پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران : ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شودو عبادت در یکی از شب‌های آن (شب قدر )بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است. بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفس‌های شما تسبیح، خواب شما عبادت، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.»
حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی یادگار گرامی امام راحل به برکت ایام مبارک ماه رمضان سلسله نوشتاری را در اختیار پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران قرار داده اند که از امروز تا پایان ماه مبارک رمضان تقدیم خوانندگان وکاربران گرامی و علاقمندان اهل بیت (ع) و دوستداران بیت امام خمینی (س) می کند ،باشد تا در این راه قدمی هرچند کوچک برداشته باشد .
حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در این نوشتار آنچنان که خود نوشته است : "نگارنده را امسال فراغتی حاصل شد تا کتاب شریف کشف الاسرار نوشته ابوالفضل رشید الدین میبدی را به مطالعه برگیرد و از همین رو بر آن شدم که گوشه هایی از آن را که موافق طبع ایام روزه داری است،خدمت برادران و خواهران تقدیم کنم و به فراخور مطالب آن از تفاسیر و متون دیگر اسلامی بهره گرفته و آن را ضمیمه نوشتار کنم.
"بخشهای قبلی این سلسله نوشتار که با عنوان "دلیل راه "منتشر می شود،روزهای گذشته منتشر شد؛اینک بخش شانزدهم تقدیم می شود :

فصل هشتم
قل هو الله احد

در عبارت میبدی می خوانیم: «امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت: اگر الله خواستی که امت احمد صلی الله علیه و آله را عذاب کند ماه رمضان به ایشان ندادی، و نه سوره قل هو الله احد.» (کشف الاسرار، میبدی، ج1، ص496)
درباره این سوره نکاتی قابل بررسی است که با هم مرور می کنیم:
مطلب اول. بجاست به مناسبت آن که این سوره، ثلث قرآن خوانده شده است اندکی از این جهت، درباره سوره مبارکه اخلاص سخن بگوییم. چنانکه در کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: «عن ابی عبدالله قال: کان ابی یقول قل هو الله احد ثلث القرآن و قل یا ایها الکافرون ربع القرآن.» (الکافی، کلینی، ج2، ص621) امام صادق علیه السلام فرمود که پدرم مکرراً می گفت قل هو الله احد ثلث قرآن است و قل یا ایها الکافرون ربع قرآن است.
همین مطلب در منابع اهل سنت نیز وارد شده است به عنوان مثال نسایی در السنن الکبری (ج1، ص341) و مناوی در فیض الغدیر (ج6، ص261) از این مضمون یاد کرده اند. مناوی هم چنین از حدیثی سخن می گوید که در آن، سوره اخلاص تمام قرآن دانسته شده است (همان) نسایی نیز حدیثی دیگر را مورد اشاره قرار داده که در آن می خوانیم: «فسمع رجلاً یقرأ قل هو الله احد، الله الصمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله وجبت. فسألت ما ذا یا رسول الله. قال: الجنة.» ترجمه: پیامبر شنیدند که مردی سوره اخلاص را می خواند پس فرمودند: واجب شد [بر او]. و سکوت کردند. راوی از ایشان می پرسد چه چیزی واجب شد؟ فرمودند: بهشت.
مرحوم کلینی نیز از روایتی یاد می کند که در آن رسول خدا می فرمایند: اگر کسی وقتی به جایگاه خواب خود می رود، صد مرتبه سوره قل هو الله احد را بخواند، خداوند گناهان پنجاه سال او را می بخشد. (الکافی، کلینی، ج2، ص621)
مرحوم حویزی در تفسیر نورالثقلین نیز به آثار و برکات این سوره پرداخته که روایاتی را که او به آن ها اشاره کرده است، مرور می کنیم: «فی کتاب الخصال: إذا دخل أحدکم منزلاً ،فَلیُسَلِّم علی أهله یقول: السلام علیکم، فإن لم یکن أهل فلیقل: السلام علینا من ربّنا، و لیقرء قل هو الله احد حین یدخل منزله، فانه ینفی الفقر» ترجمه: وقتی هر کدام از شما خواست به منزلی وارد شود، پس بر اهل آن منزل سلام بفرستد و بگوید السلام علیکم. و اگر آن منزل اهلی نداشت، پس بگوید «السلام علینا من ربنا» و سوره قل هو الله احد را هنگام ورود بخواند. چراکه این سوره فقر را از بین می برد. (تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج3، ص628)
نور الثقلین هم چنین از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که: اگر کسی وقتی می خواهد به بستر برود، سوره قل هو الله احد را بخواند، خداوند پنجاه هزار فرشته را مسئول می کند که آن شب وی را حفاظت کنند. (نور الثقلین، حویزی، ج4، ص179) به همین مضمون روایت دیگری است که امام صادق علیه السلام می فرمایند: «اگر کسی یازده بار قبل از خواب و در بستر خواب قل هو الله احد را بخواند، منزل خودش و خانه های اطراف نیز حفظ می شوند.» (نور الثقلین، حویزی، ج5، ص701)
همین کتاب می نویسد: امام صادق علیه السلام فرمود: سوره قل هو الله احد و قل یا ایها الکافرون را قبل از خواب بخوان، چراکه این ها برائت از شرک هستند و قل هو الله احد نسبت خداوند است. (همان، ص688) و به نقل از کافی می نویسد: «امام باقر(ع) از پدرش امام صادق(ع) نقل فرمود که رسول الله(ص) یکی از اصحاب را فرمود: جمعی از ملائکه از جمله جبرئیل بر تو صلوات می فرستند و من از جبرئیل سؤال کردم که چرا این فرد مستحق صلوات تو است؟ جواب داد به خاطر قرائت سوره قل هو الله احد.» (همان، ص700) «و باسناده عن عبد الله بن حی قال: سمعت أمیر المؤمنین علیه السلام یقول: من قرأ قل هو الله أحد عشرة مرة فی دبر الفجر، لم یتبعه فی ذلک الیوم ذنب وان رغم أنف الشیطان.» [امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس ده بار قل هو الله احد را در سحرگاه بخواند، در آن روز حتی اگر شیطان بخواهد، گناهی از پی او نمی رود.]؛ و باسناده عن أبی جعفر علیه السلام قال: من أوتر بالمعوذتین و قل هو الله أحد، قیل له: یا عبد الله أبشر فقد قبّل الله و ترک. [کسی که در رکعت نماز خویش قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هو الله احد را بخواند به او گفته می شود ای بنده خدا تو را بشارت باد، خدا از تو قبول کرد.]؛ و باسناده إلى سلیمان بن خالد قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: من مضت به ثلاثة أیام، لم یقرأ فیها قل هو الله أحد، فقد خذل و نزع ربقة الایمان من عنقه، فان مات فی هذه الثلاثة أیام، کان کافرا بالله العظیم. [از امام صادق شنیدم که کسی که سه روز بگذرد و قل هو الله احد را نخواند، شکست خورده است و کمند ایمان را از گردن فرو گذاشته است و اگر در آن سه روز بمیرد، کافر به خدای مرده است. (روشن است که این روایت در مقام تعظیم شأن این سوره است.)]؛ و باسناده إلى أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من قرا قل هو الله أحد مرة واحدة فکأنما قرأ ثلث القرآن، و ثلث التوراة، و ثلث الإنجیل، و ثلث الزبور. [هر کس یک بار سوره توحید را بخواند مثل آن است که یک سوم قرآن و یک سوم تورات و یک سوم انجیل و یک سوم زبور را خوانده است.]؛ فی کتاب الخصال فی مناقب أمیرالمؤمنین وتعدادها قال علیه السلام: و اما الحادیة والستون، فانى سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول: یا علی مَثَلک مثلُ قل هو الله أحد، من أحبک بقلبه فکأنما قرا ثلث القرآن، ومن أحبک بقلبه وأعانک بلسانه فکأنما قرا ثلثی القرآن، ومن أحبک بقلبه و أعانک بلسانه ونصرک بیده فکأنما قرا القرآن کله [رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: علی تو مثل قل هو الله احد هستی، هر که تو را در قلب دوست داشته باشد، مثل آن است که ثلث قرآن را خوانده است و هر که تو را در قلب دوست داشته باشد و به زبان یاری کند، مثل آن است که دو ثلث قرآن را خوانده باشد و هر که تو را دوست داشته باشد و به زبان و دست یاری کند مثل آن است که تمام قرآن را خوانده باشد.]؛ فی کتاب کمال الدین وتمام النعمة باسناده إلى أبی الدنیا المغربی قال: حدثنی علی بن أبی طالب علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: من قرأ قل هو الله أحد مرة، فکأنما قرأ ثلث القرآن، ومن قرأها مرتین، فکأنما قرأ ثلثی القرآن، ومن قراها ثلاث مرات، فکأنما قرأ القرآن کله [امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که هر کس یک بار قول هو الله احد را بخواند مثل آن است که ثلث قرآن را خوانده است و هر کس دو بار بخواند مثل آن است که دو ثلث قرآن را خوانده و هر کس سه بار بخواند مثل آن است که همه قرآن را خوانده است.]؛ فی صحیفة الرضا و باسناده قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله من مر على المقابر وقرا قل هو الله أحد إحدى عشرة مرة ثم وهب اجره للأموات اعطى من الاجر بعدد الأموات. [امام رضا علیه السلام می فرمایند: پیامبر وقتی در قبرستان بر قبرها مرور می کرد، یازده بار قل هو الله احد می خواند، و ثواب آن را به اموات هدیه می کرد. و به عدد مردگان به آن ها اجر می رسید.].» (تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج5، ص700)
و کلینی در کافی می نویسد: «علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد الله بن المغیرة قال: حدثنی معاذ بن مسلم، عن أبی عبد الله (علیه السلام) أنه قال: لا تدع أن تقرأ بقل هو الله أحد و قل یا أیها الکافرون، فی سبع مواطن فی الرکعتین قبل الفجر ورکعتی الزوال ورکعتین بعد المغرب ورکعتین من أول صلاة اللیل ورکعتی الاحرام والفجر إذا أصبحت بها ورکعتی الطواف.» امام صادق علیه السلام فرمود: در هفت جا خواندن قل هو الله احد و قل یا ایها الکافرون را فرو مگذارید: در دو رکعت نماز قبل از صبح، و دو رکعت نماز هنگام ظهر، و دو رکعت نماز بعد از مغرب، و دو رکعت اول نماز شب، و دو رکعت نماز احرام حج و دو رکعت نماز صبح و دو رکعت نماز طواف. (کافی، شیخ کلینی، ج3، ص316)
آن چه ذکر شد تنها گوشه ای از فضائلی بود که درباره این سوره وارد شده است. این مجموعه را به ذکر حدیثی دیگر مزیّن می کنیم که نشانگر آن است که چه مقدار امیرالمؤمنین این سوره را دوست داشته است.
مرحوم شیخ صدوق در کتاب التوحید نقل می کند: «حدثنا أبو نصر أحمد بن الحسین المروانی، قال: حدثنا أبو أحمد محمد ابن سلیمان بفارس، قال: حدثنا محمد بن یحیى، قال: حدثنا محمد بن عبد الله الرواسی قال: حدثنا جعفر بن سلیمان، عن یزید الرشک عن مطرف بن عبد الله، عن عمران بن حصین، أن النبی صلى الله علیه وآله وسلم بعث سریة واستعمل علیها علیا علیه السلام، فلما رجعوا سألهم فقالوا: کل خیر، غیر أنه قرأ بنا فی کل صلاة بقل هو الله أحد، فقال: یا علی لم فعلت هذا؟ فقال: لِحبّی لقل هو الله أحد، فقال النبی صلى الله علیه وآله وسلم ما أحببتها حتى أحبک الله عز وجل.» پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم گروهی را برای جنگ رهسپار ساخت و علی علیه السلام را بر ایشان گماشت. وقتی بازگشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ایشان جویای حال شد. گفتند همه چیز خوب بود جز آن که علی علیه السلام در همه نمازهایی که با هم خواندیم، سوره قل هو الله احد می خواند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله از علی پرسیدند چرا چنین کردی؟ امیرالمؤمنین پاسخ گفت چراکه من این سوره را دوست دارم. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تو دوست نداری چیزی را تا خدا آن را دوست بدارد. [اگر خدا دوست نمی داشت تو دوست نمی داشتی]. (التوحید، شیخ صدوق، ص94)
ممکن است در ابتدای امر برای هر کسی پیرامون ثواب های بی شماری که برای برخی از اعمال مقرر شده است، شبهاتی پدید آید، چنانکه در ذهن هر یک از ما ممکن است این پرسش، گاه پدید می آید که آیا ممکن است خداوند برای برخی از اعمال کوچک، ثواب های بسیار قرار دهد. به عنوان مثال آیا ممکن است برای سه بار خواندن سوره اخلاص، ثواب یک ختم قرآن عطا شود؟ و یا چنانکه روایتی که شیخ طوسی در امالی (ج1، ص242) نقل می کند: «من زار امیر المؤمنین علیه السلام عارفاً بحقه ـ غیر متجبّر و لا متکبّر کتب الله له أجر مأئة الف شهید و غفر الله ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر» ترجمه کسی که [قبر] امیرالمؤمنین علیه السلام را زیارت کند در حالی که به حقانیت او آشناست و غرور و تکبّر نیز ندارد، خداوند ثواب صد هزار شهید را برای او می نویسد و آن چه گناه کرده و خواهد کرد را می بخشد.» ممکن است این پرسش پدیدار شود که آیا واقعاً برای زیارت، ثواب صدهزار شهید داده می شود؟
امام خمینی درباره این پرسش در کتاب چهل حدیث پاسخ های سه گانه ای را مطرح می کنند که با هم می خوانیم: «و آن چه لازم است اشاره به آن، آن است که بعضی از نفوس ضعیفۀ غیر مطمئنه، به امثال این ثواب های بسیار برای امور جزئیه خدشه می کنند؛ [پاسخ اول] غافل از آن که اگر چیزی در نظر ما در این عالم کوچک آمد، دلیل نمی شود که صورت غیبیه ملکوتیه آن [و حقیقت آن] نیز حقیر و ناچیز است چه بسا [ممکن] باشد که موجود کوچکی، ملکوت و باطن آن، در کمال عظمت و بزرگی باشد؛ چنانچه هیکل مقدس و صورت جسمانی رسول اکرم خاتم و نبیّ مکرم معظم، صلی الله علیه و آله، یکی از موجودات کوچک این عالم بود، [ولی ] وروح مقدسش محیط به ملک و ملکوت و واسطه ایجاد سماوات و ارضین بود. پس، حکم کردن به حقارت و کوچکی چیزی به حسب صورت باطنی ملکوتی، فرع علم به عالم ملکوت و بواطن اشیاست [وتنها کسانی می تواند بگویند این شئ ، واقعیت و حقیقت کوچکی دارد که واقف به باطن اشیاء باشد و این در حالی است که] از برای امثال ماها حق این [نوع] حکم [کردن] نیست؛ و ما باید چشم و گوشمان، باز به فرمایشات علمای عالم آخرت، یعنی انبیاء و اولیاء علیهم السلام باشد.
[پاسخ دوم و توجیه] ودیگر، آن که بنای آن عالَم [عالم آخرت] بر تفضّل و بسط رحمت غیر متناهیـۀ} حق جلّ و علا گذاشته شده است. و تفضّلات حق تعالی را حد و انتهایی نیست. و استبعاد از تفضل [و رحمت] جواد علی الاطلاق [که جود و سخاوتش هیچ نقصانی ندارد] و صاحب رحمت غیر متناهیه، از کمل جهل و نادانی است. جمیع این نعمت هایی که به بندگان عنایت فرموده، که از احصای آن ها، بلکه احصای کلیات [و مهمّات] آن ها، عقول، عاجز و سرگردان است، بدون هیچ سابقه،سئوال و استحقاق بوده،پس چه مانعی دارد که به مجردتفضّل و بدون هیچ سابقه، أضعاف مضاعف این ثواب ها را به بندگان خود عنایت فرماید. [یعنی چند برابر این ثواب هایی که در روایات هست را بدون هیچ دلیل، در ابتدایی که آدمی را از عدم به وجود می آورد و او را خلق می فرمود، به انسان ارزانی داشته است.] آیا بنای عالمی [عالم آخرت] را که به نفوذ اراده انسانی قرار داده شده [یعنی گفته اند هر چه شما طلب کنید همان می شود] و درباره آن گفته شده: فیها ما تشتهیه الأنفس و تَلَذُّ الأعین [و در آن (بهشت) آن چه دل ها می خواهد و چشم ها از آن لذت می برد موجود است (سوره زخرف، آیه71)] [و این را اضافه کنید به آن که] با آنکه اشتهای انسانی حدّ محدودی و قَدَر مقدری ندارد، [آیا] درباره آن می توان این استبعادات را کرد؟ خدای تبارک و تعالی آن عالم را به طوری مقرر فرموده و اراده انسانی را طوری قرار داده که به مجرد اراده هر چه را بخواهد موجود کند، موجود می کند. ای عزیز، راجع به این گونه ثواب ها، اخبار و احادیث شریفه یکی و دو تا و ده تا نیست که انسان را مجال انکاری بماند، بلکه فوق حدّ تواتر است. جمیع کتب معتبرۀ{ معتمدۀ{ احادیث، مشحون [و پُر] از این نحو احادیث است، مثل آن است که ما به گوش خود از معصومین علیه السلام، شنیده باشیم. و طوری نیست که باب تأویل را انسان مفتوح کند. پس، این مطلبی را که مطابق نصوص متواتره و مصادم [و بر خلاف] برهان هم نیست، بلکه با یک نحو برهان نیز موافق است، بی سبب انکار کردن، از ضعف ایمان و کمال جهالت است. انسان باید در مقابل فرموده انبیا و اولیا علیهم السلام تسلیم باشد. هیچ چیز برای استکمال انسانی، بهتر از تسلیم پیش اولیای حق نیست؛ خصوصاً در اموری که عقل برای کشف آن ها راهی ندارد، و جز از طریق وحی و رسالت، برای فهم آن ها راهی نیست. اگر انسان بخواهد عقل کوچک و اوهام و ظنون خود را دخالت دهد در امور غیبیه اخرویه و تعبّدیه شرعیه، کارش منتهی می شود به انکار مسلمات و ضروریات؛ و کم کم از کم به زیاد و از پایین به بالا منجر می شود. فرضاً شما در اخبار و سند آن ها خدشه داشته باشید ـ با آن که مجال انکار نیست ـ در کتاب کریم الهی و قرآن مجید آسمانی که خدشه ندارید؛ در آن جا نیز امثال این ثواب ها مذکور است: مثل قوله تعالی لیلة القدر خیرٌ من ألف شهر [شب قدر بهتر از هزار ماه است. (سوره قدر، آیه3)]و مثل قوله مَثَل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبَّةٍ انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مئة حبّة و الله یضاعف لِمَن یشاء [مَثَل آنان که دارایی خود را در راه خدا انفاق می کنند مثل دانه ای است که هفت خوشه رویانده و در هر خوشه صد دانه است و خدا برای هر که بخواهد چند برابر پاداش می دهد. (سوره بقره، آیه261)]
[پاسخ سوم:] بلکه گمان نویسنده آن است که یک پایه این استبعادات و انکارها بر عُجب و بزرگ شمردن اعمال گذاشته شده است. مثلاً اگر یک روز روزه بگیرد یا یک شب را به عبادت احیا کند، پس از آن بشنود از برای آن ها، ثواب های بسیار بزرگی را، استبعاد نمی کند، با آن که عیناً ـ اگر بنا بر مزد عمل باشد [و بنا باشد مقایسه کنیم بین عمل انجام شده و پاداشی که خداوند می دهد] ـ این استبعاد هست؛ لیکن چون این عملِ خود را بزرگ شمرده و اعجاب به آن نموده، تصدیق ثواب آن را می کند. ای عزیز، تمام [عمر] ما، که پنجاه شصت سال است، فرض می کنیم که در آن قیام کنیم به جمیع وظایف شرعیه، و با ایمان صحیح و عمل صالح و توبه صحیحه از این دنیا برویم، آیا این مقدار اعمال و ایمان ما را، چه مقدار جزاست؟ با آن که به حسب کتاب و سنت و اجماعِ جمیعِ ملل، چنین شخصی مورد رحمت حق است و به بهشت موعود می رود ـ بهشتی که در آن جا مخلّد در نعمت و راحت و مؤبد [به صورت ابدی] در رحمت و روح و ریحان [آرامش] خواهد بود. آیا در این جا مجال انکاری هست؟ با این که اگر بنای جزای عمل باشد ـ [به] فرض باطل که عمل ما جزایی داشته ـ این قدری که عقل از تصورش کمّاً و کیفاً عاجز است [یعنی ابدی بودن بهشت] نخواهد بود. پس، معلوم شد که مطلب بر اساس دیگر مبتنی است و بر پایه دیگر چرخ می زند. آن وقت هیچ استبعادی باقی نمی ماند و برای انکار راهی باز نخواهد ماند.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص484تا486)
به نظر می رسد در جواب سوم امام از زاویه¬ای بسیار دقیق به مسأله نگاه شده است. ضمن آن که نگارنده اضافه می¬کند که ارزش اعمال انسان به نیّت اوست. اگر کسی یک نان جو در راه خدا انفاق کند در حالی که واقعاً قصدش رضایت الهی باشد و هیچ شائبه ای در آن نباشد، به یقین ارزشمندتر است از آن که صدها هزار باغ را وقف کند و قصد قربت خالص نداشته باشد و به همین جهت است که اگر واقعاً عملی ـ هر چند کوچک ـ با نیت پاک و خالص انجام گیرد، از همه عبادات ناخالص بالاتر است و هم سنگ با عبادات خالص دیگر می باشد. این که می فرماید: «ضربة علیٍ یوم الخندق افضل من اعمال امتی الی یوم القیامة» (مجمع الفائدة، اردبیلی، ج3، ص216) مگر جز این معنایی دارد و لذاست که اگر نیت در کمال خلوص واقع شد، عمل رنگ می بازد و هر چه باشد از بالاترین ثواب ها برخوردار می شود. و آیا نمی توان همین را معنای این روایت معروف دانست که می فرماید: «نیة المؤمن خیرٌ من عمله لأنّه ینوی خیراً من عمله و نیة الفاجر شرٌ من عمله و کلٌ یعمل علی نیته» (فقه الرضا علیه السلام، ابن بابویه، ص378) ترجمه: نیت مؤمن از عمل او مهم تر است. چراکه او بهتر از عملش قصد کرده و نیت فاجر از عملش بدتر است و هر یک مطابق نیت خود عمل می کنند.
مطلب دوم:
میبدی پیرامون این سوره می نویسد: «قل هو الله احد، ای محمد، بیگانگان از تو، نسب ما می پرسند، بگو الله احد، الله است آن یگانه یکتا، در ذات و صفات یکتا، در عزت و قدرت یکتا، در الوهیت و ربوبیت یکتا، در ازل و در ابد یکتا، خدایی را سزا و به خداگاری [خداوندگاری] دانا، کریم است و مهربان، لطیف و رحیم و نیک خدا، عالم سرّ و نجوی، دارنده افق اعلی، آفریدگار عرش و ثری، قریب به هر آشنا، و مستحقّ هر ثنا، در دل دوستانش نور عنایت پیدا، از چشم ها نهان و به صنع آشکارا. [دیده نمی شود ولی کارهایش آشکار است.]
ای دور ز چشم، با دلم یکجایی پیدا بدلی، ز چشم نا پیدایی»
(کشف الاسرار، میبدی، ج10، ص664)
درباره این که این سوره پیرامون نسب حضرت حق جلّ اعلی نزول یافته است، روایتی از امام صادق علیه السلام وارد شده است: «حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنه، قال: حدثنا محمد بن یحیى العطار، عن محمد بن أحمد بن یحیى بن عمران الأشعری، عن علی بن إسماعیل، عن صفوان بن یحیى، عن أبی أیوب، عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الیهود سألوا رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم، فقالوا: انسب لنا ربک، فلبث ثلاثا لا یجیبهم، ثم نزلت هذه السورة إلى آخرها، فقلت له: ما الصمد؟ فقال: الذی لیس بمجوف.» (التوحید، شیخ صدوق، ص93) ترجمه: محمد بن مسلم می گوید حضرت صادق علیه السلام فرمود: یهود از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند که نسب پروردگارت را برای ما بازگوی. حضرت سه بار درنگ کردند و جواب ندادند پس این سوره نازل شد. از امام صادق پرسیدم صمد یعنی چه؟ گفتند یعنی آنچه تو خالی نیست.
همین مطلب را قرطبی نیز در تفسیر خویش مورد اشاره قرار داده است. قرطبی در تفسیر خویش می نویسد: «وروى الترمذی عن أبی بن کعب: أن المشرکین قالوا لرسول الله صلى الله علیه وسلم: انسب لنا ربک، فأنزل الله عز وجل: قل هو الله أحد . الله الصمد والصمد: الذی لم یلد ولم یولد، لأنه لیس شئ یولد إلا سیموت، ولیس شئ یموت إلا سیورث، وأن الله تعالى لایموت ولایورث. ولم یکن له کفوا أحد: قال: لم یکن له شبیه و لا عدل، ولیس کمثله شئ. وروی عن أبی العالیة: إن النبی صلى الله علیه و سلم ذکر آلهتهم، فقالوا: انسب لنا ربک. قال: فأتاه جبریل بهذه السورة قل هو الله أحد، قلت: ففی هذا الحدیث إثبات لفظ قل هو الله أحد وتفسیر الصمد. وقال ابن عباس: لم یلد کما وَلَدَت مریم، ولم یولد کما وُلد عیس وعزیر. وهو رد على النصارى، وعلى من قال: عزیر ابن الله.» (تفسیر القرطبی، قرطبی، ج20، ص246) ترجمه: مشرکین از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند که نسب خدای خود را برای ما بگو، پس خداوند این آیات را نازل فرمود: قل هو الله احد الله الصمد و صمد یعنی الذی لم یلد و لم یولد نه می زاید و نه زاده می شود. چراکه هر که زاده می شود، در نهایت می میرد و هر که می میرد از خود ارث به جای می گذارد و خداوند نه می میرد و نه ارث به جای می گذارد. و هم چنین خداوند چنین است که و لم یکن له کفواً احد یعنی هیچ شبیه و همانند ندارد و لیس کمثله شئ و روایت شده که نبی مکرم اسلام، خدایان مشرکین را یاد کرد. پس آن ها گفتند نسب خدای خود را برای ما بیان کن. پس جبرئیل فرود آمد و این آیات را بر شمرد. قرطبی می گوید در این حدیث هم لفظ قل هو الله احد اثبات شده است و هم صمد تفسیر گردیده است. ابن عباس گفته است در عبارت لم یلد و لم یولد رد سخن مسیحی ها است که می گویند عیسی فرزند خداست، (سوره توبه، آیه30) در حالی که [می دانیم او] زاده شده است و مریم او را زاده است و رد سخن یهودی هاست که می گویند عُزَیر فرزند خداست. (سوره توبه، آیه30)
همانند همین مطلب را ابن جریر طبری در جامع البیان (ج3، ص446) و ابوالفتح رازی در روض الجنان (ج10، ص465) نقل کرده اند.
مرحوم فیض کاشانی رحمه الله نیز در این باره می نویسند: «إن الیهود سألوا رسول الله صلى الله علیه وآله، فقالوا: أنسب لنا ربک. فلبث ثلاثا لایجیبهم، ثم نزلت: (قل هو الله أحد) إلى آخرها). قال: (الله معناه المعبود الذی أله الخلق عن درک ماهیته والإحاطة بکیفیته، ویقول العرب: أله الرجل: إذا تحیر فی الشئ فلم یحط به علماً، و وله: إذا فزع إلى شئ مما یخافه ویحذره ، والإله هو المستور عن حواس الخلق
و قال: (الأحد: الفرد المتفرد، والأحد والواحد بمعنى واحد وهو المتفرد الذی لا نظیر له، والتوحید: الإقرار بالوحدة وهو الانفراد، والواحد: المباین الذی لا ینبعث من شئ ولا یتحد بشئ، ومن ثم قالوا: إن بناء العدد من الواحد ولیس الواحد من العدد، لأن العدد لا یقع على الواحد بل یقع على الاثنین، فمعنى قوله: (الله أحد) أی: المعبود الذی یأله الخلق عن إدراکه والإحاطة بکیفیته، فرد بإلهیته، متعال عن صفات خلقه) (التوحید، صدوق، ص90، عن ابی عبدالله علیه السلام). (الله الصمد) قال: (الصمد: الذی لا جوف له، والصمد: الذی قد انتهى سؤدده، والصمد: الذی لا یأکل ولا یشرب، والصمد: الذی لا ینام، والصمد: الدائم الذی لم یزل ولا یزال. وقال: الصمد: السید المطاع الذی لیس فوقه آمر وناه، وقال: الصمد: الذی لا شریک له، ولا یؤوده حفظ شئ، ولا یعزب عنه شئ). قال: (وکان محمد بن الحنفیة یقول: الصمد: القائم بنفسه، الغنی عن غیره. قال: وقال غیره: الصمد المتعالی عن الکون والفساد، والصمد الذی لا یوصف بالتغایر) (التوحید، صدوق، ص93، عن ابی جعفر علیهما السلام). وسئل عن تفسیر الصمد فقال: (إن الله سبحانه قد فسر الصمد فقال: (الله أحد، الله الصمد) ثم فسره فقال: لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا أحد»
ترجمه: یهود از رسول الله صلی الله علیه و آله سه بار درباره نسب خدا پرسیدند و حضرت جواب نداد تا آن که سوره توحید نازل شد. گفته اند الله به معنای معبودی است که مردم در درک ماهیت او و احاطه به کیفیت او متحیّر هستند. چنانکه عرب وقتی می گوید «اله الرجل» که مرد در چیزی متحّر شود و به آن علم پیدا نکند و وقتی می گوید «وله الرجل» که کمک بخواهد از چیزی که از آن می ترسد و بر حذر داشته شده است. و «الاه» یعنی آن چه از حواس مردم پنهان است.
احد یعنی آن چه طاق است و دو ندارد و احد و واحد به یک معنی هستند که عبارت است از آن چه نظیر و شبیه ندارد. و توحید عبارت است از آن که اقرار به وحدت و انفراد کنیم و واحد چیزی است که هیچ چیز از او خارج نمی شود و با هیچ چیز متحد نیست و از همین جا گفته اند: عدد بر یک استوار است ولی یک، خود عدد نیست چرا که عدد از دو شروع می شود و یک عدد نیست. و معنای آن که فرمود الله احد یعنی خدا معبودی است که مردم در درک او و در احاطه به کیفیت او متحیّرند. تنهاست در الهیت و از صفات خلق خود بالاتر است. و صمد یعنی آن چه درونِ تُهی ندارد و آن که آقایی او به انتها رسیده است. یعنی آن چه نمی آشامد و نمی خورد و آن چه نمی خوابد و آن چه دائمی است و ابتدا و انتها ندارد و گفته اند صمد یعنی آقایی که حرفش مطاع است و بالاتر از او امر کننده و نهی کننده ای نیست و گفته اند صمد یعنی کسی که شریکی ندارد و حفظ چیزی برای او سخت نیست و از او چیزی مخفی نیست. و گفته اند محمد بن حنفیه می گفت صمد یعنی کسی که به خودش استوار است و از غیر خود بی نیاز است و دیگران گفته اند صمد یعنی آن چه از فسادپذیری بالاتر است و به تغییر پذیری متّصف نمی گردد. و گفته اند خداوند بعد از آن که گفت الله الصمد صمد را تفسیر کرده و خود گفت لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد.
فخرالدین طریحی درباره معنای احد می نویسد: «(أحد) بمعنى الواحد قال تعالى: (قل هو الله أحد) أی واحد فأبدل الواو همزة وحذفت الثانیة، وقیل: أصل (أحد) «وحد» فأبدلت الهمزة من الواو المفتوحة کما أبدلت من المضمومة من قولهم: وجوه وأوجه ومن المکسورة کوشاح وأشاح و قیل: (أحد) بمعنى أول کما یقال: یوم الأحد.» (تفسیر غریب القرآن، فخرالدین الطریحی، ص183) ترجمه: احد به معنای واحد است و قل هو الله احد یعنی خدا واحد است. و «واو» در واحد به همزه تبدیل شده [و در نتیجه دو همزه کنار هم قرار گرفته] و همزه دوم حذف شده است. و گفته شده است «احد» در اصل «وَحَدَ» بوده و همزه به جای واو ـ که فتحه داشته ـ نشسته است. چنانکه در «وجوه» واو ـ که ضمّه داشته ـ به الف تبدیل شده و به «اُوجه» تغییر یافته است و در «وشاح»، واو ـ که کسره داشته ـ به الف تبدیل شده و «اشاح» درست شده است و گفته شده است «احد» به معنای اول است مثل یوم الاحد یعنی روز اول.
ابوالفتح رازی نیز درباره معنای احد می نویسد: «بعضی دیگر گفته اند احد بلیغ تر از واحد است و بعضی دیگر گفته اند واحد اسم باشد و احد صفت. و قول اول درست است.» (روض الجنان، رازی، ج10، ص466)
مطلبی که پیش از این از مرحوم فیض کاشانی نقل کردیم، در عبارت میبدی به نوعی دیگر مورد اشاره قرار گرفته است. لطایف گفتار میبدی در این عبارت خواندنی است.
«گفته اند: [در] این سوره قل هو الله احد، هر آیتی تفسیر آیت پیش است، چون گویند: من هو، او کیست؟ تو گویی: احد چون گویند: احد کیست؟ تو گویی صمد، چون گویند: صمد کیست؟ تو گویی: الذی لم یلد و لم یولد چون گویند لم یلد و لم یولد کیست؟ تو گویی: الذی لم یکن له کفواً احد. و یقال: کاشف الاسرار بقوله: هو [و گفته شده است که خداوند با هو کاشف الاسرار است] و کاشف الارواح بقوله الله [و با الله کاشف ارواح است] و کاشف القلوب بقوله: احد [و با احد کاشف قلوب است] و کاشف نفوس المؤمنین به باقی السورة [و با بقیه سوره، کاشف نفوس مؤمنین است] و یقال: کاشف الوالهین بقوله: هو و الموحّدین بقوله الله و العارفین بقوله: احد و العلماء بقوله: الصمد و العقلاء بقوله لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد.
ای محمد، والهان را بگوی: هو ایشان را [به عنوان] رمز و اشارت کفایت [کافی] باشد، نام و صفت مگوی که ایشان اصحاب غیرت اند، نتوانند دید و شنید که کسی نام و صفت دوست برد، ور همه [حتی اگر گوینده] دل و دیده و زبان ایشان باشد. این چنان است که گویند:
در عشق توام کار بدانجای رسید کز دیده خود دریغم آمد رخ تو!
به عارفان بگوی: الله! ایشان قدم بر بساط تفرید [یگانگی] دارند، در نام الله چنان مستغرق شده اند که پروای نفی دیگری ندارند. به موحّدان بگوی که: احد که جان ایشان را مدد از نور توحید است و رَوح [آرامش] رُوح ایشان بیافت [یافتن] توحید است. به عالمان بگوی که: الله الصمد ایشان رخت نیاز، به درگاه صمدیّت ذوالجلال افکنده اند [و] بی تحفه ای باز نگردند. به عاقلان بگوی: لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد شما که عقل دارید، باری دریابید و بدانید که او را زن و فرزند نیست، خویش و پیوند نیست، مثل و ماند نیست، لیس کمثله شئ و هو السمیع البصیر. (سوره شوری، آیه11)
ای محمد من تو را حبیب خواندم و معنی محبت، موافقت است و دوست را در همه احوال نیابت داشتن. ای محمد چون دشمن تو را بد گوید، من جواب دهم، چون مرا بد گوید، تو نیز جواب ده و حقّ محبت در معنی موافقت بگزار. عقبـۀ} کافر [کافری که نامش عقبه بود] تو را شاعر گفت، من جواب دادم از بهر تو و نیابت تو که: و ما هو بقول شاعر (سوره حاقه، آیه41) چون مرا ناسزا گوید، تو جواب ده که: هو الله احد. حارث [فردی به نام حارث] تو را کاهن گفت، من جواب دادم که و لا بقول کاهن (سوره حاقه، آیه42). چون معطّل مرا تعطیل گوید [و بگوید خداوند نمی تواند کاری کند]، تو جواب ده که: الله الصمد. ولید [بن] مغیره تو را ساحر گفت که إن هذا الا سحرٌ یؤثر (سوره مدثر، آیه24)، من جواب دادم به تهدید که سأصلیه سقر (سوره مدثر، آیه26) تو نیز چون ترسا، مرا زن و فرزند گوید، جواب ده: لم یلد و لم یولد. بو لهب تو را گفت: «تبّاً لک». من جواب دادم که تبّت یدا ابی لهب (سوره مسد، آیه1) تو نیز اگر مغان مرا همتا و همسر گویند، جواب ده که: لم یکن له کفواً احد.» (کشف الاسرار، میبدی، ج10، ص666)
ابوالفتوح رازی نیز درباره صمد بیان لطیفی دارد. وی می نویسد: «بعضی گفته اند الصمد پنج حرف است در هر حرف دلیلی است بر صفات کمال او [خدا]. الف دلیل احدیت اوست. لام دلیل الهیت و صاد از صدق است و میم از ملک و دال از دوام.» (روض الجنان، رازی، ج10، ص469) روشن است که این تعبیر صرفاً بیانی شاعرانه محسوب می شود.
قصد این نوشتار تشریح واژه های این سوره نیست و تفسیر ادبی سوره توحید را می توان در جای خود جستجو کرد. هدف تنها آن است که به فراخور ماه مبارک توشه ای برگیریم تا صفای جان های خسته شود.
مطلب سوم:
در اصول کافی (ج1، ص91) روایتی است که شأن سوره توحید را بیشتر نمایان می سازد: «محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید عن عاصم بن حمید قال: قال: سئل علی بن الحسین علیه السلام عن التوحید فقال: إن الله عز وجل علم أنه یکون فی آخر الزمان أقوام متعمّقون فأنزل الله تعالى قل هو الله أحد والآیات من سورة الحدید إلى قوله: و هو علیم بذات الصدور فمن رام وراء ذلک فقد هلک»
حضرت امام خمینی سلام الله علیه در شرح چهل حدیث این حدیث را چنین معنی کرده اند: «عاصم گوید گفت: سؤال شد [از] علی بن الحسین علیهما السلام، از توحید. فرمود: همانا خدای عزوجل می دانست که در آخر الزمان می باشند اقوامی دقیق النظر، پس فرو فرستاد خدای تعالی: قل هو الله احد و آیات از اول سوره حدید را تا آیه: و هو علیم بذات الصدور. پس کسی که طلب کند غیر آن را به تحقیق هلاک شود.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص649)
و در کتاب آداب الصلاة در این باره می نویسند: «این سوره شریفه [سوره توحید] از اماناتی است که سماوات ارواح و اراضی اشباح و جبال انّیّات از حمل آن عاجز و درمانده اند؛ و لایق حمل آن جز انسان کامل نیست که از حدود امکانی تجاوز نموده و از خود بی خود شده باشد. ولی باز مژده و بشارتی در کار است که چشم آخر زمانی ها را روشن کند و دل اهل معرفت را اطمینان بخشد. و آن حدیثی است که در کافی شریف است. و آن این است که سؤال شد [از] علی بن الحسین سلام الله علیهما از توحید. آن حضرت فرمود: «همانا خدای عزّوجل دانا بود که در آخرالزمان اقوامی هستند که نظرهای عمیق دارند؛ پس، نازل فرمود قل هو الله احد و آیات از سوره حدید را تا قول او علیمٌ بذات الصدور. پس، کسی که غیر از آن را قصد کند هلاک شود.» و از این حدیث شریف معلوم می شود که فهم این آیات شریفه و این سوره مبارکه، حق متعمّقان و صاحبان انظار دقیقه است؛ و دقایق و سرایر توحید و معرفت در این ها مطوی [و پنهان] است؛ و لطایف علوم الهی را حق تعالی برای اهلش فرو فرستاده؛ و کسانی که حظّی از سرایر توحید و معارف الهیه ندارند، حق نظر در این آیات ندارند؛ و حق ندارند این آیات را به معنای عامّیه سوقیه [بازاری] که خود می فهمند حمل و قصر [محدود] نمایند.» (آداب الصلاة، امام خمینی، ص302)
حضرت امام سپس به ذکر مباحثی می پردازند که محتاج تبیین و تفسیرهای عارفانه فراوانی است و در ادامه می نویسند: «بدان که سوره شریفه قل هو الله احد چون سایر قرآن از "جوامع کلم "است، و از این جهت هر کس به طوری از آن استفاده کند؛ چنانچه علماء ادب و ظاهر، ضمیر هو را ضمیر شأن، و الله را عَلَم ذات، و اَحَد را به معنی واحد یا مبالغه در وحدت دانند؛ یعنی خدا یکی است؛ یا شریک در الهیت ندارد؛ لیس کمثله شئ [همانند او چیزی نیست (سوره شوری، آیه11)] یا درالهیت و قدم ذاتی شریک ندارد،یا افعال او واحد است یعنی همه بر طبق صلاح و احسان است، جرّ نفعی برای خود نکند [برای خود نفعی را نمی طلبد]. و خدا صمد است، یعنی سید بزرگواری است که در حوائج مرجع مردم است؛ یا صمد است، یعنی جوف ندارد، و چون جوف ندارد، پس تولد از او چیزی نشود [چیزی از او متولد نشود]. و او خود متولد از چیزی نشود؛ و احدی [هیچ کس] نظیر و شبیه آن نیست. و این بیانی است عرفی عامیانه در مقابل کفّار که خدایان چندی داشتند که همه موصوف به صفات امکانیه بوده[اند]؛ پیغمبر اکرم مأمور شد که به آن ها بفرماید خدای ما مثل خدای شما نیست، بلکه اوصاف او چنین اوصافی است که مذکور شد.
این، تفسیر این سوره است به طریق عرف و عادت. و این برای یک طایفه است؛ و منافات ندارد که معنایی یا معانی دقیقتری از برای آن باشد؛ چنانچه بعضی از آن را ذکر نمودیم.
ممکن است از برای سوره مبارکه توحید ـ که برای متعمّقین آخرالزمان وارد شده ـ تفسیری حکیمانه که موافق موازین حِکَمیه و براهین فلسفی است باشد. و آن، چنان است که از شیخ بزرگوار، عارف شاه آبادی مدّظلّه استفاده نمودم: پس هو اشاره به صرف الوجود و هویت مطلقه است. و آن، برهان بر شش مطلب شامخ حکمی است که در سوره مبارکه برای حق تعالی اثبات فرموده:
اول. مقام الوهیت، که مقام استجماع جمیع کمالات و احدیت جمع جمال و جلال است؛ چون در مقامات مناسبه از مسفورات حِکمَیّه ثابت شده که صرف وجود و هویت مطلقه، صرف کمال است، و الّا لازم آید که صرف وجود هم نباشد. و چون بیان این مطالب طولانی شود و احتیاج به مقدمات دارد، به اشاره اکتفا کنم.
دوم. مقام احدیت، که اشاره به بساطت تامّه عقلیه و خارجیه و ماهویه وجودیه و تنزّه از مطلق ترکیبات عقلیه، چه جنس و فصل باشد و چه ماده و صورت عقلیه باشد، یا خارجیه، چه ماده و صورت خارجیه یا اجزاء مقداریه است، می باشد....
سوم. مقام صمدیت است، که اشاره به نفی ماهیت است. و جوف نداشتن و میان تهی نبودن نیز اشاره به ماهیت نداشتن و نقص امکانی نداشتن است؛ چون جمیع ممکنات مرتبه ذات آن ها، که به منزله میان و جوف آن ها است، تهی است؛ و چون ذات مقدس صرف وجود و هویت مطلقه است، نقص امکانی، که اصل آن ماهیت است، ندارد؛ چه که مهیّت از حدّ وجودی منتزع و اعتبار آن، از تعیّن وجود است، و صرف الوجود از حدّ و تعیّن منزّه و مبرّا است؛ چه [را] که هر محدودی هویت مقیّده و وجود مخلوط است، نه مطلق و صرف.
چهارم. عدم انفصال چیزی از اوست؛ زیرا که انفصال شئ از شئ مستلزم هیولیت [ماده و هیولی داشتن] بلکه اجزاء مقداریه، است، و آن با هویت مطلقه و صرافت وجود منافات دارد. و وجود معلولات از علت به طریق انفصال نیست، بلکه به طریق تجلّی و ظهور و تشّوءُِن و صدور است. و آن چنان است که از صدورش چیزی از علت کم نشود، و به رجوعش چیزی بر آن اضافه نشود.
پنجم. عدم انفصال او است از چیزی. و آن علاوه بر مفسده سابقه، از راه دیگر منافات با صرافت وجود و اطلاق هویت دارد، زیرا که لازم آید بر صرف وجود چیزی مقدم باشد.و...
ششم. نداشتن کفو و همتا است، و نفی مثل و شبه [شبیه]. و آن نیز به برهان «صرف الوجود لا یتکرّر» ثابت شود. پس، دو هویت مطلقه تصور نشود؛ و مطلق و مقید نیز همتا و نظیر نیستند.» (آداب الصلاة، امام خمینی، ص 311تا313)
نگارنده در کتاب ده مقاله درباره تفاوت های اجزای مقداری و اجزای ماهوی و هم چنین درباره ترکیب خارجی و ترکیب ذهنی که در ماده و صورت خارجی، ماده و صورت ذهنی و جنس و فصل تعریف می شود و همچنین درباره صفات کمالیه و صفات جلالیه خدای سبحان، به طور مفصل سخن رانده ام. این نوشتار، برای آن که مطابق با مشرب خوانندگان خویش پیش رود، از شرح این اصطلاحات و تشریح قاعده معروف «بسیط الحقیقة» و «صرف الوجود لا یتثنّی و لا یتکرر» در می¬گذرد و جویندگان را به آن کتاب و هم چنین کتاب¬های اساتید بزرگ این رشته ارجاع می¬دهد.
مرحوم امام در ادامه می نویسند: «بدان که این سوره مبارکه با کمال اختصار مشتمل بر جمیع شئون الهیه و مراتب تسبیح و تنزیه است؛ و در حقیقت، نسبت حق تعالی است به آن چه ممکن است در قالب الفاظ و نسج عبارات وارد شود؛ چنانچه هو الله احد [مبیّن] تمام حقایق صفات کمال است، و مشتمل بر جمیع صفات ثبوتیه است؛ و از صمد تا آخر سوره، [مفسّر] صفات تنزیهیه و اشاره به سلب نقایص است. و نیز در سوره شریفه، اثبات خروج از حدّین است که حدّ تعطیل و تشبیه است، [واقع شده است] که هر دو خروج از حد اعتدال و حقیقت توحید است: آیه شریفه اول، اشاره به نفی تعطیل و تتمه سوره اشاره به نفی تشبیه است؛ و نیز مشتمل است بر ذات من حیث هی و مقام احدیت که تجلی به اسماء ذاتیه است، و مقام واحدیت که تجلی به اسماء و صفات است؛ چنانچه تفصیل آن به قدر مناسبت ذکر شد.» (آداب الصلاة، امام خمینی، ص313و314)
نگارنده این فصل را با این خاطره به پایان می برم که در روزگار نوجوانی که هنوز داغ فراق آن یگانه را در سینه نداشتیم، و حضور او مانعی بود تا دردها و درفش ها را بر جان احساس کنیم، بسیار اتفاق می افتاد که نماز را بر آن عارف واصل اقتدا کنم و با این همه به یاد ندارم که ایشان سوره ای را در نمازهای خویش، جز سوره توحید تلاوت کرده باشد. یاد باد آن که سحرهای ماه مبارک رمضان همه شب پس از آن که غذای سحر را به انجام می¬رساندیم به اتفاق به اطاق او می رفتیم و نماز صبح را به امامت او برگزار می نمودیم. خداوند را از این نعمت سپاس می گویم، و برای همه درگذشتگان طلب غفران واسعه دارم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.