صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان رمز پیروزی انقلاب، حفظ اتحاد و یکپارچگی و قیام برای خدا
  • محل پاریس، نوفل‏لوشاتو
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع رمز پیروزی انقلاب، حفظ اتحاد و یکپارچگی و قیام برای خدا
  • حضار حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

اعوذ باللّه‏ من الشیطان الرجیم

بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم

وحدت کلمۀ ملت منشأ قدرت و پیروزی

من قبل از اینکه چند کلمه با آقایان صحبت کنم، باید از عموم این جوانها و برادران و خواهرانی که در خارج کشور هستند و در این مدت که من موجب زحمت آنها شدم، هم تشکر کنم و هم عذر بخواهم. من از خدای تعالی سلامت همۀ شما را و عزت و سعادت همه را خواهانم، و امیدوارم که در ایران یک محیط صحیحی که تحقق پیدا کند، شما همه برگردید و به ملت خودتان و به کشور خودتان خدمت کنید.

شما دیدید که در اثر وحدت کلمه در جامعۀ ایرانی یک قدرتی که خودش را ابرقدرت حساب می‏خواست بکند و دنبال او ابرقدرتها بودند، همۀ ابرقدرتها از او تأیید کردند بلکه مع‏الأسف دوَل اسلامی هم ـ قاطبتاً تقریباً ـ با او همراهی کردند، دیدید که با وحدت کلمۀ ملت، تمام کنگره‏های قصرش فرو ریخت یکی بعد از دیگری. آن حزب «رستاخیز»ی که آنقدر برای آن مدیحه‏سرایی کردند، هم خود او و هم عمال خبیث او آنقدر دربارۀ آن مبالغه‏ها کردند، مدحها خواندند. و خود ایشان گفت که اگر کسی داخل این حزب نشود او را ما تذکره‏اش را می‏دهیم و می‏گوییم برود بیرون، آنقدر پافشاری راجع به این حزب کرد لکن ملت ایرانْ مقابل حزب و مقابل حزب ساز و مقابل تانک و توپ و مسلسل ایستاد و مجبور کرد این آدم دیکتاتور را به آنکه از حزبش صرف‏نظر بکند و حزب را کَاَنْ لَمْ یَکُنْ فرض کند. و آن خیانتی که کرده بود راجع به تغییر تاریخ
اسلام، باشرفترین تاریخها، سازنده‏ترین تاریخها، آن تاریخی که انسانها را ـ مستضعفین را بیدار کرد و تمام قلدرهایی که در آن وقت بودند خاضع کرد و انسانِ به تمام معنا، با همۀ ابعاد، هم ابعاد معنوی و هم ابعاد مادی ساخت، و این شخص می‏خواست این شرافت را از ایران سلب کند و اصل اسلام را پایکوب کند و تاریخ جاهلیت شاهنشاهی را به جای آن بگذارد، و دیدید که به واسطۀ همت مردم ایران همۀ قشرها قیام کردند، و این مطلب را هم ملزم شد که از دست بدهد. و دیدید که به واسطۀ اتفاق کلمه‏ای که شما ایرانی‏ها داشتید این آدم با آن همه مداحیهایی که خودش از خودش می‏کرد و دیگران از او و آن همه حرفها که دربارۀ او مدیحه‏سراها می‏گفتند، ملزم شد که بیاید در مقابل ملت و توبه کند و عذر بخواهد؛ برای اینکه مردم را فریب بدهد البته، لکن ملزم شد به اینکه عذر بخواهد. و دیدید که اتفاق کلمۀ شما ملت ایران موجب شد که تمام ابرقدرتها عقب زدند؛ و اول که از او حمایتها کردند، هر کدام حرفها زدند: دخالت نظامی می‏کنیم، تجزیه می‏شود ایران، از این حرفهایِ ـ شعرهایی که همیشه می‏خوانند خواندند، و شما دیدید که با اینکه همۀ ابرقدرتها دنبال سر او بودند و می‏خواستند از او حمایت کنند، ملزم شد که از ایران بیرون برود و حالا هم بیرون ایران است؛ و مع‏الأسف فرار کرد از چنگ مسلمین و از چنگ جوانهای ما ولیکن یک آتیۀ نزدیکی او را به ایران خواهند خواست ـ ان شاءاللّه‏
[ان شاءاللّه‏ حضار]و او ذخایری که از ملت ما برده است و در این آخر هم حمل کردند به خارج از ایران، این ذخایر را و آن مالهایی که از ایران برد ان شاءاللّه‏ از او گرفته خواهد شد[ان شاءاللّه‏ حضار]و به سزای اعمالی که کرده است و ظلمهایی که کرده است ان شاءاللّه‏ می‏رسد.

قتل‏عامها، غارتها، زندانها

گرچه قبلاً هم عرض کردم که ما قدرت این را، یعنی اصلاً از بشر همچو قدرتی ساقط است که بتواند سزای اعمال اینطور جنایتکارها را بدهد؛ آنقدری که در قدرت انسان است همین مقدار است که اگر یک نفر یکی را کشت، به جای او او را بکشند اما اگر یک
کسی یک ملتی را به این وضعی که الآن ملاحظه می‏کنید کشاند، قتل‏عامها کرد، حبسهای طولانی، جوانهای ما را در حبس برد و به پیری به ما برگرداند، در بین اینهایی که در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضی دستها که با من مصافحه می‏کردند آن وقت دست یک پهلوان بود و حالا که مصافحه می‏کند دست یک آدم عادی شده. آن زجرها و ناراحتیهایی که به جوانهای ما، به روشنفکرهای ما، به علمای ما، به دانشگاهیهای ما، به بازرگانهای ما، آن زجرها و تبعیدها و آنقدر زحماتی که به اینها دادند و اینها متحمل شدند، ما نمی‏توانیم جبران کنیم. یک جان بیشتر ندارد؛ شما همه‏تان هم جمع بشوید همان یک جان را از او می‏گیرید. او صدها جان از بهترین فرزندان اسلام گرفته است، حالا شما هم یک جان از یک نفر آدمی که ارتباطش به اجانب بیشتر از ارتباطش به ملت ماست بگیرید، این نمی‏شود جبران. شما فرض بکنید که یکوقت دست شما بیاید، دست و پای او را ببرید و چشمهایش را درآورید، از این کارها هم بکنید ـ فرض کنید ـ باز هم جبران نمی‏شود. این دلیلِ بر این است که یک عالَم دیگری هست که جبران اینطور چیزها در آنجا می‏شود. برای هر کشتنی، کشتن و زنده کردن کشتن و زنده کردن ممکن است. برای زجرهایی که به جوانهای ما داده، زجرهای طولانی و تا ابد ممکن است باشد. نمی‏شود آقا که یک کسی بیاید و سی و چند سال به این مردم آن جور حکومت جائرانه بکند و مأمورینش در همۀ اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پیر ما، عالِم و غیر عالِم ما آنطور رفتار بکنند و ما هم نتوانیم جبران بکنیم. اصلاً، اگر دست ما هم برسد نتوانیم جبران بکنیم. نمی‏شود که خدای تبارک و تعالی یک همچو کاری را اجازه بدهد که یک نفر آدم این کارها را بکند و بعد هم جزایش همین باشد که بکشند او را، جزایش همین باشد که مالش را بگیرند. در بین جوانهای ما اشخاصی بودند که در جوانی رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر داده این. او می‏توانست در بیرون اگر از علما هست کتابها بنویسد، هدایتها بکند؛ اگر از روشنفکران است کتابها بنویسد و روشنفکریها بکند، روشنگریها بکند؛ اگر از اطبا هست جمعیت زیادی را از مرگ نجات بدهد ـ تمام این قشرهایی که از ما اینها در زندان کردند، اینها حیاتشان را از دست دادند؛ اینها زندگی‏اشان را، بیشتر
زندگی‏اشان را از دست دادند؛ یعنی یک زندگی توی محبسی که هیچ کاری نمی‏تواند بکند، از همۀ کارها او را باز داشتند؛ اینها جبرانش چیست؟ اینها با کشتن محمدرضا درست می‏شود؟ جبران می‏شود؟ این تمام عیاشیها و ظلمهایش را کرده و حالا هم تقریباً اواخر عمرش هست؛ یک کسی که تمام این جنایات را کرده، حالا می‏شود که من و شما بگوییم که خوب حالا پولهایش را از او بگیریم و مثلاً اگر دست ما برسد ـ دست ما که به همۀ ذخایر او نخواهد رسید، جاهای خیلی امانی آنها را برده اما یعنی امین برای او و برای ملتهای خودشان و خائن برای ما، آن جواهراتی که پدرش برد نمی‏دانیم الآن در خزینۀ کدام، انگلستان بردند آن وقت، این جواهری هم که، جواهراتی هم که ایشان حمل کرده است که گفته‏اند که حمل کردند چمدانهای پر جواهر این ملت را حمل کردند و بردند، علاوه بر این پولهای بسیار گزافی که صورتها را حالا یک مقداری از آن را فاش کردند ـ شما فرض کنید که بتوانید که همۀ اینها را هم از او بگیرید لکن می‏توانید شما این هدری که داده است این نیروی ملت را که به هدر داده جبران کنید؟ این دانشگاههای ما را به یک صورتی درآورد که نیروی انسانی ما را هدر داد. کاش هدر بود، نیروهای انسانی ما را منقلب کرد به یک نیروهای غیرانسانی. این سینماهایی که در زمان ایشان مشغول فعالیت بودند، آن مراکز فحشایی که اینها درست کردند، مراکز فحشایی که موجود کردند برای اینکه جوانهای ما را بکِشند به آن مراکز و غافل کنند از مسائل حیاتی خودشان، از مسائل زندگی‏بخش خودشان، این مراکز اسباب این شد که این نیروی انسانی که باید در خدمت کشور ما باشد علاوه بر اینکه معطل شد، منقلب شد به یک نیروی غیرانسانی. چطور ما می‏توانیم جبران کنیم این جنایات را؟ جنایاتْ قابل جبران به دست بشر نیست. این به دست ماورای این عالَم جبران می‏شود؛ و بدانید که جبران می‏شود
[ان شاءاللّه‏ حضار]. این قرآن است که هر کس هر ذره کاری که بکند می‏بیند او را. آنجا یک همچو عالَمی است.فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ . وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرةٍ شَرّاً یَرَه؛[1]خودش را می‏بیند. آیه
اینطور می‏فرماید و مطلب هم همین است. صورت این عمل در آنجا به یک نحو مناسبی منعکس است و در آنجا خودش را می‏بیند. و اینها جبران خواهد شد و شما دلتان محکم باشد که اگر دستتان هم نرسد به او، که برسد هم نمی‏توانید جبران کنید، اما این جنایات جبران خواهد شد در آنجا.

رژیم سلطنتی، خلاف قوانین عقلیۀ

اینها همه تا اینجا که رسیده است، که باز نصفۀ راه یا کمتر از راه را پیمودیم، اتفاق کلمه، اجتماع یک امت بر یک امر، این اجتماع امت بر یک امر موجب این شد که این کنگره‏هایی که تا ـ به قول خودشان ـ عرش کشیده شده بود اینها یکی یکی ریختند، وارفتند، مثل یخی که آب بشود. لکن باز ما راهْ زیاد داریم؛ این اولش است. مقصد ما تنها رفتن او نیست، این یکی از مطالب است؛ ما رژیم سلطنتی را اصلاً غلط می‏دانیم، از اول این غلط بوده، خلاف قوانین انسانی بوده؛ رژیم سلطنتی از اول خلاف قوانین عقلیۀ انسان است. یک کسی حالا در مجلس به او رأی بدهند، یا خیر فرض بفرمایید ـ صحیحش را من می‏گویم، باطلش که مال ایران آن باطلش است، من وجه باطلش را من نمی‏گویم، من وجه صحیحش را می‏گویم ـ شما فرض کنید که یک مجلس مؤسسان ملی ـ صددرصد ملی ـ تأسیس بشود و این یک کسی را با اعقابش به حکومت بنشانند، خودش و سلسلۀ بعد؛ ما به این مجلس مؤسسان که از جانب ملت است و به این ملت، می‏گوییم بسیار خوب شما زمانی که خودتان تشریف داشتید حق داشتید که سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت مایی که دویست سال بعد از شما به این دنیا می‏آمده‏ایم به چه مناسبت شما تعیین کردید آقای پدربزرگ؟! شما با چه قانون، با چه حق، سرنوشت ماهایی که در این زمان هستیم تعیین می‏کنید؟ شما حق دارید که ... این حرفی است[که]همۀ عقول با آن موافقند منتها اینقدر تعمیه[2]می‏کنند بین مردم و تبلیغات سوء می‏کنند که مردم باور می‏کنند؛ گاهی وقتها اینقدر شور است که خان هم
می‏فهمد! یک مملکتی که می‏گویید قانون این است، عقل این است، حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمی به دست خودش باشد، هر ملتی سرنوشتش به دست خودش باشد، این صحیح؛ ملت ایران حالا سرنوشتش باید به دست خودش باشد؛ الآن اگر بخواهد یک کسی را تعیین کند برای وکالت، تعیین کند برای ریاست جمهور، حق دارد که خودش قرار بدهد. ما همه فرض کنید اجتماع کردیم و یک نفر را رئیس جمهور کردیم و اجتماع کردیم هر ناحیه یک وکیل درست کرد، این صحیح، حالا اگر ما همه‏مان مجتمع شدیم که یک مجلس مؤسسان درست کردیم، مجلس مؤسسان از ناحیۀ ما همه صحیح؛ او حق دارد ـ این مجلس مؤسسان ـ که سرنوشت این ملتی که الآن هست، موجود هست تعیین کند؛ آنی که الآن نیست و بعدها خواهد موجود شد، نه حالا ملت ایران است نه چیز دیگری، هیچ چیز نیست حالا، ملتی نیست این؛ گروه‏هایی که در صد سال دیگر در اعقاب شماها می‏آیند، آنها ملت ایران الآن نیستند، آنها الآن هیچند، من نمی‏توانم سرنوشت آنها را تعیین کنم. آخر ما چه حقی داریم که سرنوشت دیگران را تعیین کنیم؟ آنها دیگرانند. به مجرد اینکه ما همه در ایران هستیم، به مجرد اینکه ما همه مسلمان هستیم نمی‏توانیم ما سرنوشت یک جمعیتی که الآن موجود نیستند بعدها ملزم باشند آن اعقاب ما به اینکه این آقا را به «اعلیحضرتی» بشناسند! آخر به چه مناسبت تو همچو کاری می‏کنی؟ به من و شما چه ربط دارد این؟ پس سلطنت اصلاً، اصلاً قضیۀ سلطنت یک مطلب خلاف عقلی است، خلاف شعور انسانی است. این در صورتی که یک مؤسسان صحیح صددرصد ملی باشد، این است که برای اعقابْ هیچ اثری نباید داشته باشد. اما اگر ما رجوع کنیم به تاریخ ـ و ما که شاهد خود قضیه بودیم، شما جوانها آن‏وقت نبودید ـ ما شاهد قضیه بودیم که قضیه چه جور بود و چه جور تحقق پیدا کرد، با سرنیزه مجلس درست کردند! با سرنیزه رأی درست کردند! مگر کسی جرأت می‏کرد رأی ندهد؛ جرأت می‏کرد نفس بکشد. درست کردند و البته یک عده‏ای هم آن وقت از جان گذشتند مخالفت کردند لکن مابقی همه سرنیزه بالای سرشان بود، یا تطمیع. زیاد به آنها چیز دادند. یا سرنیزه بود.یک مجلسی سرنیزه‏ای درست کردند و باآن مجلس ِ سرنیزه‏ای
به ما تحمیل کردند یک همچو موجوداتی را. اگر هم صحیح بود، غلط بود. اگر صحیح بود نسبت به آن کسی که در آن زمان بود صحیح؛ اما نسبت به کسی که در آن زمان نبود، ماهایی که شماهایی که در آن وقت نبودید، رفراندم آن وقت و ـ نمی‏دانم ـ مجلس مؤسسانِ آن وقت هیچ دخالت نمی‏تواند داشته باشد در سرنوشت شما.

دستور شاه برای کودتا و کشتار

ما یک قدم جلو رفتیم؛ آن اینکه این شخص را از مملکتمان بیرون کردیم. او می‏خواست که ماها را بیرون کند یعنی هر کس وارد در حزب رستاخیز نشده است باید از این مملکت بیرون برود، شما بحمداللّه‏ با هم متحد شدید و اتفاق کلمۀ شما این شد که آن کاری که او می‏خواست سر شما بیاورد سر او درآورید؛ بیرونش کردید! بعدها هم کسی نمی‏تواند او را بیاورد. اگر می‏توانستند نگهش می‏داشتند[خندۀ حضار]؛ نگه داشتن آسانتر از بیرون رفتن و برگشتن است. البته آنها الآن به فکر هستند؛ گفته می‏شود که در طیاره که داشته می‏رفته این خبیث امر می‏کرده است به اینکه کودتا کنید[خندۀ حضار]؛ طیاره در هوا بوده و باز از هوای نَفْسش دست برنداشته[خندۀ حضار]از آنجا ـ اینطور گفته می‏شود ـ امر کرده که کودتا. و کودتایی که او می‏گوید دیگر اینطور این حرفها نیست: بکشید و بزنید! از او اطاعت نکردند. در همین چند روز هم می‏گویند در یکی از پادگانها ـ الآن هم، امروز هم برای من باز این را نوشته بودند ـ دستور داده بودند به اینکه باید[در]شهر همدان کودتا کنید و بمباران کنید و بساط درست کنید. گوش ندادند و اعتصاب غذا کردند و گوش ندادند، و الآن هم آن پادگان دربست مال ملت است.

فداکاری با مبادی معنوی

اینها برای چی بود؟ برای دو مطلب: یک مطلبْ این اتفاق کلمه‏ای که در ایران پیدا شد؛ یک مطلب دیگر ـ آن پشتوانه‏ای که عبارت از حق و حقیقت[است]، خدا بود. برای خدا و اسلام داد زدید گفتید ما اسلام را می‏خواهیم، آزادی می‏خواهیم، استقلال می‏خواهیم. حکومت اسلام ـ حکومت اسلامی همان آزادی و استقلالی را به شما
می‏دهد، منتها شما تشریح کردید مطلب را، و الاّ حکومت اسلامی یعنی آزادی، یعنی استقلال. این پشتوانه داشتن اجتماع شما به ارادۀ اللّه‏ تعالی موجب پیروزی شما تا اینجاست.و اگر این دو جهت محفوظ بماند تا قیامتان بحق باشد ـ
اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَن تَقُومُوا للّه‏ِ[3]ـ برای خدا قیام کنید نه برای شهوات نفسانیه؛ اگر انسان برای شهوات نفسانیه قیام بکند و برای خدا نباشد، این به جایی نمی‏رسد کارش؛ این بالاخره فَشَلْ می‏شود؛ چیزی که برای خدا نیست دوام نمی‏تواند داشته باشد. کوشش کنید که قیام شما، این نهضتی که دارید، نهضت الهی باشد؛ للّه‏ باشد. من نمی‏توانم باور کنم که کسی مبادی معنوی نداشته باشد و برای مردم کوشش کند. من اصلاً باورم نمی‏آید. آنهایی که مبادی معنوی دارند، آنهایی که خدا قائلند، آنهایی که جزا قائلند، آنهایی که عطا قائلند، اینها تعقل دارد که یک کسی خودش را، جان خودش را بدهد یک جان بالاتر بگیرد؛ همه چیزش را بدهد و از خدا زیادتر، آنقدری که هیچ چشمی نمی‏تواند ببیند و هیچ گوشی نمی‏تواند بشنود بگیرد. این یک امری است معقول که ما عبا بدهیم صدتا عبا بگیریم. یک جانی که توی این کالبدْ محبوس است بدهیم آزاد بشویم، یک جانی که الهی است، آزاد است، محیط است، همه چیز است، اراده‏اش فعال است، می‏گوید بشو می‏شود، هر چیز و هر چه بخواهد می‏شود، یک همچو چیزی بگیرد. این معقول است که انسان در اینجا فداکاری کند جان بدهد؛ اما آن کسی که این مبادی را ندارد، یا بسیار احمق است یا دروغ است مطلب. من می‏گویم دروغ است مطلب؛ تعمیه است. اینکه من برای مردم، برای توده دارم زحمت می‏کشم، از او می‏پرسم خوب، حالا خودت را کشتند چه؟ تو همچو آدمی هستی که برای توده؟ انسان هر چه می‏خواهد برای خودش می‏خواهد. انسانی که برای خودش نخواهد، در تمام بشر چند تا دانه ممکن است پیدا بشود، نه یک فوج. تا مبادی روحی و الهی در کار نباشد، نمی‏شود که دوام داشته باشد. و لهذا خدای تبارک و تعالی می‏فرماید من یک موعظه به شما می‏کنم، در تمام موعظه‏هایی که همه می‏کنند می‏فرماید
که من فقط یک موعظه به شما می‏کنم: «موعظه کن» خدای تبارک و تعالی است، آنکه این موعظه را رسانده رسول خدا ـ صلی‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ است، آن کتابی که توی آن این موعظه ثبت شده است قرآن، این اسنادش؛ می‏فرماید من یک، فقط یک موعظه می‏کنم و آن این است که برای خدا قیام کنید، برای خدا قیام کنید. هم قیام کنید، هم قیامتان برای خدا باشد. اگر بخواهید قیام شما یک قیامِ مُثْمِر باشد، نتیجه داشته باشد قیامتان، منتهی به تفکیک و تجزیه و امثال ذلک نشود، تمام وجهۀ همت شما یک نقطه باشد و آن هم یک نقطۀ ماورای عالم طبیعت؛ یک نقطۀ غیرمتناهی در همه چیز؛ همه توجه به او داشته باشید. اگر یک همچو مطلبی شد، آن وقت قیام شما و نهضت شما یک نهضت اسلامی سالم، دوام‏دار. آنطور نیست که ... برای اینکه پشتوانه‏اش دائم است؛ چیزی که پشتوانه‏اش دائم است، دائم است.

تأکید بر موعظۀ خداوند

من این موعظۀ خدای تبارک و تعالی به لسان قرآن را دارم به شما می‏رسانم. این موعظه به ما می‏فهماند به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشیم؛ وجهۀ ما یک چیز باشد: «اللّه‏»،اَنْ تَقُومُوا لِلّه، قیام للّه‏. دیگر نمی‏تواند که یک کسی یک طرف برود، یک کسی یک طرف دیگر. اگر دیدید که در یک قیامی دسته دسته و حزب شد و حزبْ حزب و جبهه جبهه شد، بدانید خدا در کار نیست. اگر همه با هم متوجه به یک نقطه[باشند]... دعوت به وحدت کلمه است، به وحدت عقیده است. وحدت عقیده وحدت کلمه می‏آورد، وحدت عمل می‏آورد.اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَة؛ یک موعظه فقط، فقط یک موعظه. توی این موعظه همه چیز هست. شما این یک موعظه را گوش کنید، عمل کنید، همه چیز شما در این یک موعظه هست. موعظۀ خداست، آن هم فقط یک موعظه. همۀ چیزهایی که شما تصور بکنید توی این یک کلمه[هست]. اینکه قرآن معجزه است برای این چیزهاست که‏سه تا چهار تا کلمه تمام حیثیات بشر را اداره می‏کند.اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا للّه‏ِِ مَثْنی و فُرادی. قیام اگر قیامِ للّه‏ِ شد، همه چیز متمرکز می‏شود در همان الوهیت. و این قیام شما چون
یک بویی از الوهیت می‏داد، تا اینجا رسیده است که قدرتهای بشری را زیر پا گذاشت یعنی مشت غلبه کرد بر تانک، مشت غلبه کرد بر توپ؛ توپها و تانکهایی که در ایران آورده بودند و متمرکز کرده بودند. و اینها، مشتهای جوانها و پیرها و زنهای ما در مقابلش ایستاد و گفت که دیگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ برای اینکه للّه‏ِ است. مگر با خدا می‏شود معارضه کرد؟ مگر مقابله می‏شود با خدا کرد؟ این کارْ خدایی است، للّه‏ِ است، برای خداست. همۀ این دعویهایی که اینها داشتند پیچید و کنار گذاشت.

اصلاح ویرانیها و خرابیها

اما حالا باز اول کار است. شما خیال نکنید ما رسیدیم به مطلب، و برویم بخوابیم سر جایمان. خیر قیامِ للّه‏، الآن اول کار است. به حَسَب آن چیزی که اهل معرفت می‏گویند، منزل اول است یقظه[4]؛ ما خیلی راه داریم الآن. آقا ما وارث یک مملکت هستیم که همه چیزش را این مرد به باد فنا داد، همه چیزش را. شما روی هر مطلبی که دست بگذارید، روی هر مظهری از مظاهر تمدن که دست بگذارید، این به باد داده است. به باد داد و فریاد زد که من «تمدن بزرگ» آوردم! دانشگاه ما را به باد فنا داد، زراعت ما را به باد فنا داد، نفت ما را همه‏اش را تقریباً ـ می‏گوید بیست سال دیگر مانده ـ نمی‏دانم ـ چند سال دیگر! اینطور که شما می‏دهید بله. همه چیز ما را به باد[داد]. جوانهای ما را فانی کرد، به باد فنا داد. از همۀ شناعتها[و]جنایتها بالاتر، از دست دادن نیروی انسانی است؛ انسان است که می‏تواند کار بکند و ارزش دارد والاّ آب و خاک و اینها ارزش ندارد، انسان ارزش دارد. این انسانیت را سلب کرد از ایران؛ جوانها و نیروهای جوانهای ما را اصل به باد فنا داد. این جوانهایی که الآن در آلمان آمدند برای نیروی اتمی، از آنها شما بپرسید ـ خوب آمدند به من گفتند ـ شما هم از آنها بپرسید، خودشان هم می‏دانند می‏گویند ما را پایین نگه داشتند، نمی‏گذارند و هیچ اثر هم ندارد کار ما؛ کاری بی‏اثر! و نگه داشتن نیرویی که استعداد دارد ترقی بکند، در یک حدی خفه‏اش می‏کنند نگهش می‏دارند.
همه چیز این مملکت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشویم و این تتمه و لاشه را هم بیرون بریزیم، باز ده ـ بیست سال لازم است که همۀ اقشار ملت فعالیت کنند تا بتوانند این نقیصه‏ها را رفع بکنند. شما بخواهید زراعت ما را برگردانید به حالی که قبل از این اِفساداتِ ارضیه
[5]بود، بخواهید به آن حال برگردانید، ده ـ بیست سال زحمت لازم دارد. همۀ مردم باید دست به هم بدهند، باید زارعین و دهقانها و اینها ـ کشاورزها مشغول کار بشوند، دیگران کمک کنند به آنها. تنها با یک قشر، با یک دولت نمی‏شود.

حکومت مطلوب

ما امروز می‏خواهیم همۀ ملت را وارد در دولت کنیم. جدا نباشد. همه با هم اعانت کنند، معاون هم باشند؛ نه اینکه آن یک اجنبی‏ای باشد که مردم از آن بترسند نگاهش کنند، نتوانند با او حرف بزنند. ما یک کسی را می‏خواهیم که ـ البته نمی‏شود این ـ اینکه من می‏گویم می‏خواهیم شبیهِ، آن هم نه یک شبیهِ نزدیک، شبیهِ بسیار دور، مثل حضرت امیر ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ که زمان سلطنتش، استغفراللّه‏ که سلطنت می‏گویم، امارت، امارت شرعیه‏اش، خلافتش که اینقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و ـ نمی‏دانم ـ ایران و همۀ اینها را داشت، آن وقت بعد پا می‏شد خودش راه می‏افتاد در خانۀ این زن رفت و آن زن و آن زن، بعد از اینکه خانۀ یک زنی رفته ـ به حَسَب آنطوری که تاریخ نقل می‏کند و آقایان نقل می‏کنند ـ رفته و دلجویی کرده به بچه‏ها ... بعد کاری می‏کند که این بچه کوچکها بخندند. یک کاری که آدمهای متعارف عادی نمی‏کنند، یک آدم ماورای طبیعت این کار را می‏تواند بکند؛ یک صدایی در می‏آورد که این بچه بخندد! می‏گوید می‏خواستم اینها، اول که من رفتم گریه می‏کردند، می‏خواستم با خنده بیرون بیایم. ما یک همچو آدمی می‏خواهیم نه یک کسی که از سایه‏اش بترسیم. ما یک حاکمی می‏خواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست، بیایند دور او بنشینند، با او صحبت کنند، با او حرف بزنند؛ اشکال دارند اشکالشان را بگویند. ما یک امیری می‏خواهیم که وقتی
یهودی آمده ادعا کرده، قاضی می‏فرستد سراغ امیر که بیا، می‏آید می‏نشیند در مجلس قضا، همین قاضی که خودش نصب کرده، در مجلس قضا می‏نشیند؛ قضاوت می‏نشیند، طرح دعوا می‏شود و رأی برخلاف حضرت امیر ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ می‏دهد.
[6]آن هم تنفیذ می‏کند که اوقاتش هم تلخ نمی‏شود. شما می‏توانید که این همه چیزی که از بنیاد پهلوی برده، حکومتها می‏توانند ادعا کنند؟ حالا هم حتی می‏توانند بیاورند این مردکه را بیاورند اینجا که آقا بنیاد پهلوی را بیا حسابش را پس بده؟ پانزده میلیون دلار فلان، ده میلیون دلار فلان، پنج میلیون دلار فلان، سی میلیون دلار فلان؛ همه از اجزا و بستگان و پسر و دختر!

ما یک حکومت عادل می‏خواهیم. عادل یعنی دزد نباشد لااقل! نمی‏خواهیم اقتدا به حاکممان بکنیم ـ باید هم اینطور باشد ـ ما می‏خواهیم اینطور باشد که این مال ملت را ندزدد، برندارد برود.

غارتگران و خارج کنندگان ارز

خوب، شما مطالعه کنید این صورتی که مال یکی دو ماه است ـ خوب مطالعه هم کرده‏اید لابد ـ این صورتی که مال یکی دو ماه است، چقدر اینها ـ ببیند اینها تویشان، یک نفر آدم متدین پیدا می‏شود؟ این آخوندهای مفتخور ـ به اصطلاح اینها ـ تویِ این[لیست]توی این قائمه‏ها[7]یک آخوند را پیدا می‏کنید؟ یک ملاّ را پیدا می‏کنید؟ اینها تبلیغات است، «آخوند مفتخور» تبلیغات اینهاست برای اینکه می‏خواهند آخوند را زمین بزنند. آنکه می‏تواند تودهنی بزند آخوند است، آنی که با منبر و محرابش جلو توپ و تانک می‏ایستد آخوند است. اینها می‏خواهند این قوه را از شما بگیرند؛ اسلام هم که می‏خواهند بگیرند؛ قرآن هم که می‏خواهند بگیرند ـ همه را می‏خواهند بگیرند شما بشوید یک افراد مخلوع از خدا، خلع سلاح شده: نه خدا داشته باشید و نه امام داشته
باشید و نه قرآن داشته باشید و نه موعظه‏چی داشته باشید و نه منبری داشته باشید و نه محرابی و نه آخوند؛ هیچی. پس چه بکنند؟ پس همین کارهایی که تا حالا کردند ادامه بدهند؛ همین کارهایی که تا حالا کردند. تبلیغات کردند زمان آن مرد خدانشناس.
[8]چه تبلیغاتی بر ضد روحانیت کردند که روحانیت را دیگر توی اتومبیلها راه نمی‏دادند. مردکه می‏گفت که، گفته بود که من دو طایفه را سوار اتومبیل نمی‏کنم، قرار با خدا گذاشتم: یکی آخوند، یکی فاحشه! اینطور درست کرده بودند. چرا؟ برای اینکه از آخوند می‏ترسیدند. یک آخوند توی مجلس بود پدرش را درمی‏آورد، یک «مدرس» بود. یک مدرس توی مجلس بود مکرر شکست داد او را؛ ایشان را گرفتند کشتند.

وحدت کلمه

وحدت کلمه،للّه‏ِبودن، این پیروزی را به شما داده تا حالا. این وحدت کلمه را حفظش کنید. این حزب بازی را کنار بگذارید، این جبهه بازی را کنار بگذارید، این آخوند و دانشگاهی را کنار بگذارید؛ خدا می‏داند ضرر به شما می‏زند، ضربه می‏زند به شماها هر کدام. در خارجْ آدم می‏آید می‏بیند که جبهه‏های مختلف است. آن به آن می‏گوید و به او می‏گوید، او چه می‏کند او چه می‏کند. کنار بگذارید آقا. اگر چنانچه مسلمانید مسلمانی اقتضای این می‏کند که کنار بگذارید؛ اگر ملی هستید ملی بودن اقتضای این کار را می‏کند؛ اگر عاقلید عقلْ اقتضای این را می‏کند. اینها را دیگران درست کردند به اعتقاد من. دیگران درست کردند که ما را متفرق از هم بکنند. کنار بگذارید این مسائل را، با هم بشوید:یَداللّه‏ مَعَ الجَماعَة.[9]همه با هم بشوید. تا اینجا آوردید تا آخر ببرید. آخر یعنی آن وقتی که دست اجانب از مملکت شما کوتاه بشود؛ مملکت بشود مال خودتان، خودتان اداره‏اش بکنید، خودتان هر چه دارید دلتان خواست بفروشید. نفت را خواستید بفروشید، خواستید نفروشید. البته می‏خواهیم بفروشیم اما نه آن فروشی که این
مرد کرد که هم نفت را داد هم پایگاه درست کرد. به جای نفت پایگاه برای آنها درست کرد. اینطور البته نمی‏شود؛ ادامه ندارد این.

از دست دادن اتحاد، عامل شکست

اتفاق کلمه داشته باشید که اگر این پایگاه اتفاق کلمه را از شما گرفتند بدانید که شکست می‏خورید. اگر این جمعیتهای توی ایران که همه داد می‏کنند آزادی، همه داد می‏کنند خدا، اگر این تفرقه در آن پیدا شد و یک قشری در آن پیدا شد که یک شعار دیگری غیر الهی داد و للّه‏ نبود، بدانید که شکست‏شان می‏دهند. آنها درست می‏کنند این مطالب را. الآن وقتی است که اینها شکست خورده‏اند، دیگر هر چه دستشان می‏رسد درست می‏کنند. یک گروه درست می‏کنند به اسم کذا و یک گروه درست می‏کنند به اسم کذا، برای اینکه تعمیه کنند و این ملت روحیه‏اش از دست برود. من عرض می‏کنم که محکم باشید، روحیه‏تان را نگه دارید. وقتی ابرقدرتها نتوانستند غلط بکنند، این چهارتا بچه نمی‏توانند کاری بکنند. محکم باشید سر جای خودتان. قدرت ملت یک قدرتی است که هیچ قدرتی با او نمی‏تواند مقابله کند. شما دیدید و دارید می‏بینید آنی که همۀ قدرتها دنبالش بود شما بیرونش کردید. ما تا آن جایی که دست همۀ اجانب، چه اجانب چپ و چه اجانب راست، دست اینها در مملکت ما یک چیزی دارد، ما نهضتمان ادامه دارد و تا جان داریم فریاد می‏کنیم[حضار: صحیح است]. این تفرقه و این اختلاف کلمه را دست از آن بردارند آقایان. و من، هم از شماها و هم از قشرهایی که در ایران هستند این تقاضا را دارم، ملتمسانه این تقاضا را از همه‏تان دارم که همۀ شما دنبال یک مطلب بروید که بخواهید مملکت خودتان را از چنگ دیگران آزاد کنید. من دارم سینه می‏زنم برای امریکا، من دارم سینه می‏زنم برای روسیه، من دارم سینه می‏زنم برای چین ـ همه‏اش غلط است. بدتر از بدتر از همند! برای خودت چرا سینه نمی‏زنی بدبخت؟ مملکت برای خودش ... مملکت از من است، من باید به یکی دیگر بخواهم تحویل بدهم؟! و باز هم ملی هستم؟! باز هم توده‏ای هستم؟! توده‏ای آن است که برای ملت
خودش باشد نه برای چین و ـ نمی‏دانم ـ دیگران باشد. دست بردارید از اختلافات. همه زیر پرچم اسلام بیایید. اگر بخواهید که همه قدرتها را کنار بگذارید و خودتان باشید، خودتان با یک اخلاق فاضله، یک مملکت نمونه‏ای که اخلاقش فاضله باشد، یک مملکت نمونه‏ای که ظلم به دیگران نکند، طمع به مال دیگران نداشته باشد، ظلم هم تحمل نکند، مالش هم به دیگران ندهد، برنامۀ ما این است که نه ظلم بکنیم، نه ظلم بشنویم. نه می‏خواهیم به مردم تحمیل کنیم، نه تحمل می‏کنیم تحمیل دیگران را. همه با هم باشید و للّه‏ِ باشد. قصدهایتان را خالص بکنید للّه‏ِ، و صفوفتان را فشرده‏تر بکنید؛ و من امیدوارم که خداوند به شماها نصرت بدهد، و نصرت می‏دهد ان شاءاللّه‏.
[ان شاءاللّه‏ حضار].

1 ـ سورۀ زلزال، آیۀ 7 و 8. 
2 ـ کور کردن، در اینجا منظور نادیده گرفتن حقایق. 
3 ـ بخشی از آیۀ 46 سورۀ سبأ. 
4 ـ بیداری. منازل السائرین، خواجه عبداللّه‏ انصاری، شرح تلمسانی، ص 53. 
5 ـ «اصلاحات ارضی» را امام ـ به طنز ـ در اینجا چنین نام داده‏اند. 
6 ـ کنزالعمال، ج 4، ص 6.
7 ـ مراد، ستونهای عمودی اسامی و ارقامی است که کارکنان بانک مرکزی منتشر ساختند. 
8 ـ رضا خان.
9 ـ حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316.