روزشمار خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی از دوران بیماری امام خمینی(س) ـ ۱۲

وخامت حال امام و نفس هایی که دیگر بازنگشت

قلب و ریه را به کار انداخته بودند اما مغز دیگر کار نمی کرد، لحظات به سختی می گذشت...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: بعد از نماز سری به بیمارستان زدم و از آنجا به مجلس رفتم، چیزی که حاکی از اطلاع اجانب از بد بودن حال امام باشد به چشم نمی خورد. دیگر نمی توانم اضطرابم را کتمان کنم. مثل کسی هستم که هر لحظه نگران رسیدن خبر شومی است. مساله مهم این است که به رغم وجود آتش بس در حالت جنگ به سر می بریم و ممکن است دشمن با استفاده از خلأ رهبری و فقدان مرکز تعادل و انسجام و امید مردم بار دیگر دست به حمله وسیع بزند. ساعت 3 بعد از ظهر احمد آقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست سریعاً به جماران بروم. خود را با عجله به جماران رساندم. لحظات آخر تنفس طبیعی بود، امام به زحمت نفس می کشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند. نزدیک بود منفجر شوم. صبرم تمام شده دکترها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند و تا ساعت10/20 شب به این صورت نگاه داشتند. ولی دگیر مغز کار نمی کرد. فقط یک بار اطلاع دادند که تنفس طبیعی شد. ولی زود این وضع تمام شد. نمی توانم عمق رنج و ناراحتی ام را توضیح بدهم. همه جا را سیاه می دیدم. در این فاصله درباره کیفیت اعلان خبر و برنامه های کشور و انتخاب رهبر و... مشاوره شد. با تلفن اعضای خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند و قرار شد اعلان فوت را به پس فردا موکول کنیم. یعنی پس از انتخاب رهبر و برگشت خبرگان به شهرها. با فاش شدن رحلت امام، شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد و من حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آنها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به اسم دعای توسل گریه کنند. صبر خانم های بیت امام برای ما جالب بود. تا ساعت 12 شب برای تنظیم برنامه ها ماندیم. به خانه آمدم و با استفاده از قرص آرام بخش خوابیدم. به یاد ندارم که تا کنون برای خواب رفتن از آرام بخش استفاده کرده باشم.[1]  [2]

 

 
  1. خاطره نقل شده از کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی.
  1. این خاطره مربوط به سیزدهم خرداد ماه سال 68 است.

 

دیدگاه تان را بنویسید