پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

سعید ذاکر حسین در گفت وگو با جماران روایت کرد؛

سرود «بهمن خونین جاویدان» در کجا و چگونه ساخته شد؟

روزبه علمداری: خاطره بهمن 1357 هر سال با سرودهای انقلابی در ذهن و ضمیر نسل انقلاب زنده می شود و رنگ نوستالژیک به خود می گیرد؛ اما اکثریت مردم شاید ندانند که هر کدام از این سرودهای خاطره انگیز در کجا و توسط چه کسانی و در چه شرایطی ساخته یا اجرا شده است.

«بهمن خونین جاویدان» یکی از همان سرودها است که خاطره بهمن انقلاب را در ذهن ها ماندگار کرد و از سال1358 به مجموعه سرودهای انقلاب اضافه شد.

سعید ذاکر حسین یکی از سازندگان این سرود در یک روز بارانی دهه فجر 1393 به جماران آمد و خاطرات خود از چگونگی ساخت این سرود را در شیراز شرح داد.

آقای ذاکر حسین لطفا بگویید که چگونه وارد فعالیت های انقلابی شدید؟

ما در شیراز از قبل از پیروزی انقلاب فعالیت های سیاسی و نظامی داشتیم و به موازات آنها کار فرهنگی هم می کردیم. از جمله اینکه با حضرت امام در نجف تماس گرفتیم و ایشان پولی را به ایران حواله کردند که ما آن را از مرحوم آیت الله پسندیده گرفتیم. با آن پول ماشین گرفتیم و در روستاهای اطراف شیراز کارهای فرهنگی چون پخش و توزیع کتاب انجام می دادیم.

چه کتاب هایی؟

کتاب های مذهبی همچون مجله مکتب اسلام، کتاب های موسسه در راه حق متعلق به آقای مصباح یزدی و در اواخر هم کتاب های شهید مطهری و دکتر شریعتی.

همچنین من جزو شاگردان خصوصی دکتر بهشتی بودم که برای شرکت در آنها به منزل ایشان در تهران می آمدم و در درس های اسلام شناسی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد هم شرکت می کردیم. یکبار هم کتاب های دکتر شریعتی را با ماشین می بردیم، ساواک در کاشان ما را گرفت.

معمولا فعالیت های انقلابی در استانها با محوریت شخصیت ها و روحانیون بوده است؛ محوریت کارهای شما چه کسی بود؟

ما ارتباطات مستقلی داشتیم. اما از لحاظ فکری با شهید آیت الله دستغیب و در امور عملیاتی تر با آیت الله سید علی محمد دستغیب مرتبط بودیم که بعدا نماینده مجلس خبرگان شد.

مکاتبات شما با امام از طریق چه کسی بود؟

برادر آقای سید علی محمد دستغیب یعنی سید علی اصغر دستغیب که الآن تولیت آستان احمد بن موسی(ع) هستند این کار را می کرد. ایشان پیشنهاد ما برای دریافت کمک را شفاها به آقای پسندیده گفته بودند و او هم مجوز را از امام گرفتند و از طریق آقای دستغیب پول را از آقای پسندیده در قم گرفتیم.

چه سالی؟

همان سال 56

فعالیت های نظامی تان در کجا بود؟

مدت کوتاهی بود؛ در همین ایران.

از کارهای فرهنگی تان می گفتید...

من به کارهای فیلم سازی در جهت علاقه مندی های شخصی هم می پرداختم.

بعد از پیروزی انقلاب با تاسیس حزب جمهوری اسلامی بخش فرهنگی را راه انداختیم و با تشکیل سپاه هم به سپاه آمدیم که من مسئول روابط عمومی بودم. در آنجا نیز یک بخش فرهنگی را راه انداختیم که کارهای فوق برنامه که مربوط به سپاه نبود نیز انجام می دادیم و کلاس آموزش عکاسی، فیلم برداری، سرود و... برای عموم مردم برگزار می کردیم. در اوایل انقلاب سپاه هر کاری که روی زمین مانده بود انجام می داد و بعدها در جایگاه اصلی خودش قرار گرفت.

در بخش سرود صحبت هایی شد که باید در این زمینه کار کنیم. بخصوص اینکه برخی سرودهایی که در ابتدای انقلاب ساخته شده بود که ریشه اش به گروههای چپی می رسید و ما می خواستیم کاری تولید کنیم که ماندگار باشد و وزنه بچه مذهبی ها بیشتر شود. دو سرود ساخته شد که یکی از آنها معروف است؛ یکی سرود «بهمن خونین جاویدان» و دیگری «ولی فقیه». آهنگ بهمن خونین را یکی از همکاران ما مرحوم حمید بهبود که از بچه های سپاه بود و بعدها درس خواند و پزشک شد و چند سال قبل فوت کرد،ساخت. شاعر آن هم یکی از دوستان به نام آقای همافر بود که چند سال بعد رئیس اداره ارشاد اسلامی شیراز شد. آهنگ و شعر سرود مثل شرایط آن روز گروهی و هیأتی ساخته شد؛ یعنی مثلا آقای همافر یک مصراع را می سرود و در ادامه آن می ماند؛ سپس ما کمکش می کردیم تا شعر کامل شود. در نهایت با وسایل بسیار حداقلی در صدا و سیمای شیراز سرود را ضبط کردیم. حدود ده، پانزده نفر در گروه سرود بودند که سه چهار نفر آنان شهید شدند و بقیه هم متفرق شدند. این سرود در یک شرایط خیلی ابتدایی، هیأتی و با عشق ساخته شد.

بعد از آن یک ماه بعد سرود ولی فقیه ساخته شد که آیه یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم به صورت موزون خوانده می شد و شعرها بر اساس همان وزن سروده شد.

سرود بهمن خونین اولین بار کجا پخش شد؟

یادم نمی آید، ولی در صدا و سیما ضبط شد و احتمالا در اولین سالگرد انقلاب از رادیو پخش شد. همچنین در همان زمان در سمیناری در شیراز که شهید دستغیب هم در آن حضور داشت این سرود بصورت زنده اجرا شد.

ابزار و امکانات شما برای ساختن سرود فراهم بود یا خیر؟

ابزارها را از وزارت ارشاد و صدا و سیما گرفتیم زیرا خودمان ابزار ساخت موسیقی نداشتیم و همان وسایلی هم که فراهم شد حداقلی بود و از سه چهار آلت موسیقی، بیشتر نبود.

آیا از جانب امام یا سایر شخصیت ها، نظر و بازتابی از کار سرود دریافت کردید؟

این سرود و سرودها در شرایط اول انقلاب مظلوم واقع شدند و روی آنها کار نشد. صدا و سیما در این سالها باید با عوامل این سرودها تماس می گرفت و جویا می شد که الآن کجا هستند و چه کار می کنند. زیرا آن سرود با عشق و خلوص ساخته شد.

فقط شنیدم که چند سال قبل این سرود در بخشنامه صدا و سیما به عنوان یکی از سرودهای ملی که حتما در ایام دهه فجر باید پخش شود نام برده شده است. حدود ده پانزده سال پیش هم صدا و سیمای شیراز گزارشی از ساخت سرود پخش کرد. اخیرا هم یک گروه کر آن را اجرا کرده است که تنظیم کننده و آهنگساز آن معرفی شد، اما شاعر و آهنگسازان اولیه مورد اشاره قرار نگرفتند.

آقای ذاکر حسین! در طول سالهای قبل و بعد انقلاب با امام ملاقات هم داشتید؟

من متولد سال 1336 هستم و از دبستان با امام آشنا بوده و عکس ایشان در خانه ما بود؛ زیرا پدرم از مبارزان 15 خرداد 42 بود. چند خاطره جالب از امام دارم که می خواهم بیان کنم. قبل از انقلاب که دوستانمان در قم بودند و برای کارهای مبارزاتی به آنجا می رفتیم، ساواک قم ما را دستگیر کرد و پرونده سنگینی هم ساخته بودند. مسئول ساواک آنجا دکتر شب افروز هم بازجوی مستقیم من بود. بر اساس قراری که با دوستان گذاشته بودیم قرار شد من خودم را مطلع نشان ندهم تا زود آزاد شوم و خانه تیمی مان که وسایلی چون دستگاه چاپ در آن بود را پوشش دهیم. بر اساس این سیاست عمل کردم، اما در روز اول بازجویی آن بازجو به حضرت امام توهین کرد و من علیرغم قرار سیاسی مان، تحمل نکردم و با او برخورد کردم و گفتم ببین! اول روز بازجویی توست و احتمالا روزها و هفته ها با هم کار داریم؛ اگر به مقدسات من توهین کنی من هم به شاه توهین می کنم. اگر نمی خواهی به شاه توهین کنم، به آقای خمینی توهین نکن و سوال بپرس تا جواب دهم. لذا او تا آخر بازجویی دیگر توهینی به امام نکرد.

خاطره دیگر اینکه وقتی حضرت امام در قم بودند، تلویزیون نشان می داد که مردم هنگام دیدار امام همه گریه و بی تابی می کنند. من و خانمم برای دیدار امام به قم آمدیم؛ من گفتم این چه حرکتهایی است که مردم وقتی امام را می بیندد گریه می کنند؟ این کارهای افراطی چیست؟ اینها مردم ساده روستایی هستند که اینجوری برخورد می کنند و در واقع برای برایم سوال بود که چرا مردم گریه می کنند. اما وقتی به ملاقات امام آمدیم و ایشان به تراس آمدند، یک مرتبه دیدم که خودم هم بغض گلویم را گرفته و های های شروع به گریه کردن بیش از بقیه کردم. واقعا فهمیدم که گریه های مردم دست خودشان نیست و با دیدن امام تحت تأثیر قرار می گیرند.

بعدها که امام به تهران و جماران آمدند، من به دلیل آشنایی و روابطی که داشتم بطور بالقوه فرصت و امکان ملاقات های عمومی و خصوصی با امام را داشتم، ولی هیچ وقت این کار را نکردم. چون می گفتم وقت امام متعلق به 35 میلیون جمعیت است و خوب نیست من وقتشان را بگیرم و بخصوص با توجه به بیماری امام یک مقدار خودخواهی است که بخواهم به ملاقات ایشان بروم. لذا هیچ وقت برای ملاقات با امام اقدام نکردم؛ تا اینکه امام به رحمت خدا رفتند.

قبل از تشییع پیکر ایشان را در مصلی در آن سردخانه گذاشته بودند و ما هم برای زیارت رفتیم. یکدفعه چیزی در ذهنم گذشت و با خودم گفتم نکند اینکه من در این سالها به ملاقات امام نرفتم کار شیطان بوده است و من در حالی که فکر می کنم نیتم این بوده که مزاحم امام نشوم، شاید این وسوسه شیطان بوده است. از آنجایی که شعار شهیدان زنده اند در گوشم بود و امام پدر شهیدان بود و مطمئن بودم حرفم را می شنود، همین حرفها را به امام گفتم و گفتم که برای اینکه به من ثابت شود این مسأله یک کار شیطانی نبوده، فردا در مراسم تشییع جنازه باید زیر تابوت شما بیایم، در غیر این صورت تردید خواهم داشت که کارم الهی یا شیطانی بوده است.

وقتی به خانه آمدم با خودم گفتم این چه شرطی بود که گذاشتم؟ امکان ندارد این اتفاق بیفتد! زیرا من از روابط خودم استفاده ای نکرده بودم. سپس از روی نگرانی با برخی دوستان و آشنایان تماس گرفتم که آیا کسی کارتی دارد تا بتوانم این حرف را عملی کنم؟ کسی پیدا نشد. ساعت 4،5 صبح یکی از دوستان که مدتها بود با او ارتباط نداشتم زنگ زد و گفت سریعا خودت را به هتل لاله برسان؛ تعداد زیادی خبرنگار خارجی حضور دارند و ما نیروی مورد اعتماد که زبان خارجی بلد باشد نداریم.

از کدام سازمان بود؟

از مسئولان سپاه بود.

من در خواب و بیداری به هتل رفتم و رفت و آمد هم زیاد بود. در همان جا یکی دیگر از دوستان سپاهی را دیدم؛ گفت کجایی ما دنبال تو می گردیم! گفتم چه شده؟ گفت آقای کریم صدیق رهبر مسلمانان انگلیس اینجاست و دنبال یک فرد امین هستیم تا او را به مراسم ببریم. با دو لندکروز رفتیم. به آن دوستم گفتم کارت یا معرفی نامه چه می شود؟ گفت بگو از طرف غلامی آمده ام. ما وقتی به میدان آرژانتین رفتیم و در پارکینگ مصلا ماشین را پارک کردیم اشتباها از در انتهایی مصلا رفتیم و سپس برگشتیم و از درب خیابان بهشتی رفتیم. همان زمان در باز شد تا ماشین آیت الله گلپایگانی داخل برود؛ من هم با شلوغ کاری همراه کریم صدیق وارد شدم و بقیه همراهان هم پشت در ماندند. یک لحظه من متوجه شدم که جنازه را از آمبولانس پایین آوردند و آیت الله گلپایاگانی شروع به خواندن نماز کرد. من در صف دوم نماز بود و با خودم فکر کردم که اگر کسی بپرسد اینجا چه کار داری خیلی بد می شود! زیرا برخی مسئولین مثل آیت الله موسوی اردبیلی پشت سر من بودند؛ خودم وقتی دیدم این حالت خوبی نیست عقب رفتم و در صف سوم، چهارم نماز خواندم که در فیلم ها پیداست.

وقتی نماز تمام شد جنازه را بلند کردند؛ تا حدود 500 متری فقط مسئولین و محافظین آنها بودند و سپس با فاصله زیادی مردم بودند. جنازه امام را هم فقط محافظین مقامات بلند کردند؛ یکدفعه یاد حرف دیشبم افتادم و گفتم انگار خود امام مرا به اینجا آورد! در فیلم ها هم هست که در همان لحظات که جنازه امام در مسافت حدود بیست متر تشییع شد من هم بودم و زیر تابوت را گرفتم. در همان جا پای امام از تابوت بیرون آمد و من آن را بوسیدم و جنازه را در آمبولانس گذاشتیم. بدین طریق من پاسخ درخواست خودم را از حضرت امام گرفتم.

در پایان این سوال را می خواهم بپرسم که در روز پیروزی انقلاب شما کجا بودید؟

در روز 21 بهمن برای خرید کتاب و توزیع آن در روستاها و شهرها برای آگاهی مردم، به تهران آمدیم، اما اتفاقا درگیری های منجر به پیروزی انقلاب شروع شد. ما هم در چند درگیری از جمله درگیری های کلانتری نارمک در شب 22 بهمن و نیز پادگان عشرت آباد در صبح 22 بهمن حضور داشتم. ما جزو اولین نفرهایی بودیم که به داخل پادگان رفتیم و در آنجا اسلحه یوزی پیدا کردیم. در کلانتری نارمک هم یک کلت پیدا کرده بودم، شب هم در تصرف رادیو در میدان ارک به بچه ها کمک کردیم.

یادم می آید که در شب یا صبح روز 22 بهمن اعلام می کردند که دانشگاه تهران محل تحویل اسلحه هاست. دیدیم که مجاهدین خلق چادر زده و اسلحه ها را تحویل می گرفت و رسید می داد. من گفتم شما چه کاره هستید که اسلحه تحویل بگیرید؟ لذا اسحله را آن روز تحویل ندادم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
7 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.