خواجه نصیر الدین طوسی در کاظمین مریض شد. در مورد بیماری خود متوجه می­ شود که بیماری او شدید شده است. در این هنگام می گوید مرا در عتبه و درگاه جناب باب الحوائج الی الله، موسی ابن جعفر، دفن کنید. الان هم قبر جناب خواجه نصیر الدین طوسی در آن جا است. این خواجه نصیر با آن مقام علمی که شمه ای از آن را برایتان گفتم،کسی که شرق و عزب باید به آن افتخار کند و یک کتاب لغو و افسانه در کتاب هایش از عربی تا فارسی ننوشته است، می گوید بر سنگ قبر من همان آیه ای را بنویسید که خداوند درباره سگ اصحاب کهف فرمود. راجع به سگ اصحاف کهف مطلع هستید. آن مردم که در غار به سر می­ بردند و خواب رفتند. در سوره­ ی کهف آمده است که سگ اصحاب کهف در دم غار پاسبانی می­ کرد. مواظب و مراقب بود. جناب خواجه نصیر الدین طوسی که شمه ­ای از عظمت او را توانستم عرضه بدارم، فرمود مرا در درگاه تربت جناب باب الحوائج الی الله دفع کنید. البته این خیلی افتخار است. جناب باب الحوائج الی الله، خواجه نصیر الدین طوسی را به غلامی بپذیرد. برای خواجه خیلی مقام است. اگر تا الان صدر اعظم بود، الان به مقامی رسیده است که درباره­ ی او باید گفت: ای دل، غلام شاه جهان باش و شاه باش. فرمود بر روی قبر من، آن آیه­ ای را بنویسید که خداوند در مورد سگ اصحاب کهف دارد تا من در این درگاه، آن سمت را داشته باشم که سگ اصحاف کهف برای اصحاب کهف داشته بود.

پایگاه اطلاع رسانی چماران: آن چه که در پی می آید جلسه دوم از سلسله جلسات درس هایی درباره امامت است که توسط آیت الله حسن حسن زاده آملی، احتمالا در دهه شصت شمسی و با حضور اقشار مختلف مردم برگزار شده است. در این جلسه حضرت علامه، با استناد به حدیثی از امام باقر (ع)، برای انبیا و اوصیای الهی پنج روح قائل می شوند.از میان این پنج روح، روح ایمان تنها به انسان اختصاص دارد و روح القدس تنها به انبیا و اوصیای الهی مربوط می شود.در واقع انبیا و اوصیای الهی به واسطه ارتباطشان با این روح القدس، به جز و کل عالم آگاهی دارند.ایشان تذکار می دهند که این ارواح پنج چیز مختلف نیستند بلکه مراتب یک حقیقتند.ایشان به استناد به سخن امام سجاد(ع) بیان می دارند که اگر انسان ها به لذت علم آگاهی داشتند حاضر بودند برای رسیدن به سرچشمه علم با یکدیگر جهاد با شمشیر کنند.این جلسه مانند تمام سخنرانی های حضرت علامه مشحون به آیات و روایات و نقل از جکما و عرفای اسلامی است، ضمن این که در لا به لای بحث، نصیحت های درس آموز ایشان، حلاوت و شیرینی وصف ناپذیری را در مخاطب ایچاد می کند.

در ادامه متن کامل این جلسه به خوانندگان گرامی تقدیم می شود.

.

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد و الثناء لِعین الوجود، و الصلاة و السلام علی واقف مواقف الشهود، سیدنا ابی القاسم محمد، صاحب القاءالحمد و مقام المحمود، و علی آله امناء المعبود، ثم الصلاة و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.

(الإمامُ الباقرُ علیه السلام :
لجابرٍ حینَ سألَهُ عن مَعرِفةِ العالِمِ ـ : إنّ فی الأنبیاءِ و الأوصیاءِ خَمسَةَ أرواحٍ ، رُوحُ القُدُسِ ، و رُوحُ الإیمانِ ، و رُوحُ الحَیاةِ، و رُوحُ القُوَّةِ، و رُوحُ الشَّهوَةِ، فَبِرُوحِ القُدُسِ ـ یا جابرُ ـ عَرَفُوا ما تَحتَ العَرشِ إلى ما تَحتَ الثَّرى . یا جابرُ إنَّ هذهِ الأربعَةَ أرواحٌ یُصِیبُها الحَدَثانُ إلاّ رُوحَ القُدُسِ فإنّها لا تَلهُو و لا تَلعَبُ.

امام باقر علیه السلام :
در پاسخ به سؤال جابر درباره شناخت عالم ـ فرمود: در انبیا و اوصیا پنج روح است: روح القدس،روحِ ایمان ،روحِ زندگى،روحِ قدرت و روحِ شهوت. اى جابر! آنان به سبب روح القدس از مطالب و امور زیر عرش تا زیر خاک (از عرش تا فرش) آگاهند. اى جابر! این چهار روح [دیگر] تحت تأثیر شب و روز قرار مى گیرند ، مگر روح القدس؛ زیرا آن، به سرگرمى و بازى نمى پردازد .)

امام به کل و جزء آگاهی دارد

جناب جابر هم خدمت باقر علوم اولین و آخرین آمده است. قال سالته عن علم عالم، می گوید از امام باقر(ع) راجع به علم عالم پرسیدم؛ این که ما می گوییم و اعتقاد داریم که امام خلیفة الله است و به جان ها آگاهی دارد و به کل و جز آگاهی دارد، به دیروز و امروز و فردا آگاهی دارد و حجابی برای او نیست، حائلی برای او نیست، از همه چیز با خبر است. تا بخواهد باخبر بشود، به اذن الله با خبر می شود و به او اعلام و گفته می شود.

انبیاو اوصیا پنج روح دارند

از امام باقر(ع) درباره علم عالم سوال می کند. فقال لی یا جابر.امام در جوابش فرمود:إنّ فی الأنبیاءِ و الأوصیاءِ خَمسَةَ أرواحٍ. در انبیا و اوصیای آنان پنج روح است. اشتباه نشود؛ این پنج روح جدای از یکدیگر نیستند. این ارواحی که الان امام اسم می برد مراتب یک حقیقتند. مراتب یک حقیقت اند نه پنج روح. هر کسی یک هویت دارد، هر موجودی یک تشخص دارد، یک تعین دارد. همان طور که همه ی افعال را نسبت به یک کس می دهیم: من بوییدم، من شنیدم، من گفتم، من رفتم، من نوشتم، من آمدم. من دیدم، من نظر دادم، من فکر کردم، من اختراع کردم، من رسیدم، من یافتم. تمام این افعال را به یک کس و به یک حقیقت نسبت می دهیم. شما به فطرتتان رجوع بفرمایید، می بینید که هر کدامتان یک کس هستید. چند کس و چند شخص نیستید.

دار هستی بیکران یک شخص است

امام یک شخص است.جهان یک شخص است. دار هستی بیکران یک شخص است. خداوند احد و واحد یک حقیقت است. یک هویت است ولکن هویتی که هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ.

باری حرف حرف می آورد. دارد این ارواح خمسه را، این پنج روح را که اسم می برد، نه آن که پنج روح متمایز و جدا از یکدیگر بوده باشند، دارد مقام و مراتب یک انسان کامل را که: تقدیربه یک ناقه نشانید و دو محمل/صغرای حدوث تو و سلمای قدم را بیان می کند. هم از حانبی می بینیم که بر روی حساب جنبه ی بشری، در دامن خاک است اما از جنبه حقی و یلی ربی می بینیم که دستی به عالم الاه دارد، عرش الرحمان است. این که روی فرش قدم می گذارد ظاهرش این است و اما از جهت دیگر عرش الله است.

مقام انسان کامل در بیان پیامبر(ص)

حضرت رسول(ص) فرمود تمام حقایق ما سوی الله و آن چه که دون عرش است، آن چه دون و زیر عرش است،در انسان کامل هست. چون که دیگر کرسی حق، تخت حق و منبر حق است. مقام انفاض حکم الهی است. علم حق و استیلا و قدرت حق است. عالی ترین مقام مخلوق است که وقتی به مافوق عرش رسیدیم، دیگر الرحمن علی العرش استوی است. آن دیگر کرسی او منبر او و مقام حکمرانی و مقام امر و نهی او است. باری این زمان بگذار تا وقت دگر.

امام سحاد(ع):اگر مردم لذت علم را بچشند برای رسیدن به سرچشمه علم از یکدیگر سبقت می جویند

درباره توحید و تشریح عرش آن چه را که ائمه اطهار ما و بزرگان حکمای الهی ما درباره شرح و بسط آن فرموده اند، لطایف و نکات بسیار بسیار دقیق و ارجمند و عرشی و بلند است. اگر لذت علم را این مردم بچشند، آرام نمی نشینند. به تعبیر حضرت سید الساحدین فرمود اگر مردم لذت علم را بچشند آن چنان مسابقه می گذارند، آن چنان از یکدیگر سبقت می جویند که حاضرند برای رسیدن به سرچشمه علم با شمشیر جهاد کنند تا آن چه را که خار راهشان است و مزاحمشان است آن ها را به کنار ببرند، تا به سرچشمه علم برسند. اما لذت نکشیدند و نرسیدند. نمی بینید آن هایی که کشیدند و رسیدند، شب و روز آرام ندارند؟

گرسنه علم سیر نمی شود

جناب رسول الله فرمود و در نهج البلاغه از حضرت امیرالمومنین هم آمده است که المنهومان لایشبعان:دو گرسنه سیر نمی شوند: یکی گرسنه مال و یکی گرسنه علم. گرسنه مال چیزی را و جمادی را که بیرون از ذات او است جمع می کند. گرسنه علم حقایقی را جمع می کند که به وسیله آن ها اشتداد روحی پیدا می کند. اولی با تعب و خستگی جمع می کند و در بیرون می گذارد. این یکی اما جمع می کند با چه نشاط و ابتهاج و سرور و آن را در ذات خودش می گنجاند: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

سخن ابن باویه در باره بهترین عمل در شب های قدر

لذا عرض کردم وقتی که از ابن بابویه می پرسند ما در شب های احیا ماه مبارک رمضان، شب هایی که لیلة القدر خیر من الف شهر چه کنیم؛ چه عملی بنماییم که بهترین باشد؟ فرمود تحصیل علم. شب احیا بروید به دنبال علم. ببینید عالم کیست؟ علم پیش کیست؟ بروید خودتان را نجات بدهید. بروید سرمایه ای به دست آورید که به وسیله آن سرمایه سعادت ابدی را پیدا کنید.

شاهدی از تاریخ ابن خلّکان

در تاربخ ابن خلّکان داریم، آیابه زبان تازی آشنایی دارید؟ غرض این که ابن خلکان در تاریخش، برخی از مردم بیدار را اسم می برد که در ایام هفته یک روز را دو روز را به آن اندازه ای که معاش حقه عائله شان را فراهم می کردند، بقیه روزها را به دنبال علم و کمال بودند. به دنبال زندگی مادیشان آن اندازه می رفتند که به طور قناعت بتوانند بدن را و زندگی مادی را بگذرانند. بقیه را در راه کمال صرف می نمودند. جان است! عمر است عمر! عمر که از دست رفته دیگر بدل ندارد. بقیه امور همه بدل دارند: شد شد، نشد نشد! این همه کاخ های سر به فلک کشیده چه کرده اند که حالا ما داغ کارشان را بر دل خود بگذاریم؟ آن همه ای که بر روی فرش های حریر نشسته اند چه شده اند که ما به حالشان و وضعشان نگاه بیندازیم و دهانام آب بیفتد؟ چه شده­ اند؟ چه کرده­ اند؟ به کجا رسیده­ اند؟ حواس جمع باشد! فرش هرچقدر گران­قیمت باشد، فرش است. آبرویتان را برای فرش از دست ندهید. کاخ و خانه هرچقدر هم سر به فلک رسیده باشند باز سنگ وگل است و نماد است؛ برای سنگ و گل، دل نازنین­تان را از دست ندهید. خودتان را ارزان نفروشید. برای فرش آبرویتان را از دست ندهید. برای آب و گل، خویشتن را ارزان نفروشید. به هوش باشید! بیدار باشید! خیلی­ ها را باید زنجیر کرد. مولای رومی چه خوش گفته که:چیست دنیا کاین چنین مجنون شوی

ارواح پنج گانه انبیا و اوصیاء

می فرماید خمسة الارواح: روح القدس، روح الایمان. روح الحیاة، روح القوة، روح الشهوة. آن روح الشهوة، روح غذا خوردن، آب خوردن، زندگی خواستن است که تا حدی این روح شهوت را گیاهان دارند. قوی­ تر از آن را حیوانات دارند. این کمال انسانی نیست: او نبیند جز که اصطبل و علف/از شقاوت دور باشد وز شرف.

این روح شهوت را دارند. روح القوه، روح حیوانی است. در این روح حیوانی، خیلی از حیوانات هستند که از انسان قوی­تر اند. کرگدن را ببین! شتر را ببین! حیوانات دریایی را ببین (وال­ها را)! شیرها را ببین! در روح قوه هم، روح حیوانی، آن ها هم خیلی از انسان جلو­تر هستند. و دیگر روح الحیاه است که یک قوه­ ای است که جماد این جا از جاندار تمیز می­ یابد. این بی­ جان است، بی روح است. تا این جا هم نباتات تا حدی و به مراتب روح دارند و هم حیوانات هم دارای روح حیوانی هستند و حیات دارند. آن مورچه و موریانه هم حیات وجان دارند.این روح حیات است که پشه و مگس هم دارد. حیوانات دیگر هم دارند.

روح الایمان چیست؟

حالا دیگر یک پله بالاتر آمدیم. روح ایمان را حیوانات ندارند. این به جناب انسان اختصاص دارد. روح ایمان مربوط به انسان است. حالا می­ بینیم که افعالی از انسان صادر می­ شود که این جا یک قوه­ ای، فوق قوای گذشته، که روح حیات و روح قوت و روح شهوت است، حکم می­ کند و باید وجود داشته باشد. در آن قوای قبلی، مثلا آن جا که روح حیوانی است، همگی در آن روح حیوانی شرکت دارند؛ یعنی مثلا قوه­ ی شامه، انسانی که لقمه­ ی غذا را در دست گرفته و می­ خواهد به دهان بگذارد، در این جا یک پلیس و جاسوسی ایستاده که نام شریف آن قوه­ ی شامه است و می­ بوید و می گوید این میوه را شما نخورید، بوی بد می­ دهد. همان طوری که او می­ گوید بوی بد می­ دهد، نخورید و ردش می­ کند، این قوه­ ی شامه می­ گوید این میوه را نخورید بوی بد می­ دهد مزاجتان را اذیت می­ کند. این ها همگی جاسوس­ های بدن هستند، از ذائقه، از شامه، همه جاسوس هستند. سگ هم همینطور است. می­ خواهد استخوان پاره­ ای را به دهن بگیرد، بو می کند. گربه هم می­ خواهد لقمه­ ی نانی را به دهن بگیرد، بو می­ کند، تا بو نکرده­ اند و مطمئن نشده­ اند، باز نمی­ کنند و نمی­ خورند. حیوانات دیگر هم همینطورند. حیواناتی که چرنده ­اند نیز گیاهان را بو می­­ کنند و چه بسا شده است که دیده­ ایم که پوزش بر زمین است و با پوزش گیاهی که خیلی سبز و خرم است، او را رد می­کند و گیاه دیگری را به دهن می­ گذارد و می خورد. چه شده است که آن را می­ بوید؟ می بیند آن گیاه بوی بدی می­ دهد و برای مزاج او خوب نیست. در صورتی که حیوان دیگری همان گیاه را می­ خورد؛ چرا که برای مزاج او خوب است.

امام علی (ع) و تفسیر بای بسم الله

ابن عباس می­ گوید جناب امیرالمونین(ع) شبی برای ما تفسیر قرآن می­ فرمود. شب به روز آمد و امیرالمومنین صحبت می­ فرمود و هنوز گفتار امیرالمومنین درباره­ ی بای بسم الله تمام نشده بود. امام فرمود اگر بخواهم سوره­ ی فاتحة الکتاب را تفسیر کنم، بار 70 شتر خواهد شد.

انسان مرتبط به روح القدس به این جهان آگاهی دارد

این­ ها گزاف نیست. این ها حقیقت است. این ها دار هستی است؛ بی نهایت است و پایان ندارد. انسان مرتبط به روح القدوس به این جهان بی­ کران، آگاهی دارد. مردمی را که در رابطه با حیوانات کتاب نوشته­ اند، در قدیم و جدید، دانشمندان پیشین و فعلی را نگاه فرمایید. ارسطو حیوان نوشت. شیخ الرئیس حیوان نوشت. جاهز حیوان نوشت. قزوینی حیوان نوشت. خیلی­ ها کتاب حیوان نوشتند با این وجود چقدر در رابطه با عالم حیوان خبر دارند؟ این همه کتاب­ ها جمع شود، چقدر در رابطه با عالم حیوان خبر دارند؟

درباره­ ی گیاهان چقدر کتاب نوشته­ اند! چقدر اطلاع دارند راجع به خاک! چقدر در باره ماهی ها اطلاع دارند؟ راجع به آب­ ها چقدر! این همه که نوشته شد، هرچقدر دیگر هم که بنویسند،باز هم اطلاعی ندارند. اگر به مراغه بروید و چهارصد هزار جلد کتاب خطی کتابخانه­ ی جناب خواجه را ببینید، به اسکندریه بروید و آن شهر به آن عظمت با آن همه کتاب را ببینید، باز هم اطلاعاتمان ناقص خواهد بود.

ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً

الان که در مغرب زمین آن چه را که مسلمان داشتند، آن چه که مورد افتخارشان بود و دانشمندان نوشتند، هرچه بود جمع کردند و بردند، حتی اگر این همه کتاب را یک جا جمع کنیم، حتی اگرکتابخانه به اندازه کشوری بشود باز آیه می فرماید که: ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً. به کجا رسیدید؟ چه خبر دارید؟ دانش­تان چی است؟

خواجه نصیر طوسی و استنباط 490 هزار حکم هندسه ای از یک شکل هندسی

بارها به عرض رساندم که جناب خواجه، راجع به چهار خط هندسی کتابی نوشت به نام:« کشف القناع عن اسرار الشکل القطاع» در مورد شکل قطاع، که در آن 497664 حکم هندسه ای از یک شکل هندسی استنباط کرده و این کتاب تا کنون 2 بار به چاپ رسیده است. یک بار در فرانسه و بار دیگر در ترکیه.

دانشمند فرانسوی:پیشرفت ما در ریاضیات مرهون افکار بلند خواجه نصیر است

این خواجه نصیر، مؤسس رصدخانه­ ی مراغه، این خواجه نصیر حکیم گران­قدر، این خواجه نصیر حکیم نامور، این خواجه نصیر که ریاضیاتش آن گونه است که یک دانشمندان فرانسوی، در مقاله ای که من ترجمه­ ی فارسی آن را دارم می­ گوید گرچه که ما در ریاضیات پیشرفته­ ایم اما پیشرفت ما مرهون افکار بلند خواجه نصیرالدین طوسی است.

خواجه نصیر و قطب الدین شیرازی

دو کتابی که قطب الدین شیرازی به نام های شرح قانون شیخ الرئیس، دوره علم و شرح حکمة الاشراق سهروردی، دوره منطق و فلسفه نگاشته است هر دو حاصل تقریرات دروس خواجه نصیر طوسی بوده است.خواجه از یک طرف کرسی طب دارد و قطب شیرازی حرف­ های خواجه را جمع کرده است و قانون نوشته است و از یک طرف اساس الاقتباس در منطق نوشته و کتاب­ های دیگر در منطق دارد. نگاه بفرمایید و ببینید طب چیست؟فرهنگ چیست؟

اساس الاقتباس:دوره منطق به زبان فارسی

اساس الاقتباس را دقت فرمایید. برای یادگیری آن باید بروید در نزد یک استاد استخوان خورد کرده­ ای که زحمت کشیده و استاد دیده تا کلمه­ به کلمه بتوانید از عهده­ ی اساس الاقتباس برآییم. این اساس الاقتباس یک دوره استدلالی منطق است که جناب خواجه به زبان فارسی نوشته است. این کتاب پیشتر چاپ شده بود اما الان ا زروی آن افست کرده اند و فراوان شده است. کتاب یک دوره منطق استدلالی است، ببینید می­ شود از یک خط، یک جمله و یا یک کلمه آن بدون استاد، انسان بگذرد؟

این چنین مقام، آن چنان علوم، آن دستی که در تمام علوم و فنون داشت، آن مهندسی و معماری اش. آن رصد خانه­ ی او که همه را به حیرت آورده و آن تدبیر جهانداری او حیرت آور بود. صدراعظم به اصطلاح آن روز بود و به اصطلاح امروز، نخست وزیر بود. درست است که نخست وزیر بود اما مملکت در اختیار او بود و او اداره می­ کرد. غزواتی که پیش آمد، نقشه­ هایی که او پیاده کرد. مرد جنگاور عجیبی بود. در نقشه­ ی جنگی چقدر وارد بود. بنده عرض می­ کنم که در مورد خواجه نصیر طوسی از عهده­ ی من خارج است که آن را معرفی کنم. با این همه، کتاب روضة الجنات خوانساری را باز کنید و بخوانید. کتاب های تذکره را بخوانید.

آیه ای که بر قبر خواجه نصیر طوسی نوشته شده است

خواجه نصیر الدین طوسی در کاظمین مریض شد. در مورد بیماری خود متوجه می­ شود که بیماری او شدید شده است. در این هنگام می گوید مرا در عتبه و درگاه جناب باب الحوائج الی الله، موسی ابن جعفر، دفن کنید. الان هم قبر جناب خواجه نصیر الدین طوسی در آن جا است. این خواجه نصیر با آن مقام علمی که شمه ای از آن را برایتان گفتم،کسی که شرق و عزب باید به آن افتخار کند و یک کتاب لغو و افسانه در کتاب هایش از عربی تا فارسی ننوشته است، می گوید بر سنگ قبر من همان آیه ای را بنویسید که خداوند درباره سگ اصحاب کهف فرمود. راجع به سگ اصحاف کهف مطلع هستید. آن مردم که در غار به سر می­ بردند و خواب رفتند. در سوره­ ی کهف آمده است که سگ اصحاب کهف در دم غار پاسبانی می­ کرد. مواظب و مراقب بود. جناب خواجه نصیر الدین طوسی که شمه ­ای از عظمت او را توانستم عرضه بدارم، فرمود مرا در درگاه تربت جناب باب الحوائج الی الله دفع کنید. البته این خیلی افتخار است. جناب باب الحوائج الی الله، خواجه نصیر الدین طوسی را به غلامی بپذیرد. برای خواجه خیلی مقام است. اگر تا الان صدر اعظم بود، الان به مقامی رسیده است که درباره­ ی او باید گفت: ای دل، غلام شاه جهان باش و شاه باش. فرمود بر روی قبر من، آن آیه­ ای را بنویسید که خداوند در مورد سگ اصحاب کهف دارد تا من در این درگاه، آن سمت را داشته باشم که سگ اصحاف کهف برای اصحاب کهف داشته بود. برای افتخار و مباهات من، بالای قبر من بنویسید «وَکَلبُهُم باسِطٌ ذِرَاعَیهِ بالْوَصِیدِ».

چه شده است است که ما چهار کلمه الفبارا با همدیگر تلفیق کرده­ ایم به خود فخر می کنیم؟ خوب چه شد؟ این ها همه از نداشتن ظرف و نداشتن لیاقت است. محیط بزرگ را ندیدن است. علم و عالم ندیدن است. به دنبال علم نرفتن است. با جهل و جهال محشور بودن است. زمانی که می بینید دیگری نمی داند که سه سه تا نه تا می شود و او می داند: پس بر آمد پوستین رنگین شده/ کاین منم طاووس علیین شده، فخر می کند.

روح ایمان انسان را از بدی ها باز می دارد

آن روح الایمان، قوه­ ای است که انسان را از بدی­ ها و هرزگی­ ها باز می­ دارد. آن روح الایمان مواظب انسان است. نمی­ گذارد که انسان به دنبال هرکسی برود. در قوای دیگر، حیوانات شریک هستند. آن علف و گیاه بد بوی نامناسب را حیوان هم نمی­ خورد، اول بو می­ کند. انسان هم همین گونه است و در این قوه با آن ها شریک است. اما دیگر آن گوسفند نمی­ گوید این مزرعه­ ی مردم است، نمی­ گوید این کاشته­ ی مردم است. نمی­ گوید این ملک مردم است؛ ولکن انسان، چون روح الایمان دارد می­ گوید هر غذایی را دهان نمی­ گذارند. به دنبال هر کسب و کار نمی­ رود. طالب هر مال و جاهی نیست. هر حرفی نمی­ زند و هر چه را تحصیل نمی­ کند. این روح الایمان است که نمی­ گذارد که هر چه نفس خواست به دنبالش برود. غذا گوارا است. معطر است و تازه است. در این جهات خیلی تام است؛ با این وجود می­ گوید من نمی­ خواهم و نمی­ خورم و نمی خرم.چرا؟ می­ گوید این مال یتیم است. این مال دزدی است. این مال شبهه دارد. این مال، برای انسان نیست و من انسانم.کسی که این تمبر را می­ بوید و می­ بیند که این غذای لطیف و گوارا، چقدر بدبو و متفعن است که آن ظلم و ستم بوی بد می­دهد و او به مشام و به عقل خود در می­ یاید و می­ گوید نمی­ خواهم و نمی­ خورم، این ناشی از روح ایمان است.

روح القدس چیست؟

بالاتر از آن روح القدس است. روح القدس برای کیست؟ فَبِرُوحِ القُدُسِ ـ یا جابرُ ـ عَرَفُوا ما تَحتَ العَرشِ إلى ما تَحتَ الثَّرى. آن چه که هست، از زیر عرش تا زیر خاک. تا دل خاک چون روح اعظم جاری است. چون روح اعظم مرتبط با همه است. جان امام متحد به روح اعظم است. متحد با روح القدس است و از تحت عرش تا تحت السماء به تمام جزئیات آگاهی دارند.

چه کسی روح القدس دارد؟

یا جابرُ إنَّ هذهِ الأربعَةَ أرواحٌ یُصِیبُها الحَدَثانُ إلاّ رُوحَ القُدُسِ فإنّها لا تَلهُو و لا تَلعَبُ. می­ دانید روح القدس را چه کسی دارد؟ آن ارواح چهارگانه برای آن ها احوال گوناگون است. اشتباه و لغزش پیش می­ آید. اما دارنده­ ی روح القدس کسی است که به دنبال لهب و لعب نمی­ رود. دار هستی بازیچه نیست. دار هستی جای لهب و لعب نیست. جای حقیقت است.

دیدنی ها و شنیدنی های پدر و مادر بر نطفه اثر می گذارد

مواظب خودتان و زن و فرزندتان باشید. مواظب زیردستانتان بوده باشید. مواظب شب­ هایشان بوده باشید. تنها امور انسانی و زندگی، برای اطفای شهوت حیوانی نیست. ببینید فرزندان شما که مثل کاغذ بی­ رنگ هستند، به کجا می­ روند. شنیده­ ها رنگ می­ دهد، دیدن­ ها رنگ می­ دهد. شنیدن و دیدن­ ها،می بخشید و عذر می خواهم، در نطفه اثر می­ گذارد. آن چه را که چشم دیده و احوالی را که چشم دیده، در رنگ و خوی نطفه و فرزند تاثیر می­ گذارد. نمی­ بینید که چه اشتر، گاو و پلنگ­ هایی از افرادی بروز وظهور می­ کند؟ ببینید پدر و مادرها به کجاها رفته­ اند و در چه اوضاعی بودند و چشمانشان چه چیزهایی دیده و بین فرزند و پدر مادر چقدر تفاوت است؟ آن چه را که چشم دیده و گوش شنیده، مانند مهری که بر روی کاغذ نقش می ­بندد، در نطفه اثر می­ گذارد. این­ ها همگی حقیقت دارد و برای این ها روایت و دلیل و برهان داریم و خلاف عرض نمی­ کنیم.

دلتان به حال خودتان بسوزد

خداوند رحمتت کند. دلت به حالت بسوزد. جناب عالی شخصا برای خود نیستید، برای دیگران هم هستید. شما درختی هستید که آن ها میوه­ های شما هستند. ببینید با میوه­ های خود چگونه رفتار می­ کنید؟ ببینید با زندگی خود چگونه رفتار می­ کنید؟ جناب رسول الله درباره­ ی همسران شما فرمود: رفقن باقواریر. با شیشه چگونه رفتار می­ کنید؟ چگونه باید شیشه را نگهداری کنید که مبادا بیفتد و بشکند؟ شیشه است؛ اگر ضربه­ ای به او برسد می­ بینید زود شکسته و از بین رفته است. نسبت به همسرتان، مدارا کنید. فرزندانتان را مواظب باشید و به عدل رفتار کنید. آن چنان که مرحوم کلینی در کافی می­ فرماید حضرت رسول الله در مدینه با جمعی به جایی می­ رفتند. دو فرزند خردسال نزد پدر می­ آیند. صورت فرزند خردسال را بوسیده و دیگری را نه. جناب رسول الله فرمود این فرزند شما نیست؟ عرض کرد بله یا رسول الله این یکی هم فرزند من است. فرمودند چرا شما در پیش این فرزند روی آن فرزند را بوسیدی و روی آن فرزند را نبوسیدی؟ این همه تبعیض برای چه؟ چرا به عدل رفتار نکرده است؟

عادلانه با فرزندان خود رفتار کنید

یک زمانی یک بنده­ ی خدایی به من گفت: من آسوده شدم! گفتم خدا خیرت دهد! چه کردی؟ گفت من آن چه را داشتم در زندگی ­ام، همه را به فلان پسر گل­ به سرم تقدیم کردم. گفتم خیلی اشتباه کردی! بسیار اشتباه کردی! گناه مراتب دارد. درست است که به حسب ظاهر اگر خیلی مته به خشخاش بگذاری،مالش را به فرزندش بخشیده اما مگر آن های دیگر، فرزند شما نبودند؟ در این تفکیک، آن ها فرزند شما نبودند؟ شما فرزند دیگری ندارید؟ گفت چرا دارم! آیا پسران و دختران دیگر فرزند شما نبودند؟ این کینه و عداوت که در فرزندانتان گذاشتید چه اسمی دارد؟ وانگهی، این سلطنت و آقایی و خدایی را که خدا به تو داده کفران نعمت کرده­ اید. خداوند به تو مقامی داد.یکی از اسمای مستاثره را به تو داده که تو رئیس هستی و سلطان جمعی هستی. چرا این این مقام را از سر خودت کنار گذاشتی و چرا آن چنان که قرآن فرمود (وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ). به کلی خود را از اجتماع ساقط کردید؟ حالا در کدام محفل نام تو را می­ برند؟ در کدام عمران و آبادی؟ در کدام امور خیریه؟ در چه کار نام تو را می­ برند؟ تو که خودت را از همه چیز معزول کردی و خود را ارزان فروخته ای.و جهات دیگر...

عاطفه تان را اول نسبت به دخترانتان اعمال کنید

به عرض شما برسانم رسول الله فرمود شما که به خانه می ­روید و می­ خواهید نسبت به فرزندان خود ملاطفت و مهربانی داشته باشید، به تعبیر من مثلا اگر در بیرون میوه­ ای خریدید و به خانه می­ برید، اول عاطفه­ ی خود را نسبت به دخترانتان اعمال کنید که رقت قلب آن ها خیلی بیشتر است. چه می کنی شما حاج آقا و کربلایی اقا! وصیت می­ کنید؟ آن وصیت چگونه است؟ آن پسر این، آن پسر آن، آن پسر آن، دخترها چطور؟ می گویی دخترها شوهر کرده­ اند و خانه­ ی مردم رفته­ اند! گاه گاهی می­ بینید که بانهایت غلاظ و شداد می گوید به آن حجری که به دستم رسید! حجر جماد و سنگ است. به آن حجری که دستم بود! تو دستت به کجا رسیده؟ می­ خواست به یک کلمه­ ی قرآن برسد. به یک جمله­ ی قرآن برسد. سوره­ ی نساء قرآن را باز نمی­ کنید. اول و آخر سوره­ ی نساء در مورد ارث فرزندان صحبت می­کند. چه حقی داشتید که دخترتان را از ارث محروم کردید؟ مگر اشکال یکی دو تا است؟ مگر گرفتاری های ما یکی دو تا است؟ گویی به مکه می رویم و بر می گردیم تا زمانی که به نفع ما است قسم بخوریم به آن حجری که دستم رسیده است!

درک نادرست از مفهوم شفاعت

آن کسی که روح القدس دارد، لهب و لعب ندارد. این ها مگر لهب و لعب نیست؟ تو در مسیر ولایتی؟ تو به دنبال تکامل هستی؟ تو می­ خواهی کسی شوی که در آن جا از او شفاعت بشود؟قبلا به عرض رساندم که شفاعت را باید در این جا ببری. با سنگ دنیا به سینه زدن و برای دنیا مردن و غرق در لجن­زار دنیا شدن و به کلی حقایق را زیرپا نهادن و هر کاری را انجام دادن می خواهی شفاعت شامل حال تو شود؟ آن گونه که تو برای دنیا می میری . انتظار داری که از تو شفاعت کنند؟شفاعت معنایش این نیست که تو خیال می کنی. افعالی که همگی قبول داریم معما هستند و سری و لبی دارند. این شفاعتی که در این جا می­ فرمایید، سایه­ ای از آن شفاعت است. این قبری که این جا می­ فرمایید سایه­ ای از آن قبر است. موت و حیات در این جا سایه­ ای از حقایق آن نشئه استو موت و حیات در آن جا حساب دیگری دارد و به زلالش می­ رسیم.

بار الاها! مسلمانان را عاقب به خیر بفرما. توفیق بندگی و بیداری و توجه به همه­ ی ما مرحمت بفرما. ما را با پیغمبر و آل پیغمبر محشور بفرما. از هوا و هوس نفسانی ما را نجات ده. در زیر سایه قرآن مجید از حوادث بد روزگار محفوظ و مصونمان بدار. اللهم صل علی محمد و آل محمد.اللهم انصر الاسلام و اهله.اللهم انصر کل من نصر الإسلام واهله، واخذل کل من خذل الإسلام واهله. و عجل الله فی فرج مولانا صاحب الزمان.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
7 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.