پس از من، آن‌گاه فرمودند: «من کنت مولاه، فعلىٌ مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله.»[ نیشابورى، المستدرک، ج 3، ص 109 و 116]
سخنرانی‌های قبل از خطبه غدیر در حجة‌الوداع:

به بیان آنچه که علماى اهل سنت و علماى شیعه در این باره نوشته‌‏اند می‌‏پردازیم.

الف) خطبه اول در منا:

در عرفات دستور خداوند مبنى بر اینکه علم و ودایع انبیا علیهم السلام به علی‌‏بن ابی‌‏طالب‌ ‏علیه السلام منتقل شود بر پیامبر(ص) نازل شد.

پیامبر(ص) در منا اولین خطابه خود که در واقع زمینه‏‌سازى براى خطبه غدیر بود را ایراد نمودند.

حضرت خطبه [بحارالانوار، ج 21، ص 380] را با حمد و ثناى الهى شروع کرده، سپس به خون‏‌هاى ریخته شده و اموال بناحق گرفته شده در جاهلیت اشاره کرد و آنها را مورد عفو قرار دادند. حضرت به ماه‌‏هاى حرام اشاره کرده، در ادامه مردم را از اختلاف برحذر داشتند و بیان نمودند که در نبود من علی‌‏بن ابی‌‏طالب مقابل متخلّفین خواهد ایستاد.

حضرت در ادامه حدیث ثقلین را به زبان آورده و فرمودند: «دو چیز گران‌بها بین شما می‌‏گذارم که اگر به آن تمسک جویید گمراه نمی‌‏شوید و اگر با آن دو مخالفت کنید هلاک شوید.» حضرت اشاره نمودند که به زودى عده‌‏اى از شما کنار حوض کوثر بر من وارد می‌‏شوند و از من دور می‌‏شوند. من گویم خدایا اصحابم، ندا آید که اینها بعد از تو سنت تو را تغییر دادند... حضرت تأکید نمودند که این مطالب را حاضران به غایبان برسانند.

ب) خطبه دوم در مسجد خیف در منا:

در آخرین روز از ایام التشریق به دستور حضرت مردم براى نماز در مسجد خیف جمع شدند. حضرت بعد از حمد و ثناى خداوند، از مردم خواستند که گفته‏‌هاى حضرت را به خاطر بسپارند و به غایبان برسانند. حضرت به عدم تفرقه سفارش نمودند و مؤمنان را برادر یکدیگر خواندند و بار دیگر به حدیث ثقلین اشاره نمودند و به دو انگشت کنار هم در دست خود اشاره کرده و یادآور شدند که هما‌ن‏‌طور که این دو انگشت من از هم جدا نمی‌‏شوند، کتاب خدا و عترتم نیز از هم جدا نمی‌‏شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.

در این مقطع بود که منافقان دست به کار شده و احساس خطر نمودند و علیه پیامبر هم‏‌پیمان شدند.[بحارالانوار، ج 37، ص 114]

بعد از ایراد این خطبه، پیامبر(ص) از مکه به سمت مدینه خارج شدند تا به منطقه غدیر خم رسیدند. در اینجا بود که آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...»[مائده:67] نازل شد.

جامعه شناسی غدیر:
با مراجعه به تاریخ عصررسول (ص) پی می‌بریم که حدود صد و بیست هزار نفر از مسلمانان در غدیر خم حضور داشتند که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه بودند با تتبعی که در منابع تاریخی صورت گرفته است مشخص شد تا قبل از آن روز یعنی از شش هزار سال پیش تا آن روز هرگز چنان مجلس شکوه‌مندی برای سخنرانی تشکیل نشده بود. پس به راستی چه شد با وجود این همه جمعیت مسلمان تنها هفتاد روز پس از واقعه غدیر (۲۸ صفر سال یازده هجری) علی علیه السلام تنها ماند؟
به راستی سرّ این اعراض عمومی از ولایت چیست، آن هم تنها در هفتاد روز؟
برای جواب دادن به این سوال باید طبقات فکری مسلمین در آن دوره را تجزیه و تحلیل کرد که با اندکی مطالعه در می‌یابیم که آن جمعیت عظیم را می‌توان به سه گروه عمده تقسیم کرد:
۱) اعراب تازه مسلمان؛ این گروه که هنوز آداب جاهلیت را از خود نزدوده بودند و معنای صحیح نبوت را نمی‌فهمیدند از این روی میان نبوت و حکومت فرق نمی‌گذاشتند و ولایت را یک ریاست و زعامت ظاهری می‌پنداشتند ؛ گروهی که حضرت از آنان به « همج زعاع» یاد می‌کند یعنی کسانی که با هر بادی میل پیدا می‌کنند‌.
این گروه زمانی که مصیبت وفات پیامبر(ص) حادث شد قدرت فکر کردن در امور را نداشتند و لذا روسای مدرسه خلفا این وقت را بهترین موفعیت برای اجرای نقشه‌های خود می‌پنداشتند و سریع به سقیفه رفتند و مسئله خلافت را به نفع خود به پایان رساندند.
۲) گروه دوم منافقانی بودند که به ظاهر اسلام را پذیرفته بودند ولی کینه کشته شدگان جنگ های بدر، احد، حنین و خیبر را در دل داشتند و به آسانی زیر بار پذیرش ولایت نمی‌رفتند و نخستین اعتراض‌ها را همین گروه در غدیر به نبی اکرم صلی الله علیه و آله کردند‌: که آیا این فرمان از سوی خداوند است یا رسولش؟ [ینابیع المودة، ص۲۴۹]
علی بن حسن بن فضال از پدرش نقل می‌کند که: از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا‌(ع) سوال کردم درباره امیرالمومنین(ع) چه شد که مردم از او اعراض کرده و به دیگری میل پیدا کردند در حالی که فضیلت و سابقه او در اسلام و منزلت او را نزد رسول خدا‌(ص) می‌دانستند؟
حضرت فرمود: جهتش این است که امام علی علیه السلام پدران و اجداد و برادران و عموها و خاله‌ها و نزدیکان آنان را که دشمن خدا و رسول او بودند را به قتل رسانید لذا به این جهت کینه حضرت را به دل گرفتند و نمی‌خواستند که او متولی امورشان شود، ولی از غیر علی علیه السلام در دل کینه‌ای نداشتند، زیرا کسی مانند علی علیه السلام در جهاد بر ضد مشرکان شرکت نکرده بود و به همین جهت بود که از او اعراض کرده و به سراغ دیگری رفتند.[علل الشرائع، ج۱، ص ۱۴۶]
و در حدیثی دیگر عبدالله بن عمر به علی علیه السلام عرض کرد‌: چگونه قریش تو را دوست بدارد در حالی که تو در روز بدر و احد هفتاد نفر از بزرگان آنان را به قتل رساندی.[المناقب، ج۳، ص۲۲۰]
از امام زین العابدین علیه السلام سوال شد چرا قریش نسبت به علی علیه السلام بغض داشت‌؟ امام فرمود : زیرا دسته اول آنان را به جهنم واصل کرده و دسته آخر را نیز خوار و ذلیل کرد.[ بحار الانوار، ج۲۹، ص۴۸۲]
ابو حفص می‌گوید: «حریز بن عثمان شدیدا بر علی علیه السلام حمله می‌کرد و بر بالای منابر او را دشنام می‌داد و همیشه می‌گفت من او را به جهت اینکه پدرانم را به قتل رسانید ، دوست ندارم.»[تهذیب الکمال، ج۵، ص ۵۹]
آری این گروه از مسلمان نماها که اقوام و عشیره خود را در جنگ ها از دست داده بودند ، کینه و خشم خود را بعد از وفات پیامبر(ص) بر علی بن ابیطالب ظاهر نموده و از او قصاص نمودند و نگذاشتند به حقی که خداوند برای او معین کرده برسد‌.
در این باره امام علی(ع) به خدای خویش عرضه می‌دارد: بار خدایا به تو از قریش شکایت می‌کنم‌، آنان انواعی از شر و خدعه در سر داشتند که بر رسولت پیاده کنند ولی از آن عاجز ماندند و تو بین آنان با نیتشان حائل شدی‌. آنان بعد از وفات پیامبر دور مرا گرفتند و نیت شوم خویش را بر من جاری ساختند‌، بار خدایا حسن و حسین راحفظ گردان و تا زنده‌ام آنان را از گزند قریش مصون دار و هنگامی که جانم را گرفتی تو بر آنان مراقب باش که تو بر همه چیز شاهدی.[شرح ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص ۲۹۸]
۳) مسلمانان با اخلاصی بودند که تعداد نا چیزی دز این دسته قرار می‌گرفتند همانند ابوذر، سلمان، مقداد و .... و آن حدیث معروف نیز اشاره به همن قضیه دارد که بعد از نبی همه مردم مرتد شدند مگر هفت نفر .....
بدین ترتیب نا‌پایداری مذهبی و قدرت طلبی برخی اصحاب پیامبر(ص) زمینه‌ساز وقوع حوادث ناگواری برای جامعه اسلامی شد.

رحلت پیامبر و مخالفت با ولایت‏:

1- دسیسه‏‌هاى کور
پیامبر(ص) در روزهاى آخر عمر شریف خود از کوشش گروهى براى به دست گرفتن ولایت بر مسلمانان آگاه بود، بنابراین براى پیشگیرى از انحراف و اختلاف، تصمیم گرفت که جانشینى امیرمؤمنان و اهل بیت را به شکل کتبى تحکیم کرده و سندى زنده به یادگار گذارد، ازاین رو روزى که سران صحابه براى عیادت آمدند، به آنان فرمود: «کاغذ و دواتى بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید» همگان ساکت شدند.

در این هنگام یکى از حاضران سکوت را شکست و گفت: بیمارى بر پیامبر غلبه کرده است! قرآن پیش شماست و کتاب آسمانى ما را بس است. گروهى با وى مخالفت کرده و گفتند: قلم و کاغذى بیاورید تا آنچه مورد نظر حضرت است نوشته شود؛ دسته‌‏اى دیگر از آوردن قلم و کاغذ جلوگیرى کردند. پیامبر از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان سخت ناراحت شد، سپس فرمود: «برخیزید و خانه را ترک کنید.»
شواهدى در مجلس و گفتار پیامبر بود که او می‌‏خواسته است مطلبى درباره زمامدارى مسلمانان املا کند، بنابراین گروهى سرسختانه با آن مخالفت کردند.
رسول خدا(ص) در واپسین لحظه‌‏هاى زندگى، چشمان خود را باز کرد و گفت: «برادرم را صدا بزنید تا در کنار بستر من حاضر شود» همه فهمیدند که مقصود او على است. امیرمؤمنان(ع) در کنار بستر حضرت حاضر شد؛ آن‌گاه احساس کرد پیامبر می‌‏خواهد برخیزد؛ حضرت على(ع) پیامبر(ص) را از بستر بلند کرد و به سینه خود چسباند؛ زمانى نگذشت که نشانه احتضار در وجود شریف او پدیدارشد.

درحالى که اهل بیت کنار بستر پیامبر جمع بودند، ناگاه صداى کوبیدن در به گوش رسید. حضرت فاطمه: پشت در آمد و فرمود: کیستى؟ کوبنده در گفت: مرد غریبى هستم و پرسشى از پیامبر(ص) دارم. حضرت زهرا فرمود: پیامبر مریض است الآن وقت این کار نیست؛ لیکن پیامبر به هوش آمد و فرمود: «دخترم در را باز کن؛ او عزرائیل است، به خدا سوگند! قبل از من از کسى اجازه نگرفته است و بعد از من نیز از کسى اذن نمى‏گیرد.»

2- امام على و رحلت پیامبر
فرشته الهى وارد خانه شد، بر اهل آن سلام کرد. صداى ناله زهرا بلند شد؛ ولى حضرت دخترش را دلدارى داد و گفت: «تو نخستین فردى هستى که در بهشت به من مى‏پیوندى»، ازاین رو حضرت زهرا آرام گرفت و شعر ابوطالب را زمزمه کرد:
وأبیضُ یُستَسقى الغمامُ بوجهه‏ ثمالُ الیتامى عصمةٌ لِلارامل‏ یعنى سفید چهره‌‏اى که ابرها از روى او باران طلب می‌‏کنند، کسى که امید یتیمان و پناه بیچارگان است.
پیامبر(ص) فرمود: «دخترم این آیه را بخوان: و ما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على ‏اعقابکم»[آل عمران: 144] محمد غیر از فرستاده خدا فرد دیگرى نیست. به درستى که پیش از او پیامبرانى بودند که از دنیا رفتند؛ آیا اگر او رحلت کند یا کشته شود به گذشته خود (جاهلیت) باز خواهید گشت»؟

امام على(ع) سر آن حضرت را به دامن گرفت و پیامبر به او فرمود: «خودت مرا غسل بده؛ کفن کن و بر جنازه‌‏ام نماز بگذار». ابن عباس می‌‏گوید: پیامبر در آغوش على جان داد و «على» و برادرم «فضل» او را غسل دادند. شاهد این گفتار سخنان امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه است که به روشنى می‌‏فرماید: «وَ لَقَد قُبِضَ رسولُ اللّه و إنّ رأسَهُ لَعلى صَدرى؛ وَ لَقَد سالَت نَفسُهُ فی‏کفىّ، فأمرَرتُها على وجهى؛ و لَقَد وَلیتُ غُسلَهُ و المَلائکةُ أعوانى؛ فَضَجت الدّارُ وَالافنیة؛ مَلاٌ یَهبطُ وَ ملاٌ یَعرُجُ »؛[نهج البلاغه، خطبه 197] درحالى که سر رسول خدا روى سینه من بود قبض روح و جان او درکف من روان شد، آن را بر چهره خویش کشیدم و او را با همکارى فرشتگان غسل دادم؛ گویا در و دیوار خانه‌‏اش به فریاد درآمده بودند؛ گروهى از فرشتگان به زمین می‌‏آمدند و دستهاى دیگر به آسمان پرواز می‌‏کردند.

گروهى از تاریخ‌نگاران می‌‏گویند: آخرین جمله پیامبر(ص) در واپسین لحظات زندگی‌‏اش این بود: «لا، بل الرَّفیقُ الاعلى؛[بحارالانوار، ج‏22،ص‏475] نه، با دوست عالیتر». گویا پیک الهى او را در آن لحظه مخیر کرد که بهبودى یابد و به این جهان باز گردد، یا قبض روح شود و به سراى باقى بشتابد، آن حضرت با این جمله، رفتن به سراى دیگر را پذیرفت، سپس دیدگانش را بست. حضرت على بدن مطهر پیامبر را پس از غسل، کفن، حنوط و نماز در خانه حضرت دفن کرد. بدین سان، روح مقدس سفیر الهى در 63 سالگى دوشنبه 28ماه صفر سال یازدهم هجرى به ملکوت اعلا پیوست و جهان شاهدخوبى بر حوادث آینده شد.

3- درایتِ امام‏
پس از رحلت پیامبر(ص) با اینکه حق امام على(ع) را غصب و خانه‌‏اش را هتک کردند، ولى بر اثر بینش سیاسى بالاى علوى، جنگ داخلى پیش نیامد. مولاى متقیان، امیرمؤمنان(ع) که بنیان مرصوص امامت است، همانند حضرت پیامبر می‌‏دانست کجا صبر کند و چه زمانى دست به شمشیر ببرد، ازاین رو ربع قرن، خار در چشم و استخوان درگلو، سکوت اختیار نمود و صبر کرد و در دوران پنج ساله حکومت با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگید.
آن وجود مبارک همانند قلّه‌‏اى بلند و بر افراشته راسخ ماند تا حوادث بعدى را شاهد باشد: «أما والله لقد تَقَمَّصَها إبن أبى قحافه و هُو یَعلَمُ أنّ مَحَلّى منها مَحلّ القُطب مِن الرّحا، یَنحَدرُ عَنّى السَّیل ولایَرقى إلىّ الطَّیر»؛[نهج البلاغه، خطبه 3] به خدا سوگند خلیفه اول رداى خلافت را بر تن کرد، در حالى که خوب می‌‏دانست، من درگردش حکومت اسلامى همانند محور سنگ آسیایم(که بدون آن آسیا نمی‌‏گردد)، سیل از دامن کوهساریم جارى و پرندگان دور پرواز به اندیشه‌‏هاى بلندم راه ندارند.


امام زمان علیه‌السلام در خطابه غدیر:

در صحرای جحفه، و بر کنار آن غدیر خم، و در حضور آن جمع، پیامبر (ص) در ادامه کلام الهی خویش، دامنه سخن را به مسائل مربوط به امام عصر(عج) کشانیده، زبان به توصیف آن امام همام گشودند، و گوشه هایی از شخصیت همه جانبه آن بزرگوار را به مردم نمایاندند. حساسیت این قسمت از سخن را، از آنجا می‌توان دریافت که حضرتش هیجده بار مردم را با تکرار یک لغت هشدار دهنده، به دقت در کلام خود فرا می‌خوانند. حضرتش در این بخش به دفعات، کلمه {اَلَا} به معنی هان! آگاه باشید را به کار می‌برند، تا همگان دریابند که موضوع از اعتبار، ارزش، حساسیت و اهمیت ویژه برخوردار است. پیامبر‌(ص) در آغاز این بخش، بار دیگر -برای چندین مرتبه در طول سخنرانی- روند پیوسته نبوت و امامت را مطرح نموده و یاد آور می شوند که سررشته این نظم، در دست علی علیه السّلام است و پایان بخش این روند، حضرت مهدی‌(عج) می‌باشند، بدین صورت که: «معاشر الناس انی نبی و علی وصیی. الا و ان خاتم الائمه منا القائم المهدی»
پس آن گاه با بر شماریِ 21 ویژگی اساسی و مهم از مختصات عمده آن امام، به گونه‌ای گوشه‌هایی از حرکت و کار و تلاش و برنامه‌ها و دستاوردهای نظام الهی حضرتش را ترسیم می‌نمایند، به طوری که با اندک دقت و ریزبینی در این مختصات، می‌توان ابعادی مختلف از مسائل مربوط به آن حضرت را دریافت. پیامبر(ص) فرمودند: «الا انه الظاهر علی الدین. الا انه المنتقم من الظالمین. الا انه فاتح الحصون و هادمها. الا انه قاتل کل قبیله من اهل الشرک. الا انه مدرک کل ثار لاولیاء الله عز و جل. الا انه ناصر دین الله عز و جل. الا انه الغراف من بحر عمیق. الا انه یسم کل ذی فضل بفضله و کل ذی جهل بجهله. الا انه خیره الله و مختاره. الا انه وارث کل علم و المحیط به. الا انه المخبر عن ربه عز و جل و المنبه بامر ایمانه. الا انه الرشید السدید. الا انه المفوض الیه. الا انه قد بشر من سلف من بین یدیه. الا انه الباقی حجّة و لا حجّة بعده و لا حقَّ الا معه و لا نور الا عنده. الا انه لا غالب له و لا منصور علیه. الا انه ولی الله فی ارضه و حکمه فی خلقه و امینه فی سره و علانیته.»

ای مردم «آگاه باشید! او بر قاطبه ادیان پیروز خواهد گردید.
آگاه باشید! او از ستمکاران انتقام خواهد گرفت.
آگاه باشید! او تمامی دژها را فتح نموده و ویران خواهد ساخت.
آگاه باشید! او تمامی طوایف و قبائل شرک را درهم خواهد کوبیده و نابود خواهد ساخت.
آگاه باشید! او انتقام خون دوستان خدا را باز خواهد ستاند.
آگاه باشید! او یار و یاور دین خدای بزرگ است.
آگاه باشید! او کشتیبانی کار آزموده در دریایی عمیق است.
آگاه باشید! او فاضلان را به فضل‌شان و جاهلان را به جهل‌شان می‌شناسد و می‌شناساند.
آگاه باشید! او برگزیده خدا و منتخب اوست.
آگاه باشید! او وارث تمامی دانش‌هاست و به همه علوم تسلط و احاطه دارد.
آگاه باشید! او از خدایش برای شما گزارش می‌نماید و شما را به چگونگی ایمان به خدا می‌آگاهاند.
آگاه باشید! او راست کار و درست کردار و استوار و پا برجاست.
آگاه باشید! که امور خلقت و خلایق - از سوی خدا - به او واگذار شده است.
آگاه باشید! که تمامی پیام آوران گذشته به آمدن او نوید داده‌اند.
آگاه باشید! که آن حضرت آخرین حجّت الهی است و پس از او دیگر حجتی نخواهد آمد، حق - تماماً - با او و نور نزد اوست.
آگاه باشید! کسی را یارای چیرگی بر او نیست.
آگاه باشید! او ولیّ خدا در زمین است و داور دادار در میان آفریده‌های اوست، و امین خدای متعال در پنهان و پیدای اوست.»
بار دیگر به دقت بر این توصیف‌ها بنگریم، و دریابیم که پیامبر(ص) سالیانی دراز قبل از تولد، و قرنها پیش از ظهور آن حضرت با چه انگیزه‌ای چنین شخصیتی از ایشان به دست می‌دهد؟ و بدان گونه خطوط اصلی آن نظام الهی به رهبری حضرتش را ترسیم می‌نماید. آیا می‌توان هدفی جز دمیدن روح امید و انتظار، و آگاهانیدن نسل‌ها و آماده سازی آنان برای تحمل دوران سخت غیبت، همراه با تلقی صحیح از آن پنهانی دشوار، و تلاش پیگیر در تحقق و بر پایی آن آینده نورانی در این کار سراغ داد؟ اگر این راستا را صحیح ندانیم، آیا پسندیده است که پیامبر(ص) در شرایطی که تنها سه تن از امامان[امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام] در دوران حیات ظاهری خویش بودند، سخن از نظام آینده جهان و حضرت مهدی(عج) آن هم به این گستردگی و تفصیل در میان آورند؟!

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.