پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

به مناسبت سالروز فتح آندلس به دست مسلمانان

اختلاف و فساد اخلاقى منشأ غروب آفتاب اسلام در آندلس

نویسنده: مصطفی سلیمانی

در آمد

تاریخ پر ماجرای کشورهای اسلامی در طول ۱۴ قرن، حوادث گوناگون و رویدادهای تلخ و شیرین بسیاری را ضبط نموده است.

امّا کمتر حادثه‌ای همانند سرنوشت شوم کشور زیبای «اندلس»، تکان دهنده و عبرت‌انگیز می‌باشد. بی‌جهت نیست با آن‌که قرن‌ها از آن تاریخ می‌گذرد، هنوز هم خاطره سرگذشت اندلس زنده باقی مانده است.

مسلمانان عرب و بربرهای شمال افریقا در سال 92 هجری تحت فرماندهی سردار نامی، «طارق بن زیاد»، که خود از قوم سلحشور بربر و یکی از افسران لایق موسی بن نصیر، فرمانروای آفریقا بود با 12 هزار سپاهی از تنگۀ میان مراکش و اسپانیا که امروز به نام وی معروف به جبل الطارق است گذشت و در اندک زمانی سراسر اسپانیا را که شامل کشور پرتغال کنونی هم بود فتح کرد.[تاریخ فتوحات اسلامی و اروپا، شکیب ارسلان، ترجمه علی دوانی، ص 45 و 46]

«دکتر گوستاولوبون» شرق شناس بر جسته با اشاره به این که این فتح با نهایت ‏سرعت انجام گرفت، تاکید کرده است: تمام شهرهاى بزرگ دروازه‌‏ها را به روى این سپاه گشودند، و شهرهایی چون قرطبه، مالقه، غرناطه، طلیطله بدون مزاحمت فتح شد و به تصرف مسلمین در آمد. هنوز نیز برخی از آثار اسلامی در اسپانیا و منطقه بالکان دیده می‌شود.
برخی عناصر فرهنگی موجود دراین منطقه اروپایی از جمله موسیقی آن بی شباهت به موسیقی کشور های عربی نیست. در تاریخ فتح اندلس آمده است که وقتی سپاه مسلمانان تحت فرماندهی طارق از دریا گذ‌شت و پای بر خشکی نهاد، به دستور طارق، تمام کشتی‌ها را ازبین بردند، وی سپس خطاب به سربازان مسلمان گفت: اکنون پشت سر شما دریا ست و پیش رو نیز دشمن قرار دارد لذا بازگشتی متصور نیست، تنها راه نجات جهاد است برای پیروزی. و سرانجام نیز مسلمانان پیروز شدند و تمدن درخشانی را در قلب اروپای عقب مانده آن روز بنیان نهاد‌ند که کمک شایان توجهی به اروپاییان در رنسانس کرد.

اوضاع جغرافیایی و وضعیت سیاسی اسپانیا قبل از ورود اسلام

در جنوب غربی اروپا ناحیه‌ای است که دریای مدیترانه از جنوب و شرق، اقیانوس اطلس از غرب و خلیج بیسکای از شمال، آن را احاطه کرده است و به آن شبه جزیره ایبری[Ibria ] می‌گوید و از کوهستانی‌ترین مناطق قاره اروپاست. و در زیبایی به «بهشت روی زمین» معروف شده است.

در افسانه‌ها گفته‌اند که در آغاز خلقت که خدای متعال، نیک و بد را در میان کشورها تقسیم می‌کرد، هر کشوری می‌توانست پنج چیز بخواهد تا به وی داده شود؛ اندلس هم پنج چیز تقاضا کرد:

آسمانی صاف و روشن، دریایی قشنگ و پر از ماهی، میوه‌هایی شیرین و زنانی خوب. این چهار آرزویش برآورده شد، اما خواسته پنجم او که «دولتی خوب» باشد، رد شد؛ چون در آن صورت، بهشت که نباید در این جهان باشد، روی زمین به وجود می‌آمد.[تاریخ حکومت مسلمین، ص ۲۰۴]

پس از فتح این سرزمین‌ها توسط مسلمانان، آن را به نام اندلس خواندند و این نام برگرفته از کلمه‌ی فندلسیا است که به اقوام ساکن در جنوب اسپانیا اطلاق می‌شد. لذا پس از این هرگاه نام ایبریه و یا اندلس و یا اسپانیا ذکر شد، تمامی سرزمین اسپانیای امروزی و پرتغال و جنوب فرانسه، مد نظر است.

موقیت جغرافیایی اسپانیا و وجود موانع طبیعی مانند کوه‌ها و رودها و جنگلهای انبوه، باعث شده بود تا جنگ و پیکار در چنین محیطی بسیار مشکل‌تر و سخت‌تر از سایر جنگ‌ها باشد به طوری که در نگاه اول، دست یافتن به چنین سرزمینی از طریق لشکرکشی، غیر ممکن به نظر می‌رسد.
پس از انحطاط روم این سرزمین رو به افول نهاد و با تسلط وحشیان «ویزیگت» بر اسپانیا مردم در فشار شدیدی از نظر اقتصادی، اجتماعی و مذهبی قرار گرفتند. اسف‌بارتر از این زمانی بود که اربابان کلیسا دست در دست حاکمان به این ظلم افزودند و به فشارها به اسم مذهب بر مردم تحمیل گردید.[ر.ک: تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلانی]
به این ترتیب مردم به دنبال دریچه‌ای بودند که با نسیم آزادی و عدالت، جسم و روح رنجورشان را نوازش دهد. شنیدن آوازه حکومت اسلامی ـ که در فاصله نه چندان دور استقرار داشت ـ بذر امید به آزادی را در دلهایشان افشاند و آنان نیز با دعوت مسلمانان برای آمدن به سرزمین‌شان، این امید را باور کردند.[ر.ک: روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهتدی، ص 785، و اسپانیای اسلامی، مونتگومری وات، ترجمه محمدعلی طالقانی، ص 11 و 12]
پیروزی سپاه اسلام را در این جنگ بی‌شک باید از نیروی ایمان و شجاعت آنان دانست، هر چند عوامل دیگر از داخل شبه جزیره این فتح را یاری کردند،‌ مانند وضعیت سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر جامعه و مردم.
پیام اسلام و عملکرد مسلمانان (نرمخویی و مدارا و عدالت مداری) مردم خیلی راحت مسیحیت تحریف شده را رها کردند و به اسلام گرویدند.

سلسله های حاکم در آندلس

بزرگان فرموده‌‏اند: «آخرُ ما یخْرُجُ مِن رئوس الصدیقین حبُ الریاسة» آخرین چیزى که از دل مؤمن خارج می‌‏شود، حُبّ ریاست است.[ شرح نهج‌‏البلاغۀ ابن ابی‌الحدید، ج 2، ص 181] تاریخ گواه است که چه خون‏هایى به خاطر مقام خواهى برخى از خواص و سران ملّت‏‌ها، ریخته شد و چه آبروهایى که بدان جهت، پایمال شد. شکست تلخ اندلس داستان درد و اندوه مردمانى است که هر چه کشیده‌‏اند، از دست حاکمان بی‌‏لیاقت دنیاپرست و مقام‏طلب و خودخواهى بوده است که به خاطر چند روز ریاست زودگذر، امّتى را در سوگ نشاندند.

حکومت مسلمانان در آندلس، از زمان فتح آن تا شکست کامل حکومت اسلامی در «غرناطه» راه می‌توان به دوره‌های زیر تقسیم کرد:
1- اندلس جزیی از حکومت شام:
در این دوره که از فتح اندلس و تأسیس حکومت اسلامی در آن (92 هـ) آغاز می‌شود و در سال 138 هـ .ق به پایان می‌رسد، اندلس زیر نظر حکومت بنی امیه در شام بود و فرمانروایش گامی مستقیم از شام و زمانی به واسطه حاکم شمال آفریقا ـ که خود جزیی از حکومت اموی شام بود ـ انتخاب می‌شدند.
2- حکومت مستقل بنی امیه در اندلس:
در سال 132 هـ .ق بنی عباس قدرت را به دست گرفنتد و لذا یکی از افراد خاندان اموی به نام عبدالرحمن بن معاویه از راه آفریقا وارد اندلس شد و حکومت مستقل اموی اندلس را در سال 138 هـ .ق بنیاد نهاد. این حکومت تا سال 422 هـ .ق ادامه داشت.[اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 42 ـ 95]
3- ملوک الطوایفی اوّل:
پس از نمایان گشتن سستی و بی‌لیاقتی که در زوایای حکومت اموی اندلس رسوخ کرده بود، از نخستین سال‌ها قرن پنجم هجری حکومتهای مستقل در نقاط مختلف، پی در پی ظهور کردند و در مجموع 26 حکومت مستقل بوجود آمدند که هر یک برای گسترش قلمرو خود با همسایگانش درگیر بود. برای دستیابی به مقصود خویش به مسیحیان شمال باج می‌داد تا همکاری آنان را جلب کند و البته آنان هم از فرصت استفاده کرده، و چون مار زخم خورده عقده شکستهای چند ساله را از دل گشودند و انتقامهای سختی گرفتند.[همان، ص 113 ـ 114]
4- مرابطین:
پیروان عبدالله بن یاسین بودند که در جنگ با مسیحیان و دیگر حکومت‌ها پیروزی بدست آورند.
5- ملوک الطوایفی دوّم:
با سست شدن پایه‌های حکومت مرابطین در اواخر دوره فرمانروایی آنها دوباره دولتهای مستقل و کوچک قد علم کردند و آهنگ جدایی نواختند.
6- موحدون:
این سلسله که در شمال افریقا پایه گذاری گردیده بود در سال 541 هـ .ق وارد شبه جزیره ایبری شد و با شکست مرابطین و دیگر دولتهای کوچک، حکومت را به دست گرفت و در طول 127 سال تسلط اندلس را به آرامش نسبی رساند.[همان، ص 161 ـ 164]
7- ملوک الطوایفی سوّم:
با شکست موحدون از مسیحیان و تضعیف دولت مرکزی برای بار سوّم دولتهای کوچک در گوشه و کنار اندلس سر بر آوردند که به رقابت با هم پرداختند این بهترین فرصت را برای پادشاهان مسیحی فراهم کرد تا ضربه نهایی را بر پیکر حکومت اسلامی در اندلس وارد سازند، به طوری که در پایان قرن هفتم هجری تنها «غرناطه» به عنوان آخرین دژ اسلام در اندلس باقی ماند و آن هم در سال 897 هـ .ق پرونده‌اش بسته شد.[همان، ص 194 ـ 198] و بدین ترتیب اندلس اسلامی از اوج تمدن به ورطه جهل و بی‌خبری و ویرانی سقوط کرد و از قافله دانش و تمدن قرنها فاصله گرفت.[تمدن اسلام و عرب، شکیب ارسلان، ص 343]

جلوه‌ای از شکوه و تمدن اسلامی در اسپانیا

از آنجا که حاکمان مسلمان نسبت به پیروان سایر ادیان رفتاری آکنده از مدارا و تساهل را در پیش گرفته بودند، استقبال ساکنین اسپانیا از دین جدید بسرعت افزایش یافت به علت مزایای اجتماعی، مسلمان بودن و تحسین فرهنگ اسلامی به عنوان تمدن مترقی تر به جایگاه بر جسته ای دست یافت.

اندلس نیز یکى از کشورهایى بود که با تابیدن نور اسلام بر دلهاى مردمش، از میان آنها اندیشمندان بزرگى برخاستند که سهمى به سزا در تمدن اسلامى بلکه بشرى ایفا کردند و دستاوردهاى شگرفى را به جهان علم عرضه نمودند . «لاین پل‏» مستشرق انگلیسى مى‏نویسد:
«اسپانیا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود...علوم و ادب و صنعت فقط در همین سرزمین اروپایى رونق داشت و از همین رهگذر بود که علوم ریاضى، فلکى، گیاه‏شناسى، تاریخ، فلسفه و قانونگذارى فقط در اسپانیاى اسلامى تکمیل شده و نتیجه داده بود.»[محمد غزالى، اسلام و بلاهاى نوین، ترجمه مصطفى زمانى، ص 246]
جالب است که بدانیم این تحول و پیشرفت در اندلس زمانى بود که اروپا گرفتار دوره رکود علمى قرون وسطى بود . دکتر «مارتینز مونتابث‏» مستشرق اسپانیایى می‌‏گوید:
«اگر حاکمیت هشت قرنه اسلام بر اسپانیا نبود، هرگز این کشور وارد گردونه تاریخ تمدن نمی‌‏شد‌. این دوره در حالى که اروپاى همسایه، اسیر تیرگى جهل و عقب ماندگى بود، روشنایى خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل کرد.»[عبدالجبار الرفاعى، بیدارى اسلامى در اندلس امروز، ترجمه سید حسن اسلامى، مجله آینه پژوهش، مهر و آبان 1371، شماره 15، ص 49]
با ایجاد مدارس رایگان، همگانى کردن آموزش و ترویج فرهنگ علم دوستى و دانش پژوهى در اندلس، بزرگانى در میدان علم و اختراع قدم نهادند و تازه‌‏هایى را به بشریت و جهان علم عرضه کردند‌. در پزشکى با ظهور افرادى چون على بن عباس، زهراوى، باهلى، ابن زهر، و . . . بدان پایه از تخصص علمى رسیدند که جراحی‌‏هاى دقیق چشم را انجام می‌‏دادند.[حسن وطنخواه، اسلام در اندلس، مجله مشکوة، پاییز 1370، شماره‏32، ص 115]
پرفسور «دالماس‏» استاد بیماریهاى زنان دانشکده پزشکى «مونته پلیه‏» اعتراف مى‏کند: «تمدن مسلمانان منحصر به فن معمارى و نقش و نگار ساختمان‏ها و مساجد پرشکوه نیست، بلکه شامل بسیارى از علوم و معارفى مى‏شود که اساس علوم جدید به خصوص علوم گیاه‏شناسى و پزشکى است .»[ شکیب ارسلان، تاریخ فتوحات اسلامى در اروپا، ترجمه على دوانى، ص 312]
در فلسفه و عرفان با بزرگانى نظیر ابن باجه، ابن رشد، ابن طفیل و ابن عربى، آثار ارزشمندى را از خود به میراث گذاشتند.[هانرى کاربن، تاریخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسدالله مبشرى، ص 135] ابن فرناس، زرقالى، مجریطى، ابن صغار قرطبى، بتروجى و . . . در ریاضیات، هیئت، نجوم و شیمى، گامهاى بسیار بلندى برداشتند و مؤفقیتهاى بزرگى را کسب کردند.[زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، ص 169]
مسلمانان اندلس در سایه دانش پژوهى و علم دوستى در اسلام، بدان پایه از پیشرفت در رشته‏هاى مختلف علمى، صنعت، کشاورزى، شهرسازى و زیباسازى شهرها رسیدند که «جان دراپر»((Jhon w.Draper در «تاریخ پیشرفت فکر در اروپا» پس از توصیف شهر سازى و زیبا سازى شهر قرطبه (پایتخت اندلس) می‌‏نویسد: «هفتصد سال بعد از این تاریخ (زمانى که قرطبه چنین شکوهى داشت) هم حتى یک چراغ در راه‌هاى عمومى لندن و پاریس وجود نداشت و قرن‏‌ها پس از این تاریخ، افراد پیاده در شهر لندن و پاریس در روزهاى بارانى تا قوزک پا در گل فرو می‌‏رفتند.»[نور الدین آل على، اسلام در غرب، ص 311]
مهندسان مسلمان در معمارى به قله‏‌هاى رفیع این دانش دست‏‌ یافتند و چنان آثار ماندگارى را از خود به جاى گذاشتند که امروزه بیش از 45 میلیون نفر جهانگرد سالانه از این آثار بازدید می‌‏کنند.[حسن وطنخواه، اسلام در اندلس، مجله مشکوة، پاییز 1370، شماره‏32، ص 116]
یکى از این آثار که مسجد جامع شهر قرطبه است، از شاهکارهاى معمارى است‌. مسجدى با 4868 متر مربع فضاى سرپوشیده و باز، 1293 ستون که گاه ارتفاع آن به 9 متر می‌‏رسد، ولى قطر آن 25 سانتیمتر است، در حالى که در همان زمان ماهرترین مهندسان براى پیشگیرى از سقوط احتمالى چنین سقف‌هاى بلندى، قطر پایه‌‏هاى سنگى ساختمان را کمتر از چهار متر قرار نمی‌‏دادند.[احمد بن محمد مقرى تلمسانى، نفح الطیب، ج 2، ص 85]

آسیب شناسى و مهم‏ترین علل اضمحلال حکومت اسلامى آندلس
از جستجو در متون تاریخى می‌‏توان دو عامل را به عنوان آسیب‏هاى جدى و اساسى حکومت اسلامى اندلس برشمرد که به ترتیب اهمیت عبارت است از:
1- اختلاف و تفرقه:
یکى از ارکان مهم ثبات، امنیت و پیشرفت هر جامعه‌‏اى، وحدت است. در طول تاریخ، مردمى بر مشکلات و گرفتاری‌ها فایق آمدند که بر محور اتحاد گرد آمدند. اگر مسلمانان مؤفق شدند برق آسا شبه جزیره ایبرى را فتح کنند، در سایه وحدت بود. از این رو، خداوند در قرآن کریم به این نکته اساسى در حیات جامعه دستور داده است: «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»[آل عمران/103]
همگى به ریسمان الهى چنگ زنید و متفرق نشوید .
همان طور که وحدت مایه ثبات، امنیت، پیشرفت و سعادت است، اختلاف و تفرقه سبب ناامنى و عقب ماندگى است. مهمترین علت ‏شکست‏ حکومت مسلمانان در اندلس را نیز مى‏توان در درگیرى‌‏هاى داخلى بین مسلمانان، بویژه حاکمان جستجو کرد. از نخستین روزهاى تشکیل حکومت اسلامى در اندلس، اختلاف و دشمنى میان دو گروه از اعراب مضرى و قحطانى سر بر آورد و هیچ گاه به پایان نرسید و هر گاه که قدرت به دست‏یکى از آن دو می‌‏افتاد، بر دیگرى ستم می‌‏کرد و گروه مقابل به کارشکنى می‌‏پرداخت.
از دیگر کارهاى نادرست اعراب پس از ورود به اندلس این بود که خود را از بربرهاى شمال آفریقا (که سهم بزرگى در فتح شبه جزیره ایبرى داشتند) برتر می‌‏دیدند و نصیب خود را بیشتر می‌‏پنداشتند و آنان را به دیده حقارت می‌‏نگریستند. این نوع برخورد نیز اختلاف پر دامنه‌‏اى را در اندلس سبب شد که در تمام مدت، کم و بیش ادامه داشت.
آنگاه که این اختلافات شعله ور می‌‏شد، چنان زبانه می‌‏کشید که کسى را یاراى نزدیک شدن به آن نبود و اگر کسى گامى براى صلح و آشتى جلو می‌‏نهاد، در آتش این دشمنى خاکستر می‌‏شد.
در یکى از این آشوب‌ها، روزى دانشمند بزرگى در مسجد جامع شهر قرطبه، همین که ضمن اشاره به این گونه اختلافات گفت «خدایا میان ما صلح برقرار کن‏»، بى درنگ کشته شد و دیگرى در همان مسجد به محض این که گفت: «خدا، صلح را دوست دارد و به آن امر کرده است‏»، در همان دم به قتل رسید.[ تاریخ فتوحات اسلامی و اروپا، پیشین، ص 88]
از نتایج ‏شوم این درگیرى‌ها، روى آوردن دو گروه مخالف به سوى دشمن مسیحى بود (که براى چنین روزهایى لحظه شمارى مى‏کرد) و با باج دادن به مسیحیان، از آنان علیه یکدیگر کمک می‌‏خواستند و دشمن پلید نیز با نقشه هایش، آتش جدایى را شعله‏‌ورتر می‌‏کرد. اوج این اختلافات را باید در زمان رخ نمودن حکومتهاى کوچک و مستقل در اندلس دانست که هر دولتى براى حفظ یا توسعه قلمرو خود و چند صباحى تکیه زدن بر اریکه قدرت، با یکى از پادشاهان مسیحى علیه همسایگان مسلمانش پیمان همکارى می‌‏بست.
در طول هشت قرن حاکمیت مسلمانان بر اندلس، سه بار حکومت ‏یکپارچه و مقتدر اسلامى براثر اختلافات، خود سری‌‏ها و طمع ورزى‏هاى عده‌‏اى به سستى گرایید و هر فردى بر گوشه‌‏اى از این سرزمین حکم راند. هر گاه که حکومت مرکزى واحد از بین رفت و حاکمیت‏‌هاى متعددى سر بر آوردند، ضعف، سستى و زبونى بر مسلمانان اندلس چیره شد که پس از مدتى به ناچار به اتحاد رسیدند و هر زمان که حکومت مرکزى و یکپارچه به وجود آمد، عزت پیدا کردند و به پیروزى و پیشرفت دست‏ یافتند.
از اوایل قرن پنجم هجرى براى نخستین بار پس از بر پایى حکومت اسلامى در اندلس، حاکمیت‏هاى کوچک و مستقل در نقاط مختلف آن پى در پى ظهور کردند و در مجموع 26 دولت مستقل به وجود آمد.[محمد ابراهیم آیتى، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، صص 413- 4] هر کدام از دولت‏‌ها براى توسعه قلمرو خود با همسایگانش درگیر بود و براى دست‏یابى به مقصود خود به مسیحیان باج می‌‏داد تا حمایت آنان را جلب کند و آنان نیز از این فرصت کمال استفاده را بردند و چون مارى زخم خورده زهر خود را ریختند و عقده شکست‏‌هاى چند صد ساله را از دل گشودند و انتقامى سخت گرفتند. چنان که در جنگ بین مامون (حاکم بلنسیه) و ابن هود (حاکم سرقسطه) مامون پس از شکست‏ خوردن از ابن هود، از «فرناند» پادشاه مسیحى کاستیل کمک طلبید تا در صورت پیروزى، به او مالیات بدهد و با حمایت او بر ابن هود غلبه کرد. ابن هود نیز پس از شکست، هدایایى براى «فرناند» فرستاد و از او تقاضاى کمک کرد و با پشتیبانى او دوباره بر مامون پیروز شد. این اختلاف، جنگ و خون ریزى با آتش بیارى پادشاهان مسیحى سه سال ادامه یافت.[محمد عبدالله عنان، صحنه‏هاى تکان دهنده در تاریخ اسلام، ترجمه على دوانى، صص 153- 151]
جنگ و خون ریزى میان حاکمیت‏هاى کوچک و مستقل پیوسته ادامه داشت و ارکان این حکومت‌ها را سست کرد و دیگر رمقى در آنها براى مبارزه با همسایگان مسیحى باقى نماند و این بهترین فرصت‏براى دشمن در کمین نشسته بود که انتقام بگیرد.
در اواخر قرن پنجم هجرى، حاکمیت‏هاى کوچک مورد حمله بى امان «آلفونس‏»، پادشاه لیون و در معرض نابودى قرار گرفتند و از این رو، از یوسف بن تاشفین، حاکم مسلمان در شمال آفریقا کمک خواستند. با لشکر کشى یوسف به اندلس و شکست «آلفونس‏» دوباره حکومت واحد اسلامى به نام سلسله «مرابطین‏» در اندلس تشکیل شد و عزت به مسلمانان برگشت و عظمت‏ یافتند. [ر.ک: محمد ابراهیم آیتى، پیشین، صص 152- 131]
لیکن حاکمیت مرابطین نیم قرن بیشتر طول نکشید که مجددا تفرقه و اختلاف در جامعه اسلامى اندلس ریشه دوانید و دولت‏هاى کوچک و مستقل مسلمان قد علم کردند و حکومت مرکزى تضعیف گردید و پادشاهان مسیحى به طمع افتادند، اما طولى نکشید که سلسله «موحدون‏» (که در شمال آفریقا حاکمیت پیدا کرده بودند) دولت‏هاى کوچک را در اندلس جمع کردند و حاکمیت ‏یکپارچه و مقتدرى را در مقابل مسیحیان به وجود آوردند‌. از نخستین سالهاى قرن هفتم هجرى، سستى و زوال در پایه‏‌هاى حکومت موحدون نمایان شد‌. مسیحیان لیون، ناوار، آراگون (که بعد از تحمل شکست‏هاى پى در پى از یعقوب بن یوسف به دنبال فرصت‏بودند) یکباره به جنگ با محمد بن یعقوب شتافتند و با ضربه‏اى سهمگین بر سپاه او، انتقامى سخت گرفتند.[مونتگو مرى وات، اسپانیاى اسلامى، ترجمه محمد على طالقان، صص 127- 125]
با تضعیف دولت مرکزى، براى سومین بار حاکمیت‏‌هاى کوچک و ضعیف در گوشه و کنار اندلس سر بر آوردند که براى تجاوز به قلمرو یکدیگر، به هم چنگ و دندان نشان مى‏دادند و در امضاى پیمان همکارى با مسیحیان براى از میان برداشتن رقیبان خود، از همدیگر گوى سبقت می‌‏ربودند و این بهترین موقعیت را براى پادشاهان مسیحى فراهم کرد تا ضربه نهایى را بر پیکر حکومت اسلامى در اندلس وارد سازند و خود را براى همیشه از خطر آن برهانند .
با دشمنى و تفرقه‏‌اى که بین دولتهاى کوچک اسلامى در اندلس وجود داشت، مسیحیان به تدریج آن‏ها را از میان برداشتند‌. چنان که در سال 636 هجرى قمرى، «بلنسیه‏» در سال 668 هجرى قمرى «مرسیه‏» و در سال 685 هجرى قمرى «میورقه‏» را از دست مسلمانان گرفتند و این روند ادامه پیدا کرد تا این که در پایان قرن هفتم هجرى، تنها حکومت «غرناطه‏» در دست مسلمانان باقى مانده بود.[ محمد ابراهیم آیتى، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 187]
از دردناک‏ترین حوادث این دوره، همکارى دولت‏ بنى نصر (که در غرناطه حکومت داشت) با «فردیناند» پادشاه لیون براى از میان برداشتن دیگر حکومت‏هاى کوچک اسلامى در اندلس است; چنان که در گشودن دروازه «شبیلیه‏» و دره علیاى وادى الکبیر و لشکرکشی‌‏هاى دیگر، دست در دست او نهاد و سرزمین اندلس را از خون برادران دینى خود رنگین کرد[مونتگو مرى وات، اسپانیاى اسلامى، ص175] تا حکومت او در غرناطه باقى بماند‌. ولى دیرى نپایید که با درهم پیچیده شدن پرونده دیگر حکومت‏هاى کوچک اسلامى، نوبت‏ به حکومت ‏بنى نصر در غرناطه رسید‌. مسیحیان از همان اواخر قرن هفتم هجرى حملات خود را به غرناطه آغاز کردند و هر از گاهى ضرباتى بر پیکر آن وارد ساختند و شهرى را به تصرف خود در آوردند تا این که در سال 897 هجرى قمرى به عمر آخرین حکومت اسلامى در اندلس پایان دادند.[محمد ابراهیم آیتى، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، صص 198- 189]
2- فساد اخلاقى:
دومین عامل شکست مسلمین در اندلس را می‌‏توان روى کار آوردن حاکمان و بسیارى از مردم به بى تقوایى و بى بند و بارى دانست. فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه باز داشت و حمیت و غیرت دینى را در آنها از بین برد و آنچه که برایشان اهمیت داشت، قدرت‏ طلبى و خوش گذرانى بود‌. در نتیجه، شهرها یکى پس از دیگرى از تحت‏ حکومت آنان خارج گردید و به تصرف دشمن درآمد‌. فساد در بین حکمرانان تا بدانجا پیش رفت که «معتصم بن صمادح‏» حاکم «المریه‏» عاشق دخترى مسیحى شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همین موضوع به جنگ و خون‏ریزى در میان مسلمانان دست زد.[مصطفى نورانى اردبیلى، بررسى عقاید و ادیان، 1386ق، ص 291]
آن‌گاه که حاکمان به عیش و عشرت آشکار پرداختند، مردم بسیارى از پى آنان روانه گشتند و دشمن مسیحى با طرحى شیطانى، ضربه‌‏اى سخت‏ بر پیکر جامعه اسلامى اندلس وارد ساخت‌.
مسیحیان شمال، قراردادهایى را با حاکمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ایجاد تفریح گاه و مدرسه و انجام تجارت بین مسلمانان پرداختند؛ در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افکار دینى مسیحیت را القا می‌‏کردند و با به گردش در آوردن دختران زیباروى مسیحى در تفریح گاه‌ها، جوانان مسلمان را به آنجا می‌‏کشاندند و با ترویج‏ خرید و فروش مشروبات الکلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دینى خود دور می‌‏ساختند و به این طریق فساد را در تمام پیکره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى کردند‌. بدین ترتیب بود که توان مقاومت را از آنان گرفتند. چنان که سروده ابن غسال در غم سقوط شهر «بربشتر» گواه صدق این مدعاست. او پس از به تصویر کشیدن ددمنشی‌‏هاى دشمن در حمله و تصرف شهر، دلیل گستاخى دشمن را در انجام این کار چنین بیان می‌‏کند: «اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آن‏ها در منجلاب معاصى بزرگ و کوچک نبود، هیچ گاه سواران مسیحى بر آنان پیروز نمی‌‏شدند . آرى! علت ضعف، گناهانشان بود. فراد فاسد کارهاى زشت‏ خود را پنهان نمی‌‏کردند و آن هایى هم که کار خوب انجام می‌‏دادند، از روى ریا بود.»[محمد ابراهیم آیتى، اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، ص 135] بر این اساس، اختلاف و فساد اخلاقى مهم‏ترین علل اضمحلال حاکمیت مسلمانان در اندلس ارزیابى می‌‏گردد .

ترویج فحشا و بى‏ بند و بارى و ضعیف کردن مبانى اخلاقى مسلمانان
شیوه‏‌ى دیگر دشمن در این تهاجم فرهنگى رواج دادن انحرافات جنسى و ضعیف کردن مبانى اخلاقى مسلمانان بود که در نتیجۀ آن حکومت هشتصد سالۀ مسلمانان نابود شد. وقتى مسیحیان دریافتند که با جنگ رویارو نمی‌‏توان در برابر توان رزمى مسلمانان ایستاد، تصمیم گرفتند تا با گستردن دام فساد و فحشا و گسترش بی‌‏بند و بارى، نیروى محرکۀ حکومت مسلمانان را که همان ایمان جوانان بود، از کار بیندازند. آنان براى تفریح و خوش گذرانى جوانان مسلمان پارک‏هاى زیبایى ساختند و دختران دلرباى مسیحى را به آن پارک‏ها گسیل داشتند و از آنان به عنوان شیطان فسون‏گرى براى فریب جوانان غافل مسلمان بهره بردند. دختران مسیحى در پارک‏‌ها می‌‏گشتند و با طنّازى و عشوه‌‏گرى جوانان مسلمان را تحریک نموده، آنان را در گرداب شهوت غرق می‌‏کردند. در نتیجه جوانانى که تا چندى پیش، تفریح‌شان تمرین تیر اندازى و اسب سوارى و شمشیر زنى یا گفت و گوهاى علمى بود، به سوى این جایگاه‏‌هاى فساد و بی‌‏بند و بارى کشیده شدند.
از سوى دیگر براى گمراه کردن جوانان مسلمان، کلوپ‏‌هاى شبانه‌‏ى مجلّلى آماده کردند که در آن‏ها دوشیزگان مسیحى به عنوان پیش خدمت از واردان پذیرایى می‌‏کردند. البته برنامه ریزان این توطئه براى انجام کامل هدف‏هاى شوم‌شان، این کلوپ‏‌ها را شبانه روزى کرده بودند و رایگان از جوانان مسلمان پذیرایى می‌‏کردند.
حتى یکى از کشیشان با خرید انگورهاى شهر قُرطبه، شراب می‌‏ساخت و قسم یاد کرده بود که آن شراب‏ها را جز به دانشجویان مسلمان ندهد. پاپ هم، سالانه یک هزار "فلورین" به امر گسترش می‌‏خوارگى میان مسلمانان، اختصاص می‌‏داد و این گونه در فریب جوانان مسلمان سنگ تمام گذارد.
تاجران مسیحى نیز با پرداختن به خرید و فروش انواع مسکرات به این حرکت سیاه شتاب بخشیدند و سرانجام مسیحیان توانستند با اقدام‌‏هاى یاد شده، زشتى گناه را در دید جوانان مسلمان بشکنند.[ر.ک: اندلس سرزمین خاطره‏ها، سیدعلى محقق]
رفته رفته مسلمانان در باتلاق فحشا و فساد، غوطه ور شدند و روحشان با گناه و آلودگی‌‏ها عجین گردید و پاکى و صفاى خود را از دست دادند. جوانانى که روزگارى براى آموختن اخلاق و تقوا و خود سازى بر یکدیگر پیشى می‌‏گرفتند و همواره در پى شهادت‏‌طلبى و پیش برد اسلام بودند اکنون همچون بیماران، دواى درد خود را در پارک‏ها و کلوپ‏هاى مستى و فساد و مى خوارگى و ابتذال می‌‏جستند.
با این حال افرادى که شب و روز به خوش گذرانى و لذت‏هاى جنسى عادت کرده بودند، چگونه حاضر بودند این همه لذت‏ها را با جنگ و خون‏ریزى عوض کنند! در نتیجه آنان موافق هر گونه حکومتى بودند که مناسب حالشان باشد و وسایل مستى و می‌‏گسارى آنان را فراهم کند.

آندلس از نگاه بزرگان

دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای:

روزگارى مسلمانان در جنوب اروپا و در اسپانیا تا جنوب فرانسه، کشورى اسلامى به‌وجود آوردند. این کشور مهد تمدّن شد و علم در اروپا از همان تمدّن اندلسىِ قرون اوّلیۀ اسلام شکوفا گردید. شکوفایى علم در آن سرزمین، داستانهایى دارد و خودِ غربی ها نیز به آن معترفند. البته اکنون سعى مى‌کنند این ورق را از تاریخ علم حذف و نام مسلمانان را به‌کلّى پاک کنند؛ اما خودِ آنها، این تاریخ را ثبت کرده‌اند و البته در تواریخ ما هم ثبت شده است.

اروپایی‌ها وقتى خواستند اندلس را از مسلمانان پس بگیرند، اقدامى بلند مدّت کردند. آن روز صهیونیست ها نبودند؛ اما دشمنان اسلام و مراکز سیاسى، علیه اسلام فعّال بودند. آنها به فاسد کردن جوانان پرداختند و در این راستا انگیزه‌هاى مختلف مسیحى، مذهبى یا سیاسى داشتند.

یکى از کارها این بود که تاکستانهایى را وقف کردند تا شراب آنها را به‌طور مجّانى در اختیار جوانان قرار دهند! جوانان را به سمت زنان و دختران خود سوق دادند تا آنها را به شهوات آلوده کنند!

سیاست امروز، سیاست اندلسى کردن ایران است….گذشت زمان راههاى اصلى براى فاسد یا آباد کردن یک ملت را عوض نمى‌کند. امروز هم آنها همین کار را مى‌کنند. [6/12/1381]

دیدگاه آیت‌الله مصباح یزدی:

اصلاً تمدن اروپا بعد از آشنا شدن با اسلام پیدا شد اصلاً دانشگاه در اروپا بعد از جنگ‌های صلیبی و ورود مسلمان‌ها در اروپا پیدا شد. اصل این تمدنی که امروز به اینجا رسیده در اروپا و آمریکا اصلش در اسپانیا و در اندلس بود آن هم در اثر نفوذ مسلمان‌ها بود از آنجا به جاهای دیگر سرایت کرد.[23/8/1388]

بنده به عنوان یک برادر کوچکى که بعد از هفتاد سال زندگى موفق شدم که امشب چند دقیقه مزاحم شما باشم وظیفه خودم می‌‏دانم که این خطر را به شما اعلام کنم و به شما هشدار بدهم که چنین خطرى شما و همه مسلمان‌ها را تهدید می‌‏کند و وظیفه فرد فرد مسلمانهاست که هر چه می‌‏توانند در مقابل این حمله فرهنگى دشمنان مقاومت کنند و راه‌هاى مبارزه با آنها را یاد بگیرند و به کار ببرند خداى نکرده اگر ما این جنگ را جدى نگیریم سرنوشت کشورهاى ما سرنوشت کشورهاى آندلس و اسپانیا خواهد شد که نه ‏تنها دین ما و فرهنگ ما از دست ما خواهد رفت بلکه سیادت دنیای‌‏مان هم نابوده خواهد شد و به صورت بردگانى براى دنیاى استکبارى درخواهیم آمد.[جلسه نخبگان علمى، شهر بنگلور از ایالات هند: ۳۱/۶/۸۲]

دیدگاه لاین پل(مستشرق انگلیسی):

اسپانیا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانی ساخته بود. .. علوم و ادب و صنعت فقط در همین سرزمین اروپایی رونق داشت و از همین رهگذر بود که علوم ریاضی، فلکی، گیاه شناسی، تاریخ، فلسفه و قانونگذاری فقط در اسپانیای اسلامی تکمیل شده و نتیجه داده بود.

دیدگاه مارتینز مونتابث(مستشرق اسپانیایی):

اگر حاکمیت هشت قرنه اسلام بر اسپانیا نبود، هرگز این کشور وارد گردونه تاریخ تمدن نمی‌شد. این دوره در حالی که اروپای همسایه، اسیر تیرگی جهل و عقب ماندگی بود، روشنایی خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل کرد.

دیدگاه دالماس(استاد دانشکده پزشکی مونته پلیه):

تمدن مسلمانان منحصر به فن معماری و نقش و نگار ساختمان ها و مساجد پرشکوه نیست، بلکه شامل بسیاری از علوم و معارفی می‌شود که اساس علوم جدید به خصوص علوم گیاه شناسی و پزشکی است. در فلسفه و عرفان با بزرگانی نظیر ابن باجه، ابن رشد، ابن طفیل و ابن عربی، آثار ارزشمندی را از خود به میراث گذاشتند. ابن فرناس، زرقالی، مجریطی، ابن صغار قرطبی، بتروجی و. .. در ریاضیات، هیئت، نجوم و شیمی، گامهای بسیار بلندی برداشتند و موفقیتهای بزرگی را کسب کردند.

حاصل سخن اینکه:

1- مسلمانان بر خلاف پادشاهانی که با تصرف شهرها، آن را ویران و مردم آن را قتل عام می‌کنند، اندلس را بیش از پیش آباد کرده و با اهالی آنجا با احترام و عدالت برخورد کردند. به طوری که پس از مدتی، اکثر ساکنان آنجا با مشاهده این رفتار مسلمانان، به دین اسلام گرویدند. همچنین کسانی که بر دین خود باقی ماندند، در سایه‌ی عدل اسلامی، تمامی شعائر دینی و مذهبی خود را بدون هیچگونه تعرضی از جانب مسلمین انجام می‌دادند.

2- هدف طارق و سربازانش از لشکرکشی به اسپانیا، هرگز بخاطر جاه و مقام و سلطنت نبوده و تنها برای باز کردن راه دعوت و رساندن دین به جهانیان، دست به این اقدام زدند. لذا می‌بینیم، زمانی که خلیفه او و موسی بن نصیر را از فرماندهی عزل می‌کند، با کمال ادب و احترام، دستور را تنفیذ کرده و همانند مردم عادی به زندگی ادامه می‌دهند. این در حالی بود که آنها از قدرت و حمایت کافی برخوردار بودند تا بر علیه خلیفه، قیام کرده و حکومت جدیدی را برای خود، بنا کنند.

3- اسپانیا یا سرزمین مسلمین، عقده‌ای بود که دل‌های ارباب کلیسا را سخت می‌آزرد و شعاع این روزنۀ نورانی در دامان اروپای سیاه و تیره بخت، چشمان آنان را خیره کرده بود. پیش‌بینی می‌شد اروپای مسیحیی در ظرف مدت کوتاهی، تبدیل به یک قاره اسلامی شود؛ زیرا صدای سم اسب‌های مسلمین، از قله کوه‌های «پیوند» در میان آسمان فرانسه بر‌می‌خاست و در ناقوس کلیساها منعکس می‌شد و گوش پاپ و سایر رهبران نصرانی را به شدت آزار می‌داد.

شاید از همان روزها بود که کلیسا بیدار شد، متوجه خطر شد و تصمیم خود را گرفت. تا به هر گونه که می‌تواند و به هر وسیله‌ای که ممکن است، چه وسایل مشروع و چه دسیسه‌های‌ سیاسی و ناجوان‌مردانه، از پیشرفت سریع در اروپا که تنها مرکز نفوذ کلیسا بود، جلوگیری کند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.