پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران : ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شودو عبادت در یکی از شب‌های آن (شب قدر )بهتر از عبادت هزار ماه است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است. بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفس‌های شما تسبیح، خواب شما عبادت، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.»حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی یادگار گرامی امام راحل به برکت ایام مبارک ماه رمضان سلسله نوشتاری را در اختیار پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران قرار داده اند که از امروز تا پایان ماه مبارک رمضان تقدیم خوانندگان وکاربران گرامی و علاقمندان اهل بیت (ع) و دوستداران بیت امام خمینی (س) می کند ،باشد تا در این راه قدمی هرچند کوچک برداشته باشد .حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در این نوشتار آنچنان که خود نوشته است : "نگارنده را امسال فراغتی حاصل شد تا کتاب شریف کشف الاسرار نوشته ابوالفضل رشید الدین میبدی را به مطالعه برگیرد و از همین رو بر آن شدم که گوشه هایی از آن را که موافق طبع ایام روزه داری است،خدمت برادران و خواهران تقدیم کنم و به فراخور مطالب آن از تفاسیر و متون دیگر اسلامی بهره گرفته و آن را ضمیمه نوشتار کنم."بخشهای قبلی این سلسله نوشتار که با عنوان "دلیل راه "منتشر می شود،روزهای گذشته منتشر شد؛اینک بخش بیست و یکم تقدیم می شود :

باب سوم. دروغ:
إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَأُوْلئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ
تنها کسانى دروغ‏پردازى مى‏کنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند
(سوره نحل، آیه105)

کذب ـ چنان که کتاب های لغوی و فقهی تعریف کرده اند ـ به معنای کلام مخالف واقع دانسته شده است. (المطول، تفتازانی، ص31)
مرحوم مولا صالح مازندرانی تصریح دارد که هر کلامی که خلاف واقع باشد، دروغ است، چه گوینده عمداً چنین کاری کرده باشد و چه از روی اشتباه. (شرح اصول کافی، مازندرانی، ج9، ص379) و بر این مطلب چنین استدلال می کند که بین صدق و کذب واسطه ای وجود ندارد. و چون صدق مطابق با واقع است، هر چه مخالق واقع باشد، کذب است. ایشان البته تصریح دارند که وقتی کذب، باعث گناه می شود که عمداً واقع شود. این در حالی است که امام خمینی می نویسند: «در عرف، به کسی که اشتباه کرده است، کاذب و دروغگو نمی گویند و لذا اگر کسی کتابی را نوشت که در آن مطالبی را به صورت اجتهادی مطرح کرد، در حالی که آن اجتهادات اشتباه بود، گفته نمی شود که این فرد دروغگو است.» (المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج2، ص49)
به نظر می رسد آنچه از امام نقل شد، به صواب نزدیکتر است. چنانکه برخی از کتاب های لغت نیز نوشته اند: «کذب ضد صدق است و عبارت است از خبر دادن از چیزی، به خلاف آن چه در واقع هست با علم به این مطلب.» (المنجد، ص678) لازم به ذکر است که معنای حقیقی کلمات از «تبادر عند اهل اللغة» به دست می آید یعنی برای این که بفهمیم معنای حقیقی یک کلمه چیست، باید به کسانی که به آن زبان صحبت می کنند، رجوع کنیم و ببینیم وقتی آن کلمه به کار برده می شود و هیچ قرینه ای هم در کار نیست، چه معنایی در ذهن آن ها حاضر می شود. و به همین سبب می توان گفت تعریف مورد نظر حضرت امام، و دقت ایشان در آن چه از ایشان خواندیم، قابل قبول و پذیرفتنی است. و کذب را می توان به معنای «خبر خلاف واقع در صورتی که گوینده می داند که این خلاف واقع است» تعریف کرد و آن را قسیم اشتباه و خطا قرار داد. و چراکه اگر بگوییم کذب عبارت است از هر خبر خلاف واقعی، باید بگوییم تمام کسانی که اشتباه می کنند، دروغگو هستند که در تبادر عرف چنین نیست. در این باره بحث های دیگری هم هست که در حوصله این نوشتار نیست و طبعاً باید در جای خود درباره آن سخن گفت. تفاوتی که معنای صدق و کذب در اصطلاح و تعریف نظّام، جاحظ و مشهور ادبای عرب، دارد و این که آیا آن چه از امام نقل کردیم به گفتار آنان باز می گردد یا مطلب دیگری است، تماماً بحث های مفصل تری را می طلبد. در این جا همین مقدار باید توجه داشت که مراد از دروغ ـ طبق آن چه از امام نقل کردیم ـ تنها خبری است که گویندۀ{ آن از این که این خبر خلاف واقع است، مطلع باشد. و طبق آن چه از مشهور در اختیار است، هر خبری است که خلاف واقع باشد. ولی هر دو گروه بر این باورند که آن چه در روایات مورد اشاره است و مورد نهی واقع شده و برای آن عذاب مقرر شده، دروغی است که عمداً تحقق یافته باشد.
نکته دیگری که در کلام امام مورد اشاره قرار گرفته است، توجه به این بحث است که کذب، تنها در محدوده «قول و لفظ» نیست، بلکه هر چیزی که از خارج خبر دهد، در حالی که خلاف واقع است، کذب است چه گفتار باشد و چه نوشتار، چه کنایه باشد و چه اشاره. [المکاسب المحرمه، امام خمینی، ج2، ص52)
با عنایت به این دو نکته، مطابق روش این نوشته، عبارتی را از میبدی، سرآغاز بحث قرار می دهیم.
میبدی می نویسد: «قوله تعالی: )یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین(، [ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید. (سوره توبه، آیه119)] هم فرمان است و هر تشریف [شرافت دادن] و هم تهنیت [تبریک]. فرمان خدا، تشریف بسزا، تهنیت زیبا. فرمانی مهربار، تشریفی دلدار، تهنیتی بزرگوار. [این گونه سخن] می فرماید تا بنده را به خود نزدیک کند، تشریف می دهد تا رهی [بنده] دل بر مهر وی نهد، تهنیت می کند تا صحبت وی جوید. کار [با] آن رهی [ بنده] دارد، که در دل مهر وی [خدا] دارد. از حق بر او خورد [خطاب شود]، که دلی زنده دارد، یادگار کسی پذیرد که از حقّ تشریفی دارد [در نزد حق شرافت دارد]. با جهان و جهانیان روزگار، بیگانه وار گذارد [خدا از جهان و جهانیان بیگانه است مگر با آنها که خود می طلبند]. )یا ایها الذین آمنوا( ندای کرامت است و نواخت [نوازش] بی نهایت. ندای حق را هفت اندام بنده، گوش است، و در تجلی وی، غمان [غم های] دو گیتی فراموش است. [حال که معلوم شد «خطاب» نوعی کرامت است، معلوم می شود که خدا در این آیه] ندای کرامت فرا پیش داشت [در ابتدای سخن آورد] تا به سماع آن کرامت، کشیدنِ بار حکم، بر بنده آسان شود. حکم چیست؟ )اتقوا الله و کونوا مع الصادقین( به تقوا می فرماید و در تقوا صدق می فرماید، تقوا مایه اسلام است و صدق کمال ایمان، تقوا بدایت آشنایی است و صدق نشان دوست داری، تقوی رأس المال [سرمایه] عابدان است و صدق نور معرفت را نشان، تقوی رهروان عالم شریعت را است، صدق درد زندگان عالم طریقت را است. کسی که صاحب دولت تقوا گردد و جمال [زیبایی] صدق او را روی نماید، نشانش آن است که کلبه وجود خود را آتش در زند، کشتی خلقیت [زندگی] به دریای نیستی فرو دهد، فرزندان را یتیم کند، اقرباء و عشیرت را بدرورد کند، باطن خود را از عادات و رسوم، طهارت دهد، ظاهر بر نور شرع آراسته و سرائر [اندرون] از محبّت حق ممتلی [پر] گشته، دل از محبت دنیا و سَر از طمع عقبی، خالی کرده، نه دنیا و نه اهل دنیا را با او پیوندی [است]، نه با عقبی او را آرامی [است].» (کشف الاسرار، میبدی، ج4، ص242)
وی در جای دیگر می نویسد: «قتاده گفت: فردا در قیامت دو متکلم سخن گویند: یکی روح الله عیسی، دیگر عدوالله ابلیس، عیسی گوید: )ما قلت لهم الا ما امرتنی به( [من، جز آن چه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آن ها نگفتم. (سوره مائده، آیه117)] ابلیس گوید: )ان الله وعدکم وعد الحق( [خداوند به شما وعده حق داد. (سوره ابراهیم، آیه22)] عیسی گوید )ما قلت لهم الا ما امرتنی به( عیسی در دنیا راستگو بود، آن صدق وی، او را سود دارد. ابلیس در دنیا دروغ گو بود، لاجرم صدق وی، آن روز سود ندارد، این است که الله گفت: )ینفع الصادقین صدقهم( (سوره مائده، آیه119) آنگاه بیان ثواب کرد صادقان را: )لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا رضی الله عهنم و رضوا عنه( [برای آن ها باغ هایی از بهشت است که نهر ها از زیر درختان آن می گذرد، و تا ابد، جاودانه در آن می مانند؛ هم خداوند از آن ها خشنود است، و هم آن ها از خدا خشنودند؛ این، رستگاری بزرگ است. (سوره مائده، آیه119)]ـ حقیقت رضا آن است که بنده سر بر تقدیر نهد، و زبان اعتراض فرو بندد، که بر هیچ وجه بر حکم خدای اعتراض نکند.» (کشف الاسرار، میبدی، ج3، ص280)
درباره حرمت دروغ، روایات فراوانی در کتاب های روایی موجود است. در مصادر شیعه و سنی وارد شده است که: «لا یکذب الکاذب الّا من مهانة نفسه» دروغ گو دروغ نمی گوید مگر به سبب آن که روح و روان پستی دارد. (الاختصاص، مفید، ص232 / کنز العمال، هندی، ج3، ص625)
برخی از بزرگان در این باره اشاره دارند که:
«دروغگو چنین می پندارد که بی ارزش بودن خود را می تواند به وسیله سخن دروغ جبران کند! دانا احتیاج به دروغ گویی ندارد، چون دارای دانش است. شایستگان، احتیاج به دروغ ندارند، چون شایستگی دارند. ثروتمند نیازی به دروغ گویی ندارد، چون مال و منال دارد. دارندگان فضیلت، دارندگان قدرت، احتیاجی به دروغ گفتن ندارند، چون فضیلت دارند، قدرت دارند. عطر خودش می بوید، نیازی به ستودن عطار نیست، وقتی به ستودن عطار، نیازمند می باشد که فاقد بوی خوش باشد. دروغ گو، چون فاقد دانش است می خواهد نقص خود را به وسیله ادعای دروغ جبران کند، چون فاقد شایستگی است؛ به دروغ می خواهد خود را شایسته بنمایاند.» (دروغ، آیت الله صدر، ص53).
مرحوم نوری در مستدرک الوسائل روایاتی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نقل می کند که با هم برخی از آن ها را مرور می کنیم:
عن ابی جعفر قال ان ابی حدّثنی عن ابیه عن جده قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): «اقلّ الناس مروّةً من کان کاذبا». (مستدرک الوسائل، ج9، ص86) ترجمه: امام باقر علیه السلام از پدرش و او از جدّش روایت می کند که رسول الله صلی الله عیله و آله فرمودند: بی مروّت ترین و ناجوانمردانه ترین مردم، کسی است که دروغ گو باشد.
و از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که می فرماید: انه قال للهشام بن الحکم: «یا هشام العاقل لا یکذب و ان کان فیه هواه» ای هشام، عاقل دروغ نمی گوید اگرچه به آن میل داشته باشد. (همان، ج9، ص88)
و در روایت دیگر از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که حضرت می فرمایند: «کار اهل جهنم، دروغ گفتن است.» (همان، ج9، ص89)
مرحوم علامه مجلسی نیز در بحارالانوار، روایتی را از امام امیرالمؤمنین علیه السلام مورد اشاره قرار داده که می فرمایند: «علة الکذب اقبح علة» بیماری دروغ، زشت ترین بیماری هاست. (بحار الانوار، ج74، ص212) همین مطلب را کنز العمال ـ نویسنده سنی مذهب ـ از نامه ای که امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به امام حسن علیه السلام نوشته و در آن توصیه های متعددی خطاب به امام مجتبی علیه السلام دارند، نقل می کند. (کنز العمال، هندی، ج16، ص181)
همچنین روایت است از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که: «وقال رجل له (صلى الله علیه وآله): المؤمن یزنی؟ قال: قد یکون ذلک. قال [قلت]: المؤمن یسرق؟ قال: قد یکون ذلک. قال [قلت]: یا رسول الله، المؤمن یکذب؟ قال: لا، قال الله تعالى )إنما یفتری الکذب الذین لا یؤمنون(» ترجمه: مردی به پیامبر عرض کرد، آیا مؤمن زنا می کند؟ حضرت فرمودند: گاهی چنین می شود. آن مرد عرض کرد: آیا مؤمن دزدی می کند؟ فرمودند گاهی چنین می شود. عرض کرد: آیا مؤمن دروغ می گوید؟ حضرت فرمودند: نه، خداوند فرموده است: )إنما یفتری الکذب الذین لا یؤمنون( (سوره نحل، آیه105) تنها کسانی دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند. (الدعوات، قطب راوندی، ص118) همین روایت را میبدی در کشف الاسرار (ج5، ص450) مورد اشاره قرار داده است.
و همچنین از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که: «عن رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: إیاکم و الکذب، فإن الکذب یهدی إلى الفجور، و الفجور یهدی إلى النار» بترسید از دروغ، چراکه دروغ شما را به گناهان دیگر می کشاند و آن ها شما را به آتش می برند. (مستدرک الوسائل، ج9، ص86)
و باز از پیامبر نقل شده است که: «و عن عبد الرزاق، عن نعمان، عن قتادة، عن أنس، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): المؤمن إذا کذب بغیر عذر، لعنه سبعون ألف ملک، و خرج من قلبه نتن حتى یبلغ العرش فیلعنه حملة العرش،» مؤمن وقتی بدون عذر دروغ می گوید، هفتاد هزار ملائکه او را لعنت می فرستند و از قلب او بوی گندی بلند می شود که تا عرش می رود و حاملان عرض او را لعنت می فرستند. (مستدرک الوسائل، ج9، ص86)
مرحوم حرّ عاملی در وسائل الشیعة روایاتی را از امام باقر علیه السلام نقل می کند که می فرمایند: «ان الکذب هو خراب الایمان» دروغ خراب کننده ایمان است. (وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص243) و هم ایشان در همین کتاب از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که می فرمایند: «بر مسلمان لازم است که با دروغ گو برادری نداشته باشد.» (همان) و همچنین روایتی را از امام رضا علیه السلام نقل می کند که می فرمایند: «از رسول خدا پرسیده شد، آیا مؤمن ترسو می شود؟ فرمودند: بله. پرسیده شد: آیا بخیل می شود؟ فرمودند: بله. پرسیده شد: آیا دروغگو می شود؟ فرمودند: خیر. (همان، ج12، ص245)
مرحوم آیت الله صدر در ذیل این حدیث می نویسد: «این تصریحی دیگر از پیامبر بزرگ [است بر این]که کذّاب بودن با ایمان داشتن نمی­سازد.
به صدق کوش که اخلاص آید از نفست
که از دروغ سیه گشت روی صبح نخست
من نمی دانم چرا این قدر دروغ در میان ما متداول است! آیا رواج بازار دروغ برای آن است که کالای ایمان در آن نیست؟ عجب این جاست که گویا دروغ را بعضی قبیح نمی دانند و دروغگو را پلید نمی شمارند. کسی پیش من تصریح کرد که فلان کس دروغ می گوید، ولی در عین حال می بینیم که با همان دروغگو، رفتار صمیمانه دارد، در صورتی که دروغگو با هیچ کس رفتار صمیمانه ندارد.
[گفته اند که:] این نوشته بر دیوار جنوبی کاخ آپادانا به فرمان داریوش کنده شده است: خدا این کشور را از دشمن، از خشکسالی، از دروغ حفظ نماید. از این سخن دانسته می شود که داریوش، از سه چیز بر کشورش بیم دارد: دشمن، خشکسالی، دروغ.
خطر دشمن از ناحیه بیگانگان است. دشمنِ خونخوار، نه به کوچک رحم می کند نه به بزرگ. خشکسالی بلای است آسمانی که جز سیاه روزی و مرگ همگانی ثمری ندارد. دروغ ایمان را می برد و کشور را از درون ویران می سازد. ایمان که رفت، هر جرم و جنایتی ارتکابش آسان می شود. کشوری که مردمش از ارتکاب جرم و جنایت بیم نداشته باشد، سرانجامی شوم در پیش خواهند داشت.» (دروغ، آیت الله صدر، ص66)
مرحوم کلینی در کافی روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل می کند که در آن، حضرت می فرمایند: «قال: ان الله عزوجل جعل للشرّ اقفالاً و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب، و اشرّ من الشراب، الکذب. (الکافی، ج2، ص339)
مرحوم مولا صالح مازندرانی در ذیل این روایت می نویسد: «قوله (والکذب شر من الشراب) یفید أن الکذب شر مبدأ لجمیع الشرور مثل خراب الدین و الدنیا و ثوران الفتنة و صب الدماء و نهب الأموال و تهیج العداوة و البغضاء و التفرق بین الأحبة إلى غیر ذلک من أنواع المفاسد و أنحاء الظلم، ولذلک اتفق أرباب الملل وغیرهم على تحریمه و ادعى المعتزلة أن قبحه بالضرورة لذاته و هو رذیلة مقابلة للصدق داخلة تحت رذیلة الفجور، والصدق بحکم المقابلة خیر مبدأ لجمیع الخیرات، و أما کونه شرا من الشراب فلعل الوجه فیه أن الشرور التابعة للشراب تصدر بلا شعور بخلاف الشرور التابعة للکذب.» (شرح اصول کافی، مولی صالح مازندرانی، ج9، ص399)
ترجمه: «این روایت می رساند که کذب و دروغ، مبدأ همه شرارت ها و بدی ها است. و هر شرّی از قبیل خراب شدن دین و دنیا، پیدایش فتنه، ریخته شدن خون، غارت شدن اموال، پدید آمدن و زیاد شدن دشمنی و بغض و تفرقه بین دوستان، و انواع و اقسام مفاسد و ظلم، از دروغ نشأت می گیرد. و به همین جهت، همه مذاهب بر حرمت آن اتفاق دارند تا جایی که معتزله گفته اند: قبح کذب بدیهی و ذاتی است.
دروغ رذیله ای است که در مقابل راستی و صداقت است. این گناه زیرمجموعه گناهان کبیره است. و صداقت خیر و درستی است و مبدأ همه خیرات است ... و اما این که گفته شده است دروغ از شراب، شرارت بیشتری دارد، شاید به این جهت باشد که شرارت ها و بدی هایی که از شراب ناشی می شود، در حالی از انسان سر می زند که آدمی شعور ندارد، در حالی که شرارت های ناشی از دروغ، همراه با شعور و فهم از انسان سر می زند.»
نگارنده می نویسد: از آن چه خواندیم می توان به راحتی میزان قبح و زشتی و همچنین پلیدی این گناه را به دست آورد. در قرآن هم نسبت به «مکذّبین» بارها از واژه «ویل» استفاده شده است چنانکه در سوره مطففین می خوانیم: )ویل یومئذٍ للمکذّبین( (سوره مطففین، آیه10) و هم در سوره مرسلات چندین بار از این عبارت استفاده شده و می فرماید: )ویل یومئذٍ للمکذّبین( (سوره مرسلات، آیات 15، 19، 24، 28، 34، 37، 40، 45، 47، 49) و علاوه بر آن، در سوره جاثیه نسبت به «أفّاک» که به معنای دروغگو نیز ترجمه شده می خوانیم: )ویل لکل افّاک اثیم( (سوره جاثیه، آیه7) شایان توجه است که در باب قبل متذکّر شدیم که «ویل» در مواردی استعمال می گردد که هلاکت و عذاب، وسیع و بسیار جدی است.
همچنین در تفسیر «قول الزور» نیز که در سوره حج در ضمن آیه: )اجتنبوا قول الزور( (سوره حج، آیه30) وارد شده، ملاحظه می شود که این عبارت به معنای دروغ ترجمه شده است؛ چنانکه مناوی در فیض القدیر (ج3، ص82)، مولا صالح مازندرانی در شرح اصول کافی (ج2، ص206)، مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار (ج69، ص232) و بسیاری دیگر (کشف الاسرار، میبدی، ج6، ص365) بر این مطلب تصریح دارند.
مرحوم فیض کاشانی در المحجّة البیضاء (ج5، ص242) روایتی را از پیامبر اکرم نقل می کند که: «و قال و کان متکئاً: الا اخبرکم باکبر الکبائر: الاشراک بالله و عقوق الوالدین، ثم قعد فقال الا و قول الزور» ترجمه: «حضرت رسول در حالی که تکیه داده بود، فرمود: آیا خبر بدهم به شما که بزرگترین گناه کبیره چیست؟ شریک قرار دادن برای خدا، عاق والدین شدن، سپس نشست و فرمود: آگاه باشید: دروغ.» مرحوم فیض این روایت را در بیان حرمت دروغ، مطرح نموده است.
هم ایشان روایت دیگری را از رسول خدا مطرح می کند که در آن، حضرت می فرمایند: «در قیامت خداوند با سه نفر سخن نمی گوید و به آن ها نگاه نمی کند: «پیرمردی که زنا کند، حاکمی که دروغ بگوید، و نیازمندی که تکبّر ورزد» (همان، ص241) و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود: «دروغ، روزی را کاهش می دهد.» (همان، ص240) و از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود: «بزرگترین خطاها در نزد خدا، زبان دروغ گوی است و بدترین پشیمانی ها، پشیمانی در روز قیامت.» (همان، ص243)
در میان علمای اسلامی نیز درباره راستگویی و صداقت سخن بسیار رفته است. قشیری در الرسالة القشیریة می نویسد: «کمترین درجه راستگویی آن است که ظاهر و باطن آدمی یک سان باشد.» و از برخی از عارفان نقل می کند که می گوید: «کسی که می خواهد خدا با او همراه باشد، همراه با صداقت شود، چراکه خدا خود می فرماید: )إن الله مع الصادقین(» (الرسالة القشیریة، قشیری، ص318) و می نویسد: «برخی از عرفا می گویند کسی که واجبات دائمی را انجام ندهد، واجبات موقت از او پذیرفته نمی شود. پرسیده شد، واجب دائمی چیست؟ گفت: راستگویی.» (همان، ص321). برخی نیز گفته اند: همواره صادق باش حتی اگر می ترسی که برای تو ضرر داشته باشد، چراکه نفع خواهد داشت و همواره از دروغ بپرهیز حتی اگر احساس می کنی که برای تو نفع دارد، چراکه به ضرر تو خواهد بود.» (همان، ص322)
علامه مجلسی در بحارالانوار به نقل از الامالی نوشته مرحوم صدوق می نویسد که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: «لا سوء اسوء من الکذب» هیچ بدی، بدتر از دروغ نیست. (بحارالانوار، ج69، ص259)
آیت الله صدر در شرح این روایت می نویسد: «شاید یکی از نکته های سخن علی علیه السلام این باشد که بیشتر گناهان یا از شهوت برمی خیزد یا از غضب و هر کدام را که گناهکار مرتکب شود، لذتی خیالی و موقتی خواهد بود [داشت]. گناهی را که بر اثر شهوت و خواهش دل مرتکب می شود، لذتی به او می دهد و گناهی را که بر اثر خشم و غضب مرتکب می شود، از لذت انتقام برخوردار می گردد. ولی دروغ، خود به خود، لذتی ندارد و کار بیهوده ای است. بر اثر آن، نه به خواسته دل می رسد و نه آتش انتقام را خاموش می کند، بلکه گناهی است شوم و بی خاصیت، هرچند دروغگو برای دروغ خاصیتی می پندارد و آن پرده ای است که بدان وسیله، روی نقایص و گناهان خویش می کشد، ولی اشتباه او همین است، زیرا حقیقت، آشکار خواهد شد و زیر پرده نخواهد ماند، [پس] هیچ گونه لذتی برای [دروغ] تصور نمی شود و دروغگو برای دروغ نمی تواند هیچ گونه عذری بتراشد، در صورتی که دروغ برای او شومی [شوم بودن] در جهان را خواهد آورد؛ پس سزاوار است که بالاتر از آن گناهی نباشد.
شاید نکته دیگر سخن علی علیه السلام این باشد که دروغ، دروغ می زاید. دروغ، راه را برای زشتی ها باز می کند. دروغ سپر جنایات قرار می گیرد و دروغگو را بر اثر ارتکاب گناه، دلیر می کند. دروغ نه تنها خودش گناه است، بلکه گناه هایی در پی دارد. ولی گناهان دیگر خودشان می باشند و بس. گناهکار پس از ارتکاب گناه، پشیمانی به وی دست می دهد که ممکن است موجب توبه اش بشود، ولی دروغگو، پس از دروغ، خود را موفق تر می بیند، و برای دروغِ دیگر آماده می شود. (آری، مار جز مار نیارد.)» (دروغ، آیت الله صدر، ص88)
غزالی طوسی در احیاء العلوم به نکته ای ظریف اشاره می کند و می نویسد: «در فضیلت راستگویی همین بس که کلمه «صدیق» از آن مشتق شده است و خداوند هم هر گاه میخواهد پیامبران را مدح کند از این واژه بهره می گیرد چنانکه می گوید:و اذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقاً نبیا(سوره مریم، آیه41) و یا می فرماید:اذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولاً نبیا (سوره مریم، آیه54) و می فرماید: واذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقاً نبیا (سوره مریم، آیه56)» (احیاء العلوم، غزالی، ج5، ص145) هم او می نویسد: کسی، منصور دینوری را در خواب دید، گفت: چه شد؟ گفت: خداوند مرا بخشید و به من رحمت آورد، گفت: چرا؟ گفت: به خاطر صداقت.» (همان، ج5، ص146)
مرحوم نراقی درباره طریقه ای که می توان از آن راه، به سوی نجات از دروغگویی، رهسپار شد عبارتی دارد که خواندنی است: «چون حرمت کذب را دانستی، پس اگر اعتقادی به خدا و رسول و ایمان به روز جزا داری، باید از آن اجتناب کنی و خود را از آن، نگاه داری و طریقه خلاصی از آن، این است که پیوسته آیات و اخباری [را] که در مذمت آن رسیده، در پیش نظر خود داشته باشی و بدانی که دروغ گفتن، باعث هلاکت ابدی و عذاب اخروی است. پس از آن، ملاحظه نمایی که هر دروغگویی، در نظرها ساقط [بی ارزش] و در دیده ها خوار و بی اعتبار [است] و احدی اعتنا به سخن او نمی کند و پست و ذلیل و خوار می گردد.
راستی کن که راستان رستند در جهان راستان قوی دستند
و اغلب اوقات آن است که دروغ گفتن، باعث رسوایی و فضیحت و بازماندن از مقاصد و مطالب می گردد و عزت آدمی تمام می گردد. [باعث می شود که عزت انسان، هدر رود.]
و از جمله اسباب رسوایی دروغگو آن است که خدای تعالی، فراموشی را بر او مسلط ساخته و به این جهت دروغی را که می گوید، فراموش می کند و [بعداً] خلاف آن را می گوید و رسوا می شود. حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: از جمله چیزهایی که خدای تعالی بر دروغگو گماشته است، نسیان است. و از این جهت مشهور شده است که دروغگو، حافظه ندارد. [و برای ادامه درمان دروغگویی لازم است که] در فواید «ضد کذب» که صدق باشد، تأمل کنی و بعد از این، اگر دشمن خود نباشی، در هر سخنی که می گویی، ابتدا تدبّر و تفکّر کنی، تا دروغی در آن نباشد. و از هم نشینی فساق و دروغگویان اجتناب کنی، تا راستگویی ملکه تو گردد.
از امامین همامین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام مروی است که «به درستی که مرد، به واسطه راستگویی به مرتبه صدیقان می رسد»، و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که «هر که زبان او راستگو باشد، عمل او پاکیزه است.» و «هر که نیت او نیک باشد، روزی او زیاد می شود.» و «هر که با اهل خانه خود نیکی کند، عمر او دراز می شود.» و فرمود که «نظر به طول رکوع و سجود کسی نکنید و به آن غرّه نشوید چه [را که] می شود این امری باشد که به آن معتاد شده باشد و به این جهت نتواند ترک کند و لیکن نظر به صدق کلام و امانت داری او کنید و به این دو صفت، خوبی او را دریابید.»
و مخفی نماند که همچنان که صدق و کذب در سخن و گفتار می باشد، همچنین در کردار و اخلاق و مقامات دین نیز یافت می شود. و اما کذب در کردار و اعمال آن است که در ظاهر، اعمالی از او سر زند که دلالت کند بر خوبیِ باطن او [در حالی که] باطن او، از آن بی خبر بوده باشد، یعنی باطن او موافق ظاهر نباشد. و صدق در [کردار] این است که باطن و ظاهر یکسان و مطابق بود، یا باطن از ظاهر بهتر و آراسته تر باشد و این مرتبه از صدق، اشرف و افضل از صدق در گفتار است و از این جهت [به طور] مکرر، سید بشر [پیامبر صلی الله علیه و آله] این مرتبه را از حضرت آفریدگار مسئلت می نمود. و در اخبار وارد است که چون پنهان و آشکار بنده مؤمن یکسان بوده باشد، خداوند عالم به [سبب] او، بر ملائکه مباهات می کند، و می فرماید: «بندۀ حق من این است. بعضی از اکابر فرموده است که کیست مرا نشان دهد به شخصی که چشم او در تاریکی شب ها گریان است و لب او روزها در محافل خندان باشد.» (معراج السعادة، ص446)
این باب را ـ علی رغم آن که درباره موضوع آن بسیار می توان نوشت ـ با عبارتی از میبدی پی می گیریم. وی می نویسد: «قوله واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدّیقاً نبیا (سوره مریم، آیه41) الصدیق [یعنی:] «هو الواقف مع الله فی عموم الاوقات علی الصدق» [یعنی:] کسی را صدّیق گویند که با الله تعالی، به همه حال [در همه حالات] و در همه وقت، راست رود [در طریق راستی گام بردارد.] به نفس در مجاهدت [باشد]، به دل در مشاهدت [باشد]، به روح در مکاشفت [باشد]، به سر در ملاطفت [باشد]. مراد خود فداء مراد حق کرده [باشد]، ظاهر به خلق داده [باشد]، باطن با حق آسوده [باشد]، همه کس دست در دامن وی زده و دل وی به کس التفات ناکرده [باشد]، خویشتن را به الله سپرده و به هرچه پیش آید رضا داده [باشد].
این است حال خلیل علیه السلام به گاه بلا و محنت. جبرئیل او را پیش آمد که: هل لک من حاجة؟ [آیا حاجتی داری] روی از جبرئیل گردانید و گفت: امّا الیک، فلا. [حاجت به تو! نه] آن گه دست تسلیم از آستین رضا بیرون کرد و به روی اسباب، باز زد [اسباب را به کناری زد] و به زبان تفرید [یگانگی] گفت: حسبی الله و نعم الوکیل.
عزیزی می گوید: در عیادت درویشی شدم [به عیادت درویشی رفتم]، او را در بلای عظیم دیدیم، گفت: لیس بصادق فی حبّه من لم یصبر علی ضربه [یعنی:] در دوستیِ الله تعالی صادق نیست، آن کس که در زخم بلاء او را صابر نیست. درویش سر برآورد. گفت: ای جوانمرد غلط کردی، لیس بصادق فی حبّه من لم یتلذذ بضربه. در دوستیِ او صادق نیست کسی کش [کسی که او را] با زخم او خوش نیست.» (کشف الاسرار، میبدی، ج6، ص62)
در پایان به یاد دوستان می آورم که کسی از نزدیکان امام می گفت ابتدای انقلاب یکی از روزنامه ها به شدت علیه دولت مطلب می نوشت، و در حالی که مطالب آن، سرشار از دروغ بود، به تحریک قومیت ها برای حرکت­های جدایی­طلبانه می­پرداخت. من خدمت امام عرض کردم، اجازه بدهید به مردم بگوییم که امام این روزنامه را نمی خوانند، همین کافی است که مردم از موضع شما مطلع شوند. امام فرمودند: ولی من این روزنامه را می خوانم. عرض کردم شما که نمی گویید، من می گویم امام این روزنامه را نمی خوانند. امام گفتند شما هم دروغ نگویید. عرض کردم این روزنامه دارد جنگ داخلی ایجاد می کند و سرشار از دروغ است. امام فرمود شما که صدا و سیما و روزنامه دارید. جواب آن ها را بدهید. از دروغ که نباید ترسید. رحمة الله علیهم اجمعین.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.