این پیام الهی توسط یک شخصیت الهی و در مقام و جایگاهی پیامبر گونه منتقل می شود حضرت امام به عنوان یک شخصیت دینی خود را موظف می داند تا اردوگاه کفر را به سوی یک پیام الهی دعوت کند.

دکتر حمید طالب زاده استادیار گروه فلسفه و عضو هیات علمی دانشگاه تهران است. وی سال ها مدیریت شبکه چهار صداوسیما و مسوولیت ستاد چهره های ماندگار را بر عهده داشته است. آخرین مسوولیت اجرایی وی نیز ریاست موسسه انتشارات دانشگاه تهران است.از وی مقالاتی نظیر انسان مداری اسلامی در قرن چهاردهم، مفهوم تجربه در کانت، نگاه غربی و مبانی جدید از دیدگاه مارتین هایدگر، تحلیل فلسفی از نسبت ریاضیات و علوم جدید به چاپ رسیده است. طالب زاده تاریخ فلسفه اسلامی، هستی در اندیشه فیلسوفان را نیز به فارسی ترجمه کرده است و نیچه و پرسش مابعدالطبیعه نیز از آثار تالیفی اوست.
دکتر حمید طالب زاده عضو هیات علمی دانشگاه تهران پیرامون ابعاد فلسفی نامه حضرت امام (س)به گورباچف به پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران گفت: چیزی که محور پیام نورانی حضرت امام خطاب به گورباچف است دعوت اردوگاه معارف غرب در بخش مارکسیسم به آشنایی و غور و تامل در معارف الهی است. منظور من از غرب آن بخش از تمدن و معارف بشری است که از یونان آغاز شده است و تا دوران معاصر ادامه پیدا کرده است. مارکس و مارکسیسم نیز بخشی از همین تمدن فکری است. این پیام الهی توسط یک شخصیت الهی و در مقام و جایگاهی پیامبر گونه منتقل می شود حضرت امام به عنوان یک شخصیت دینی خود را موظف می داند تا اردوگاه کفر را به سوی یک پیام الهی دعوت کند. زمانی را هم که ایشان برای این کار انتخاب می کنند بسیار مهم است چرا که در دوره گورباچف شوروی با مشکلات فراوانی دست به گریبان بود و تجدید نظرها و تحولات بهترین زمان برای تصمیم های سرنوشت ساز و مهم است و چرا که در دوران ثبات وقدرت چنین موقعیتی برای تجدید نظر وجود ندارد. اگر این پیام در دوران استالین یا خروشچف منتقل می شد ،شاید بی وجه و بی معنی بود چرا که در آن دوران شوروی در اوج اقتدار و قدرت خود بود. یکی از شرایط امر به معروف نیز امکان تاثیر آن است که حضرت امام به این موضوع دقت داشتند.
دکتر طالب زاده در ارزیابی جایگاه تاریخی حضرت امام افزود: شخصیت حضرت امام ابعاد مختلف و متعددی داشتند طبعاً شان رهبریت ایشان در انقلاب اسلامی شانی است که اجل و بزرگ است و جایگاهی است که هیچ یک از عالمان دینی توفیق پیدا نکردند که به آن دست پیدا کنند و چنین تاثیر تاریخی را به جا بگذارند اما این تنها شان ایشان نبوده است. به نظر می آید که جایگاهی که از آن این پیام صادر شد جایگاه ایشان به عنوان یک عالم دینی، یک شخصیت الهی که به واسطه احاطه ای که به معارف الهی دارد برای خودش شأن امر به معروف و نهی از منکر قائل است؛ یک شان پیامبر گونه که می تواند یک پیام الهی را منتقل کند. طبیعتاً بر هر انسانی که ازدستورات الهی آگاه است این وظیفه جاری و ساری است که در هرجا نقصی مشاهده کند مامور به امر به معروف و نهی از منکر است و این وظیفه عام مومنان است اما در شرایطی این وظیفه برای عالمان دینی یک وظیفه متعین می شود و آن زمانی است که در مواجه با خطاهایی قرار بگیرند که آن خطاها به طور کلی برای بشریت آفت است و تباه کننده ذات بشریت است.
وی گفت: امام در مقام عالم دینی که بنابر حکم العلما ورثه النبیا ،در جایگاه انبیا قرار گرفته است و این شان به واسطه موقعیت انقلابی و جایگاه سیاسی ایشان چشمگیرتر و بارزتر شده بود ،اقدام به این کار کرد. اگر یک چنین پیامی از جانب یکی از علمای اسلام مطرح می شد هرگز نمی توانست چنین تاثیری را داشته باشد چون منزلت خاص و مقام و احترامی که حضرت امام به واسطه انقلاب اسلامی به دست آوردند یک احترام گسترده جهانی را برای ایشان به ارمغان آورد و این موقعیت خیلی آسانتر و سهلتر می کرد تا این که یکی از مراجع که واجد چنین شانی نبودند این کار را انجام می دادند. البته برای همه علما این وظیفه بوده ولی یکی از شرایط امر به معروف احتمال تاثیر آن هست وقتی در یک جایی احتمالی وجود ندارد این کار ممکن است اصلا به صلاح نباشد اما برای امام آن منزلت عالم دینی و شخصیت عرفانی و الهی با موقعیت سیاسی شان در جهان تقویت شده بود واین شان را بیش از پیش و بهتر از هر کس برای ایشان فراهم آورده بود تا پیام الهی را از موضع و موقع یک عالم الهی به گوش رهبر جهان کفر برساند و ایشان این کار را بر حسب تشخیصی که داشتند انجام دادند.
طالب زاده در ارزیابی شیوه دعوت حضرت امام نیز گفت: شیوه بیان و دعوت ایشان هم یک شیوه آموزنده است. ایشان ممکن بود این دعوت را به شکل امر و نهی و از موضع باید ونباید مطرح کنند و یا دعوتی که شکل بیانیه داشته باشد و جنبه ایدئولوژیک داشته باشد اما ایشان این کار را نکردند بلکه در یک فضای عقلی پیام خودشان را مطرح کردند دعوتی که ایشان کردند دعوت به عقل و منطق و معارف بود.ایشان برای نشان حقانیت معارف الهی از موضع فرهنگی آنهارا دعوت کردند تا این ودایع و معارف الهی را بازبینی کنند و مجددا با یک رویکرد تازه آن ها را بررسی کنند.آن ها را به خواندن آثار ابن سینا،شیخ اشراق و محی الدین عربی دعوت کردند یعنی آن ها را دعوت کردند تا فلسفه و عرفان اسلامی را بهتر بشناسند. از آن جایی که فرهنگ غربی خودش را فرهنگ عقل و تفکر می داند امام از همین موضع استفاده کردند و آنها را به این معارف دعوت کردند.این اقدام از منظر یک فقیه صورت نگرفت ایشان به واجب و حرام دعوت نکردند بلکه دعوت به معرفت کردند که واجب و حرام و باید و نباید بر آن مترتب می شود تا وقتی معرفت حاصل نشود واجب و حرام جایگاهی ندارد.تا وقتی دعوت به اصول صورت نگیرد فروع را نمی توان معرفی کرد کما اینکه پیامبر اکرم نیز از اصول شروع کردند ایشان دعوتشان را از معاد و توحید آغاز کردند و احکام بعد ها وضع شد.
امام هم دعوت به اصول کردند و دعوت به اصول دعوت عقلانی است. ایشان همه معارف عقلانی را واسطه قرار دادند برای اینکه دعوت خودشان را مطرح کنند. صرف نظر از تاثیر این نامه نفس این کار و این اعتماد به نفس و موضع بسیار شریف اهمیتش از نتایج آن مهمتر است.
رئیس سابق شبکه چهار صداوسیما ضمن اشاره به سابقه تاریخی دین ستیزی و دین گریزی در غرب افزود:این کوشش تا حدود زیادی رخ داد و تا اوخر قرن نوزدهم نیز به شدت این دین ستیزی و دین گریزی واقع شد و برخی از اندیشمندان و دانشمندان بر این باور بودند که می شود بدون آن که به ماورا طبعیت توجه شود یک جهان مطلوب برای بشر فراهم شود. وقتی که لاپلاس کتاب مکانیک سماوات را نوشت نسخه ای از آن را به ناپلئون بناپارت هدیه کرد،ناپلئون که شخصیت با ذکاوت و تیز بینی بود پس از بررسی و تورق کتاب به لاپلاس نوشت که در تمام این کتاب اسمی از خدا ندیدم و شما چه طور قوانین و احکام افلاک و سماوات را بررسی کردید بدون آنکه خدا مطرح باشد؟لاپلاس در پاسخ نوشت که نیازی به خدا برای نوشتن مکانیک افلاک نبود.این یک ایده آل برای بسیاری ازدانشمندان بود که بتواند همه چیز را بدون ارجاع به حقایق ماوراء طبیعت تبیین کنند و توضیح بدهند این مطلب در علوم بارز بود؛در علوم مختلف نظیر فیزیک،شیمی و زیست شناسی. آن چه داروین در علم زیست شناسی مطرح کرد یک تحول عجیبی بود که دیگر ساحت معنوی برای انسان باقی نمی گذاشت و انسان هم به بقیه حیوانات محول می شود و تمام عالم هم بر اساس یک تصادف شکل گرفته بود . این فرضیه ها در اواخر قرن نوزدهم دیدگاه های شگفتی بود که یک افق تازه را باز می کرد که بر اساس آن می شد همه مسائل را بدون احاله به امر فوق بشری توضیح داد.
مدیر سابق موسسه انتشارات دانشگاه تهران ادامه داد : کاری که مارکس کرد یک کار پیامبر گونه بود که هیچ جنبه فوق بشری نداشت. او خیال کرد که توانسته از مبدا تاریخ تا مقصدش را در یک تئوری بسیار وسیع ذیل عنوان تئوری علمی فلسفه تاریخ طوری توضیح بدهد که تمام آن چیزی که در مسحیت بود بدون نیاز به خدا و مسیح و انسان های برتر تفسیر تازه ای پیدا کند و عوامل مادی معین کننده همه جهت گیری های بشر باشد . این تئوری ها چه در بعد علمی و چه در بعد فلسفی تئوری های شگفتی بود اما این همه توفیق و موفقیت در قرن بیستم در پی وقوع دو جنگ جهانی یک مرتبه جای جودش را به تردید و بعد یاس داد. وقوع انفجار بمب اتم در هیروشیما و ناکازاکی تاثیر بسیار اساسی در فکر و اندیشه اندیشمندان داشت و ما در قرن بیستم شاهد شکل گیری تردیدها و تحول افکار هستیم.وقتی که نیچه در اواخر قرن نوزدهم می گوید بشر هیچ شده است و نیستی و پوچی همه جا را فراگرفته و صدای پوچی به عنوان مهمان نا خوانده به گوش می رسد و تا دویست سال آینده این صدا در گوش بشر طنین انداز است. هنوز چند سالی از مرگ نیچه نگذشته بود که جنگ جهانی اول و بعد جنگ جهانی دوم در گرفت این رویدادها اثر زیادی داشت و اندیشمندان غربی را متوجه کرد که گمشده ای هست که اگر او نباشد و انسان صرفا به بعد مادی احاله پیدا کند هیچ چیز دیگری باقی نخواهد بود.
وی با اشاره به تاریخ روسیه ادامه داد: اندیشمندان بزرگی مثل داستایوسکی و تولستوی در روسیه آینده را می دیدند و پیش بینی می کردند و همین امر باعث می شود تا داستایوسکی بگوید:«اگر خدا نباشد هر کاری مجاز است.» اینها دیدند که در آینده چه اتفاقی می افتد.
استاد فلسفه دانشگاه تهران با اشاره وضیعت کنونی تمدن بشری گفت: این مسیری بوده که بشر با شور و شوق در پیش روی خود باز کرد ولی به بن بست خورد الان مشکل بشر این است که هر کاری انجام می دهد راضی نمی شود به هر چیزی متوسل می شود ولی ارضا نمی شود و آرامشی پیدا نمی کند. البته ما هم دچار همین وضع هستیم نه اینکه ما الان تافته جدا بافته ای باشیم ما هم بشر قرن بیستم و بیست و یکم هستیم این غیر از دعوت دین است صرف اینکه ما مسلمان هستیم و اسلام را داریم باعث آرامش ما نیست بستگی به این دارد که ما چقدر جانمان بسته به اسلام باشد. ما اگر در ظاهر مسلمان باشیم اما در اصل این طور نباشد همان عوارض برای ما هم وجود دارد. این وضع امروز بشر است که آسایش دارد اما نمی تواند آرامش داشته باشد . وقتی که مارکوزه کتاب انسان بشر تک ساحتی را نوشت به همین نکته انتقاد داشت که انسان با یک چشم به دنیا نگاه می کند و بیشتر از یک ساحت از دنیا را نفهمیده است. همه اندیشمندان همین بحث را مطرح کرده اند همه افق را باز کرده اند تا بشر برسد به جایی که حس کند بن بست است و طبعا به طور قهری و تاریخی دین ستیزی و دین گریزی با بن بست روبرو می شود.
طالب زاده در ادامه با توصیف وضعیت کنونی تفکر در جهان افزود: ما اکنون در یک شرایط تاریخی هستیم که نمی شود با دین مبارزه کرد یعنی اگر کسی بخواهد چنین کاری بکند متعلق به گذشته است و تعلقی به آینده ندارد. ما در زمانی زندگی می کنیم که یک متفکر مشهور و بسیار موثر مثل یورگن هابرماس فیلسوف معاصر آلمان با جدیت زیاد و بدون هیچ تعارفی می گوید که سکولاریسم پایان پیدا کرده و ما در عصر پست سکولاریسم هستیم و دیگر نمی توانیم دین را نادیده بگیریم.
این آن اتفاقی است که افتاده است . زمانی که اسقف بزرگ ارتدوکس روسیه از دنیا رفت و میلیون ها انسان جمع شدند تا او را به خاک بسپارند و حتی خود پوتین و رئیس جمهور روسیه آمدند در این مراسم شرکت کردند و با تعجب این منظره را دیدند که آن کلیسای که به دست لنین و استالین تبدیل به اصطبل شده بود الان با این شکوه برای سوگواری و به خاک سپاری یک پیشوای دینی مهیا شده است. همه اینها نشانه این است که چیزی پایان پیدا کرده است. حالا تا چه چیزی جایش بیاید. امیدواریم که حق جایگزین شود ولی بشر در دوران فعلی در حال گذار از آن وضعیت هست به وضعیت جدیدی که آینده آن را نشان خواهد داد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.